دانستنیهایی در مورد جن و أجنّه (2)
فهرست مطالبی که به امید خدا در این سلسله مطالب، به مرور تقدیم دوستان خواهم کرد، به قرار ذیل است:
وجود جن
کیفیت خلقت و آفرینش جنّ
اقسام و انواع جن
اقسامی از جن که حضرت سلیمان به اشکال مختلف دید
اقسام دیگری از اجنّه
معرفی اجمالی اجنهای از قبیل: «غول»، «أم صبیان»، «سِعلاة»، «عفریت»، «همزاد» و ...
محل سکونت و زندگی اجنّه
غذای جنّ و نحوه غذا خوردن جنّ
اجنه مؤمن و کافر
درخواست اجنه برای کمک به امام حسین(ع) و گریه آنها بر امام حسین(ع)
تسخیر جن
کارهای شیطان و آنچه مربوط به اوست
تصرف شیاطین در چشمها و بدن انسان
برخی مطالب مربوط به شیطان ملعون
وجود «جن»
با توجه به آنچه در قرآن کریم و احادیث اهلبیت(ع) آمده است، یکی از مخلوقات خداوند متعال روی زمین، موجودی به نام «جن» است.
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون»(ذاریات: 56)
و من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند(و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند).
«سَنَفْرُغُ لَکُمْ آیُّهَ الثَّقَلانِ»(الرحمن: 31)
«ای گروه جنّ و انس به زودی به حساب شما خواهیم پرداخت».
«جنّ» در لغت؛ به معنای «پوشیده شده» است؛ و چون جنّ از چشم انسانها مخفی و پوشیده است، به آن جنّ میگویند، و به دیوانه، «مجنون» میگویند، چون عقل او پوشیده شده است، و به نوزاد در شکم، جنین میگویند، چون داخل رحم مادر است و مخفی است.
پس اینکه برخی گمان میکنند جن یک موجود خیالی و توهمی است، چنین نیست، بلکه موجودی واقعی و خارجی است. لکن بخاطر کیفیت خلقتی که دارد، با چشم عادی بشر قابل مشاهده نیست.
کیفیّت خلقت و آفرینش «جن»
ابوبصیر از امام صادق(ع) سؤال کرد خداوند متعال آدم را چگونه خلق کرد؟
امام صادق(ع) در جواب از این سؤال[قبل از بیان ذکر خلقت آدم، به بیان کیفیت خلق موجودات، از جمله جن قبل از خلقت انسان پرداختند و] فرمود:
وقتی خداوند متعال «آتش سَموم» را خلق کرد -که «آتش سَموم» آتشی است که نه حرارت دارد و نه دود-، از آن آتش، جانّ را خلق کرد.
و این معنای همین کلام خداوند است که در قرآن فرموده: «وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ».
آنگاه آن جانّ را به نام «مارِج» نامید. سپس از جانّ، همسرش را به نام «مارجة» آفرید. آنگاه پس از آمیزش جانّ با همسرش، فرزند دیگری به نام جانّ، متولد شد. آنگاه از این جانّ فرزند دیگری متولد شد، که آن را جنّ نامید.
آنگاه از این جنّ، گروهها و طائفههای متعددی ایجاد شد که ابلیس ملعون هم از اینهاست.
آنگاه جانّ دائما در حال ایجاد فرزندان دختر و پسر بود، چنانکه جنّ نیز به همین طریق، در حال ایجاد فرزندان مذکر و مؤنث بود. تا اینکه تعداد آنها به نود هزار رسید. باز هم تولید مثل را ادامه دادند تا اینکه تعداد آنها به تعداد ریگ بیابانها شد.
آنگاه ابلیس(که از طایفه جن بود) با زنی به نام لهبا(دختر روحا)، از طایفه جانّ ازدواج کرد. نتیجه ازدواج آنها چندین فرزند دو قلو شد، ابتدا دو فرزند به نام بیلقیس و طونه، پس از آن، دو فرزند دیگر به نام شعلا و شعیله، سپس دو فرزند به نام دوهر و دوهره، بعد از آنها دو فرزند دیگر به نام شوظا و شیظه، سپس دو فرزند با نام فُقطُس و فُقطُسه متولد شد. و بعد از آنها نیز فرزندان شیطان ملعون، آنقدر زیاد شدند که دیگر قابل شمارش نبود.
اقسام و انواع جن
شکی در این نیست که میتوان با کمک از برخی اذکار و ادعیه و کارهای خاص که باعث آشکار شدن أجنّه میشود، صدای گفتگوی أجنه را شنید، و حتی آنها را دید. و این مطلب از امور قطعی است که از روایات بسیار زیادی استفاده میشود.
در روایاتی که معجزات پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و سایر ائمه(ع) را نقل میکنند، حکایات و جریانات فراوانی در رابطه با دیدن و شنیدن صدای اجنه وجود دارد.
جنّ و شیاطین قدرت دارند که در حالات و مواقعی خاص، به صورت انسان نیز درآیند(که در آینده بیشتر خواهم گفت).
(منبع: کتاب عجائب الملکوت[بخش عجائب الجن]- نوشته عبدالله الزاهد)
اقسامی از جن که حضرت سلیمان(ع) به شکلهای مختلف دید
وقتی خداوند متعال، اجنه را به تسخیر حضرت سلیمان(ع) درآورد، حضرت جبرئیل ندا زد:
ای أجنّه و شیاطین، به اذن خداوند متعال در خدمت حضرت سلیمان(ع) باشید.
اجنه و شیاطین از بیابانها و کوهها و سوراخها و درّهها و دژها بیرون آمدند، در حالی که همگی میگفتند: لبّیک لبّیک.
ملائکه آنها را همانند گله گوسفند حرکت دادند تا با حالتی ذلیلانه نزد حضرت سلیمان آوردند.
در آن موقع أجنه، چهارصد و بیست گروه بودند.
حضرت سلیمان به آنها نگاه کرد، دید دارای خلقتها و شکلهای عجیبی هستند؛ با رنگهای سفید، سیاه، زرد، قرمز، و أبلق(سیاه و سفید). برخی از آنها به صورت اسب، برخی به صورت قاطر و برخی به صورت درندگان هستند. و دارای دُم و خرطوم و سُم و شاخ هستند.
حضرت سلیمان(ع) پس از مشاهده آنها، در مقابل خداوند متعال سر بر سجده گذاشت و عرضه داشت:
خدایا یک قدرت و هیبت و توانی به من عنایت کن، که بتوانم به اینها نگاه کنم.
پس جبرئیل نازل شد و فرمود: خداوند متعال به تو توان و نیرو عنایت کرد، از جایت برخیز. وقتی بلند شد، دید خاتم و انگشتری در دست اوست. در این هنگام تمام اجنه و شیاطین به سجده افتادند، سپس سر بلند کردند و گفتند ای پسر داود، ما در خدمت تو و گوش به فرمان توایم.
حضرت سلیمان از آنها سؤالاتی در مورد دین و قبیله وفرقه و محل سکونت و خوراک آنها پرسید. آنها هم جواب دادند.
آنگاه به آنها فرمود: چرا با اینکه پدر همه شما یکی بوده که همان «جانّ» است، اینقدر شکل و ظاهر شما متفاوت است؟
گفتند: اختلاف شکل و ظاهر ما، بستگی به این دارد که چقدر مطیع ابلیس باشیم یا با او مخالفت کنیم، و اینکه چقدر با او همراه باشیم، و نیز اختلاف شکلهای ما بخاطر همخوابگی با فرزندان ابلیس است.
گفتگوی حضرت سلیمان با أجنه و مسئولیتهای مختلف آنها
وقتی خداوند متعال سلطنت و پادشاهی را در اختیار حضرت سلیمان(ع) نهاد، خداوند به تندباد دستور داد تا تمام شیاطین دنیا را به حضور حضرت سلیمان بیاورد.
حضرت سلیمان(ع) آنها را در شکلهای عجیب و غریبی دید. صورت برخی از آنها پشت سرشان بود و از دهان آنها آتش خارج میشد.
برخی از آنها همانند چهارپایان راه میرفتند. برخی از آنها دارای دو سر بودند. برخی از آنها سرشان، سر شیر و بدنشان، بدن فیل بود.
حضرت سلیمان نگاه کرد دید یک شیطانی نصف صورتش، به شکل سگ، و نصف دیگرش به صورت گربه بود و یک خرطوم دراز داشت.
به او فرمود: تو کیستی؟
گفت: من «مهر بن هفان بن فیلان» هستم.
فرمود: وظیفه تو چیست و چه کارهایی انجام میدهی؟
گفت: کار من غنا و آوازه خوانی است، کار دیگرم ساختن و خوردن شراب است، و من غنا و شراب خواری را برای انسان زیبا جلوه میدهم تا آن را مرتکب شود.
حضرت سلیمان دستور داد او را دستگیر کنند و به بند کشند.
