فضائل امیر مؤمنان از زبان اهل سنت
فضائل امام علی (ع) از زبان اهل سنت
• فضائل امیر مؤمنان از زبان اهل سنت
موضوع: امیرالمومنین علیه السلام
نویسنده: گروه مقالات
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام
چکیده:
آنچه پیش رو دارید نگاهى است گذرا به فضائل و اوصاف امیرمؤمنان على علیه السلام از زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه در منابع اهل سنّت چرا که:
خوشتر آن باشد که وصف دلبران
گفته آید در کتاب دیگران
راستى این اعجوبه کون کیست که همه در شناخت او در مانده اند، عدّه اى او را تا سر حدّ خدایى بالا برده اند، و عدّه اى حتى در بندگى او شک دارند که :
در مسجد کوفه شهیدش کردند
گفتند مگر اهل نماز است على؟!
و آن که او را حقیقتاً شناخت خداى او و رسول خدایش بود.
پیامبر اعظم صلی الله علیه خطاب به على علیه السلام فرمود: «یا على ما عرف اللّه حق معرفته غیرى و غیرک و ما عرفک حق معرفتک غیر اللّه و غیرى؛[۱] اى على! خداوند متعال را نشناخت به حقیقت شناختش جز من و تو، و تو را نشناخت آن گونه که حق شناخت توست، جز خدا و من.
و در جاى دیگر فرمود: «یا على لایعرف اللّه تعالى الّا انا و انت و لایعرفنى الّا اللّه و انت و لا یعرفک الّا اللّه و انا؛[۲] اى على! خدا را نشناخت جز من و تو، و مرا نشناخت جز خدا و تو و تو را نشناخت مگر خدا و من.»
متن مقاله :
فضائل بى شمار
کتاب فضل تو را آب بحر کافى نیست
که تر کنم سرانگشت و صفحه بشمارم
پیامبرى هم که على را شناخته اعتراف دارد که فضائل او قابل شماره و احصى نیست.
ابن عباس مىگوید پیامبر اکرم صلی الله علیه فرمود: «لو انّ الفیاض[۳] اقلام و البحر مدادٌ و الجنّ حسّابٌ و الانس کتابٌ مااحصوا فضائل علىّ بن ابى طالبٍ؛[۴]اگر انبوه درختان (و باغها) قلم، و دریا مرکب، و تمام جنّیان حسابگر، و تمام انسانها نویسنده باشند قادر به شمارش فضائل على بن ابى طالب نخواهند بود.»
و در جاى دیگر پیامبر اعظم فرمود: «انّ اللّه تعالى جعل لاخى علىٍّ فضائل لاتحصى کثرة فمن ذکر فضیلةً من فضائله مقرّابها غفر اللّه له ما تقدّم من ذنبه و ماتأخّر؛ براستى خداوند براى برادرم على علیه السلام فضائل بىشمارى قرار داده است که اگر کسى یکى از آن فضایل را از روى اعتقاد و اعتراف بیان نماید، خداوند گناهان گذشته و آینده او را مىبخشد. و من کتب فضیلةً من فضائله لم تزل الملائکة تستغفرله ما بقى لتلک الکتابه رسم، و من استمع فضیلةً من فضائله کفّر اللّه له الذّنوب الّتى اکتسبها بالاستماع و من نظر الى کتابٍ من فضائله کفّر اللّه له الذّنوب الّتى اکتسبها بالنّظر،[۵] اگر کسى یکى از فضائل آن حضرت را بنویسد، تا هنگامى که آن نوشته باقى است، ملائکه براى او استغفار مىکنند و اگر کسى یکى از فضائل آن حضرت را بشنود، خداوند همه گناهانى را که از راه گوش انجام داده است مىبخشد، و اگر کسى به نوشتهاى درباره فضائل على علیه السلام نگاه کند، خداوند تمام گناهانى که از راه چشم کرده است مىپوشاند و از آن در مىگذرد.»
