گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه
طبقه بندی موضوعی

کانال گنجینه
اینستگرام گنجینه
آپارات گنجینه
بایگانی
پیوندهای روزانه

۱۲۰ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

شاخصه  های جامعه ی دینی آفت زده از نگاه امام علی (ع)

نویسنده: عباسعلی کامرانیان




 
علی (ع) در فراز دوم و سوم از خطبه 233 نهج البلاغه درباره اوضاع نابسامان عصر خود سخن گفته و از منظر آسیب شناسانه به نقد عالمانه تحوّلات فرهنگی و اجتماعی جامعه دینی می پردازد و یازده شاخصه جامعه دینی آفت زده را برمی شمارد که هر یک از آنها محک و الگوی روشن و کارآمدی است برای همه دلسوزان و مسئولین نظام جمهوری اسلامی، تا به ارزیابی واقعی و عینی وضع موجود جامعه دینی خود پرداخته و نگذارند سمت و سوی حرکت جامعه به طرف این شاخصه ها کشیده شود.
حضرت در ابتدا می فرماید: خداوند شما را مشمول رحمت کند، بدانید! در زمانی واقع شدید که جامعه اسلامی دچار این آفات و آسیب ها شده است، سپس آنها را جداگانه توضیح می دهند.

1ــ کاهش خواص حق مدار و حق گرا.

«القائل قیه بالحق قلیل» (گوینده حق اندک): اینکه شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه دینی به سمتی حرکت می کند که روز به روز بر شمار خواص دنیاگرای دارای نفوذ و صاحب منصب افزوده شود و آنان حقایق و رخدادهای تلخ و شیرین جامعه، منطقه و عرصه بین المللی را با عینک مصالح و منافع دنیوی و حزبی خود ارزیابی کرده و با افکار و مقاصد خود همخوان سازند.

2ــ گرمی بازار دروغ و شایعه و غوغاسالاری

«و اللسان عن الصدق کلیل» (و زبان از راستگویی عاجز) نشانه دیگر جامعه دینی بیمار آن است که زبان در کام از چرخش به صدق و پاکی ناتوان و گریزان است و بازار شایعه، افترا، دروغ، تملّق و چاپلوسی خیلی داغ و پررونق است و راستی و درستی متاع زاید و بی ارزش است و انسان های صادق به دلیل عدم شفافیت فضای سیاسی، امنیت شغلی و موقعیّت اجتماعی، از اظهار حقایق ابا دارند و واقعیتها را کتمان می کنند.

3ــ انزوای اهل حق و ولایت مدار

«واللازم للحق ذلیل» (و حق طلبان بی ارزشند) تعبیر «لازم للحق» ناظر بر کسانی است که در صراط مستقیم و ملازم با سلطان حق و ملتزم به ولایت و رهبری حق هستند حال اگر اوضاع و احوال فرهنگی و اجتماعی و سیاسی جامعه به گونه ای رقم بخورد که آنان را به حاشیه براند و میدان فعالیّت و عرصه حضور را از آنان سلب نماید. این نشانه دیگر جامعه ناسالم و بیمار است.

4ــ حریم شکنی و مسخ ارزش ها

«اهله معتکفون علی العصیان» (مردم گرفتار گناه) معتکفون کسانی هستند که فارغ از اوضاع جامعه در گوشه ای مشغول و سرگرم کار خودشان می باشند. حضرت می فرماید: اگر غیرت و تعصّب دینی از جامعه اسلامی گرفته شود و قبح و زشتی گناه و مفاسد فرو بریزد و زمینه ها و بسترهای ارتکاب گناه و آلودگی به انواع مفاسد همچون بدحجابی یا بی حجابی، اعتیاد، رشوه، دزدی، اختلاس و... آن چنان فراهم گردد که عدّه ای بی پروا به آن مشغول شوند و معصیت الهی در اماکن و محیطهای مختلف از جمله ادارات، بازار، مراکز تفریحی و سیاحتی به سهولت انجام پذیرد و به تعبیر دیگر روز به روز گناه کردن آسان تر، کم هزینه تر و فراگیرتر گردد و به آسانی حریم ها و حدود الهی شکسته و نقض گردد، بدانید که در چنین شرایطی به جامعه دینی آسیب جدی رسیده است.

5 ــ سازشکاری و سرسپردگی مسئولین

«مصطلحون علی الادهان» (به سازشکاری هم داستانند) ظاهر عبارت این است که اگر مسئولین، دولتمردان و نخبگان جامعه که سکان هدایت سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی جامعه و مردم در دست قدرت و اندیشه آنان است اهل ایستادگی و مقاومت و رشادت نباشند و در مقابل فشارهای دیگران بر سر اصول و ارزش ها و استقلال دینی و اسلامی خود معامله کنند و از در آشتی و سازش درآیند، بدانید وجود چنین افراد سازشکار و سرسپرده در مصادر امور طلیعه انحطاط و تباهی جامعه اسلامی خواهد بود.

6ــ استحاله اخلاقی جوانان

«فتاهم عارم» (جوانانشان بداخلاق) یعنی اگر شرایط فرهنگی و تربیتی جامعه به سمت و سویی سوق پیدا کند که نسل عظیم جوان جامعه که آینده سازان تمدّن و فرهنگ فرادی بشریتند، و به جای باور خویش و ارتقای معرفت و حفظ هویت اسلامی به فرهنگ منحط غربی چون لاابالی گری، بی بندوباری اجتماعی و اخلاقی تمایل و رغبت بیشتری نشان دهند و فضای فرهنگ عمومی جامعه به سمتی رود که جوانان به جای کسب دانش، فضل و جوانمردی و گزینش های منطقی به بی مبالاتی و بی مسئولیتی روآورند. اگر آمار اعتیاد، فساد، بزهکاری اخلاقی در میان جوانان افزایش یافته، باید دانست که این امر زنگ خطر و نشانه جدی و آغازی نامیمون برای انحطاط و تباهی نسل جوان است.

7ــ آلودگی بزرگان و سالمندان به گناه

«و شائبهم اثم» (و پیرمردانشان گنهکار) آری پیرمردها و ریش سفیدهای جامعه به جای اینکه جوانان خود را از آلودگی به انواع گناه و معصیت برحذر دارند، خود نیز آلوده به گناه می شوند و نه تنها روند فسق و فجور اخلاقی جامعه در چنین شرایطی کند و متوقف نمی شود بلکه به جهت همراهی بزرگان جامعه با جوانان در امر فساد اخلاقی، این پدیده مهلک روز به روز در اعماق جامعه رسوخ کرده تا اینکه موجب هلاکت و نابودی آن گردد.

8 ــ نفاق و دورویی در علما

«و عالمهم منافق» (و عالمشان دورو) در جامعه ای که صاحبان قلم، اندیشمندان و عالمان به جای اینکه مردم را به سوی خدا و سعادت دنیا و آخرت دعوت نمایند، با ایفای نقش دوگاه و مزورانه مردم را به سوی ارزش های غربی و نظام لائیک و سکولار فرا می خوانند. در چنین شرایطی نه تنها ارزش های اسلامی و هویّت دینی تقویت نشده بلکه روز به روز ارزش ها و الگوهای رفتاری دشمنان در جامعه تقویت و سرانجام موجب هلاکت جامعه می گردد.

9ــ روابط اجتماعی ناسالم

«قارنهم مماذق» (و نزدیکانشان سودجویند) اینکه اگر اوضاع فرهنگی و اجتماعی جامعه به گونه ای سوق پیدا کند که روابط افراد مبتنی بر فریب و نیرنگ و ظاهرسازی باشد و دوستی و ارتباط انسانی صبغه مادی و سیاسی پیدا کند و از مدار اخوت ایمانی و دلسوزی خارج شود و دوستان در حق هم جفا کنند و عهد و وفای رفاقت را پاس ندارند و به جای عیب پوشی به عیب جویی و به جای خیرخواهی همدیگر به فکر منافع خود باشند، بنیاد نظام اجتماعی و روابط انسانی دچار آسیب می شود.

10ــ گسست میان نسل ها

«یعظم صغیرهم کبیرهم» (خردسالانشان بزرگان را احترام نمی کنند) از دیگر نشانه های آسیب یافتگی جامعه دینی این است که سطح توقعات، انتظارات نسل جوان امروز جامعه آن چنان به صورت تصنعی تغییر یابد که دیگر احترام نسل دیروز و سالخورده امروز جامعه را پاس ندارند. با گسست و شکاف عمیق و رو به فزونی میان نسل ها مواجه شویم، طوری که روابط اجتماعی جوانترها با پدران، مادران، معلمان و عالمان که با کوله باری از تجربه جوانی خود را دوشادوش سالخوردگان زمانه خود به امید رشد و پیشرفت سپری نموده اند، از سرناسپاسی و بی احترامی باشد، بدانید! این پدیده زنگ خطری جدی است که عدم پیشگیری به موقع، فروپاشی استحکام جامعه توحید مدار را به دنبال دارد.

11ــ شکاف طبقاتی

«ولا یعول غنیهم فقیرهم» (توانگرانشان دست مستمندان را نمی گیرند) از آنجا که خداوند در اموال و سرمایه اغنیا حقی برای سائلین و فقرا مقرر نموده است، پس صاحبان ثروت بجای اینکه سرمایه خود را در جهت انفاق، تولید و اشتغال و کارهای عام المنفعه هزینه و سرمایه گذاری کنند و باعث کمک به تهیدستان شوند، با حرص و ولع به سود سرمایه، آن را در جهت کارهای غیرمولد، واسطه ای و انباشت تجملات و اشرافی گری به کار اندازند، بدانید در آن صورت سامانه اقتصاد جامعه به دلیل شکاف طبقاتی روزافزون و در نتیجه بروز و ظهور ثروتهای بادآورده و نوکیسگان طماع به نابودی کشیده می شود.
منبع: کامرانیان، عباسعلی، جنگ نرم، بررسی توطئه شیاطین علیه امت اسلامی،(1387)، قم، انتشارات نور قرآن و اهل بیت علیهم السلام، چاپ اول.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۳ ، ۱۸:۵۸
مجید کمالی

داعش مخفف دولت اسلامی عراق و شام است که نامش نشان می‌دهد که جریان و جنبشی است که منطقه عراق و شام یا شامات بزرگ (شامل عراق،سوریه،اردن لبنان و بخشی از فلسطین) حوزه فعالیت آن به حساب می‌آید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۳ ، ۱۶:۳۴
مجید کمالی

عاملی برای گناه نکردن !

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۵۵ ب.ظ


خودارضایی:
گناه یا بیماری

برای آنکه بتوانیم از پرتگاه های گناه دوری کنیم ، در ابتدا باید علل و زمینه های آن را بشناسیم تا بتوانیم آنها را از بین برده و خود را در برابر گناهان ایمن سازیم .