بعد از آن، یکی دیگر از شیاطین بد شکل و سیاه به زشتی سگ، از مقابل حضرت سلیمان عبور کرد. در حالی که از هر موی بدن آن شیطان خون میچکید، و واقعا قیافه زشت و کریهی داشت.
حضرت سلیمان به او فرمود: تو کیستی؟
گفت: من «هلهال بن محول» هستم.
فرمود: تو مسئول چه کارهایی هستی؟
گفت: من مسئول جنگ و خونریزی هستم.
حضرت سلیمان دستور داد او را نیز دستگیر کنند و به بند کشند.
رو به حضرت سلیمان کرد و گفت: ای پیامبرخدا، مرا دستگیر نکن، من ظالمان و ستمکاران روی زمین را نزد تو حاضر میکنم، و عهد و میثاق میبندم که در مملکت تو فساد نکنم.
حضرت سلیمان از او میثاق گرفت و او را آزاد کرد.
یکی دیگر از شیاطین از مقابل حضرت سلیمان عبور کرد، به شکل میمون، که دارای ناخنهایی به شکل داس بود، در حالی که یک بربط(از آلات و ادوات موسیقی) در دست داشت.
حضرت سلیمان به او فرمود: تو کسیتی؟
گفت: من «مُرّة بن حارث» هستم.
فرمود: تو مسئول چه کارهایی هستی؟
گفت من اولین کسی هستم که این بربط را ساختم و با آن نواختم. لذا هیچکس لذت لهو و موسیقی را نمیچشد مگر اینکه من این لذت را به او میدهم.
حضرت سلیمان دستور داد او را دستگیر کنند و به بند کشند.
اینها گروهی از اجنه و شیاطین بودند.
******************
اقسام دیگری از اجنّه
از پیامبر خدا(ص) نقل شده که فرمود: خداوند متعال جن را پنج قسم خلق کرد: به شکل مار، به شکل عقرب، به شکل حشرات، به شکل پرندگان آسمان و به شکل انسان.
جنّ خیلی دوست دارد به شکل سگ ظاهر شود. و این بدان خاطر است که بنابر حدیثی که از پیامبرخدا(ص) نقل شده، خداوند سگ را از بزاق دهان شیطان خلق کرد. برای همین است که جن بیشتر مایل است به شکل سگ ظاهر شود.
به همین خاطر پیامبر خدا(ص) فرمود: سگها از جنهای ضعیف هستند، وقتی در حال خوردن غذایی هستید و یکی از آنها مقابل شماست، یا از آن غذا به آن سگ هم بدهید و یا آن را از آنجا برانید، چرا که آنها بد نَفَس هستند.
شاید برای همین است که در روایاتی وارد شده که سگهایی که سیاه خالص و یکدست هستند از اجنه هستند.
ابوحمزه ثمالى میگوید: همراه امام صادق(ع) بودم در میان مکّه و مدینه، ناگهان به سمت چپ خود رو کرد و سگى سیاه بود.
به او فرمود: تو را چه شده؟ چخبر است با این عجله و سرعت! و آن سگ سیاه مانند پرنده سرعت داشت.
به امام(ع) عرض کردم: جانم فدای شما، این چه بود؟
فرمود: او «عَثْم» بود، پیک اجنه است، اکنون هشام از دنیا رفته، و او میپرد تا خبر مرگش را به هر شهرى برساند.
و گاهی اجنه به صورت مرغابی سیاه ظاهر میشوند. لذا گاهی شیطان خود را برای فراعنه به صورت مرغابی سیاه ظاهر میکرد و آنها او را میپرستیدند.
و علت اینکه شیطان و اجنه بیشتر به رنگ سیاه ظاهر میشوند و به آن علاقه دارند، چون در رنگ سیاه، یک قدرت و حرارت خاصی است و بیشتر میتواند قوههای شیطانی را جمع کند.
غذای جن و پری
در روایت آمده است که جمعى از اجنّه خدمت رسول خدا(ص) رسیدند و تقاضاى کمک کردند. حضرت به آنها فرمود: شما میتوانید از سرگینها و استخوانها استفاده کنید.
[البته اینکه اینها را برای استفاده به عنوان طعام دادند یا کارهای دیگر، معلوم نیست، ولی چون در روایت با تعبیر «مَتِّعْنَا فَأَعْطَاهُم» آمده است، و این تعبیر در مورد کارهای ارزشمند و مهم بکار میرود، میتوان گفت برای طعام میباشد. و نگویید این چه کاری است که پیامبر(ص) به آنها اینها را برای طعام اعطا کردند و حال اینکه خیلی بد و زشت و ناهنجار است. چون میگوییم این امور(سرگین و استخوان) نزد ما انسانها بد است(تازه برخی از ما نه همه، چون برخی از انسانها از چیزهایی تغذیه میکنند که بسیار بدتر از سرگین است)، ولی با توجه به طبیعت و ذات اجنه، چه بسا این امور نزد آنها بسیار مطلوب باشد.]
در راویت دیگر وارد شده که پیامبر خدا(ص) از اینکه افراد پس از تخلّی، خود را با استخوان یا سرگین پاک کنند، نهی کردند و فرمودند اینها غذای برادران جن شما میباشد.
و نیز روایت شده است که با دست چپ خود آب و غذا نخورید، زیرا شیطان با دست چپ آب و غذا میخورد.
امام صادق(ع) در توصیف اجنه فرمود: اینها مخلوقاتی رقیق هستند که غذای آنها بوسیله بوییدن و نفس کشیدن است.
پس با توجه به این روایات، غذا خوردن اجنه؛ با بوییدن و نفس کشیدن و رایحه مواد را استشمام کردن است، نه جویدن و قورت دادن و خوردن.
و اجنه، غذایی را که مناسب حال و طبیعت و دین و مذهب آنها باشد میخورند.
و نیز روایت شده است که در سقف خانه هر مسلمانی، اجنه مسلمان زندگی میکنند، وقتی زمان غذای روز شود، پایین میآیند و با اهل خانه غذا میخورند، و وقتی زمان غذای شام شود نیز پایین میآیند و با آنها غذا میخورند، و خداوند بخاطر این اجنه، بلا را از اهل خانه دفع میکند.
البته این در صورتی است که جن مسلمان باشد.
اما اگر از شیاطین غیر مسلمان باشد، از غذای نجس و گوشتهایی که بدون نام خدا ذبح شدهاند تغذیه میکند، مخصوصا از استخوان و خون.
به همین دلیل است که در بعضی از اقسام سحر، شخص ساحر، در محلی که میخواهد سحر انجام دهد، استخوان و سرگین نجس قرار میدهد و آن را به نام آن شیطانی که او را برای آن کار تسخیر کرده، مهر میکند، برای اینکه آن شیطان آنجا بماند و در کارش کوتاهی نکند. و در واقع این یک هدیه از طرف ساحر برای آن شیطان است در مقابل عملی که انجام میدهد.(از این کارهای حرام و فاسد به خدا پناه میبریم).
و لازم است بدانید که اجنه دارای نظر بد و نَفَس شر هستند، و لذا به آنچه در دست انسانها میبینند، از قبیل غذا و لباس و محل خواب و حتی آمیزش جنسی، با چشم حسادت و خودخواهی نظر میکنند. [لذا در روایت وارد شده است موقع هر کاری مخصوصا عمل جنسی، بسم الله بگویید تا شیطان در عمل شما شریک نشود].
از امام زین العابدین(ع) نقل شده است که فرمودند: «استخوان را کامل تمیز نکنید، زیرا جنّ در آن سهم دارد و اگر چنین کنید، چیزى را از خانه مىرباید که ارزشش بیش از استخوان است».
غول
در لغت عرب، به جنّی که در شب ظاهر میشود؛ «غول» میگویند.
غول بیشتر توسط کسانی که تنهایی در شب مسافرت میکنند یا زیاد تنها میمانند، دیده میشود.
غول از جهت اندازه و قیافه به اندازهای بزرگ است که انسان در مقابل او همانند کودک شیرخوار میماند.
برخی از کارهایی که غول میکند این است که راه مسافر را میبندد و او را میترساند، و گاهی او را اذیت میکند و حتی ممکن است انسان را سحر کند، چرا که غول از خانواده جن است و اجنه قدرت دارند انسان را سحر کنند.
از پیامبرخدا(ص) سؤال کردند: «غول» چیست؟ فرمود: آنها ساحران جن هستند.
و نیز برای در امان ماندن از اذیت غول فرمودند: زمانی که با غول مواجه شدید، اذان بگویید.
سِعلات
یک قسم دیگر از اجنه، «سِعلات» هستند.
بیشتر محل سکونت آنها در بیابان و صحراست. و بیشتر به شکل زن دیده میشود. و اگر بر انسانی دست یابد، او را خفه میکند، سپس همانطور که گربه با بدن موش مرده بازی میکند، این جن با بدن انسانی که خفه کرده بازی میکند، پس از آن مقداری از بدنش میخورد.
وعجیب این است که این نوع از جن، از گرگ میترسد، و اگر گرگ او را ببیند بر او حمله کرده و او را میکشد.