بیهقى یکى از دانشمندان نامى اهل سنّت چنین روایت نموده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«من احبّ ان ینظر الى آدم فى علمه و الى نوحٍ علیه السلام فى تقواه و ابراهیم فى حلمه و الى موسى فى عبادته فلینظر الى على بن طالب علیه الصّلوة و السّلام؛[۶] هر کسى دوست دارد به علم و دانش آدم بنگرد و مقام تقوا و خودنگهدارى نوح را(مشاهده نماید) و بردبارى ابراهیم(نظاره کند) و به عبادت موسى علیه السلام (پى ببرد) باید به على بن ابى طالب علیه السلام نظر بیندازد.»
مناقب، روایت فوق را در دو مورد به این صورت نقل نموده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «من اراد ان ینظر الى آدم فى علمه و الى نوح فى مهمه و الى یحیى بن زکریّا فى زهده، و الى موسى بن عمران فى بطشه، فلینظر الى على بن ابى طالب علیهالسلام؛[۷] هر کس مىخواهد دانش آدم را، فهم (ژرف) نوح را، و زهد یحیى را و قاطعیّت موسى بن عمران را بنگرد، به على بن ابى طالب نظر کند.»
محبت و علاقه پیامبر صلی الله علیه به على علیه السلام
هر کس جامع کمالات باشد محبوب دلها نیز هست، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که خود محبوب عالمیان و خوبان و پاکان است، عاشق شیداى على است، چرا که به تصریح آیه مباهله، على جان پیامبر است «انفسنا» و جان هر کس شیرین و دوست داشتنى است.
به همین جهت بارها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مىفرمود: «من احبّ علیّاً فقد احبّنى…؛[ ۸] هر کس على را دوست بدارد به من محبّت ورزیده است.» و فرمود: «محبّک محبّى و مبغضک مبغضى؛[۹] دوستدار تو دوست من است، و دشمن تو دشمن من.»
شخصى از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسید: «یا رسول اللّه انّک تحبّ علیّاً؟ قال: او ماعلمت انّ علیّاً منّى و انا منه؛[۱۰] اى رسول خدا على علیه السلام را دوست مىدارى؟ فرمود: مگر نمىدانى که على از من و من از اویم.»
آیا کسى جان شیرین و پاره تنش را دوست نمىدارد؟
مناقب با اسنادش از رسول خدا نقل مىکند که آن حضرت فرمود: «انّ اللّه عزّ و جلّ امرنى بحبّ اربعةٌ من اصحابى و اخبرنى انّه یحبّهم. قلنا: یا رسول اللّه من هم؟ فلکنّا یحبّ ان یکون منهم، فقال: الا انّ علیّاً منهم ثم سکت، ثمّ قال: الا انّ علیّاً منهم ثمّ سکت؛[۱۱] براستى خداى عزیز و جلیل مرا امر کرده است به دوستى چهارنفر از اصحاب، و خبر داد مرا که خداوند(نیز) آنها را دوست مىدارد، گفتم: اى رسول خدا آنها کیستند؟ پس هر یکى از ماها دوست داریم جزو آنان باشیم. پس فرمود: آگاه باشید على از آنهاست، سپس سکوت کرد، دوباره فرمود: به راستى على از آنهاست و سکوت کرد.»
عایشه مىگوید: هنگامى که رسول خدا صلی الله علیه و آله به حالت احتضار درآمد فرمود: ادعوا الىّ حبیبى؛ محبوب مرا بخوانید، من به سراغ ابى بکر رفتم و او را احضار نمودم. وقتى ابابکر بر پیغمبر داخل شد حضرت نظرى به سوى او افکند سپس از او روى گردانید و (براى مرتبه دوم) فرمود: «ادعوا الىّ حبیبى؛ محبوب مرا بخوانید. آنگاه حفصه عمر را احضار کرد پیغمبر همان گونه که از ابىبکر روى گردانید از عمر نیز روى گرداند.
عایشه گوید: من گفتم واى بر شما پیغمبر على بن ابى طالب علیه السلام را مىخواند، سوگند به پروردگار جز على را نمىخواهد. پس رفتند سراغ على علیه السلام، وقتى که پیغمبر على را دید، او را محکم به سینه چسبانید آنگاه در گوش آن حضرت هزار حدیث بیان فرمود که هر حدیثى راه گشاى هزار حدیث بود.» [۱۲]
از ابن عباس نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «علىّ منّى مثل رأسى من بدنى؛[۱۳] على نسبت به من مانند سر است نسبت به بدن.»