 

علل و زمینه های گناه ؛

1- جهل و نادانی

یکی از عوامل زمینه‎ساز گناه ، جهالت و نادانی نسبت به خدا ، هدف آفرینش انسان ، و جهالت نسبت به آثار و پیامدهای دنیوی و اخروی گناه است . در روایات بسیاری به این موضوع اشاره شده است که یکی از علل و زمینه‎های گناه ، جهل انسان است . امام علی ـ علیه السّلام ـ در عهدنامه خود به مالک اشتر می‎فرماید : « در برابر خداوند کسی نافرمانی نمی‎کند مگر جاهل شقی»1 و نیز از گفتار آن حضرت است که ؛

 « جهل مرکز زشتی است، جهل ریشه و پایه زشتی است ، جهل موجب تباهی معاد انسان است .»2 بنابراین سعی کنیم علم و دانش خویش را در مورد مسایل مهم زندگی بیشتر نموده و در مورد هدف خلقت جهان و آفرینش خویش بیش از پیش تدبّر و تفکر نماییم .

 

2- آلودگی محیط زندگی

 بدون تردید یکی از زمینه‎های گناه، محیط فاسد و آلوده است ،از نظر آیات و روایات ، محیط یکی از عوامل تأثیرگذار در شکل‎دهی شخصیت و رفتار آدمی است . اگر محیط آلوده باشد انسان را به ناهنجاری و گناه می‎کشاند و اگر آراسته به فضایل و کرامت‎های انسانی باشد انسان را به سوی سعادت و نیک‎بختی سوق خواهد داد . 

3- غفلت‎زدگی

غفلت یکی از بیماری‎های قلب است که انسان را از یاد خدا ، مرگ ، قیامت و ثواب و عقاب اخروی باز می‎دارد و در نتیجه انسان ، اقدام به انجام هر کاری می‎کند و هر گناهی را مرتکب می‎شود .

رسول گرامی ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ در این باره می‎فرمایند: « زمانی که قلب انسان پاک باشد، جسدش پاک و هرگاه قلب او پلید باشد ، جسدش هم پلید است .»3

 آری! قلبی که از یاد خدا غافل شده و شیطان بر آن مسلط باشد ، منشأ انواع و اقسام گناه می‎شود و چون قلب مرکز فرماندهی اعضا و جوارح انسان است ، وقتی بیمار شد ، چشم و گوش و دست و پا و زبان نیز اقدام به انجام هر کار خلافی می‎کنند .

امام علی ـ علیه السّلام ـ در عهدنامه خود به مالک اشتر می‎فرماید : « در برابر خداوند کسی نافرمانی نمی‎کند مگر جاهل شقی» و نیز از گفتار آن حضرت است که ؛  « جهل مرکز زشتی است، جهل ریشه و پایه زشتی است ، جهل موجب تباهی معاد انسان است»

4- پیروی از هوا و هوس

در درون انسان ، امیال و کشش‎هایی وجود دارد که آدمی را به تحرک و فعالیت وا می‎دارد ؛ برخی از این امیال ، الهی‎اند و بعضی هم شیطانی و بر اساس هوا و هوس و عامل رفتار‎های زشت و ارتکاب گناهان .

 اگر انسان از هوای نفس خود پیروی کند و به خواسته‎های نفس همیشه پاسخ مثبت دهد، سرانجام به گناه و معصیت آلوده خواهد شد .

در آیات و روایات از متابعت هوای نفس ، نهی شده است . از جمله در قرآن می‎خوانیم:

« از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف می‎سازد .»4

 امام صادق ـ علیه السّلام ـ در مذمّت پیروی از هوای نفس می‎فرماید: « بترسید از هوای نفس خود همان‎طور که از دشمنان خود می‎ترسید .»5

 

 

چه کنیم گناه نکنیم ؟!

نماز

قرآن می ‌فرماید: « أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری»6 نماز بخوان تا یاد من در تو زنده شو د ، ووقتی یاد خدا زنده شود ؛« إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ »7 ما را از هرگونه زشتی و پلیدی نجات خواهد داد .

نماز با توجه انسان ، قطعاً انسان را از فساد بازمی دارد ،چرا که انسان روزی چند مرتبه در پیشگاه خداوند می ایستد و می گوید : « إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ » 8بندگی تنها از آن خداوند است ، فقط از خدا باید کمک بگیریم .

اگر این نماز با توجه خوانده شود ، قرآن وعده داده است که ؛ « إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ » ، انسان را از فحشاء و منکر باز خواهد داشت .

این که ما بعد از نماز از فحشا ومنکر جدا نمی شویم ، به این خاطر است که  نمازهای ما نماز نیست ، نمازهای ما مثل تخمه پوک است ، تخم پوک سبز نمی‌شود ، مغز ندارد .

امیر المؤمنین می ‌فرماید: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ ؛ کسی که خدا در چشم بزرگ شود، دیگران کوچک خواهند شد .» 9

در آیات و روایات از متابعت هوای نفس ، نهی شده است . از جمله در قرآن می‎خوانیم: « از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف می‎سازد.»

 امام صادق ـ علیه السّلام ـ در مذمّت پیروی از هوای نفس می‎فرماید: « بترسید از هوای نفس خود همان‎طور که از دشمنان خود می‎ترسید.»

مصداق این مورد را می توان در روحیه ی  مادر شهدا دید .مادری که فرزندش از جانش عزیز تر است ، وقتی خبر شهادت چهار پسرش را می شنود ، نه تنها ناراحتی و غمی را به خود راه نمی دهد ، بلکه می گوید : اگر باز هم پسری می داشتم همه را برای خدا و اسلام می دادم .

نماز

این مادر ، آن فردی است که همه ی عالم و حتی پاره ی جگرش وقتی در برابر خداوند قرار می گیرد ، همه چیز برای او بی ارزش می شود و تنها خدا و رضایت او را طالب است . این چه قدرتی است که اگر عالم را به علی (ع) بدهند ، به فرموده ی حضرت پوست جویی را از دهان مور نخواهم گرفت وظلم نمی کنم .

تنها کیمیایی که در هیچ آزمایشگاه مادی قابل تجزیه و تحلیل نیست ، یاد خدا است .

هرچه بیشتر خدا را در زندگیمان مطرح کنیم ، هر چه بیشتر خدا را به خودمان تلقین کنیم ، هر چه بیشتر روح خودمان را با یاد خدا مأنوس کنیم ، در حوادث محکمتر خواهیم بود .

با برداشتن خدا از زندگی ، تلخی جانشین خواهد شد!

«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً»10هرکسی یاد خدا را از زندگی خود بردارد ، زندگی برایش ضنک و سخت خواهد شد .

 

 

بدون پشتیبان ، انسان به نیستی خواهد رسید ! 

اگر نخ اصلی که اسکناس با آن ارزش پیدا می کند را از روی آن بردارند دیگر اسکناس ، کاغذی بی ارزش خواهد بود . اسکناس ، وقتی ارزش دارد که هویت آن توسط آن نخ به ظاهر بی ارزش ، حفظ شود و بانک مرکزی آن را به رسمیت بشناسد .این درحالی است که اگر این عوامل  از بین بروند ، هویت اسکناس نیز از بین خواهد رفت .

ایمان تنها نیرویی است که انسان را از درون اصلاح می‌کند وبه او ارزش و هویت می دهد واورا از ارتکاب به گناه حفظ کند  .

 

فرآوری: زهرا اجلال – گروه دین و اندیشه تبیان


پی نوشت ها :

1- نهج البلاغه / نامه 53

2 - همان

3- نهج الفصاحه

4- انعام / 150

5- بحار الانوار / ج 52 / ص 432

6- طه / 14

7- عنکبوت / 45

8- فاتحه / 5

9- نهج البلاغه / خطبه 193

10- طه / 124


منابع :

- آیت‎الله حسین مظاهری ، عوامل کنترل غرایز در زندگی انسان

- محمدتقی مصباح یزدی، به سوی خودسازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۳ ، ۲۱:۵۵
مجید کمالی

دلایل فشار قبر و راه های رهایی از آن

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۵۳ ب.ظ



 

عذاب‌ قبر از سخن‌چینی‌ و پرهیز نکردن‌ از بول‌ و دوری‌ مرد از زنش‌ پیدا می شود که‌ رختخواب‌ خود را جدا نموده‌ و در غذا و خواب‌ از او دوری‌ کند.

دلایل فشار قبر و راه های رهایی از آن

یکى از حوادث مهم عالم برزخ فشار قبر و عذاب قبر مى‏باشد،حال باید دید که این عذاب شامل همه افراد می شود یا خیر؟ این عذاب چقدر به طول می انجامد؟آیا شامل کسی که به دار آویخته شده ویا غرق شده نیز می شود؟چگونه این امر ممکن است در صورتی که دیگر قبری وجود ندارد؟

از روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده مى‏شود که فشار قبر عمومیّت دارد مگر برای افراد اندکى و این فشار قبر براى عدّه‏اى کیفر اعمال محسوب مى‏شود و به منزله کفاره گناهان و جبران کوتاهى‏ها است.

امام صادق علیه السلام از رسول اکرم صلى الله علیه و آله نقل فرموده است که: «ضَغْطَةُ القَبرِ لِلْمۆمِنِ کَفّارةٌ لِما کانَ مِنْهُ مِنْ تَضْییعِ النِّعَمِ».(۱) «فشار قبر براى مۆمن کفّاره نعمت‏هایى است که تباه کرده است».

در «عِلَل‌ الشّرآئع‌» مرحوم‌ صدوق‌ از أمیرالمۆمنین‌ علیه‌ السّلام‌ روایت می کند:”قَالَ: عَذَابُ الْقَبْرِ یَکُونُ مِنَ النَّمِیمَةِ وَالْبَوْلِ وَ عَزْبِ الرَّجُلِ عَنْ أَهْلِهِ”.(۲) «فرمود: عذاب‌ قبر از سخن‌چینی‌ و پرهیز نکردن‌ از بول‌ و دوری‌ مرد از زنش‌ پیدا می شود که‌ رختخواب‌ خود را جدا نموده‌ و در غذا و خواب‌ از او دوری‌ کند.».



در روایتی از أبوبصیر آمده است: “قَالَ: قُلْتُ لاِبِی‌ عَبْدِاللَهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَ یَفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ أَحَدٌ؟ قَالَ: فَقَالَ: نَعُوذُ بِاللَهِ مِنْهَا ؛ مَا أَقَلَّ مَنْ یَفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ!”