این از عجائب خلقت خداست، که در خلقت گرگ این خاصیت است که برخی از انواع جن را میکشد. و این باعث میشود که جلوی فساد اجنه و اینکه انسان را اذیت کنند، گرفته میشود.
دِلهاب
«دلهاب» یک نوع از اجنه است که محل زندگی او در دریاست.
و بیشتر به صورت انسانی دیده میشود که پوست او همانند سنگهای دریا که روی آن خزه بسته، میباشد.
و این جن غالبا به کشتیهایی که از نزدیک او عبور میکنند متعرض میشود و مسافران آن را به داخل آب میاندازد.
أمّ صبیان
«أم صبیان»(که در میان فارسی زبانان هم معروف است)، به حدود 300 روش بر انسان مسلط میشود.
از جمله بستن و قفل کردن دو دست یا دو پا یا سر یا زانو و سنگینی زبان و بدشکلی بدن وسستی وضعف بدن.
گاهی مواقع در رحم زنان جای میگیرد، آنگاه استخوان فرزندان را خرد میکند و از گوشت و خون آنها تغذیه میکند.
بر زن حائض مسلط میشود و او را عقیم میکند.
و بچهها و پیرزنها و پیرمردها را دچار تب و قی چشم و کبودی بدن و درد میکند.
و بر حیوانات و چهارپایان میماند و آنها را رها نمیکند.
و برکت را از مال کم میکند و کشاورزی را تباه میکند و صنعتها را دچار مشکل و دردی میکند که درمان ندارد.
و غالبا این بلاها را سر افرادی میآورد که متولد ماههای ثور و میزان(دو ماه از ماههای رومی) [همزمان با دو ماه اردیبهشت و مهر] هستند و کسانی که در ساعت زهره به دنیا آمدهاند، چون آنها محبوب او هستند.
و تمام اینها تنها در مورد افرادی است که از یاد خدا غافل شدهاند و خود را با یاد خدا حفظ نکردهاند.
و در مورد اینها دعاها و حجابها و ذکرهای فراوانی وجود دارد که انسان را حفظ میکند(که إن شاءالله در آینده برخی از آنها را در همین وبلاگ خواهم گفت).
شِقّ
این هم یکی دیگر از اقسام جن و از جنس شیطان است، که نصف صورتش به شکل انسان و نصف دیگر به شکل حیوان است.
در برخی مواقع کسی که تنها در حال مسافرت باشد متعرض او میشود و چه بسا ممکن است او را بکشد.
عفریت
این قسم از جن قویترین اجنه است که هیچیک از اجنه قدرت او را ندارد و کارهایی که او میداند سایرین نمیدانند، همانند علوم سخت و مشکل، جمع آوری اخبار، ساختن، دزدی، بلند کردن چیزهایی که انسان از بلند کردن آنها عاجز است.
عفریت برای خودش دارای حکومت و پادشاهی است و یکسری از اجنه هستند که در مقابل او مطیع او هستند و دستورات او را انجام میدهند. هر چه سن عفریت بیشتر شود، سلطه و حکومت بیشتر میشود و خادم و نوکر بیشتری در خدمت او خواهند بود.
جالب اینجاست که عفریتهای مؤمن؛ زیردستان خود را به کارهای خیر و نیک و صالح وادار میکند، و عفریتهای کافر و بیدین، زیردستان خود را به شر و بدی اعمال زشت وادار میکند.
همزاد
هر انسانی که متولد میشود، یک همزاد از اجنه همزمان با او و به شکل او متولد میشود.
پیامبرخدا(ص) فرمود: هیچیک از شما نیست مگر اینکه یکی از اجنه و یکی از ملائکه قرین و همزاد او هستند.
به امام صادق(ع) گفتند: گاهی مواقع بىدلیل غم بر من عارض میشود و گاهی بىدلیل شادی بر من عارض میشود. دلیلیش چیست؟ امام(ع) فرمود: هیچکس نیست مگر اینکه همراهش فرشتهاى و شیطانی است، شادی بی دلیلیش بخاطر نزدیک شدن فرشته است، و غم بی دلیل هم بخاطر نزدیک شدن شیطان.
همزاد؛ همیشه و همه جا همراه انسان است. هر چه را انسان بیاموزد او هم میآموزد، و نسبت به هر چه جاهل باشد او هم جاهل است، چرا که همزاد، خودش را برای آموختن آنچه نمیداند به زحمت نمیاندازد، مگر اینکه چیزی مقابلش باشد که آن را بیاموزد. و هرگاه بخواهد چیزی را بداند، بوسیله همزاد انسانی خود آگاه میشود.
و این همان نکتهای است که برخی افراد که تسخیر جن میکنند و گمشدهی افراد را مییابند، از آن استفاده میکنند و از همزاد افراد، اخبار را به دست میآورند.
(چرا که همزاد انسان که همه جا همراه اوست، وقتی انسان چیزی را در جایی فراموش میکند، همزاد، آن را به یاد دارد. لذا تسخیر کنندهی جن، همزاد خودش را تسخیر میکند تا از همزاد آن شخص سؤال کند و مکان شیء مورد نظر را بگوید. البته باید مراقب بود، چرا که تسخیر جن به این راحتی نیست که هر کس ادعا کرد، واقعا در این کار خبره باشد).
وسواس خنّاس
این جنّ همان است که در نفس انسان به صورت مخفیانه امور زشت و گناه را إلقاء میکند.
امام صادق(ع) فرمود: قلب مؤمن دو گوش دارد: «بر یکى شیطان وسواس به کمین نشسته، بر دیگرى فرشته الهام به ارشاد او همّت بسته. خداوند بنده مؤمن را با همین فرشته تأیید و تقویت مىکند. این معنای این کلام خداست که مىگوید: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْه».
این «وسواس خنّاس» از بدترین و خبیثترین شیاطین است، چرا که انسان را به معصیت خداوند متعال مبتلا میکند، به آرامی و مخفیانه با وعده و وعید و آرزو و تشکیک در امور دینی و زیبا جلوه دادن معصیت، در قلب انسان نفوذ میکند، مال دنیا را نزد انسان محبوب میکند، اسنان را به پیروی از شهوت وادار میکند، انسان را از یاد خدا غافل میکند، بر بدن انسان برای عبادت خدا ضعف و کسالت عارض میکند.
امام صادق (ع) فرمود:
«وقتی آیه 130 سوره آل عمران نازل شد که خداوند در آن فرمود «افراد پرهیزگار کسانی هستند که... چون کارى ناشایسته کنند یا بر خود ستم روا دارند، خدا را یاد کنند و از گناهان خویش استغفار کنند»، ابلیس بر بالای کوهى در مکه رفت که به آن کوه ثور مىگویند و با صداى بلند همه عفریتها را فرا خواند. آنان، همه پیش او آمدند و گفتند: اى سرور ما! براى چه ما را فرا خواندى؟
گفت: این آیه قرآن نازل شده است. چه کسى از عهده آن بر مىآید؟
عفریتى گفت: من آنان را از توجه به این آیه، با این کار و آن کار، باز مىدارم.
شیطان گفت: تو در خور این کار نیستى.
یکى برخاست و همانگونه سخن گفت و ابلیس هم همان گونه پاسخ داد.
در این هنگام، وسواس خناس برخاست و گفت: من از عهده این کار برمىآیم.
ابلیس پرسید: چگونه؟
گفت: آنها را با وعده و آرزو مىفریبم تا نخست در خطا و گناه بیفتند و چون به گناه افتادند، استغفار کردن را از یاد ایشان مىبرم.
ابلیس گفت: آرى، تو شایسته این کارى و او را تا روز قیامت بر این کار گماشت.»
علت اینکه این شیطان به نام «خنّاس» نامیده شده این است که وقتی شخصی که برای گناه و معصیت وسوسه شده، بر میگردد و خدا را یاد میکند، تحقیر و ذلیل میشود.
عُمّار المکان(ساکنین در منازل)
این هم یکی قسم از أجنّه است که در مکانی ساکن میشوند و در آنجا به عنوان وطن و محل زندگی خود زندگی میکنند.
در روایت وارد شده است که تعداد جن، از ابتدای خلقت تا الان، دهها برابر تعداد انسانهاست. و علت این است که اجنه دارای عمر بسیار طولانی هستند و تعداد کمی از آنها میمیرد. به همین دلیل، کم مکانی روی زمین هست که جن در آن ساکن نباشد.
نکته جالب این است که این اجنه با توجه به اندازه، دین، توانایی و منفعت و ضررهای مختلفی که دارند، هر یک بسته به آن مکانی که در آن ساکن میشوند، متفاوت هستند.
مثلا عفریتها و بزرگان جن، در مخروبههایی که انسان در آنها ساکن نیست، ساکن میشوند، برای اینکه کسی مانع کارها و اعمال آنها نشود. و اگر انسانی یا جنی بر آنها وارد شود و مزاحم آنها شود، تا جایی که توان دارند با او میجنگند، و اگر نتوانند بر او غلبه کنند و او را بیرون کنند، خودشان از آن مکان به مکان دیگری میروند.