صد البته که محبّتهاى پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به على صرف محبّت عاطفى نیست بلکه بر اساس لیاقتها و کمالاتى است که مولا على علیه السلام دارا مىباشد که به نمونههایى از کمالات و فضائل آن حضرت، از زبان خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اشاره مىشود.
علم على علیه السلام
علم و دانش على اکتسابى نیست تا استاد برتر از خود و شاگردان و هم دوره هایى همسان خود داشته باشد، بلکه علم او «لدنى» است و و ریشه در علم الهى و آسمانى دارد، به این جهت علم او برهمه انسان هاى معمولى و غیر مرتبط با وحى آسمانى برترى و امتیاز دارد، و به همین جهت است که حتى در منابع اهل سنّت نیز از او به عنوان «اعلم النّاس» یاد شده است که به نمونههایى اشاره مىشود:
۱- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اعلم امّتى من بعدى علىّ بن ابى طالب علیه السّلام؛[۱۴] داناترین امّت من بعد از من على بن ابىطالب علیه السلام است.»
۲- عبداللّه بن مسعود مىگوید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «قُسّمت الحکمة على عشرة اجزاءٍ فاعطى علىّ تسعة و النّاس جزءً واحداً؛[۱۵] حکمت (و دانش) به ده جزء تقسیم شده است و به على نه قسمت آن و به (مابقى مردم) یکدهم داده شده است.»
تمامى علوم بشرى و پیشرفتهاى آن جزء همان یکدهم است، و علم على علیه السلام نه برابر دانش تمامى بشریت است. و راز آن هم این است که ریشه در مهبط وحى الهى یعنى پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دارد، که خود فرمود: «انا مدینة العلم و علىٌ بابها، فمن ارادالعلم فیأت الباب؛[۱۶]من شهر علم (الهى و وحیانى) هستم و على دَرِ آن است پس هر کس اراده دانش دارد باید از درب (شهر) وارد شود.»
۳- عایشه درباره على علیه السلام مىگوید: «هو اعلم النّاس بالسّنة؛[۱۷] او داناترین مردم نسبت به سنّت (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله) مىباشد.»
اى کاش خود عائشه به این حدیث عمل مىکرد، و به توصیههاى امیرمؤمنان علیه السلام توجّه مىکرد و جنگ جمل را به وجود نمىآورد.
۴- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد از تزویج فاطمه به على علیه السلام به دختر خود فرمود: «زوّجتک خیر اهلى، اعلمهم علماً و افضلهم حلماً و اوّلهم سلماً؛[۱۸] تو را به تزویج بهترین بستگانم و اهلم درآوردم، که از نظر دانش داناترین، و از نظر حلم و بردبارى برترین، و از نظر اسلام اوّلین مىباشد.»
عبادت على علیه السلام
عبادت و بندگى مولا امیر مؤمنان على علیه السلام شهره جهان است، و مرکز ثقل مقامات و منزلتهاى على علیه السلام در کنار علم خدادادى همان عبادتها و نمازها و نالهها و نیازهاى شبانه اوست، این مسئله تا آنجا اهمیت دارد که خداوند به ملائکه مباهات و فخرفروشى بوسیله عبادتهاى امیرمؤمنان مى کند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مىفرماید: صبحگاهى جبرئیل با شادى و حالت بشارت بر من وارد شد. گفتم حبیب من چه شده تو را خوشحال و بشارت رسان مىبینم؟ پس گفت: اى محمد! صلی الله علیه و آله چگونه خوشحال نباشم و حال آن که چشمم به خاطر اکرامى که خداوند نسبت به برادرت و جانشینت و امام امتت على بن ابى طالب روا داشته، روشن شده است، پس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: چگونه خداوند برادرم و امام امتم را گرامى داشته است؟
«قال: باهى بعبادته البارحة ملائکته و حملة عرشه و قال: ملائکتى انظروا الى حجّتى فى ارضى على عبادى بعد نبیّى، فقد عفر خدّه فى التّراب تواضعاً لعظمتى، اشهدکم انّه امام خلقى و مولى بریّتى؛[۱۹]گفت: خداوند با عبادت دیشب على بر ملائکه و حاملان عرش مباهات نموده است. و فرموده است: ملائکه من نگاه کنید به حجّتم بر بندگانم در زمین بعد از پیغمبرم، براستى صورت و گونهاش بر خاک نهاده است بخاطر تواضع در مقابل عظمت من، شما را شاهد مىگیرم که او (على) پیشواى مخلوقم، و سرپرست مردمان من مىباشد.»
