همه میدانند که خوردن هرگونه خاک، حتی خاک قبر پیامبراسلام(ص) حرام است. فقط و فقط یک خاک است که خوردن آن در مواردی خاص مثل شفا از مریضیها اشکال ندارد و آن تربت قبر امام حسین(ع) است. حتی مستحب است اولین چیزی که به نوزاد تازه متولد شده میدهند، اندکی آب مخلوط با تربت امام حسین(ع) باشد.
اما برخی معاندین و دشمنان دین مبین اسلام، این امور را انکار میکنند و حتی در مواردی به دشمنی با آن میپردازند. جریانی که در ادامه مطلب بازگو میشود، نمونهای از این موارد است، که خواندن آن واقعا عبرتانگیز است.
موسی بن عبدالعزیز نقل نمود:
یوحنّای نصرانی در بغداد مرا دید و گفت: تو را به حقّ دینت و پیغمبرت قسم میدهم که این شخصی که درکربلا است و مردم او را زیارت میکنند کیست؟
گفتم: پسر علی بن ابی طالب(علیه السلام) و دختر زاده رسول آخر الزمان محمد(صلی الله علیه وآله) میباشد و اسمش حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) است.
چطور شده که این سؤال را از من میکنی؟
گفت: جریان عجیبی دارم،گوش کن تا برایت بازگو کنم.
در یک نیمه شب، خادم هارون الرشید جهت طبابت نزد من آمد و مرا با عجله به خانه موسی بن عیسی هاشمی برد.
گفت: امر خلیفه است که این مرد را که قوم و خویش اوست علاج کنی.
وقتی که نشستم و معاینه کردم دیدم بیهوش است و معالجه او فایدهای ندارد.
پرسیدم چه مرضی دارد و چطورشد که این طور گردید؟
دیدم طشتی حاضر کردند که تمام اعضاء و احشاء درون شکمش، در طشت خالی گردیده است.
گفتم: چه اتفاقی افتاده است؟
گفتند: ساعتی پیش از این با یاران و ندیمان خود صحیح و سالم نشسته بود و با خانواده خود صبحت میکرد، و اکنون به این حال افتاده است. سبب را پرسیدم.
گفتند: چندی پیش شخصی از بنی هاشم در این مجلس بود و صحبت از حسین بن علی(علیه السلام) و خاک قبر او در میان آمد.
موسی بن عیسی گفت: رافضیان(شیعیان) در مورد «حسین بن علی» تا حدی غلو دارند که خاک قبر او را برای مداوا استفاده میکنند.
آن شخص گفت: من امتحان کردم، مرا فلان مرض بود و خیلی ناراحت بودم، اما با تربت امام حسین(علیه السلام) آن درد به کلی از من زایل شد و خداوند متعال مرا بوسیله آن تربت، نفع کلی بخشید.
موسی بن عیسی گفت: آیا از آن تربت نزد تو چیزی هست؟
گفت: بلی.
گفت: قدری برای من بیاور.
آن شخص رفت و بعد از چند لحظه آمد و اندکی از آن تربت را آورده و به موسی بن عیسی داد.
آن ملعون(موسی) هم آنرا برداشت و از روی استهزاء و تمسخر، تربت را در میان دبر(مقعد) خود گذاشت.
لحظاتی نگذشته بود که ناگهان فریاد و فغانش برآمد «النار النار، الطشت الطشت»؛ آتش گرفتم، طشت بیاورید، وتا طشت آوردند از اندرون او اینها که میبینی بیرون آمد.
فرستاده هارون به من گفت: آیا هیچ علاجی در آن میبینی؟
من چوبی را برداشتم و دل و جگر او را نشانش دادم وگفتم:
مگر اینکه عیسی بن مریم(ع) که مرده ها را زنده میکرده این مرض را علاج کند.
از خانه بیرون آمدم و آن بدخت بدعاقبت را در آن حال وا گذاردم.
چون سحر گردید صدای نوحه و شیون و زاری از آن خانه بلند گردید و او به جهنم واصل شد.
یوحنّا به این سبب مسلمان گردید، و اسلام را قبول کرد، و مکرّر به زیارت حضرت سیدالشهداء(ع) در کربلا میرفت و برای گناهان خود در آن بقعه شریف طلب آمرزش مینمود. این سزای کسی است که تربت امام حسین(علیه السلام) را مسخره نماید.