و پادشاهان و حاکمان جن در مکانهای خیلی دور از انسان زندگی میکنند، همانند کوهها و بیابانها و صحرا و درهها، برای اینکه وسیعترین مکان را برای افراد تحت حکومت و زیردستان خود در اختیار داشته باشند.
و اما خانههایی که انسانها در آنها سکونت دارند یا در آنها اقامت کوتاه مدت دارند ولی رفت و آمد در آنها بسیار است، غالبا اجنه ساکن در این خانهها با انسانهای ساکن در آنجا خو نمیگیرند، و میان این اجنه و انسانها حجابها و موانعی است که نمیگذارد بوسیله اجنه به انسان ضرری وارد شود یا در کارهای انسان دخالت کنند.
مگر اینکه انسان به واسطهی گناه و معصیت خدا، این حجاب و مانع را از بین ببرد، یا بواسطهی انجام کاری به اجنه ضرر و زیانی برساند، که در این صورت، آنها قدرت این را دارند که با انجام برخی کارها به انسان ضرر و زیانی وارد کنند. و لذا در روایات وارد شده که مستحب است بالای منزل یا اتاق، «بسم الله الرّحمن الرّحیم» نوشته شود، یا مستحب است وقتی وارد منزل میشویم گرچه هیچکس نباشد، سلام کنیم، و کراهت دارد که شبها خانه را جارو کنیم یا آب بیرون بریزیم[یا وقتی میخواهیم آب داغ روی زمین بریزیم، بسم الله بگوییم که به اجنه در آن مکان ضرری وارد نشود].
و نیز در روایات وارد شده برای در امان ماندن از شرّ اجنه، یک وسیله برای سرگرمی آنها در خانه نگهدارید، امام صادق(ع) از پدرش امام باقر(ع) نقل میکند که: «دوست داشتند در خانه یک جانور اهلى مثل کبوتر، مرغ و بزغاله باشد، تا کودکان اجنه با آنها بازى کنند و با کودکشان کاری نداشته باشند».
شخصی محضر امام باقر(ع) گلایه کرد که اجنه و پریان ما را از خانههایمان بیرون کردهاند.(یعنی آنقدر در خانههای ما رفت و آمد میکنند که زندگی برای ما مشکل شده است). امام(ع) فرمود: سقف خانهها را 7 ذراع (سه متر و نیم) قرار دهید و در اطراف خانه کبوتر نگهداری کنید. آن مرد گفت: این کارها را انجام دادیم و دیگر چیز بدى ندیدیم.
برخی از این أجنه در منازل و خانههای مردم ساکن میشوند. و معمولا روش این اجنه این است که هر یک در خانهای ساکن میشوند که موافق مذهب و دین و اعتقاد انسانهای ساکن در آن خانه باشند. و لذا اگر آن خانه، مکان عبادت و بندگی خدا و محل خواندن قرآن باشد، اجنه مؤمن در آن ساکن میشوند و اگر آن خانه مکان گناه و معصیت خدا باشد، اجنه کافر و عاصی در آن ساکن میشوند.
به تجربه و حوادث واقعی ثابت شده که اجنهای که در خانهها ساکن میشوند، اگر از اجنه مؤمن باشند و صاحب خانه هم انسان مؤمنی باشد، به او کمک میکنند و در خدمت او خواهند بود.[و حتی چه بسا از اهل خانه و فرزندان آنها در مقابل بلایا و حوادث محافظت میکنند].
امام باقر(ع) فرمود: امام سجاد(ع) با جمعى از دوستان و مردم دیگر به مکه میرفت. وقتی به منطقه عسفان رسید دوستانش خیمه حضرت را در مکانی بر پا کردند.
وقتی امام(ع) نزدیک خیمه رسید، فرمود: چرا اینجا چادر زدید؟ اینجا جایگاه گروهی از اجنه و پریانست که دوستان و شیعه ما هستند، و این کار شما برای آنها ضرر دارد و جاى آنها را تنگ میکند.
اصحاب گفتند: ما این مطلب را نمیدانستیم. و آمدند که خیمه را از آنجا بردارند. ناگهان آوازى شنیدند و کسى را ندیدند، که میگفت: یابن رسول اللَّه، چادرت را از اینجا به جای دیگر نبر، برای ما مشکلی نیست، و ما این ظرفهای میوه را به شما تقدیم میکنیم تا شما از آن تناول کنید و ما با آن متبرک شویم.
ناگهان در کنار چادر ظرف بزرگى نمودار شد و همراهش ظرفهای دیگری از انگور و انار و موز و میوههاى بسیار بود. امام سجاد(ع) همراهانش را دعوت کرد، خودش از آنها میل کرد و دوستانش هم از آن میوهها خوردند.
أجنه و شیاطین استراق سمع میکردند(گوش کردن مخفیانه به وحی الهی و اخبار آسمانی).
امام صادق(ع) فرمود ابلیس(لعنة الله علیه) تا آسمان هفتم را طی میکرد. وقتی حضرت عیسى(ع) متولد شد، از رفتن به سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان دیگر میرفت. اما وقتی رسول خدا(ص) متولد شد، از تمام هفت آسمان ممنوع شد و پس از آن شیاطین را با تیر میزدند و از آسمانها دور میکردند.
امام کاظم(علیه السّلام) فرمودند: أجنه تا پیش از بعثت پیامبرخدا(ص) استراق سمع میکردند، و در آغاز رسالتش با پرتاب تیرهاى شهاب از استراق سمع جلوگیرى شدند و سحر و کهانت باطل شد.
از امام صادق(ع) پرسیدند: «ریشه و اصل غیبگویى چیست و چگونه انسانها پیشگویى مىکنند؟
فرمود: کهانت و غیبگویى، مربوط به دوران جاهلیّت است. در هر روزگارى، مدت زمانى میان مبعوث شدن انبیاء رخ مىدهد، و در این مدت، فرد غیبگو نزد مردم همانند قاضی و حاکمی است که مردم در مسائلی که شکّ و شبهه دارند، نزد او میروند، و او برایشان پیشگویى مىکند.
این پیشگوئی و کهانت صورتهاى مختلفى دارد که عبارتند از: تیز چشمى، تیزهوشى، وسوسه نفس، و جادوى روح با آنچه در قلبش میافتد. زیرا حوادث ظاهرى که در زمین رخ مىدهد، شیطان به آنها آگاه است و همو است که به غیبگو و کاهن مىگوید، و او را از وقایعى که در منازل و اطراف رخ مىدهد با خبر مىسازد.
و امّا اخبار آسمانها؛ شیاطینى در آنجا سرگرم به استراق سمع(و گوش کردن مخفیانه اخبار) مىباشند، زیرا اخبار در آنجا پوشیده و محجوب نیست و شیاطین نیز با ستارگان رجم نمیشوند، و زمانى از استراق سمع منع مىشوند که از اخبار آسمان، مشکلى براى وحى پیش آید، که بخواهند مردم را در دستورات الهى دچار شکّ و تردید کنند، و این براى اثبات حجّت و نفى شبهه مىباشد. و شیطان تنها به یک کلمه از اخبار آسمان که قرار است از جانب خدا درباره مردم اتّفاق بیفتد دزدکى گوش داده و آن را ربوده سپس به زمین مىآورد و به قلب کاهن مىاندازد.
وقتی این کلمات نزد او زیاد شد، حقّ را به باطل مىآمیزد، پس هر چه به او تلقین شده همه اخبار درستى است که از شیطان شنیده، و هر چه خطا کند همان باطلى است که بدان افزوده است.
از زمانى که شیاطین از استراق سمع و گوش دادن دزدکى منع شدهاند، دیگر کهانت و غیبگویى نیز ورافتاده، و امروز شیاطین تنها به غیبگوهاى خودشان اخبارى براى مردم مىگویند، چه آنها که دربارهاش حرف مىزنند، و چه آنها که قرار است رخ دهد، و شیاطین به شیاطین دیگر خبر میدهند حوادثى را که قرار است در دور دست رخ دهد، أعمّ از سارقى که دزدى کرده، و قاتلى که مرتکب قتل شده، و از غایبى که پنهان شده، و اینان مانند همین مردمند، برخی راستگو هستند و برخی دروغگو.»
امام صادق(ع) در روایت دیگری میفرماید: «ما از میان جنیان دشمنانى داریم که احادیث ما را به دشمنان انسانى ما میرسانند، دیوارها نیز مانند انسانها گوش دارند.»[و شاید همین روایت منشأ شده است برای ضرب المثل معروف که: دیوار موش دارد و موش گوش دارد].
قابل توجه است که؛ اجنه در سرعت دریافت اخبار با یکدیگر متفاوت هستند. و این بخاطر قدرت و توانائی و خصوصیتهایی است که در آنهاست.