در منابع شیعه آن قدر از عبادت امیرمؤمنان علیه السلام سخن به میان آمده که نیاز به یک کتاب دارد، خالى از لطف نیست که به ترجمه یک روایت اشاره کنیم:
ضراربن ضمره در حضور معاویه درباره على علیه السلام چنین گفت: «پس خدا را شاهد مىگیرم که او را در بعض جایگاهش دیدم. در وقتى که شب پردههاى تاریکىاش را انداخته بود و ستارگان ظاهر شده بودند، در حالى که در محرابش ایستاده بود و محاسن خود را بر دست گرفته و مانند انسان مار گزیده به خود مى پیچید و چون انسان غمدیده گریه مىکرد… (گویا هنوز آواز او را در گوش جان دارم که مىفرمود:) آه آه از کمى توشه، طولانى بودن سفر، وحشت راه و بزرگ بودن جایگاه ورود.»
پس آنگاه اشک معاویه جارى شدو با آستینش آن را پاک کرد و دیگران هم اشک ریختند سپس معاویه گفت، آرى ابوالحسن چنین بود…» [۲۰]
نیمه شب زمزمه اى هست بلند
که مرا می گسلد بند از بند
هست جانسوزتر از ناله نى
کرده صد ناله به یک زمزمه طى
چه روان بخش صدایى دارد
سوز عشق است و نوایى دارد
بس که با شور و نوا دمساز است
به سماوات طنین انداز است
آسمانها همه با آن عظمت
رفته زین حال فرو در حیرت
دشت و صحرا همه در بهت و سکوت
که بلند است نواى ملکوت
این نواى ابدیت ازکیست
شاید آهنگ مناجات على است
نیمه شب خلوت و رازى دارد
با خدا راز و نیازى دارد[۲۱]
امامت على علیه السلام
آن علم بى پایان و آن عبادت بى مثال زمینه لیاقت امامت و پیشوایى او را فراهم نموده است. روایاتى که بر امامت بلافصل آن مولا در منابع اهل سنّت وجود دارد بیش از آن است که منعکس گردد و از طرفى حدیث معروف ثقلین، حدیث منزلت، حدیث یوم الدّار، حدیث غدیر و امثال آن که معروفند و متواترند بارها مطرح شده و در منابع فراوانى آمده است. آنچه در این جا بدان اشاره مىکنیم برخى روایاتى است که دلالت صریح ترى دارند و کمتر در گفتهها به آنها اشاره شده است:
۱- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: انگشتر به دست راست کن تا از مقرّبین باشى،عرض کرد یا رسول اللّه ؟ چه انگشترى بر دست کنم. فرمود: عقیق سرخ پس براستى آن کوه و سنگى است که به وحدانیّت خدا اقرار کرده است: «ولى بالنّبوّة ولک بالوصیّة ولولدک بالامامة…؛ [۲۲] و به نبوت من و جانشینى (بلافصل) تو و امامت (یازده نفر) فرزندانت اقرار نموده است.»
۲- از ابن بریده…نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «لکلّ نبىٍّ وصىّ و وارث و انّ علیّاً وصییى و وارثى؛[۲۳]براى هر پیغمبرى جانشین و وارثى است، و براستى على جانشین و وارث من است.»
۳- در روایت مربوط به عبادت آن حضرت این جمله را داشتیم که خداوند به ملائکهاش فرمود: «اشهدکم انّه امام خلقى و مولى بریّتى؛[۲۴] شما را شاهد مىگیرم که او (على) امام مخلوقم و سرپرست آفریدههاى من است.»