«می گوید: من‌ به‌ حضرت‌ صادق‌ علیه‌ السّلام‌ عرض‌ کردم‌: آیا کسی‌ از فشار قبر رهائی‌ پیدا میکند؟ حضرت‌ فرمودند: پناه‌ به‌ خدا از فشار قبر ؛ چقدر افرادی‌ که‌ از فشار قبر رهائی‌ پیدا کنند کم‌ هستند.» و حضرت‌ صادق‌ علیه السلام به‌ دنبال‌ این‌ قضیّه‌ فرمودند: رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ برای‌ تشییع‌ جنازة‌ سَعد از منزل‌ خارج‌ شدند در حالی که‌ هفتاد هزار فرشته‌ جنازه وی‌ را تشییع‌ می نمودند؛ و پس‌ از دفن‌، حضرت‌ رسول‌ الله‌ سر خود را به طرف‌ آسمان‌ بلند نموده‌ و فرمودند: مِثْلُ سَعْدٍ یُضَمُّ؟ آیا فشار قبر، شخصی‌ مانند سعد را با این‌ سابقه درخشانش‌ در اسلام‌ فرا می گیرد؟ أبوبصیر می گوید: عرض‌ کردم‌: فدایت‌ شوم‌ ما چنین‌ می‌پنداشتیم‌ که‌ سعد از بول‌ اجتناب‌ کامل‌ نمی کرد!

مراد از قبر آن گودال کوچکى نیست که انسان را در آن دفن مى‏کنند بلکه مقصود جهانى است که انسان پس از مرگ و پیش از بر پا شدن قیامت در آن زندگى مى‏کند و چون قرار گرفتن در قبر ملازم یا سرآغازى براى ورود به عالم برزخ مى‏باشد واژه قبر در مورد آن به کار رفته است

حضرت‌ فرمود: مَعَاذَ اللَهِ، إنَّمَا کَانَ مِنْ زَعَآرَّةٍ فِی‌ خُلُقِهِ عَلَی‌ أَهْلِهِ. «پناه‌ به‌ خدا چنین‌ نیست‌، بلکه‌ فشار قبر سعد به‌ علّت‌ سوء خُلقی‌ بود که‌ با اهل‌ خانه خود داشت‌.» حضرت‌ صادق‌ علیه السلام فرمودند: مادر سعد گفت‌: گوارا باد ای‌ سعد بر تو در این‌ بهشتی‌ که‌ وارد شدی‌! رسول‌ خدا فرمود: ای‌ مادر سعد! بر خدا حکم‌ جزمی‌ منما.(۳)

در این روایت مى‏بینیم سعد بن معاذ که از اصحاب جلیل القدر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بود هم به خاطر بداخلاقى با خانواده گرفتار فشار قبر مى‏شود.

عوامل کاهش فشار قبر

در برخی روایات به اعمالی اشاره می شود که در کاهش فشار قبر مۆثر هستند مانند: بجا آوردن رکوعى کامل در نماز، مداومت بر خواندن سوره «زخرف»، قرائت سوره «نساء» در هر جمعه، به جا آوردن نماز شب، خواندن سوره «تکاثر» هنگام خواب، گذاشتن دو چوب‏تر با میّت، روزه گرفتن چهار روز از ماه رجب و دوازده روز از ماه شعبان، تلاوت سوره «ن والقلم» در نماز واجب و مستحب. موارد دیگرى را نیز با تتبّع در احادیث ائمّه علیهم السلام مى‏توان به موارد فوق اضافه کرد.(۴)

این که چه رابطه‏اى بین بعضى اعمال با شدّت یا ضعف فشار قبر وجود دارد مسأله‏اى است که از حیطه علم و ادراک ما بالاتر است و چون ما با محسوسات و مادیّات سرو کار داریم نمى‏توانیم به طور حقیقى عالم مثال و برزخ را بشناسیم، بنابراین از طریق معصومین علیهم السلام که خداوند به آنها علم به این مسائل را عنایت کرده است به امور ماوراى این عالم مطّلع مى‏شویم.

با توجّه به آنچه اشاره کردیم این روح است که فشار را تحمّل مى‏کند.بنابراین انسان غرق شده یا سوخته یا به دار آویخته اگرچه در قبر به معناى مشهور آن نباشند اما روح آن‏ها وارد عالم برزخ شده و در فشار نسبت به کردار خود قرار مى‏گیرد.

مرحوم کلینی‌ از یونس‌ روایت‌ می کند:”قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَصْلُوبِ یُعَذَّبُ عَذَابَ الْقَبْرِ؟ قَالَ: فَقَالَ: نَعَمْ إنَّ اللَهَ عَزَّ وَجَلَّ یَأْمُرُ الْهَوَآءَ أَنْ یَضْغَطَهُ.”(۵) « از حضرت‌ صادق (ع) راجع‌ به‌ شخصی‌ که‌ به‌ دار آویخته‌اند سۆال‌ کردم‌ که‌ آیا او را هم‌ عذاب‌ قبر می دهند؟ حضرت‌ فرمود: آری‌ خداوند عزّ وجلّ به‌ هوا امر می کند که‌ او را در فشار خود بگیرد.»

از روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده مى‏شود که فشار قبر عمومیّت دارد مگر برای افراد اندکى و این فشار قبر براى عدّه‏اى کیفر اعمال محسوب مى‏شود و به منزله کفاره گناهان و جبران کوتاهى‏ها است

و در روایت‌ دیگر حضرت‌ صادق‌ علیه‌ السّلام‌ در پاسخ‌ گفتند که‌: خداوند زمین‌ و هوا یکی‌ است‌ ؛ خداوند بسوی‌ هوا وحی‌ میکند که‌ او را در فشار بگیرد، و هوا چنان‌ او را در فشار قرار میدهد که‌ از فشار قبر سخت‌تر باشد.(۶)

با دقّت در روایات و آیات مربوط به عالم برزخ و عذاب قبر روشن مى‏شود که مراد از قبر آن گودال کوچکى نیست که انسان را در آن دفن مى‏کنند بلکه مقصود جهانى است که انسان پس از مرگ و پیش از بر پا شدن قیامت در آن زندگى مى‏کند و چون قرار گرفتن در قبر ملازم یا سرآغازى براى ورود به عالم برزخ مى‏باشد واژه قبر در مورد آن به کار رفته است.

در روایتى از امام سجاد علیه السلام نیز کلمه برزخ همان قبر معنا شده است‏.(۷)

در حدیثى از امیرمۆمنان على علیه السلام آمده است که فرمود:«گروهى از ما پیوسته درباره عذاب قبر در شک بودند تا این که سوره‏ «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ» نازل شد تا آن جا که فرمود: کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ‏ که منظور از آن عذاب قبر است سپس مى‏فرماید: ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ‏ که منظور عذاب قیامت است» .(۸)

بنابراین عذاب قبر در قرآن هم آمده امّا این که چقدر طول مى‏کشد کسى اطّلاعى ندارد و بستگى به افراد و اعمال آن‏ها دارد .

نتیجه:

در مورد عوامل تشدید یا تضعیف فشار قبر آنچه از اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده است مى‏تواند راه گشاى آشنایى ما به این عوامل باشد. به طور کلى همه انحرافات و آلودگى‏هاى فکرى عقیدتى، اخلاقى و عملى- که شرعاً از آن‏ها نهى شده- مى‏تواند در فشارهاى برزخى موثّر باشد ولى در کلمات اهل بیت علیهم السلام بعضى از آلودگى‏هاى خاص به عنوان عامل تشدید فشار قبر معرّفى شده است.

پی نوشت:

۱- بحار الانوار،ج۶، ص۲۲۱/ «علل‌ الشّرآئع‌» ،ج۱، ص‌ ۳۰۹
۲-«علل‌ الشّرآئع‌» ،ج۱، ص‌ ۳۰۹
۳ـ «فروع‌ کافی‌» ج‌ ۳، ص‌ ۲۳۶/ «بحار الانوار» ج‌ ۶، ص‌ ۲۶۱.
۴- منازل الآخرة: ۲۶- ۳۰/ لئالى الأخبار: ج۵،ص ۲۵.
۵- «فروع‌ کافی‌» ج‌ ۳، ص‌ ۲۴۱.
۶-همان
۷-بحار الانوار ،ج ۶،ص ۱۵۹.
۸-مجمع البیان فی تفسیر القرآن ،ج ۱۰،ص۸۱۲
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۳ ، ۲۱:۵۳
مجید کمالی

غفلت از مرگ از دیدگاه ایت الله خوشوقت(ره)

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۴۷ ب.ظ


بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیرُموفق و معین؛ ثم الصلاة و السلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین، حبیب إله العالمین، أبی‌القاسم محمد صلی الله علیه و علی أهل بیته الطاهرین المعصومین، من الآن إلی قیام یوم الدین؛ سیّما بقیة الله فی الأرضین.

مرگ یک امر یقینی و نزدیک

یکی از مسائل قطعی زندگی انسان مردن و مرگ است، همه زنده‌ها روزی می‌میرند. عمرها در مخلوقات محدود است، اگر چه بعضی ها خیلی عمر می‌کنند و بعضی ها کم، امّا در عین حال پایان هر عمر بلندی هم باز مرگ است، مرگ یکی از واقعیت‌های قطعی و حتمی است که همه هر روز می‌بینیم، تشیع جنازه می‌کنند و گاهی قبرستان می‌رویم می‌بینیم، شرح حالش را در کتاب‌ ها می‌خوانیم این قدر این مسأله به ما نزدیک است.

اشتغال به دنیا علت غفلت از مرگ

عواملی باعث میشود چیزی به این نزدیکی از ما دور بشود، هر کسی در هر وادی مشغول کار است همان کار او را از تذکر   مرگ و موت باز می‌دارد. یکی از آن اصناف هم ما طلبهها هستیم. ما درس می‌خوانیم، می‌نویسیم، این ما را از تذکر مرگ باز می‌دارد. باید یک برنامه منظمی داشته باشیم که از آن مسأله واقعی دور نیافتیم و این کاری که دستمان است ما را از آن عقب نزند، عقب بزند خیلی خسارت بار است. چون می‌آید و آدم آمادگی ندارد آن وقت ناراحت می‌شویم ،«مَنْ کَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ کَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ»[۲]، مشکلات پیش می‌آید. در عین حال ما باید هر لحظه آماده رفتن باشیم چون خبر نمی‌کند. بخواهیم هر لحظه آماده باشیم این غفلت و فاصله، خطرناک است باید کَمَش کرد، بنابراین ما علت غفلت خودمان را مطرح می‌کنیم، دیگران هم باید مال خودشان را مطرح کنند. آنچه که باعث می‌شود ما از مرگ غفلت کنیم همین اشتغال به درس و بحث و مباحثه و مطالعه و این چیزهاست، همین است دیگر. ما عطاری نداریم که خریدن و فروختن ما را باز بدارد، کار ما این است، می‌خوانیم، درس می‌دهیم، درس می‌گیریم، مطالعه می‌کنیم، تقریرات می‌نویسیم و خیلی چیزهای دیگر، اگر بیش از اندازه مشغول این کارها بشویم مانع بزرگی برای ما در نزدیک تلقی کردن مسأله مرگ است، این را باید ما یک جوری تنظیم کنیم که هم انجام بدهیم و هم آن مشکل پیش نیاید، اگر ما این را جمع نتوانیم بکنیم، روزگاری پشیمانی سخت و خطرناکی را پیش رو خواهیم داشت.