برخی از أجنه شرق و غرب عالم را در یک چشم به هم زدن طی میکند، و در همین دور زدن سریع عالم، یک صورت و آگاهی از اشیائی که میبیند برایش ایجاد میشود، و همان صورت و علمی که برای او حاصل شده را برای پیشگو یا کسی که آن جن را تسخیر کرده، بیان میکند.
ولی برخی از اجنه چنین توانائی را ندارند، بخاطر اینکه قوای او ضعیف است و نمیتواند به آن مکانی که باید از آن خبر بیاورد، برود، یا بخاطر اینکه جن و شیطانی قویتر از او در آن مکان است یا فرشتهای در آن مکان است که مانع ورود او به آن عرصه میشود.
پس معلوم شد که جن و شیاطین، اخبار را میدزدند، نه اینکه علم غیب میدانند. و این اخبار هم اخبار زمینی و همین اخبار انسانهاست.
اما نسبت به اخبار آسمان، از زمان ولادت پیامبر اسلام(ص) از آنها منع شد، زیرا نور پیامبر(ص) تمام آسمانها را روشن کرد، و شیاطین از تاریکی و ظلمت آفریده شدند، و در جایی که نور است، تاریکی جایی ندارد. و لذا نمیتوانند به آسمانها دسترسی داشته باشند.
و لذا شیاطین نمیتوانند به آسمان بالا روند، و نهایتا تا آسمان دنیا و کره آتش(که معلوم نیست منظور از کرده آتش چیست)، بالا میروند، و سعی میکنند استراق سمع کنند، ولی چیزی نمیشنوند، و برخی از آنها چیزی میشنوند و خودشان هم چیزهایی را به آنها اضافه میکنند. به همین جهت پیامبرخدا(ص) فرمود: بیشتر اجنه دروغگو هستند.
و مکانی که نور معنویت و نور الهی آنجا را فرا گرفته باشد، یا با ذکر و یاد خدا و یا با اسباب دیگر نورانیت، اجنه و شیاطین نمیتوانند به آنجا وارد و نزدیک شوند و إلا میسوزند.
چنانکه در مورد حضرت سلیمان نبی(ع) که بزرگان أجنه و شیاطین در خدمت او بودند، و شب و روز مقابل او کار میکردند، ولی زمانی که حضرت سلیمان برای دیدن مکانی که ساخته بودند تشریف بردند، همانطور که به عصا تکیه داده بودند، از دنیا رحلت کردند. ایشان یکسال به همان حالت بودند، و با اینکه اجنه در مقابل حضرتش مشغول به کار بودند ولی بخاطر همین نکتهای که عرض شد، و تضاد نور با شیاطین، متوجه رحلت حضرت سلیمان نشدند. تا وقتی که به اذن خدا، موریانه عصای حضرت سلیمان(ع) رو خورد، و حضرت روزی زمین افتاد، و متوجه شدند حضرت از دنیا رفته است.
و چقدر در این جریانات تاریخی برای انسانهای عاقل و با بصیرت، عبرتها و درسهایی نهفته است!!!
أجنه نیز همانند انسان که قوه عاقله دارد، دارای عقل و فهم و اختیار هستند.
لذا از وقتی خدا آنها را خلق کرد، برای آنها تکلیف قرار داد، و تکالیف آنها بر اساس شریعت پیامبر هم عصر أجنه بوده است. و زمانی که رسالت یک پیامبر منسوخ میشد، به شریعت پیامبر بعدی مکلّف میشدند.
تا اینکه دین اسلام آمد، که همه آنها مکلف به دین اسلام شدند. برخی از آنها به اسلام ایمان آوردند و برخی کافر شدند.
در ذیل نمونههایی از أجنه مؤمن تقدیم میشود:
«در آیات شریفه؛ «وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ . . . لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبین»(آیات 29 تا 32 سوره احقاف) که خداوند متعال کلام اجنه را حکایت میکند که گفتند «هنگامى که گروهى از جنّ را به سوى تو متوجّه ساختیم که قرآن را بشنوند . . . وقتی نزد قوم خود برگشتند گفتند: «اى قوم ما! ما کتابى را شنیدیم . . . غیر از خدا یار و یاورى براى او نیست؛ آنان در گمراهى آشکارند» ؛ سبب نزول این آیه آن بود که پیغمبر(ص) از مکه به بازار عَکّاظ رفت و زید بن حارثه با او بود و مردم را به اسلام دعوت میکرد. کسى به او پاسخی نداد و کسى که آن را پذیرد نیافت. سپس به مکه برگشت و در بین راه به جائى رسید به نام وادى مَجَنَّه، که پیامبر(ص) در دل شب با خواندن قرآن و نماز به عبادت پرداخت. در این حین، چند جن به او گذر کردند.
وقتی قرائت رسول خدا(ص) را شنیدند، به آن گوش دادند، سپس به هم گفتند: خاموش باشید. وقتی قرائت رسول خدا(ص) پایان یافت، آن جنها با حالتی إنذار دهنده و بیم دهنده نزد قوم خود برگشتند و گفتند اى قوم ما، همانا ما کتابى شنیدیم که پس از موسى فرو آمده و ادیان قبل از خود را تصدیق میکند و به درستى پیروانش را به راه حق و راه راست هدایت میکند. اى قوم ما بپذیرید دعوت کننده به خدا را و به او ایمان آورید . . .(و ادامه آیات تا آنجا که فرمود:) غیر از خدا یار و یاورى براى او نیست، آنان در گمراهى آشکارند. سپس نزد رسول خدا(ص) آمدند و مسلمان شدند و رسول خدا آداب اسلام را به آنها آموخت.
و به پیغمبر خود سوره جن را فرو فرستاد «قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ»(سوره جن: آیه1)، تا پایان همه سوره و خدا گفتهی آنها را باز گفت و رسول خدا(ص) را بر آنها ولیّ قرار داد و همه وقت به رسول خدا(ص) مراجعه میکردند و آن حضرت به امیرالمؤمنین(علیه السّلام) فرمود: تا به آنها احکام و آداب دین را بیاموزد و آنها را فقیه سازد. لذا برخى از أجنه مؤمن هستند و برخى کافر و برخی هم ناصبى و یهودى و نصرانی و مجوسی و آنها فرزندان جانّ میباشند».
یکی دیگر از اخبار جنهای مؤمن، آن جریان است که از امیرالمؤمنین(ع) و آن عالم یهودی نقل شده است.
عالم یهودى به حضرت گفت: این حضرت سلیمان است که شیاطین به فرمان او بودند، و هر چه مىخواست براى او مىساختند: معبدها و تندیسهها و تمثالها.
حضرت على(ع) به او فرمود: همین طور است، و به حضرت محمّد(ص) بهتر و برتر از آن عطا شده است. زیرا شیاطین در حالى تحت فرمان حضرت سلیمان بودند که هنوز در کفر به سر مىبردند، ولى شیاطین تحت امر پیامبر اسلام(ص) همه مؤمن بودند. پس نه نفر از أشراف گروه جنّیان؛ یکى از جنّ نصیبین بود و هشت نفر ایشان از بنى عمرو بن عامر که از أهل یقین ایشان بودند، خدمت آن حضرت شرفیاب شدند که عبارتند از: شَضاه، مَضاه، هَملَکَان، مَرزبان، مَأزَمان، نَضَاه، هَاضِب، هضب و عمرو، و ایشان کسانى هستند که خداوند درباره ایشان مىفرماید: «وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ»(احقاف:29) و اینان نه نفر مىباشند. پس جنّیان خدمت آن حضرت آمدند و پیامبر داخل نخلستان بود، آنان عذرخواهى کرده و گفتند: ما گمان کردیم که خداوند کسى را مبعوث نفرموده است. و از پى آن هفتاد و یک هزار تن از ایشان با پیامبر بیعت نمودند که روزه گیرند و نماز گزارند و حجّ بجاى آورند و جهاد کنند و خیرخواهى مسلمین کنند، و از یاوهگوییهاى خود درباره خداوند عذر خواستند.
اى یهودى! این عطا برتر از آن چیزى است که به سلیمان داده شده. پس پاک و منزّه است خداوندى که شیاطین را پس از تمرّد براى نبوّت محمّد مسخّر نمود، و آنان پنداشته بودند که خداوند داراى فرزند است، لذا بعثت آن حضرت شامل بیشمارى از جنّ و انس گردید.
یکی دیگر از نمونههای جنهای مؤمن این است که سعد اسکاف نقل کرده است و میگوید:
راجع به بعضى از کارهاى خود به منزل امام باقر(ع) رفتم(هر چه میخواستم وارد اتاق شوم) مىفرمود: عجله نکن. تا آنکه از شدت آفتاب هر جا سایه میرفت، میرفتم. ناگاه بر خلاف انتظار، اشخاصى از اتاق خارج شده به سوى من آمدند که مانند ملخهاى زرد بودند، و پوستین در بر کرده بودند. از کثرت عبادت لاغر شده بودند. به خدا که از سیماى زیباى آنها وضع خود(انتظار در هواى گرم) را فراموش کردم.