۴- عمروبن میمون از ابن عباس نقل نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: «انت ولىّ کلّ مؤمنٍ بعدى؛[۲۵] یا على! تو بعد از من رهبر و سرپرست تمام مؤمنین هستى.»
در این حدیث با توجّه به کلمه “بعدى” معناى ولىّ صراحت در رهبرى و امامت دارد، و معنى ندارد که پیامبر بفرماید تو محبوب مؤمنان بعد از من هستى.
راستى باید گفت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در معرّفى على علیه السلام و بیان منزلت ها و مقامات امیرمؤمنان علیه السلام هرگز کوتاهى نکرد و با شیوههاى مختلف محوریت و رهبریت او را به جامعه معرّفى نمود، گاه دست او را بالا برد و فرمود: «این على مولا و رهبر مردم است» و گاه مىفرمود: «على مع القرآن و القرآن مع على لن یفترقا…؛ [ ۲۶] على با قرآن است و قرآن با على علیه السلام است و هرگز آن دو از هم جدا نمىشوند.»
و گاه او را محور حق معرّفى نمود، در حدیث متواتر این جمله آمده است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «علىّ مع الحقّ و الحقّ مع علىّ و لن یفترقا حتى یردا علىّ الحوض یوم القیامة؛[۲۷] على با حق است و حق با على است و هرگز آن دو از هم جدا نمىشوند تا در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»
در روایت دیگر فرمود: «سیکون من بعدى فتنة، فاذا کان ذلک، فالزموا على بن ابى طالب، فانّه الفاروق بین الحقّ و الباطل؛[۲۸] بزودى بعد از من فتنه(ها) پیدا مىشود، پس همراه على بن ابى طالب باشید، زیرا او (معیار) جدا کننده بین حق و باطل است.»
و فرمود: «کسى که از على جدا شود از من جدا شده، و کسى که از من جدا شود از خدا فاصله گرفته است.» [۲۹]
آیات قرآن در شأن على علیه السلام
آیات فراوانى را علماى اهل سنّت و مفسرین آنها در شأن امام على علیه السلام تفسیر کرده اند و در تأیید آن روایاتى را از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آورده اند به طورى که برخى از آنها مانند ابن حجر، خطیب بغدادى، سیوطى، گنجى شافعى، ابن عساکر، شیخ سلیمان قندوزى و… از ابن عباس نقل کردهاند که گفت: «نزلت فى علىّ ثلاث مأئة آیه؛[۳۰] سیصد آیه در شأن على علیه السلام نازل شده است.»
و همین ابن عباس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل نموده که آن حضرت فرمود: «ما انزل آیة فیها «یا ایّها الذین آمنوا» و علىّ رأسها و امیرها؛و آیهاى که در آن «یا ایّها الذین آمنوا» آمده، نازل نکرده است خداوند مگر آن که على در رأس آن قرار دارد.» [۳۱] یعنى تمامى این آیات در ابتدا و قبل از همه در شأن على و مربوط به آن حضرت است.
اطاعت از على علیه السلام
وقتى على علیه السلام امام و پیشواى مردم است و محبوب پیغمبر، و داراى علم لدنّى و الهى، و در اوج طاعت و بندگى قرار دارد، و معیار حق و باطل و ثقل جدا نشدنى از قرآن بحساب مىآید بر مردم است که از او و هر کس را که او تعیین نموده است اطاعت کنند، و این اطاعت لازم و ضرورى است پیامبر عظیم الشأن درباره اطاعت و پیروى از امیرمؤمنان تعبیرات فوق العاده ارزشمندى دارد که به نمونه هایى اشاره مىشود:
۱- سلمان با سندش به فاطمه زهرا سلام الله علیها نقل مىکند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «علیکم بعلىّ بن ابى طالب علیه السّلام فانّه مولاکم فاحبّوه، و کبیرکم فاتّبعوه، و عالمکم فاکرموه، و قائدکم الى الجنّة(فعزّزوه) و اذا دعاکم فاجیبوه و اذا امرکم فاطیعوه، احبّوه بحبّى و اکرموه بکرامتى، ماقلت لکم فى علىٍّ الّا ما امرنى به ربّى جلّت عظمته؛[۳۲] بر شما باد به (همراهى) على بن ابى طالب علیه السلام، براستى او مولا و سرپرست شماست پس او را دوست بدارید، و بزرگ شماست پس از او پیروى کنید و دانشمند شماست پس از او اکرام کنید و پیشواى شما به سوى بهشت است پس او را عزیز دارید، هرگاه شما را (به کارى) دعوت کند اجابت کنید، و اگر دستور داد اطاعت کنید، بخاطر دوستى من او را دوست بدارید و به خاطر بزرگى من او را بزرگ شمارید.(بدانید) من چیزى درباره على به شما نگفتم جز آنچه خداى بزرگ عظمت به آن امر کرده است.»