آمادگی برای مرگ با انجام وظیفه

هر کار حتی خوب، اندازه دارد، ما کار خوب بی‌اندازه نداریم. نمی‌شود تمام وقت را به یک کار خوب داد، ما کار زیاد داریم، همه باید به وقت تقسیم بشود. هم باید درس بخوانیم، هم مطالعه داریم، هم مباحثه داریم، هم کارهای دیگر داریم، زن و بچه داریم، هم باید یک کاری کرد کنار این که اگر فردا مرگ آمد نگوییم آقا زود آمدی!، او زود و دیر نمی‌آید، به وقت می‌آید، ولی ما آماده نباشیم می‌گوییم زود آمده‌ای، او می‌گوید کی بیایم!؟ این رَوِش که تو داری تا آخر هم هر وقت بیایم می‌گویی زود آمدی، چون آماده نیستی، کارهای دیگر می‌کنی، وقت من را به آن کارها می‌دهی، از این جهت چمدان اعمالت خالی می‌ماند، لذا هر وقت بیایم می‌گویی زود آمدی، هر روز باید فکر کنیم فردا ممکن است برویم. چه کار باید بکنیم؟ وظیفه امروز را باید انجام بدهیم، تمام شد. وظیفه امروز چیست!؟ کنار درس و بحث و مطالعه و این چیزها باید انجام بدهیم، هر دو لازم است هم درس باید بخوانیم و هم آماده برای مرگ و ورود به صحنه آخرت بشویم، اگر یکی را ما انجام بدهیم آن دیگری را انجام ندهیم، خطر پیش می‌آید؛

بنابراین هر روز سهم آن روز را از نظر انجام وظیفه باید انجام بدهیم. اگر انجام ندهیم واگذار به فردا بکنیم خطر پیش می‌آید. امروز وظیفه­مان چیست؟ نماز باید بخوانیم، بخوانیم، روزه باید بگیریم بگیریم، واجبات را انجام بدهیم محرمات را هم ترک کنیم، اگر همین امروز عامل مرگ آمد شما آماده‌اید، تا فردا که زنده نماندید، وظیفه فردا را که از شما نمی‌خواهند، همین امروز بود که وظیفه را انجام دادید، فردا هم زنده بودیم وظیفه فردا را انجام می‌دهیم و اگر آمد باز آمادهایم؛ چون پسفردا که زنده نیستیم تکلیف پسفردا را از ما نمی‌خواهند. هر روز که سهم آن روز را انجام بدهیم آن روز آماده مرگ هستیم، بنابراین، این نباید فراموش شود. هم باید درس بخوانیم، هم وظیفه آن روز از واجب و حرام را باید انجام بدهیم، که اگر عامل ِمرگ آمد نگوییم زود آمدی! برگرد، برنمی‌گردد! بنابراین راه جمعش این است، هم خوب درس بخوانیم و هم وظیفه امروز را خوب انجام بدهیم. اگر این کار را بکنیم هر وقت آمد خوش آمده است.

وقتی که کار انجام شد ما اطمینان و یقین پیدا می‌کنیم و هر وقت مرگ آمد نمی‌گوییم برگرد برو فردا بیا، پس فردا بیا، بعضی ها می‌گفتند چه وقت آمدن بود امروز هزار تا کار داریم! نمی‌شود این حرف‌ ها را گفت، آن هم یکی از کارها است دیگر باید آماده باشیم. او از همه کارها کاری‌تر است،‌ باید بیشتر آماده آن باشیم. امّا بیشتر وقت گذاشتن برای مشاغل دیگر باعث می‌شود که آن سهمش از بین برود و وقتی می‌آید ما هم به زحمت بیافتیم. بدمان بیاید و این بد آمدن خیلی بد است؛ بنابراین بنا شد که جمع بین شغل، طلبگی، درس خواندن و به یاد مرگ بودن و آماده مرگ بودن این باشد که هم درس بخوانیم هم وظیفه آن روز را انجام بدهیم، اگر انجام بدهیم هیچ مشکلی پیش نمی‌آید. این رسم و راه است دیگر، غافل از این می‌شویم و همه‌اش بپردازیم به آن فرداست که بگوییم زود آمدی برگرد! امیدواریم پروردگار متعال به همه ما توفیق مرحمت کند، این اولین وظیفه انسانی و بندگی که انجام وظایف روز است ترک نکنیم ان شاء الله. هم کم و آسان است و هم بار ما را می‌بندد، چون هر روز جمع می‌شود، چمدان پر می‌شود.

نثار روح مطهرخاتم انبیاء صلی الله علیه وآله و همه حضرات معصومین علیهم الصلاة و السلام و شهدای خط تشیّع و امام شهدا سه صلوات ختم کنید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

درس اخلاق حضرت آیت الله خوشوقت تهرانی (اعلی الله مقامه)

مدرسه علمیه حضرت صاحب الأمر عجل الله فرجه

۳۰/۱۰/۱۳۸۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۳ ، ۲۱:۴۷
مجید کمالی

فضائل امیر مؤمنان از زبان اهل سنت

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۲۹ ب.ظ


فضائل امام علی (ع) از زبان اهل سنت

• فضائل امیر مؤمنان از زبان اهل سنت

3333 فضائل امام علی (ع) از زبان اهل سنت

موضوع: امیرالمومنین علیه السلام

نویسنده: گروه مقالات

منبع: ماهنامه پاسدار اسلام

چکیده:

آنچه پیش رو دارید نگاهى است گذرا به فضائل و اوصاف امیرمؤمنان على علیه السلام از زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه در منابع اهل سنّت چرا که:

خوشتر آن باشد که وصف دلبران

گفته آید در کتاب دیگران‏

راستى این اعجوبه کون کیست که همه در شناخت او در مانده‏ اند، عدّه‏ اى او را تا سر حدّ خدایى بالا برده‏ اند، و عدّه‏ اى حتى در بندگى او شک دارند که :

در مسجد کوفه شهیدش کردند

گفتند مگر اهل نماز است على؟!

و آن که او را حقیقتاً شناخت خداى او و رسول خدایش بود.

پیامبر اعظم صلی الله علیه خطاب به على علیه السلام فرمود: «یا على ما عرف اللّه حق معرفته غیرى و غیرک و ما عرفک حق معرفتک غیر اللّه و غیرى؛[۱] اى على! خداوند متعال را نشناخت به حقیقت شناختش جز من و تو، و تو را نشناخت آن گونه که حق شناخت توست، جز خدا و من.

و در جاى دیگر فرمود: «یا على لایعرف اللّه تعالى الّا انا و انت و لایعرفنى الّا اللّه و انت و لا یعرفک الّا اللّه و انا؛[۲] اى على! خدا را نشناخت جز من و تو، و مرا نشناخت جز خدا و تو و تو را نشناخت مگر خدا و من.»

متن مقاله :

فضائل بى ‏شمار

کتاب فضل تو را آب بحر کافى نیست‏

که‏ تر کنم سرانگشت و صفحه بشمارم‏

پیامبرى هم که على را شناخته اعتراف دارد که فضائل او قابل شماره و احصى نیست.

ابن عباس مى‏گوید پیامبر اکرم صلی الله علیه فرمود: «لو انّ الفیاض[۳] اقلام و البحر مدادٌ و الجنّ حسّابٌ و الانس کتابٌ مااحصوا فضائل علىّ بن ابى طالبٍ؛[۴]اگر انبوه درختان (و باغها) قلم، و دریا مرکب، و تمام جنّیان حسابگر، و تمام انسان‏ها نویسنده باشند قادر به شمارش فضائل على بن ابى طالب نخواهند بود.»

و در جاى دیگر پیامبر اعظم فرمود: «انّ اللّه تعالى جعل لاخى علىٍّ فضائل لاتحصى کثرة فمن ذکر فضیلةً من فضائله مقرّابها غفر اللّه له ما تقدّم من ذنبه و ماتأخّر؛ براستى خداوند براى برادرم على علیه السلام فضائل بى‏شمارى قرار داده است که اگر کسى یکى از آن فضایل را از روى اعتقاد و اعتراف بیان نماید، خداوند گناهان گذشته و آینده او را مى‏بخشد. و من کتب فضیلةً من فضائله لم تزل الملائکة تستغفرله ما بقى لتلک الکتابه رسم، و من استمع فضیلةً من فضائله کفّر اللّه له الذّنوب الّتى اکتسبها بالاستماع و من نظر الى کتابٍ من فضائله کفّر اللّه له الذّنوب الّتى اکتسبها بالنّظر،[۵] اگر کسى یکى از فضائل آن حضرت را بنویسد، تا هنگامى که آن نوشته باقى است، ملائکه براى او استغفار مى‏کنند و اگر کسى یکى از فضائل آن حضرت را بشنود، خداوند همه گناهانى را که از راه گوش انجام داده است مى‏بخشد، و اگر کسى به نوشته‏اى درباره فضائل على علیه السلام نگاه کند، خداوند تمام گناهانى که از راه چشم کرده است مى‏پوشاند و از آن در مى‏گذرد.»

بیهقى یکى از دانشمندان نامى اهل سنّت چنین روایت نموده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«من احبّ ان ینظر الى آدم فى علمه و الى نوحٍ علیه السلام فى تقواه و ابراهیم فى حلمه و الى موسى فى عبادته فلینظر الى على بن طالب علیه الصّلوة و السّلام؛[۶] هر کسى دوست دارد به علم و دانش آدم بنگرد و مقام تقوا و خودنگهدارى نوح را(مشاهده نماید) و بردبارى ابراهیم(نظاره کند) و به عبادت موسى علیه السلام (پى ببرد) باید به على بن ابى طالب علیه السلام نظر بیندازد.»

مناقب، روایت فوق را در دو مورد به این صورت نقل نموده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «من اراد ان ینظر الى آدم فى علمه و الى نوح فى مهمه و الى یحیى بن زکریّا فى زهده، و الى موسى بن عمران فى بطشه، فلینظر الى على بن ابى طالب علیه‏السلام؛[۷] هر کس مى‏خواهد دانش آدم را، فهم (ژرف) نوح را، و زهد یحیى را و قاطعیّت موسى بن عمران را بنگرد، به على بن ابى طالب نظر کند.»

محبت و علاقه پیامبر صلی الله علیه به على علیه السلام

هر کس جامع کمالات باشد محبوب دلها نیز هست، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که خود محبوب عالمیان و خوبان و پاکان است، عاشق شیداى على است، چرا که به تصریح آیه مباهله، على جان پیامبر است «انفسنا» و جان هر کس شیرین و دوست داشتنى است.