وقتی خدمتش رسیدم، به من فرمود: گویا تو را ناراحت کردم.
عرض کردم: آرى، به خدا من از وضع خود فراموش کردم، اشخاصى از نزد من گذشتند، همه یک نواخت و من مردمى خوش قیافهتر از آنها ندیده بودم، آنها مانند ملخهاى زرد بودند و عبادت لاغرشان کرده بود. فرمود: اى سعد! آنها را دیدى؟ گفتم! آرى. فرمود: ایشان برادران تو از طایفه جن هستند.
عرض کردم: خدمت شما مىآیند؟ فرمود: آرى، مىآیند و مسائل دینى و حلال و حرام خود را از ما میپرسند.
در روایت دیگری وارد شده است:
وقتی امام حسین(ع) در واقعه جنگ کربلا قرار گرفت، گروههایی از أجنه پرنده خدمت امام(ع) رسیدند و گفتند: یا أباعبدالله، ما از یاران شمائیم، هر چه دستور دهی انجام میدهیم، اگر دستور دهی به کشتن تمام دشمنانتان، تمام آنها را نبود میکنیم. امام حسین(ع) فرمود: خواسته خداوند این است که من در این بیابان شهید شوم.
در روایت دیگری آمده است:
امام صادق(ع) مىفرمود: زنى از جنّیان که عَفراء نام داشت به حضور پیامبر(ص) شرفیاب مىشد و سخن آن حضرت را مىشنید و به نزد شایستگان جنّ مىآمد و آنها به دست او اسلام را مىپذیرفتند. مدّتى پیامبر او را ندید. از جبرئیل در مورد او پرسید. عرض کرد: او به زیارت یکى از خواهران دینى خود که به خاطر خدا او را دوست مىدارد رفته است.
پیامبر(ص) فرمود: خوشا به حال کسانى که به خاطر خدا یکدیگر را دوست مىدارند. به راستى که خداوند متعال در بهشت ستونى از یاقوت سرخ آفریده که هفتاد هزار کاخ بر آن استوار است و در هر کاخى هفتاد هزار اتاق است که خداوند اینها را براى کسانى که به خاطر او به یکدیگر مهر ورزیده و به زیارت یکدیگر مىروند، آفریده است.
نمونهای دیگر از اجنه مؤمن و أجنّه کافر
سلمان میگوید: یک روز پیغمبرخدا(ص) در أبطح نشسته بود و گروهى اصحابش با او بودند و رو به ما کرده بود و سخن میگفت.
ناگاه نگاه کردیم به گردبادى که برخاست و گرد بر آورد و پیوسته نزدیک می شد و گرد بالا میگرفت تا برابر پیغمبر(ص) ایستاد. از میان آن گردباد شخصى بیرون آمد و گفت: یا رسول اللَّه! من نماینده قبیله خویشم. به تو پناهندهایم، ما را پناه ده و با من از طرف خود کسى را بفرست تا از قبیله ما بازرسى کند، زیرا پارهاى از آنها بر ما شوریدند و ستم کردند، تا میان ما و آنها به حکم خدا و کتابش قضاوت کند، و از من پیمان أکید بگیر که آن کس را در دو روز دیگر سالم برگردانم، و اگر بر نگشت، خدا برایم پیشامدى کند.
پیغمبر(ص) به او فرمود: تو کیستى؟ قومت چه کسانی هستند؟
گفت: من عُرفُطَه پسر شِمراخ، یکى از بنى نَجَاح هستم. من و گروهى از خاندانم، استراق سمع میکردیم، و چون از این کار جلوگیرى شدیم، ایمان آوردیم. وقتی خدا شما را به پیغمبرى برانگیخت، به تو ایمان آوردیم که خودت میدانى و البته تو را باور کردیم.
برخى از قوم با ما مخالفت کردند و به همان دینی که داشتند ماندند، و میان ما و آنها اختلاف شد و آنان در شمار و نیرو از ما بیشترند و بر آب و چراگاه چیره شدند و به ما و چهار پایان ما زیان رساندند. بهمراه من کسى را بفرست که میان ما به حق قضاوت کند.
پیغمبر(ص) به او فرمود: چهره بگشا تا تو را به صورتى که دارى بنگریم،
سلمان میگوید: صورت گشود و به او نگاه کردیم، مردى بود پر از مو، سر درازى داشت، چشمهاى درازى به درازاى سرش، و حدقههاى خرد و دندانها چون دندان درندهها و پیغمبر از او پیمان گرفت که کسى را که با وى فرستد فردا برگرداند.
سپس پیامبر(ص) رو به أبوبکر کرد و فرمود: همراه برادر ما عُرفُطَه برو و وضع آنها رابررسی نما و میان آنها حکم به حق کن.
گفت یا رسول الله آنها کجایند؟
فرمود: در زیرزمین.
ابوبکر گفت: چگونه میتوانم زیر زمین بروم و میان ایشان بحق حکم کنم، در حالی که زبانشان را نمیفهمم.
سپس رو به عمر بن خطاب کرد و همان را که به أبى بکر فرموده بود، به او فرمود. همان جواب را شنید.
سپس رو به عثمان کرد و همان را فرمود و جواب آنها را از او نیز شنید.
سپس على(علیه السّلام) را خواست و به او فرمود: اى على با برادرمان عرفطه برو تا قومش را دریابى و بکار آنها رسیدگى کنى و میان آنها به درستى قضاوت کنى.
امیرالمؤمنین(ع) با عُرفُطَه برخاست و شمشیر بست.
سلمان میگوید: من دنبالشان رفتم تا به میان درّه رسیدند و امیرالمؤمنین(ع) به من نگریست و فرمود: اى أباعبداللَّه خدا از کوشش تو قدردانى کند، برگرد. من ایستادم و نگران آنها بودم، که ناگاه زمین شکافت و به درون آن رفتند و من برگشتم و افسوس بسیار خوردم که خدا میداند و تمام نگرانى من برای امیرالمؤمنین(ع) بود.
صبح فردا، پیغمبر(ص) با مردم نماز صبح خواند و آمد و بر صفا نشست و یارانش گرد او بودند.
امیرالمؤمنین دیر کرد و روز برآمد و سخن بسیار شد و ظهر شد و گفتند آن جن به پیغمبر(ص) نیرنگ زد و خدا ما را از دست ابوتراب راحت کرد و افتخار پیامبر به برادر زادهاش را از او گرفت، و کلی حرفهای دیگر زدند تا اینکه پیامبر خدا(ص) نماز ظهر را خواند و به جاى خود در صفا برگشت. پس از نماز دائما با یارانش در گفتگو بود، تا نماز عصر رسید و مردم بسیار گفتند و اظهار نومیدى از امیرالمؤمنین نمودند.
پیغمبر(ص) نماز عصر را هم خواند و آمد بر صفا نشست و در فکر امیرالمؤمنین فرو رفت. و منافقان آشکارا نسبت به پیامبر شماتت میکردند. نزدیک غروب خورشید شد و مردم یقین به نابودى على(ع) پیدا کردند.
ناگاه صفا شکافت و امیرالمؤمنین(علیه السّلام) از آن بر آمد و از شمشیرش خون میچکید و عرفطه همراهش بود.
پیغمبر(ص) برخاست میان دو چشم و پیشانیش را بوسید و فرمود: چه چیزی باعث شد اینقدر دیر به نزد من برگردی؟
عرضه داشت: رفتم نزد جمع زیادی از پریان منافقی که بر عرفطه و قومش شوریده بودند. آنها را به یکى از سه کار خواندم و نپذیرفتند: آنها را دعوت کردم مسلمان شوند، نپذیرفتند. دعوت کردم جزیه بدهند، نپذیرفتند، دعوت کردم با عُرفُطَه و قومش سازش کنند و پارهاى از چراگاه و آب را به عرفطه و قومش بدهند، باز نپذیرفتند.
پس شمشیر میان آنها نهادم و 80 هزارشان را کشتم. باقیمانده آنها وقتی این وضع را دیدند، امان و سازش کردند، و آنگاه مؤمن شدند و برادر هم گردیدند و اختلاف برخاست و پیوسته تاکنون با آنها بودم.
عرفطه گفت: یا رسول الله خدا به تو و امیرالمؤمنین جزاى خیر دهد.
نوحه و عزاداری اجنه برای امام حسین(ع)
ابن نما در کتاب: مثیر الاحزان مینویسد: در آن هنگامى که جن براى امام حسین(علیه السلام) نوحه و ضجه میکردند گروهى از اصحاب پیامبر معظم اسلام(صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) که یکى از آنان: میسور بن مخرمه بود نوحه ایشان را میشنیدند و گریه میکردند.