حدیث آن قدر گویا و روشن است که نیازى به هیچ توضیحى ندارد، و بالصراحة مىگوید آنچه درباره على علیه السلام سفارش شده، تماماً اوامرى است که از سوى خداوند متعال صادر شده است راستى اگر جامعه اسلامى فقط به همین حدیث عمل مىکردند، این همه دچار انحراف و اختلاف و انشعاب نمىشدند.
۲- پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به عمّار فرمود: «یا عمّار! ان رأیت علیّاً قدسلک وادیّاً و سلک النّاس وادیاً غیره فاسلک مع علىّ ودع النّاس انّه لن بدلک على ردى و لن یخرجک من الهدى؛[۳۳] اى عمّار! اگر دیدى على به راهى مىرود، و مردم به راهى غیر از او، تو با على حرکت کن، و مردم (دیگر) را رها کن، زیرا على (فقط بر حق هدایت مىکند و) بر بدى و پستى راهنمایى نمى کند و از هدایت خارج نمى سازد.»
و با تأسف باید گفت اکثریت مردم به هر راهى رفتند و سرشان به سنگ خورد، جز راه على را. و فقط گروه قلیلى در طول تاریخ با على و راه على و اهداف و آرمانهاى على ماندند.
محبّت به على علیه السلام
یقیناً اطاعت و پیروى بدون محبت و عشق یا ممکن نیست و یا بسیار سخت و طاقت فرساست.
آنچه اطاعت و پیروى صددرصد از یک امام و پیشوا را شیرین و سهل و راحت مىسازد محبّت به آن رهبر است. على علیه السلام از رهبرانى است که در طول تاریخ محبوب بوده است، درباره محبّت به آن حضرت آن قدر روایات فراوانى وجود دارد که یک کتاب قطور خواهد شد،
آنچه به عنوان حسن ختام بیان مىشود برخى روایات است از منابع اهل سنّت:
۱- پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «عنوان صحیفة المؤمن حبّ علىّ بن ابیطالب علیه السلام؛ سرلوحه و تیتر نامه کردار مؤمنین دوستى على بن ابى طالب است. هر کس دوست مىدارد زندگیش همانند من (خداپسندانه) باشد و مردنش همانند من و جایگاهش در بهشتى باشد که پروردگارم درختان آن را کاشته باید «دوستدار على» باشد و دوستان على را نیز دوست بدارند، و به پیشوایان پس از من (از فرزندان على) اقتدا نمایند زیرا آنان عترت و ذریه و فرزندان من هستند و از گِل من به وجود آمدهاند، و از طرف خدا رزق و علم داده شدهاند، واى بر تکذیب کنندگان فضل آنها از امّت من، آنانى که صِله من با آنها را قطع مىکنند، و خداوند شفاعتم را به آنها نرساند.» [۳۴]
۲- جابر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده است که پیامبر فرمود: «جبرئیل از طرف خداى عزیز و جلیل ورقه سبزى از یاس را آورد که بر روى آن (با رنگ) سفید نوشته بود: «انى افترضت محبّة علىّ بن ابى طالب على خلقى عامةً، فبلّغهم ذلک عنّى؛[۳۵] براستى من محبت على را بر همه مردم واجب کردم و این را از طرف من (به همه) برسان.» [۳۶]
۳- ابوبرزه مىگوید: پیامبر اکرم در حالى که ما نشسته بودیم فرمود: روز قیامت از چهار چیز پرسش مىشود قبل از آن که کسى قدم از قدم بر دارد:
الف- از عُمر که کجا فانى نموده
ب- از بدنش که کجا کهنه کرده
ج- و از مالش که از کجا آمده و کجا مصرف شده است
د- و عن حبّنا اهل البیت؛ و از دوستى ما اهل بیت پرسش مىشود.