به همین جهت بارها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مى‏فرمود: «من احبّ علیّاً فقد احبّنى…؛[ ۸] هر کس على را دوست بدارد به من محبّت ورزیده است.» و فرمود: «محبّک محبّى و مبغضک مبغضى؛[۹] دوستدار تو دوست من است، و دشمن تو دشمن من.»

شخصى از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسید: «یا رسول اللّه انّک تحبّ علیّاً؟ قال: او ماعلمت انّ علیّاً منّى و انا منه؛[۱۰] اى رسول خدا على علیه السلام را دوست مى‏دارى؟ فرمود: مگر نمى‏دانى که على از من و من از اویم.»

آیا کسى جان شیرین و پاره تنش را دوست نمى‏دارد؟

مناقب با اسنادش از رسول خدا نقل مى‏کند که آن حضرت فرمود: «انّ اللّه عزّ و جلّ امرنى بحبّ اربعةٌ من اصحابى و اخبرنى انّه یحبّهم. قلنا: یا رسول اللّه من هم؟ فلکنّا یحبّ ان یکون منهم، فقال: الا انّ علیّاً منهم ثم سکت، ثمّ قال: الا انّ علیّاً منهم ثمّ سکت؛[۱۱] براستى خداى عزیز و جلیل مرا امر کرده است به دوستى چهارنفر از اصحاب، و خبر داد مرا که خداوند(نیز) آنها را دوست مى‏دارد، گفتم: اى رسول خدا آنها کیستند؟ پس هر یکى از ماها دوست داریم جزو آنان باشیم. پس فرمود: آگاه باشید على از آنهاست، سپس سکوت کرد، دوباره فرمود: به راستى على از آنهاست و سکوت کرد.»

عایشه مى‏گوید: هنگامى که رسول خدا صلی الله علیه و آله به حالت احتضار درآمد فرمود: ادعوا الىّ حبیبى؛ محبوب مرا بخوانید، من به سراغ ابى بکر رفتم و او را احضار نمودم. وقتى ابابکر بر پیغمبر داخل شد حضرت نظرى به سوى او افکند سپس از او روى گردانید و (براى مرتبه دوم) فرمود: «ادعوا الىّ حبیبى؛ محبوب مرا بخوانید. آنگاه حفصه عمر را احضار کرد پیغمبر همان گونه که از ابى‏بکر روى گردانید از عمر نیز روى گرداند.

عایشه گوید: من گفتم واى بر شما پیغمبر على بن ابى طالب علیه السلام را مى‏خواند، سوگند به پروردگار جز على را نمى‏خواهد. پس رفتند سراغ على علیه السلام، وقتى که پیغمبر على را دید، او را محکم به سینه چسبانید آنگاه در گوش آن حضرت هزار حدیث بیان فرمود که هر حدیثى راه گشاى هزار حدیث بود.» [۱۲]

از ابن عباس نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «علىّ منّى مثل رأسى من بدنى؛[۱۳] على نسبت به من مانند سر است نسبت به بدن.»

صد البته که محبّت‏هاى پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به على صرف محبّت عاطفى نیست بلکه بر اساس لیاقت‏ها و کمالاتى است که مولا على علیه السلام دارا مى‏باشد که به نمونه‏هایى از کمالات و فضائل آن حضرت، از زبان خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اشاره مى‏شود.

علم على علیه السلام

علم و دانش على اکتسابى نیست تا استاد برتر از خود و شاگردان و هم دوره ‏هایى همسان خود داشته باشد، بلکه علم او «لدنى» است و و ریشه در علم الهى و آسمانى دارد، به این جهت علم او برهمه انسان ‏هاى معمولى و غیر مرتبط با وحى آسمانى برترى و امتیاز دارد، و به همین جهت است که حتى در منابع اهل سنّت نیز از او به عنوان «اعلم النّاس» یاد شده است که به نمونه‏هایى اشاره مى‏شود:

۱- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اعلم امّتى من بعدى علىّ بن ابى طالب علیه السّلام؛[۱۴] داناترین امّت من بعد از من على بن ابى‏طالب علیه السلام است.»

۲- عبداللّه بن مسعود مى‏گوید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «قُسّمت الحکمة على عشرة اجزاءٍ فاعطى علىّ تسعة و النّاس جزءً واحداً؛[۱۵] حکمت (و دانش) به ده جزء تقسیم شده است و به على نه قسمت آن و به (مابقى مردم) یکدهم داده شده است.»

تمامى علوم بشرى و پیشرفت‏هاى آن جزء همان یکدهم است، و علم على علیه السلام نه برابر دانش تمامى بشریت است. و راز آن هم این است که ریشه در مهبط وحى الهى یعنى پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دارد، که خود فرمود: «انا مدینة العلم و علىٌ بابها، فمن ارادالعلم فیأت الباب؛[۱۶]من شهر علم (الهى و وحیانى) هستم و على دَرِ آن است پس هر کس اراده دانش دارد باید از درب (شهر) وارد شود.»

۳- عایشه درباره على علیه السلام مى‏گوید: «هو اعلم النّاس بالسّنة؛[۱۷] او داناترین مردم نسبت به سنّت (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله) مى‏باشد.»

اى کاش خود عائشه به این حدیث عمل مى‏کرد، و به توصیه‏هاى امیرمؤمنان علیه السلام توجّه مى‏کرد و جنگ جمل را به وجود نمى‏آورد.

۴- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد از تزویج فاطمه به على علیه السلام به دختر خود فرمود: «زوّجتک خیر اهلى، اعلمهم علماً و افضلهم حلماً و اوّلهم سلماً؛[۱۸] تو را به تزویج بهترین بستگانم و اهلم درآوردم، که از نظر دانش داناترین، و از نظر حلم و بردبارى برترین، و از نظر اسلام اوّلین مى‏باشد.»

عبادت على علیه السلام

عبادت و بندگى مولا امیر مؤمنان على علیه السلام شهره جهان است، و مرکز ثقل مقامات و منزلت‏هاى على علیه السلام در کنار علم خدادادى همان عبادت‏ها و نمازها و ناله‏ها و نیازهاى شبانه اوست، این مسئله تا آنجا اهمیت دارد که خداوند به ملائکه مباهات و فخرفروشى بوسیله عبادت‏هاى امیرمؤمنان مى ‏کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مى‏فرماید: صبحگاهى جبرئیل با شادى و حالت بشارت بر من وارد شد. گفتم حبیب من چه شده تو را خوشحال و بشارت رسان مى‏بینم؟ پس گفت: اى محمد! صلی الله علیه و آله چگونه خوشحال نباشم و حال آن که چشمم به خاطر اکرامى که خداوند نسبت به برادرت و جانشینت و امام امتت على بن ابى طالب روا داشته، روشن شده است، پس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: چگونه خداوند برادرم و امام امتم را گرامى داشته است؟

«قال: باهى بعبادته البارحة ملائکته و حملة عرشه و قال: ملائکتى انظروا الى حجّتى فى ارضى على عبادى بعد نبیّى، فقد عفر خدّه فى التّراب تواضعاً لعظمتى، اشهدکم انّه امام خلقى و مولى بریّتى؛[۱۹]گفت: خداوند با عبادت دیشب على بر ملائکه و حاملان عرش مباهات نموده است. و فرموده است: ملائکه من نگاه کنید به حجّتم بر بندگانم در زمین بعد از پیغمبرم، براستى صورت و گونه‏اش بر خاک نهاده است بخاطر تواضع در مقابل عظمت من، شما را شاهد مى‏گیرم که او (على) پیشواى مخلوقم، و سرپرست مردمان من مى‏باشد.»

در منابع شیعه آن قدر از عبادت امیرمؤمنان علیه السلام سخن به میان آمده که نیاز به یک کتاب دارد، خالى از لطف نیست که به ترجمه یک روایت اشاره کنیم:

ضراربن ضمره در حضور معاویه درباره على علیه السلام چنین گفت: «پس خدا را شاهد مى‏گیرم که او را در بعض جایگاهش دیدم. در وقتى که شب پرده‏هاى تاریکى‏اش را انداخته بود و ستارگان ظاهر شده بودند، در حالى که در محرابش ایستاده بود و محاسن خود را بر دست گرفته و مانند انسان مار گزیده به خود مى ‏پیچید و چون انسان غمدیده گریه مى‏کرد… (گویا هنوز آواز او را در گوش جان دارم که مى‏فرمود:) آه آه از کمى توشه، طولانى بودن سفر، وحشت راه و بزرگ بودن جایگاه ورود.»

پس آنگاه اشک معاویه جارى شدو با آستینش آن را پاک کرد و دیگران هم اشک ریختند سپس معاویه گفت، آرى ابوالحسن چنین بود…» [۲۰]

نیمه شب زمزمه ‏اى هست بلند

که مرا می ‏گسلد بند از بند

هست جانسوزتر از ناله نى‏

کرده صد ناله به یک زمزمه طى‏

چه روان بخش صدایى دارد

سوز عشق است و نوایى دارد

بس که با شور و نوا دمساز است‏

به سماوات طنین انداز است‏

آسمان‏ها همه با آن عظمت‏

رفته زین حال فرو در حیرت‏

دشت و صحرا همه در بهت و سکوت‏

که بلند است نواى ملکوت‏

این نواى ابدیت ازکیست‏

شاید آهنگ مناجات على است‏

نیمه شب خلوت و رازى دارد

با خدا راز و نیازى دارد[۲۱]

امامت على علیه السلام

آن علم بى پایان و آن عبادت بى مثال زمینه لیاقت امامت و پیشوایى او را فراهم نموده است. روایاتى که بر امامت بلافصل آن مولا در منابع اهل سنّت وجود دارد بیش از آن است که منعکس گردد و از طرفى حدیث معروف ثقلین، حدیث منزلت، حدیث یوم الدّار، حدیث غدیر و امثال آن که معروفند و متواترند بارها مطرح شده و در منابع فراوانى آمده است. آنچه در این جا بدان اشاره مى‏کنیم برخى روایاتى است که دلالت صریح ترى دارند و کمتر در گفته‏ها به آن‏ها اشاره شده است:

۱- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: انگشتر به دست راست کن تا از مقرّبین باشى،عرض کرد یا رسول اللّه ؟ چه انگشترى بر دست کنم. فرمود: عقیق سرخ پس براستى آن کوه و سنگى است که به وحدانیّت خدا اقرار کرده است: «ولى بالنّبوّة ولک بالوصیّة ولولدک بالامامة…؛ [۲۲] و به نبوت من و جانشینى (بلافصل) تو و امامت (یازده نفر) فرزندانت اقرار نموده است.»

۲- از ابن بریده…نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «لکلّ نبىٍّ وصىّ و وارث و انّ علیّاً وصییى و وارثى؛[۲۳]براى هر پیغمبرى جانشین و وارثى است، و براستى على جانشین و وارث من است.»