صاحب کتاب ذخیره از عکرمه حکایت میکند که گفت: در شب قتل امام حسین(ع)، در مدینه طیبه، منادى که صداى او را میشنیدند ولى خود او را نمىدیدند، چنین میگفت:
أَیُّهَا الْقَاتِلُونَ جَهْلًا حُسَیْناً *** أَبْشِرُوا بِالْعَذَابِ وَ التَّنْکِیلِ
کُلُّ أَهْلِ السَّمَاءِ یَدْعُو عَلَیْکُمْ *** مِنْ نَبِیٍّ وَ مَلْأَکٍ وَ قَبِیلٍ
قَدْ لُعِنْتُمْ عَلَى لِسَانِ ابْنِ دَاوُدَ *** وَ مُوسَى وَ صَاحِبِ الْإِنْجِیل
ترجمه: اى قاتلینی که حسین را از روى جهالت کشتید، مژده باد شما را به عذاب جهنم و شکنجه.
تمام اهل آسمان بر علیه شما دعا میکنند، از قبیل: پیامبران و ملائکه و دیگران
حقاً که شما به زبان حضرت داود و موسى و حضرت عیسی(علیهم السلام) مورد لعن قرار گرفتید.
همچنین أم سلمه همسر پیغمبر(ص) میگوید از وقتى پیغمبر وفات کرده تا امشب نوحه جن را نشنیدم و گویا فرزندم از دست رفته باشد. یکی از جنیان آمد و میگفت:
أَلَا یَا عَیْنُ فَانْهَمِلِی بِجَهْدٍ *** فَمَنْ یَبْکِی عَلَى الشُّهَدَاءِ بَعْدِی
عَلَى رَهْطٍ تَقُودُهُمُ الْمَنَایَا *** إِلَى مُتَجَبِّرٍ فِی مِلْکِ عَبْد
ترجمه:
هلا اى دیده کوشش کن به گریه که گرید بر شهیدان بعد از من
بر آن جمعى که مرگ آنها کشانید بر جبارى اندر جامه عید
میثمى نقل کرده:
پنج تن از اهل کوفه به قصد یارى حسین بن على(علیهما السّلام) حرکت کردند و به قریهاى رسیدند که به آن «شاهى» مىگفتند. پس دو نفر؛ یکى پیر و دیگرى جوان جلوى آنها آمده و به ایشان سلام کردند.
پیرمرد گفت:
من مردى از طائفه جن هستم و این جوان، برادرزاده من بوده و ما قصدمان یارى نمودن به این مظلوم (یعنى حسین بن على(ع)) مىباشد.
پیرمرد جنّى سپس به ایشان گفت: من پیشنهادى دارم.
جوانى از این پنج نفر در جوابش گفت: چه پیشنهادی؟
پیرمرد جنّى گفت: پیشنهادم این است که من پرواز کرده بروم و سپس خبر این گروه را بیاورم تا شما با بصیرت به طرف مقصدتان بروید.
ایشان در جوابش گفتند: خوب پیشنهادى است.
راوى مىگوید:
پیرمرد جنّى یک روز و یک شب از نظر ایشان غائب بود، پس فرداى آن روز ایشان صدائى شنیدند، بدون اینکه صاحب آن را ببینند، صدا این بود:
وَ اللَّهِ مَا جِئْتُکُمُ حَتَّى بَصُرْتُ بِهِ بِالطَّفِّ مُنْعَفِرَ الْخَدَّیْنِ مَنْحُوراً
وَ حَوْلَهُ فِتْیَةٌ تَدْمَى نُحُورُهُمُ مِثْلَ الْمَصَابِیحِ یَمْلَوْنَ الدُّجَى نُوراً
وَ قَدْ حَثَثْتُ قَلُوصِی کَیْ أُصَادِفَهُمْ مِنْ قَبْلِ مَا أَنْ یُلَاقُوا الْخُرُدَ الْحُورَا
کَانَ الْحُسَیْنُ سِرَاجاً یُسْتَضَاءُ بِهِ اللَّهُ یَعْلَمُ أَنِّی لَمْ أَقُلْ زُوراً
مُجَاوِراً لِرَسُولِ اللَّهِ فِی غُرَفٍ وَ لِلْبَتُولِ وَ لِلطَّیَّارِ مَسْرُورا
ترجمه: به خدا قسم نیامدم نزد شما، مگر آنکه خودم دیدم، در زمین طف که سرى بریده و دو گونههایش به خاک، آلوده بود.
و اطرافش جوانانى افتاده که از حلقومشان خون جارى بود، نظیر چراغهائى که تاریکى و ظلمت را بر طرف کردهاند.
پیوسته ناقهی خود را دواندم تا قبل از آنکه ایشان با حوریههاى باکره ملاقات کنند مصادف گردم.
حسین(علیه السّلام) چراغى فروزان بود و خدا مىداند که من در این گفتار دروغ نمىگویم.
حسین(علیه السّلام) در غرفههاى بهشت، مجاور رسول خدا(ص) و حضرت زهرا(س) و جعفر طیّار خواهد بود، در حالى که شادمان و مسرور مىباشد.
بعضى از جوانان در جواب آن صدا گفتند:
اذْهَبْ فَلَا زَالَ قَبْرٌ أَنْتَ سَاکِنُهُ إِلَى الْقِیَامَةِ یُسْقَى الْغَیْثَ مَمْطُوراً
وَ قَدْ سَلَکْتَ سَبِیلًا أَنْتَ سَالِکُهُ وَ قَدْ شَرِبْتَ بِکَأْسٍ کَانَ مغروراً
وَ فِتْیَةٌ فَرَغُوا لِلَّهِ أَنْفُسَهُمْ وَ فَارَقُوا الْمَالَ وَ الْأَحْبَابَ وَ الدُّورا
برو پس پاینده و جاوید باد قبرى که تو ساکن آن هستى، تا قیامت باران بر آن ببارد.
پیمودم راهى را که تو نیز راهرو آن بودى و نوشیدم با کاسهاى که بسیار فراخ بود.
و نیز پیمودم راهى را که جوانانى در این راه جان خودشان را تسلیم خدا نموده و از مال و دوستان و خانههایشان جدا گردیدند.
جالب است بدانید اجنه مؤمن، برای عزاداری و سوگواری امام حسین(ع) و سایر اهلبیت(ع) مجالس عزاداری برپا میکنند، علاوه بر اینکه در مجالس انسانها نیز شرکت میکنند و با آنها گریه میکنند و عزاداری میکنند، و چه بسا بیشتر از انسانها متأثر و ناراحت میشوند.
[نگارنده میگوید:] یکبار که مصیبت امام حسین(ع) را میخواندم، خود من صدای گریه ایشان را بر امام حسین(ع) شنیدم، چنان صدای گریهای شنیدم که در طول عمرم از هیچکس نشنیده بودم. از ترس اینکه مبادا از شدت گریه و ناله بمیرد، ادامه روضه را نخواندم.
السَّلامُ عَلَیکَ یَا أبَاعَبدِاللهِ الحُسَینِ
وَ جَعَلَنَا اللهُ مِنَ البَکَّائِینَ لِمُصَابِکَ وَ الطَّالِبِینَ بِثَأرِکَ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ
یکی از مباحثی که در مورد أجنه بسیار مطرح و مورد بحث قرار گرفته، «تسخیر أجنه» است.
منظور از «تسخیر أجنه» این است که انسان، با انجام برخی کارها، جن را تحت اختیار خود قرار دهد، و هر کاری از او خواست برایش انجام دهد.
خداوند متعال در قرآن کریم در این ارتباط میفرماید:
«وَ مِنَ الشَّیاطینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِکَ وَ کُنَّا لَهُمْ حافِظین»(انبیاء:82)؛ و گروهى از شیاطین(را نیز مسخّر حضرت سلیمان قرار دادیم، که در دریا) برایش غوّاصى مىکردند؛ و کارهایى غیر از این(نیز) براى او انجام مىدادند؛ و ما آنها را(از سرکشى) حفظ مىکردیم!
«وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ»(نمل:17)؛ لشکریان سلیمان، از جنّ و انس و پرندگان، نزد او جمع شدند؛ آن قدر زیاد بودند که باید توقّف مىکردند تا به هم ملحق شوند!
«وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعیرِ. یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحاریبَ وَ تَماثیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»(سبأ:13-12)؛ و براى سلیمان باد را مسخّر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را مىپیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را؛ و چشمه مس(مذاب) را براى او روان ساختیم؛ و گروهى از جنّ پیش روى او به اذن پروردگارش کار مىکردند؛ و هر کدام از آنها که از فرمان ما سرپیچى مىکرد، او را عذاب آتش سوزان مىچشانیم! آنها هر چه سلیمان مىخواست برایش درست مىکردند؛ معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا همانند حوضها، و دیگهاى ثابت(که آنقدر بزرگ بود که قابل حمل و نقل نبود؛ و به آنان گفتیم:) اى آل داود! شکر(این همه نعمت را) بجا آورید؛ ولى عده کمى از بندگان من شکرگزارند!
علاوه بر این آیات، آیات دیگری هم در قرآن کریم هست که این مطلب را بیان میکند که أجنه میتوانند کارهای زیادی را برای انسان انجام دهند و در خدمت انسان باشند، و کارهای دشواری را انجام دهند که انسان از انجام آنها عاجز و ناتوان است.