فقال له عُمَرُ: فما آیة حبّکم من بعدکم؟ قال: فوضع یده على رأس علىّ – و هو الى جانبه – و قال ان حبّى من بعدى حبّ هذا؛ پس عمر به حضرت عرض کرد: نشانه محبّت به شما بعد از شما چیست؟ راوى مىگوید: پیامبر دست خود را بر سر على – در حالى که در کنارش نشسته بود – قرار داد و فرمود: براستى محبّت به من بعد از (مرگ) من محبّت به این (على) است.» [۳۷]
۴- مناقب با اسنادش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل نموده که آن حضرت فرمود: «یا على! هرگاه بندهاى خداى عزیز و جلیل را بندگى کند همانند آن مقدارى که نوح در میان قومش ماند(بیش از هزار سال) و برایش به اندازه کوه احد طلا باشد و آن را در راه خدا ببخشد، پس آن را در راه خدا انفاق کند و عمرش به قدرى طولانى شود تا هزار مرتبه با پاى پیاده به حج مشرّف شود سپس در میان (کوه) صفا و مروه مظلومانه شهید گردد، ولى محبّت و ولایت تو را نداشته باشد، اى على! بوى بهشت را استشمام نخواهد کرد و داخل بهشت نخواهد شد.» [۳۸]
و راستى با این نمونهها و صدها امثال آن درباره محبّت على علیه السلام باز کسى مىتواند دشمن على باشد جز کسانى که پیامبر اکرم صلی الله علیه آنها را این گونه معرّفى نمود: «فانّه لایبغضک من العرب الّادعى ولامن الانصار الّا یهودى و لا من سایر النّاس الّا شقى؛(اى على!) براستى تو را دشمن نمىدارد از عرب مگر کسى که زنازاده باشد و نه از انصار مگر کسى که یهودى باشد، ونه از سایر مردم مگر کسى که شقى باشد.»
پی نوشت :
[۱] روضة المتقین، ج ۱۳، ص ۲۶۵٫
[۲] مناقب ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۲۶۸٫
[۳] محمد تقى مجلسى، روضة المتقین، ج ۱۳، ص ۲۷۳٫
[۴] در نقل بحارالانوار دارد، «الرّیاض = با همه درختان» ر ک بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۹۷ و بحار ج ۳۵، ص ۸ – ۹٫
[۵] المناقب، الموفق بن احمد الخوارزمى، قم، جامعه مدرسین، چاپ چهارم، ص ۳۲، ابن شاذان، مأة منقبه، قم مدرسة الامام المهدى علیه السلام، ص ۱۷۷، حدیث ۹۹، این حدیث را منابع متعدد اهل سنت مانند، عسقلانى، لسان المیزان، ج ۵، ص ۶۲، ذهبى، میزان الاعتدال، ص ۴۶۷و…نقل نموده است.