۳- در روایت مربوط به عبادت آن حضرت این جمله را داشتیم که خداوند به ملائکه‏اش فرمود: «اشهدکم انّه امام خلقى و مولى بریّتى؛[۲۴] شما را شاهد مى‏گیرم که او (على) امام مخلوقم و سرپرست آفریده‏هاى من است.»

۴- عمروبن میمون از ابن عباس نقل نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: «انت ولىّ کلّ مؤمنٍ بعدى؛[۲۵] یا على! تو بعد از من رهبر و سرپرست تمام مؤمنین هستى.»

در این حدیث با توجّه به کلمه “بعدى” معناى ولىّ صراحت در رهبرى و امامت دارد، و معنى ندارد که پیامبر بفرماید تو محبوب مؤمنان بعد از من هستى.

راستى باید گفت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در معرّفى على علیه السلام و بیان منزلت ‏ها و مقامات امیرمؤمنان علیه السلام هرگز کوتاهى نکرد و با شیوه‏هاى مختلف محوریت و رهبریت او را به جامعه معرّفى نمود، گاه دست او را بالا برد و فرمود: «این على مولا و رهبر مردم است» و گاه مى‏فرمود: «على مع القرآن و القرآن مع على لن یفترقا…؛ [ ۲۶] على با قرآن است و قرآن با على علیه السلام است و هرگز آن دو از هم جدا نمى‏شوند.»

و گاه او را محور حق معرّفى نمود، در حدیث متواتر این جمله آمده است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «علىّ مع الحقّ و الحقّ مع علىّ و لن یفترقا حتى یردا علىّ الحوض یوم القیامة؛[۲۷] على با حق است و حق با على است و هرگز آن دو از هم جدا نمى‏شوند تا در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»

در روایت دیگر فرمود: «سیکون من بعدى فتنة، فاذا کان ذلک، فالزموا على بن ابى طالب، فانّه الفاروق بین الحقّ و الباطل؛[۲۸] بزودى بعد از من فتنه(ها) پیدا مى‏شود، پس همراه على بن ابى طالب باشید، زیرا او (معیار) جدا کننده بین حق و باطل است.»

و فرمود: «کسى که از على جدا شود از من جدا شده، و کسى که از من جدا شود از خدا فاصله گرفته است.» [۲۹]

آیات قرآن در شأن على علیه السلام

آیات فراوانى را علماى اهل سنّت و مفسرین آنها در شأن امام على علیه السلام تفسیر کرده ‏اند و در تأیید آن روایاتى را از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آورده ‏اند به طورى که برخى از آنها مانند ابن حجر، خطیب بغدادى، سیوطى، گنجى شافعى، ابن عساکر، شیخ سلیمان قندوزى و… از ابن عباس نقل کرده‏اند که گفت: «نزلت فى علىّ ثلاث مأئة آیه؛[۳۰] سیصد آیه در شأن على علیه السلام نازل شده است.»

و همین ابن عباس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل نموده که آن حضرت فرمود: «ما انزل آیة فیها «یا ایّها الذین آمنوا» و علىّ رأسها و امیرها؛و آیه‏اى که در آن «یا ایّها الذین آمنوا» آمده، نازل نکرده است خداوند مگر آن که على در رأس آن قرار دارد.» [۳۱] یعنى تمامى این آیات در ابتدا و قبل از همه در شأن على و مربوط به آن حضرت است.

اطاعت از على علیه السلام

وقتى على علیه السلام امام و پیشواى مردم است و محبوب پیغمبر، و داراى علم لدنّى و الهى، و در اوج طاعت و بندگى قرار دارد، و معیار حق و باطل و ثقل جدا نشدنى از قرآن بحساب مى‏آید بر مردم است که از او و هر کس را که او تعیین نموده است اطاعت کنند، و این اطاعت لازم و ضرورى است پیامبر عظیم الشأن درباره اطاعت و پیروى از امیرمؤمنان تعبیرات فوق العاده ارزشمندى دارد که به نمونه ‏هایى اشاره مى‏شود:

۱- سلمان با سندش به فاطمه زهرا سلام الله علیها نقل مى‏کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «علیکم بعلىّ بن ابى طالب علیه السّلام فانّه مولاکم فاحبّوه، و کبیرکم فاتّبعوه، و عالمکم فاکرموه، و قائدکم الى الجنّة(فعزّزوه) و اذا دعاکم فاجیبوه و اذا امرکم فاطیعوه، احبّوه بحبّى و اکرموه بکرامتى، ماقلت لکم فى علىٍّ الّا ما امرنى به ربّى جلّت عظمته؛[۳۲] بر شما باد به (همراهى) على بن ابى طالب علیه السلام، براستى او مولا و سرپرست شماست پس او را دوست بدارید، و بزرگ شماست پس از او پیروى کنید و دانشمند شماست پس از او اکرام کنید و پیشواى شما به سوى بهشت است پس او را عزیز دارید، هرگاه شما را (به کارى) دعوت کند اجابت کنید، و اگر دستور داد اطاعت کنید، بخاطر دوستى من او را دوست بدارید و به خاطر بزرگى من او را بزرگ شمارید.(بدانید) من چیزى درباره على به شما نگفتم جز آنچه خداى بزرگ عظمت به آن امر کرده است.»

حدیث آن قدر گویا و روشن است که نیازى به هیچ توضیحى ندارد، و بالصراحة مى‏گوید آنچه درباره على علیه السلام سفارش شده، تماماً اوامرى است که از سوى خداوند متعال صادر شده است راستى اگر جامعه اسلامى فقط به همین حدیث عمل مى‏کردند، این همه دچار انحراف و اختلاف و انشعاب نمى‏شدند.

۲- پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به عمّار فرمود: «یا عمّار! ان رأیت علیّاً قدسلک وادیّاً و سلک النّاس وادیاً غیره فاسلک مع علىّ ودع النّاس انّه لن بدلک على ردى و لن یخرجک من الهدى؛[۳۳] اى عمّار! اگر دیدى على به راهى مى‏رود، و مردم به راهى غیر از او، تو با على حرکت کن، و مردم (دیگر) را رها کن، زیرا على (فقط بر حق هدایت مى‏کند و) بر بدى و پستى راهنمایى نمى ‏کند و از هدایت خارج نمى ‏سازد.»

و با تأسف باید گفت اکثریت مردم به هر راهى رفتند و سرشان به سنگ خورد، جز راه على را. و فقط گروه قلیلى در طول تاریخ با على و راه على و اهداف و آرمان‏هاى على ماندند.

محبّت به على علیه السلام

یقیناً اطاعت و پیروى بدون محبت و عشق یا ممکن نیست و یا بسیار سخت و طاقت فرساست.

آنچه اطاعت و پیروى صددرصد از یک امام و پیشوا را شیرین و سهل و راحت مى‏سازد محبّت به آن رهبر است. على علیه السلام از رهبرانى است که در طول تاریخ محبوب بوده است، درباره محبّت به آن حضرت آن قدر روایات فراوانى وجود دارد که یک کتاب قطور خواهد شد،

آنچه به عنوان حسن ختام بیان مى‏شود برخى روایات است از منابع اهل سنّت:

۱- پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «عنوان صحیفة المؤمن حبّ علىّ بن ابیطالب علیه السلام؛ سرلوحه و تیتر نامه کردار مؤمنین دوستى على بن ابى طالب است. هر کس دوست مى‏دارد زندگیش همانند من (خداپسندانه) باشد و مردنش همانند من و جایگاهش در بهشتى باشد که پروردگارم درختان آن را کاشته باید «دوستدار على» باشد و دوستان على را نیز دوست بدارند، و به پیشوایان پس از من (از فرزندان على) اقتدا نمایند زیرا آنان عترت و ذریه و فرزندان من هستند و از گِل من به وجود آمده‏اند، و از طرف خدا رزق و علم داده شده‏اند، واى بر تکذیب کنندگان فضل آنها از امّت من، آنانى که صِله من با آنها را قطع مى‏کنند، و خداوند شفاعتم را به آنها نرساند.» [۳۴]

۲- جابر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده است که پیامبر فرمود: «جبرئیل از طرف خداى عزیز و جلیل ورقه سبزى از یاس را آورد که بر روى آن (با رنگ) سفید نوشته بود: «انى افترضت محبّة علىّ بن ابى طالب على خلقى عامةً، فبلّغهم ذلک عنّى؛[۳۵] براستى من محبت على را بر همه مردم واجب کردم و این را از طرف من (به همه) برسان.» [۳۶]

۳- ابوبرزه مى‏گوید: پیامبر اکرم در حالى که ما نشسته بودیم فرمود: روز قیامت از چهار چیز پرسش مى‏شود قبل از آن که کسى قدم از قدم بر دارد:

الف- از عُمر که کجا فانى نموده

ب- از بدنش که کجا کهنه کرده

ج- و از مالش که از کجا آمده و کجا مصرف شده است

د- و عن حبّنا اهل البیت؛ و از دوستى ما اهل بیت پرسش مى‏شود.

فقال له عُمَرُ: فما آیة حبّکم من بعدکم؟ قال: فوضع یده على رأس علىّ – و هو الى جانبه – و قال ان حبّى من بعدى حبّ هذا؛ پس عمر به حضرت عرض کرد: نشانه محبّت به شما بعد از شما چیست؟ راوى مى‏گوید: پیامبر دست خود را بر سر على – در حالى که در کنارش نشسته بود – قرار داد و فرمود: براستى محبّت به من بعد از (مرگ) من محبّت به این (على) است.» [۳۷]

۴- مناقب با اسنادش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل نموده که آن حضرت فرمود: «یا على! هرگاه بنده‏اى خداى عزیز و جلیل را بندگى کند همانند آن مقدارى که نوح در میان قومش ماند(بیش از هزار سال) و برایش به اندازه کوه احد طلا باشد و آن را در راه خدا ببخشد، پس آن را در راه خدا انفاق کند و عمرش به قدرى طولانى شود تا هزار مرتبه با پاى پیاده به حج مشرّف شود سپس در میان (کوه) صفا و مروه مظلومانه شهید گردد، ولى محبّت و ولایت تو را نداشته باشد، اى على! بوى بهشت را استشمام نخواهد کرد و داخل بهشت نخواهد شد.» [۳۸]

و راستى با این نمونه‏ها و صدها امثال آن درباره محبّت على علیه السلام باز کسى مى‏تواند دشمن على باشد جز کسانى که پیامبر اکرم صلی الله علیه آنها را این گونه معرّفى نمود: «فانّه لایبغضک من العرب الّادعى ولامن الانصار الّا یهودى و لا من سایر النّاس الّا شقى؛(اى على!) براستى تو را دشمن نمى‏دارد از عرب مگر کسى که زنازاده باشد و نه از انصار مگر کسى که یهودى باشد، ونه از سایر مردم مگر کسى که شقى باشد.»