در مورد حضرت سلیمان(ع) نقل شده که:
وقتی حضرت دید برخی از شیاطین و اجنهی خرابکار، دست به خرابکاری و فساد میزنند، و ملائکه آنها را با تازیانههایی بزرگ ممانعت میکنند، آن اجنه را در بند کرد، و هر یک از آنها را به کاری گماشت، کارهایی از قبیل، ساخت آهن و مس، قطع سنگها و کندن صخرهها، قطع درختان، ساخت دژ، و به زنان آنها دستور داد تا به کارهایی همچون ریسیدن ابریشم و پنبه و بافتن گلیم و بالش مشغول شوند.
برخی از اجنه را دستور داد تا معابد، مجسمه هایی از مس و آهن، ظروف بزرگ غذا همانند حوض، و دیگهاى ثابت(که از بزرگى قابل حمل و نقل نبود) بسازند.
اجنه برای سلیمان دیگهای سنگی بسیار بزرگی ساختند، دیگهایی که در هر یک از آنها برای هزار نفر غذا درست میکردند. گروهی از أجنه مشغول درست کردن خمیر نان بودند، گروهی مشغول پختن نان، گروهی مشغول ذبح و گروهی دیگر مشغول پاک کردن گوشتها از استخوانها برای غذا، گروهی از أجنه مشغول غواصی در دریا بودند تا درّ و جواهر استخراج کنند، و گروهی مشغول کندن چاه و رود و قنات، گروهی مشغول استخراج گنج از زمین، و گروهی به استخراج معادن مشغول بودند. گروهی از آنها به تربیت اسبهای وحشی مشغول بودند.
خلاصه هر گروه از شیاطین و أجنّه به کاری سخت گمارده شده بودند، تا فرصت فساد و خرابکاری نداشته باشند و از طرفی باعث تقویت حکومت و پادشاهی حضرت سلیمان باشند.
حضرت سلیمان به یکی از عفریتها دستور داد جامها و لیوانهایی بسازد که وقتی آب مینوشد بتواند از داخل آن، شیاطین را ببیند و شیاطین از دید او مخفی نباشند. سپس به او دستور داد برای او شهری بسازد که سقف و دیوارهای آن مانع دیدنش نباشد.
آن عفریت هم شهری ساخت که طول و عرض آن به اندازه لشکر سلیمان بود. در این شهر برای هر گروه و طائفهای یک قصر ساخت، که طول و عرض هر قصر؛ هزار ذراع بود. در هر قصر، خانه ها و اتاقها و حجرهها و غرفههایی برای زنان و مردان ساخت.
سپس برای نشستن دانشمندان و قضات، محلی به طول و عرض هزار ذراع درست کرد.
آنگاه برای حضرت سلیمان یک قصر بسیار بزرگ و عجیب ساخت که طول و عرض آن، پنج هزار ذراع بود، و آن را با انواع تزئینات و جواهرات تزیین کرد.
هر وقت حضرت سلیمان بر باد سوار میشد و از بالای این شهر عبور میکرد، تمام آنچه در این شهر بود را میدید، حتی آشپزان و نانواها را هم میدید، خلاصه همه چیز در مقابل او معلوم و مشهود بود.
هدیه به شاعر و راهی برای نجات از جنّ
مرحوم شیخ طوسى در کتاب خود، به نقل از امام هادى(علیه السلام) آورده است:
امام موسى کاظم(ع) حکایت نمود: روزى پدرم امام جعفر صادق(ع) در بستر بیمارى خوابیده بود، و من کنار بالین آن حضرت نشسته بودم، که یکى از شعراء به نام اشجع سلمى به دیدار پدرم آمد.
اشجع پس از آن که وارد اتاق شد، کنار بستر پدرم نشست و در فکر و اندوه فرو رفت؛ پدرم امام صادق(ع) خطاب به او کرد و فرمود: اى أشجع! به چه مىاندیشى؛ و براى چه این قدر غمگینى، خواستهات را بگو؟
أشجع در مدح و ثناى حضرت، همچنین براى شفا و بهبودى آن بزرگوار دو بیت شعر سرود، پس از آن پدرم به یکى از غلامان خود فرمود: چه مقدار پول باقى مانده است؟
غلام گفت: چهارصد درهم.
حضرت فرمود: آنها را به أشجع تحویل بده، همین که شاعر هدیه حضرت را گرفت، تشکّر کرد و رفت.
پدرم فرمود: او را باز گردانید، وقتى أشجع بازگشت، گفت: اى سرور و مولایم آنچه مىخواستم به من دادى و مرا بىنیاز نمودى، پس چرا مرا برگرداندى؟
حضرت فرمود: پدرم از پدران بزرگوارش، از پیغمبر خدا(صلوات اللّه و سلامه علیهم) نقل فرمود: بهترین هدیّه، آن است که ماندگار باشد؛ و آنچه را دادم، ناچیز بود؛ این انگشتر را نیز بگیر و موقع نیاز آن را بفروش.
أشجع گفت: یابن رسول اللّه! مرا تأمین و بى نیاز نمودى؛ ولى من مسافرتهاى زیاد و طولانى مىروم؛ و در بعضى مواقع وحشت مرا فرا مىگیرد، چنانچه ممکن باشد، دعائى را به من بیاموز تا از برکت آن در امان باشم؟
حضرت در همان حالتى که قرار داشت، فرمود: هرگاه وحشت کردی، دست راست خود را روى سر بگذار و با صداى بلند بخوان:
«أَ فَغَیْرَ دینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ»(آل عمران:83)
سپس راوى از قول أشجع افزود، که گفت: چون از حضرت خداحافظى کردم و به سفرى که در پیش داشتم، رفتم، در مسیر راه به بیابانى ترسناک قرار گرفتم و صداى وحشتناکى را شنیدم که گفت: او را دستگیر کنید.
و من فورا آن دعاى حضرت را خواندم، آنگاه صدائى را شنیدم که گفت: چگونه او را بگیریم؛ و حال آن که ناپدید گشته است؛ و در نتیجه سالم و صحیح از آن بیابان گذر کردم.
(أمالى شیخ طوسى: 176)
منظور از عدالت نسبت به همسران متعدد
روزى ابن أبى العوجاء از هشام بن حکم که هر دو از شاگردان امام جعفر صادق(علیه السلام) هستند، پرسید: آیا خداوند متعال حکیم و به همه امور و مسائل دانا است؟
پاسخ داد: آرى، او حکیم ترین و داناترین حکیمان و عالمان است.
پرسید: آیا عمل به این آیه قرآن حتمی و ضروری است که میفرماید:
«فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَة...»(نساء:3) که مىفرماید: آنچه از زنان مورد علاقه شما قرار گیرد مىتوانید تا چهار زن ازدواج نمائید و اگر نتوانستید بین آنها عدالت نمائید، به یک نفر اکتفا کنید؟
هشام گفت: بلى.
سپس پرسید: پس این آیه قرآن چه میشود؟ آیا با آن آیه منافات ندارد که:
«وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ»(نساء: 129) مىفرماید: هرگز نخواهید توانست بین زنان به عدالت رفتار نمائید؟
اگر خداوند، حکیم است؛ پس چرا دو سخن مخالف و ضدّ یکدیگر در یک موضوع ایراد مىنماید؟
هشام از دادن پاسخ صحیح ساکت ماند.
سریع به سمت منزل امام صادق(علیه السلام) حرکت نمود و چون به مدینه رسید و بر آن حضرت وارد گردید، امام(ع) فرمود: چه عجب، الان که موقع حجّ نیست، چطور اینجا آمدهاى؟!
هشام گفت: به جهت یک مشکل علمى که ابن ابى العوجاء از من سؤال نمود و نتوانستم جواب آن را بگویم، به حضور شما آمدم؛ و سپس داستان را به طور مشروح براى حضرت تعریف کرد.
حضرت فرمود: در رابطه با آیه اوّل؛ مقصود «مصارف و مخارج زن» مىباشد یعنى اگر امکانات مالى برایتان فراهم بود و مایل بودید، مىتوانید تا چهار زن را ازدواج نمائید؛ و گر نه بیش از یکى حقّ ندارید.
و امّا نسبت به دوّمین آیه قرآن؛ مقصود «علاقه و محبّت» است، که امکان ندارد هیچ مردى نسبت به تمام همسران خود یک نوع ابراز علاقه و محبّت داشته باشد.
بنابراین در این جهت، رعایت عدالت امکان ندارد، برخلاف آیه اوّل که امکان عدالت هست و مىتوان براى هر کدام یک نوع لباس، منزل، خوراک و... تهیّه و در اختیار آنها قرار داد.
بعد از آن هشام از حضرت صادق(علیه السلام) خداحافظى کرد و چون نزد ابن ابى العوجاء آمد و جواب حضرت را بازگو نمود، ابن ابى العوجاء گفت: به خدا قسم! این جواب از خودت نمىباشد.
(أعیان الشّیعة 1: 662)