[۶] المناقب، همان ص ۳۲، حدیث ۲؛ فرائد السمطین، ج ۱، ص ۱۹، ینابیع المودة، قندوزى باب ۵۶، مناقب السبعون، حدیث ۷۰٫
[۷] به نقل از شیخ طوسى، امالى، قم، دارالثقافه، ۱۴۱۶، ص ۴۱۶، مجلس ۱۴، دیلمى، ارشادالقلوب، انتشارات شریف رضى، ۱۴۱۲ ه.ق، ج ۲، ص ۳۶۳؛ علامه حلّى، شرح تجرید الاعتقاد، جامعه مدرسین قم، ص ۲۲۱٫
[۸] المناقب همان، ص ۸۳، حدیث ۷۰، و ص ۳۱۱، حدیث ۳۰۹٫
[۹] کنزالعمّال، متقى هندى، بیروت، مؤسسة الرساله، ج ۱۱، ص ۶۲۲، حدیث ۳۳۰۲۴٫
[۱۰] همان، روایت ۳۳۰۲۳٫
[۱۱] المناقب، همان، ص ۶۴٫
[۱۲] همان، ص ۶۹، حدیث ۴۲٫
[۱۳] خصال صدوق، جامعه مدرسین، ج ۲، ص ۶۵۱٫
[۱۴] المناقب، همان، ص ۱۴۴، روایت ۱۶۷٫
[۱۵] همان، ص ۸۲، روایت ۶۷، فرائد السمطین، جوینى، ج ۱، ص ۹۷، کفایة الطالب، الکرخى ص ۳۳۲٫
[۱۶] همان، ص ۸۲، روایت ۶۸ ؛ و حلیة الاولیاء، ابى نعیم، ج ۱، ص ۶۴٫
[۱۷] المناقب، همان، ص ۹۱، روایت ۸۴، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۱۲۴٫
[۱۸] کنزالعمّال، همان، ج ۱۱، ص ۶۰۵، حدیث ۳۲۹۲۶٫
[۱۹] المناقب، همان، ص ۳۱۹، حدیث ۳۲۲٫
[۲۰] بحارالانوار، داراحیاء التراث العربى، ج ۴۱، ص ۲۱ ذیل روایت ۲۸٫
[۲۱] اشک شفق، ص ۱۸۲٫
[۲۲] المناقب، ص ۳۲۶، ح ۳۳۵٫
[۲۳] همان، ص ۸۵، روایت ۸۴٫
[۲۴] همان، ص ۳۱۹، حدیث ۳۲۲٫
[۲۵] ابن کثیر دمشقى، البدایة و النهایة، بیروت، مکتبة المعارف، ج ۷، ص۳۴۶٫
[۲۶] المستدرک على الصحیحین، حاکم نیشابورى، بیروت، دارالمعرفه، ج ۳، ص ۱۲۴، ینابیع المودة، سلیمان قندوزى، باب ۲۰، ص ۱۰۳، تاریخ الخلفاء سیوطى، باب فضائل على علیه السلام، ص۱۷۳٫
[۲۷] المستدرک للحاکم همان، ج ۳، ص ۱۲۴، حدیث ۶۱، فرائد السمطین، همان، ج ۱، ص ۴۳۹، ینابیع المودة، همان، باب ۲۰، ص ۱۰۴، هیثمى، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۳۵٫
[۲۸] المناقب، همان، ص ۱۰۵، روایت ۱۰۸٫
[۲۹] همان، ص ۱۰۵، روایت ۱۰۹٫
[۳۰] خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، ج ۶، ص ۲۲۱، شماره ۳۲۷۵؛ ینابیع المودة، همان، باب ۴۲، ص ۱۴۸؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج ۲، ص ۴۳۱٫
[۳۱] المناقب، همان، ص ۲۶۷، ح ۲۴۹٫
[۳۲] المناقب، همان، ص ۳۱۶، حدیث ۳۱۶؛ فرائد السمطین، ج ۱، ص ۷۸٫
[۳۳] کنزالعمال، همان، ج ۱۱، ص ۶۱۴، روایت ۳۲۹۷۱٫
[۳۴] تاریخ بغداد، خطیب بغدادى، ج ۴، ص ۴۱۰، و ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج ۱، ص ۸۶٫
[۳۵] المناقب، همان، ص ۶۶، روایت ۳۷٫
[۳۶] همان، ص ۷۷، روایت ۵۹٫
[۳۷] المناقب، ص ۶۷، روایت ۴۰؛ خوارزمى مقتل الحسین، ج ۱، ص ۶۹، ینابیع الموده، همان ص ۲۵۲؛ و ج ۲، ص ۷۶ ؛ لسان المیزان، ج ۵، ص ۲۱۹ ؛ مودة القربى، شافعى همدانى، چاپ لاهور؛ ص ۶۴ ؛ مناقب ابن مردویه، ص ۷۳٫
[۳۸] المناقب، خوارزمى، همان، ص ۳۲۳، روایت ۳۳۰٫