پی نوشت :

[۱] روضة المتقین، ج ۱۳، ص ۲۶۵٫

[۲] مناقب ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۲۶۸٫

[۳] محمد تقى مجلسى، روضة المتقین، ج ۱۳، ص ۲۷۳٫

[۴] در نقل بحارالانوار دارد، «الرّیاض = با همه درختان» ر ک بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۹۷ و بحار ج ۳۵، ص ۸ – ۹٫

[۵] المناقب، الموفق بن احمد الخوارزمى، قم، جامعه مدرسین، چاپ چهارم، ص ۳۲، ابن شاذان، مأة منقبه، قم مدرسة الامام المهدى علیه السلام، ص ۱۷۷، حدیث ۹۹، این حدیث را منابع متعدد اهل سنت مانند، عسقلانى، لسان المیزان، ج ۵، ص ۶۲، ذهبى، میزان الاعتدال، ص ۴۶۷و…نقل نموده است.

[۶] المناقب، همان ص ۳۲، حدیث ۲؛ فرائد السمطین، ج ۱، ص ۱۹، ینابیع المودة، قندوزى باب ۵۶، مناقب السبعون، حدیث ۷۰٫

[۷] به نقل از شیخ طوسى، امالى، قم، دارالثقافه، ۱۴۱۶، ص ۴۱۶، مجلس ۱۴، دیلمى، ارشادالقلوب، انتشارات شریف رضى، ۱۴۱۲ ه.ق، ج ۲، ص ۳۶۳؛ علامه حلّى، شرح تجرید الاعتقاد، جامعه مدرسین قم، ص ۲۲۱٫

[۸] المناقب همان، ص ۸۳، حدیث ۷۰، و ص ۳۱۱، حدیث ۳۰۹٫

[۹] کنزالعمّال، متقى هندى، بیروت، مؤسسة الرساله، ج ۱۱، ص ۶۲۲، حدیث ۳۳۰۲۴٫

[۱۰] همان، روایت ۳۳۰۲۳٫

[۱۱] المناقب، همان، ص ۶۴٫

[۱۲] همان، ص ۶۹، حدیث ۴۲٫

[۱۳] خصال صدوق، جامعه مدرسین، ج ۲، ص ۶۵۱٫

[۱۴] المناقب، همان، ص ۱۴۴، روایت ۱۶۷٫

[۱۵] همان، ص ۸۲، روایت ۶۷، فرائد السمطین، جوینى، ج ۱، ص ۹۷، کفایة الطالب، الکرخى ص ۳۳۲٫

[۱۶] همان، ص ۸۲، روایت ۶۸ ؛ و حلیة الاولیاء، ابى نعیم، ج ۱، ص ۶۴٫

[۱۷] المناقب، همان، ص ۹۱، روایت ۸۴، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۱۲۴٫

[۱۸] کنزالعمّال، همان، ج ۱۱، ص ۶۰۵، حدیث ۳۲۹۲۶٫

[۱۹] المناقب، همان، ص ۳۱۹، حدیث ۳۲۲٫

[۲۰] بحارالانوار، داراحیاء التراث العربى، ج ۴۱، ص ۲۱ ذیل روایت ۲۸٫

[۲۱] اشک شفق، ص ۱۸۲٫

[۲۲] المناقب، ص ۳۲۶، ح ۳۳۵٫

[۲۳] همان، ص ۸۵، روایت ۸۴٫

[۲۴] همان، ص ۳۱۹، حدیث ۳۲۲٫

[۲۵] ابن کثیر دمشقى، البدایة و النهایة، بیروت، مکتبة المعارف، ج ۷، ص‏۳۴۶٫

[۲۶] المستدرک على الصحیحین، حاکم نیشابورى، بیروت، دارالمعرفه، ج ۳، ص ۱۲۴، ینابیع المودة، سلیمان قندوزى، باب ۲۰، ص ۱۰۳، تاریخ الخلفاء سیوطى، باب فضائل على علیه السلام، ص‏۱۷۳٫

[۲۷] المستدرک للحاکم همان، ج ۳، ص ۱۲۴، حدیث ۶۱، فرائد السمطین، همان، ج ۱، ص ۴۳۹، ینابیع المودة، همان، باب ۲۰، ص ۱۰۴، هیثمى، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۳۵٫

[۲۸] المناقب، همان، ص ۱۰۵، روایت ۱۰۸٫

[۲۹] همان، ص ۱۰۵، روایت ۱۰۹٫

[۳۰] خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، ج ۶، ص ۲۲۱، شماره ۳۲۷۵؛ ینابیع المودة، همان، باب ۴۲، ص ۱۴۸؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج ۲، ص ۴۳۱٫

[۳۱] المناقب، همان، ص ۲۶۷، ح ۲۴۹٫

[۳۲] المناقب، همان، ص ۳۱۶، حدیث ۳۱۶؛ فرائد السمطین، ج ۱، ص ۷۸٫

[۳۳] کنزالعمال، همان، ج ۱۱، ص ۶۱۴، روایت ۳۲۹۷۱٫

[۳۴] تاریخ بغداد، خطیب بغدادى، ج ۴، ص ۴۱۰، و ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج ۱، ص ۸۶٫

[۳۵] المناقب، همان، ص ۶۶، روایت ۳۷٫

[۳۶] همان، ص ۷۷، روایت ۵۹٫

[۳۷] المناقب، ص ۶۷، روایت ۴۰؛ خوارزمى مقتل الحسین، ج ۱، ص ۶۹، ینابیع الموده، همان ص ۲۵۲؛ و ج ۲، ص ۷۶ ؛ لسان المیزان، ج ۵، ص ۲۱۹ ؛ مودة القربى، شافعى همدانى، چاپ لاهور؛ ص ۶۴ ؛ مناقب ابن مردویه، ص ۷۳٫

[۳۸] المناقب، خوارزمى، همان، ص ۳۲۳، روایت ۳۳۰٫

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۳ ، ۲۱:۲۹
مجید کمالی


چرا بعضی از گنهکاران غرق در نعمتند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۳ ، ۲۱:۲۶
مجید کمالی

چقدر یاد مرگ هستیم؟

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۲۲ ب.ظ


چقدر یاد مرگ هستیم؟

چقدر یاد مرگ هستیم؟

از جمله آثار یاد مرگ، رهایی از غفلت و هشیاری نسبت به حقایق مهم پیرامونمان می‌باشد. در واقع، ما انسان‌ها از یاد مرگ می‌ترسیم و فریب دنیا را می‌خوریم و به بازیچه سرگرم می‌شویم؛ در حالی که برای آخرت آفریده شده‌ایم؛ ولی این دنیا را که در آن هستیم دوست داریم.

مرگ، حقیقتی قطعی و غیر قابل انکار

مرگ حقیقتی قطعی و غیرقابل انکار برای هر موجود زنده می‌باشد که خداوند چشیدن طعم آن را به عنوان یک قانون کلّی بیان نموده، می‌فرماید: «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»؛ «همه کس چشنده مرگ است.»

مرگ حقیقتی است که هر روز به طور آشکار آن را مشاهده می‌کنیم و یا چیزی در رابطه با آن می‌شنویم؛ امّا انسانی که علاقمند به زندگی دنیایی است و به بازیهای دنیایی سرگرم شده و گمان می‌کند که مرگ، نابودی است و زندگی بعد از آن هرگز معنایی ندارد، از یاد مرگ می‌ترسد و از نشانه های آن فرار می‌کند؛ در حالی که خداوند چنین انسانهایی را مورد خطاب خویش قرار داده، می‌فرماید: «أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ»؛ «هر کجا باشید، مرگ شما را فرا می‌گیرد؛ اگر چه در کاخهای بسیار محکم باشید.»

«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُو مُلَـقِیکُمْ»؛ «بگو: مرگی که شما از آن می‌گریزید حتما شما را ملاقات خواهد کرد.»

اهمّیت یاد مرگ

یاد مرگ، نقشی بسیار سازنده در زندگی انسان دارد به گونه ای که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به یاد آورندگان آن را، هم درجه شهدا معرفی می‌کند: «قِیلَ یا رَسُولَ اللّه هَلْ یُحْشَرُ مَعَ الشُّهَداءِ اَحَدٌ. قالَ نَعَمْ مَنْ یَذْکُرُ الْمَوْتَ بَیْنَ الْیَوْمِ وَاللَّیْلَةِ عِشْرِینَ مَرَّةً؛ به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردند: آیا کسی با شهدا محشور خواهد شد؟ فرمود: بلی، کسی که در شبانه روز بیست مرتبه مرگ را یاد کند.»

ایشان همچنین این افراد را زیرک‌ترین مردم می‌داند: «سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله اَیُّ الْمُؤْمِنِینَ اَکْیَسُ. فَقالَ أَکْثَرُهُمْ ذِکْرا لِلْمَوْتِ وَأَشَّدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْدادا؛ از حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد: زیرک‌ترین مردم چه کسی می‌باشد؟ فرمود: آن کس که بیشتر یاد مرگ کند و زیادتر مهیّای آن شده باشد.»

یاد مرگ می‌تواند آرزوها را کوتاه کند و موجب بی قراری و کناره گیری از خانه فریب (دنیا) گردد و آدمی را برای سرای جاودان آماده سازد؛ زیرا که آرزوهای طولانی، انسان را بیشتر در دنیا غرق و او را اسیر هوا و هوس نموده، در نتیجه عملش را بد می‌سازد

و این یاد مرگ به قدری مهم است که حضرت علی علیه السلام برای آن حقّی قائل شده، می‌فرماید: «ما اَنْزَلَ الْمَوتَ حَقَّ مَنْزِلَتِهِ مَن عَدَّ غَدا مِنْ اَجَلِهِ؛ کسی که فردا را از زندگی خود بشمارد، حق مرگ را چنان که در خور آن است رعایت نکرده است.»

آثار یاد مرگ

یاد مرگ دارای آثار بسیاری می‌باشد که در منابع اسلامی به آن‌ها اشاره شده است. ما در این نوشتار به برخی از آن‌ها خواهیم پرداخت:

۱٫ غفلت زدایی و آگاهی بخشی

از جمله آثار یاد مرگ، رهایی از غفلت و هشیاری نسبت به حقایق مهم پیرامونمان می‌باشد. در واقع، ما انسان‌ها از یاد مرگ می‌ترسیم و فریب دنیا را می‌خوریم و به بازیچه سرگرم می‌شویم؛ در حالی که برای آخرت آفریده شده‌ایم؛ ولی این دنیا را که در آن هستیم دوست داریم.

امام صادق علیه السلام در مورد تأثیر عمیق یاد مرگ بر بیداری روح و جان آدمی می‌فرماید: «ذِکْرُ الْمَوتِ یُمِیتُ الشَّهَواتِ فِی النَّفْسِ وَیَقْطَعُ مَنابِتَ الْغَفْلَةِ وَیُقَوِّی النَّفْسَ به مواعدِ اللّهِ وَیُرِقُّ الطَّبْعَ وَیَکْسِرُ اَعْلامَ الْهَوَی وَیُطْفِی ءُ نارَ الْحِرْصِ وَیُحَقِّرُ الدُّنْیا؛ یاد مرگ خواهشهای باطل را از دل زایل می‌کند و ریشه های غفلت را می‌کند و دل را به وعده های الهی قوی و مطمئن می‌گرداند و طبع را رقیق و نازک می‌سازد و عَلَمهای هوا و هوس را می‌شکند و آتش حرص را فرو می‌نشاند و دنیا را حقیر و بی مقدار می‌سازد.»

۲٫ زهد و بی رغبتی به دنیا

غفلت از مرگ، دنیا را در نظر انسان زیبا و با ارزش جلوه می‌دهد و او را سخت شیفته و واله خویش می‌گرداند، به طوری که عقل او را از درک هر حقیقت و واقعیتی همچون مرگ محروم می‌سازد؛ امّا انسان غافل، در راه رسیدن به خواسته های نفسانی از هیچ سعی و تلاشی فروگذاری نمی‌کند و از پای نمی‌نشیند. یاد مرگ از جمله آثار یاد مرگ، رهایی از غفلت و هشیاری نسبت به حقایق مهم پیرامونمان می‌باشد

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اَکثِرُوا مِنْ ذِکْرِ الْمَوتِ فَاِنَّهُ یَزْهَدُ فِی الدُّنْیا؛ مرگ را بسیار یاد کنید؛ زیرا یاد مرگ از میل و رغبت به دنیا می‌کاهد.»

ابی عبیده از امام باقر علیه السلام تقاضای موعظه ای کرد، ایشان به عملی توصیه نمودند که اثر آن زهد در دنیاست: «قُلْتُ لاَِبِی جَعْفَرٍ علیه السلام حَدِّثْنِی به ما اَنتَفِعُ بِهِ فَقالَ یا اَبا عُبَیدَةَ اَکْثِر ذِکْرَ الْمَوتِ فَاِنَّهُ لَمْ یُکْثِر الاِْنسانُ ذِکْرَ الْمَوتِ اِلاَّ زَهِدَ فِی الدُّنْیا؛ به امام باقر علیه السلام عرض کردم: چیزی بفرمای که از آن سود برم. فرمود: ای ابا عبیده! زیاد مرگ را یاد کن! چه هر انسانی آن را بسیار یاد کند، نسبت به دنیا بی رغبت می‌شود.»

از جمله آثار یاد مرگ، رهایی از غفلت و هشیاری نسبت به حقایق مهم پیرامونمان می‌باشد. در واقع، ما انسان‌ها از یاد مرگ می‌ترسیم و فریب دنیا را می‌خوریم و به بازیچه سرگرم می‌شویم؛ در حالی که برای آخرت آفریده شده‌ایم؛ ولی این دنیا را که در آن هستیم دوست داریم

رسول خدا صلی الله علیه و آله در تفسیر زهد می‌فرماید: «الزُهدُ فِی الدُّنیا قَصرُ الاَْمَلِ وَشُکرُ کُلِّ نِعْمَةٍ وَالْوَرَعُ عَنْ کُلِّ ما حَرَّمَ اللّه؛زهد در دنیا [همان] کوتاه کردن آرزو و به جای آوردن شکر هر نعمت و پرهیز از تمامی محرمات الهی است.»

انسانی که دلبستگی‌هایی به دنیا پیدا کرده، بعضی از این دلبستگی‌ها به دلبستگی دیگری می‌انجامد تا او را هلاک می‌کند؛ همچنان که حضرت عیسی علیه السلام فرمود: «مَثَلُ طالِبِ الدُّنیا مَثَلُ شارِبِ ماءِ الْبَحرِ کُلَّما اِزدادَ شُربا اِزدادَ عَطَشا حَتّی یَقْتُلَهُ؛ حکایت طالب دنیا، حکایت کسی است که از آب دریا می‌نوشد. هر چه بیشتر بنوشد، بر عطش او افزوده شود تا او را بکشد.»

با یاد مرگ، به تدریج دیدگاه انسان نسبت به دنیا تغییر می‌کند؛ به طوری که به مقدار اندکی از آن راضی می‌گردد. امیر المؤمنین علیه السلام در این باره می‌فرماید: «مَنْ اَکْثَرَ ذِکْرَ الْمَوتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنْیا بِالْیَسِیرِ؛ کسی که بسیار یاد مرگ کند، به مقدار کمی از دنیا راضی می‌شود.»

۳٫ کوتاهی آرزو

گاهی انسان در اثر فراموشی مرگ، غرق در دنیا و امور دنیوی می‌گردد و برای آنچه که هنوز به دست نیاورده، در دل، آرزوی وصال می‌نماید؛ اما هزار دریغ و افسوس که اجل به او مهلت نمی‌دهد و مرگ او را در کام خود فرو می‌کشد و آرزوهای دور و دراز را به خانه گور می‌برد.

یاد مرگ می‌تواند آرزوها را کوتاه کند و موجب بی قراری و کناره گیری از خانه فریب (دنیا) گردد و آدمی را برای سرای جاودان آماده سازد؛ زیرا که آرزوهای طولانی، انسان را بیشتر در دنیا غرق و او را اسیر هوا و هوس نموده، در نتیجه عملش را بد می‌سازد؛ همچنان که حضرت علی علیه السلام به این نتیجه ناپسند اشاره و به عنوان یک قانون کلی مطرح می‌نماید و می‌فرماید: «مَا اَطَالَ عَبدٌ الاَْمَلَ إلاَّ أَسَاءَ الْعَمَلَ؛ هیچ بنده ای آرزویش را طولانی نمی‌کند، جز اینکه عملش را بد می‌کند.»

در دستورات اسلامی نیز بر کوتاهی فکر و اندیشه در مورد ساعت‌های آینده دنیا، و منع از مشغول ساختن ذهن به امور دنیایی آتی، و مغتنم شمردن فرصت‌ها بسیار سفارش شده است؛ همچنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: «اِذَا أصبَحْتَ فَلاَ تُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِالْمَسَاءِ وَإذَا اَمسَیتَ فَلاَ تُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِالصَّبَاحِ وَخُذْ مِنْ صِحَّتِکَ لِسُقمِکَ، وَمِنْ شَبَابِکَ لِهَرَمِکَ وَمِنْ حَیَاتِکَ لِوَفَاتِکَ، فَاِنَّکَ لاَ تَدْرِی مَا اسْمُکَ غَدا؛ چون به صبح می‌رسی درباره عصر فکر نکن و چون به عصر رسیدی درباره صبح فکر نکن. از سلامتی برای بیماریت و از جوانی برای پیریت، و از زندگی برای مرگت استفاده کن؛ زیرا نمی‌دانی فردا زنده ای یا مرده.»

انسانی که دلبستگی‌هایی به دنیا پیدا کرده، بعضی از این دلبستگی‌ها به دلبستگی دیگری می‌انجامد تا او را هلاک می‌کند؛ همچنان که حضرت عیسی علیه السلام فرمود: مَثَلُ طالِبِ الدُّنیا مَثَلُ شارِبِ ماءِ الْبَحرِ کُلَّما اِزدادَ شُربا اِزدادَ عَطَشا حَتّی یَقْتُلَهُ؛ حکایت طالب دنیا، حکایت کسی است که از آب دریا می‌نوشد. هر چه بیشتر بنوشد، بر عطش او افزوده شود تا او را بکشد

همچنین ذکر شده است که هرگاه کسی کاری را به زمان آینده محوّل می‌کرد، حضرت مسئله مرگ را به او یادآوردی می‌کرد و وی را سخت مورد توبیخ قرار می‌داد.

نتیجه سخن

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «فِکْرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةٍ سَنَةٍ؛ یک ساعت فکر کردن از یک سال عبادت کردن بهتر است.» این فکر کردن، علفهای هرز غفلت دل را می‌خشکاند، غریزه شهوت را به زانو در می‌آورد، اراده انسان را در مقابل سختی‌ها دوچندان می‌کند، آمال آدمی را کوتاه می‌سازد و دل را روشنی بخشیده، دلگرم به وعده های الهی می‌نماید؛ زیرا که دارویی است بر تمام دردهای جسمی و روحی انسان.

پس بسیار نیکوست که دست نیاز به درگاه بی نیاز دراز نماییم و دعایمان همان سخن امام سجاد علیه السلام باشد در آن هنگام که خبر مرگ کسی به ایشان می‌رسید و یا خود مرگ را یاد می‌کرد: «سَلِّمنَا مِن غُرُورِهِ، وَآمِنَّا مِنْ شُروُرِهِ، وَانصِبِ الْمَوتَ بَینَ اَیدِینَا نَصبا وَلاَ تَجعَل ذِکرَنَا لَهُ غِبّا؛ [خداوندا!] ما را از فریب دنیا به سلامت بدار و از شرّ و فساد آن ایمن بخش و مرگ را در برابر ما بنمایان و روزی مباد که از یاد مرگ غافل باشیم.»

در پایان، این نکته را متذکر می‌شویم که بسیار یاد مرگ کردن، به معنای از دست دادن شور و نشاط برای فعالیتهای دنیایی نیست و نباید چنین برداشتی از آیات و روایات مزبور کرد؛ بلکه اگر با این مقوله درست برخورد شود، سبب می‌گردد تا اعمال و رفتار ما جهت صحیح خود را بیابد و نه تنها در کارزار زندگی و فعالیت‌ها سست نشویم، بلکه نشاط مضاعف داشته باشیم؛ همانطور که معصومین علیهم السلام و بزرگان با وجود اینکه زیاد به یاد مرگ بودند و همیشه خود را مهیّای این امر می‌نمودند، در عین حال هیچ گاه از تلاش، حرکت و فعالیتهای خود نمی‌کاستند.

فرآوری : زهرا اجلال

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منابع :

سایت حوزه

سایت اندیشه قم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۳ ، ۲۱:۲۲
مجید کمالی

37 نکته درموردتربیت فرزند

چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۳ ب.ظ

حق فرزندت این است که توجه داشته باشی او از تو به وجود آمده است و منسوب به تو خواهد بود، و خوب و بدش در همین دنیا به تو نسبت داده خواهد شد. مسئولیت تأدیب و خداشناسی و کمک بر اطاعت از پروردگار، بر عهده‌ی تو نهاده شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۳ ، ۱۳:۵۳
مجید کمالی

پس از شکست این 10 نکته را فراموش نکنید

چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۴۹ ب.ظ

وقتی جوان‌تر بودم، وقتی اوضاع خوب و آنطور که دوست داشتم پیش نمی‌رفت واقعاً نمی‌توانستم درسی از آن بگیرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۳ ، ۱۳:۴۹
مجید کمالی