گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه
طبقه بندی موضوعی

کانال گنجینه
اینستگرام گنجینه
آپارات گنجینه
بایگانی
پیوندهای روزانه

۷۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

عوامل دین گریزی وگرایش جوانان به فرهنگ غرب

دوشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۵۳ ق.ظ


 

الف. غفلت، جهل و عدم تفکر جوانان درباره دین

 

جوان از نظر شناختی، دارای تفکر انتزاعی است و از نظر ذهنی به حداکثر کارآیی هوش می رسد. در این دوره، گرایش جوانان به «فلسفه زندگی»، آنان را به سوی مسائل اخلاقی، سیاسی و مذهبی سوق می دهد.

جوانان تلاش می کنند هویت مذهبی خود را شکل دهند، اما به دلایل گوناگون ممکن است در فرایند هویت یابی مذهبی با بحران مذهبی مواجه شوند و نتوانند این هویت را خوب تشخیص دهند، در نتیجه، دچار سردرگمی و در نهایت، حالت بی رغبتی و گریز از دین شوند. یکی از علل این بحران، ناهمخوانی سطح شناختی جوان با سطح معارف دینی است که به او ارائه می شود.

جوان به دلیل توانمندی های ذهنی خود، دین صرفاً تقلیدی را برنمی تابد. او باورهای دینی را که از دوران کودکی به صورت تقلیدی به او القا شده، کنار می زند و می خواهد دینی را بپذیرد که با سطح تفکر او متناسب باشد. اما بسیاری از اوقات آنچه به عنوان دین به او عرضه می شود برایش قانع کننده نیست.

از سوی دیگر، جوان می خواهد همه آموزه های دینی را با عقل خود بسنجد. او فکر می کند اگر آموزه های دینی در قالب های فکری او بگنجد صحیح است، وگرنه درست نیست و باید کنار گذاشته شود. این عوامل موجب می شود هویت دینی جوان به خوبی شکل نگیرد و دچار بحران شناختی نسبت به این آموزه ها شود و راه نجات از این بحران را گریز از دین بداند!

قرآن نیز یکی از علل عمده گرایش به کفر و بی ایمانی را جهل و ضعف معرفتی انسان ها می داند. حضرت نوح(علیه السلام)به قوم خود می فرماید: «وَلَـکِنِّیَ أَرَاکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ ؛ شما را مردمانی ناآگاه می بینم.» (هود: 29)

امیر مؤمنان(علیه السلام) نیز درباره علت کفر می فرماید: «لو ان العباد حین جهلوا وقفوا، لم یکفروا و لم یضلوا ؛ اگر مردم در موارد ناآگاهی درنگ و تأمّل می کردند، هرگز به کفر و گم راهی نمی گراییدند.» (1)

بنابراین، یکی از علل روان شناختی دین گریزی در همه انسان ها، به ویژه جوانان، ضعف معرفتی و عدم تفکر درباره دین است.

 

علت دیگر این بی رغبتی و گریز از دین برداشت های غلط و نادرست از معارف دینی می باشد. بسیاری از اوقات، دین مساوی با معنویتْ لحاظ شده و در حد یک نیاز معنوی صرف بدان نگریسته می شود. سپس چنین نتیجه گیری می گردد که نیاز به معنویت، فقط ویژه مواقع سختی و بحران های شدید است و دین نقش اساسی در زندگی روزمرّه انسان ندارد. این دیدگاه ساده انگارانه و کاهش گرایانه نسبت به معارف دینی، به تدریج باعث حذف دین از زندگی انسان می شود.

جوانی که در جستجوی فلسفه زندگی است، اگر احساس کند دین در معنادهی و جهت بخشی به زندگی او تأثیر مثبتی ندارد به تدریج آن را کنار می گذارد و چه بسا آن را امری زاید و دست و پاگیر انگاشته، از آن گریزان می شود. (2)

 

ب. تهاجم سازمان یافته فرهنگی دشمن

دشمن برای دور ساختن جوانان از دین، از انواع راه ها و شیوه ها استفاده می کند و به هر ترفندی دست می زند. در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود:

 

1. تضعیف باورها و اعتقادات دینی:

جوانان آینده سازان کشورند و اگر خوب تربیت شوند و باورهای دینی را در قلب پاک خویش بپرورانند، هادیان جامعه خواهند بود. شور و نشاط جوانان وقتی با فرهنگ پاک و پویای اسلام عجین شد، آن گاه به بار خواهد نشست و همگان از ثمرات آن بهره مند خواهند گردید. دشمنان اسلام این نکته را خوب می دانند، از این رو، «باورهای اسلامی» را مورد هجمه قرار می دهند و می کوشند از هر طریق اعتقادات مذهبی را در وجود جوانان سست و کم رنگ کنند، زیرا با وجود فرهنگ اسلامی ـ که با فطرت بی آلایش جوانان سازگار است ـ جای هیچ نفوذی برای فرهنگ بیگانه نیست.

 

مقام معظّم رهبری از این توطئه شوم چنین نقاب برمی گیرند:« یکی از راه های تهاجم فرهنگی این بود که سعی کنند جوانان مؤمن را از پای بندی های متعصبانه به ایمان ـ که همان چیزی است که یک تمدن را نگه می دارد ـ منصرف کنند; مانند همان کاری که در قرن های گذشته در "اندلس" کردند; جوان ها را ریختند در عالم فساد، شهوت رانی و می گساری. این کارها در حال حاضر دارد انجام می گیرد.» (3)

 

2. ارائه معیارهای فرهنگ غرب:

از دیگر شیوه های عملی دشمن در جهت نابودی فرهنگ ملّی و اسلامی کشور ما، ارائه معیارهای ارزشی فرهنگ غرب و القای آن بر افراد جامعه است: رفاه مادی، بهره جویی و لذت بردن بی حد و لجام گسیخته در زندگی و سرانجام، زندگی در چهارچوب حیات مادی و حیوانی به دور از معنویات و اخلاق و انسانیت.

تمام تلاش های آنان پیرامون محور مادی بودن انسان و به عبارتی، بسیج همه امکانات در مسیر لذت بیشتر، سیر می کند. از این رو، انسان با معنویت و باتقوا را چنانچه از سرمایه های مادی بی بهره باشد، انسانی مرتجع و غیرمتمدّن می دانند; ولی انسان بی بندوبار، رفاه طلب، سودجو، ثروت اندوز، چپاولگر، بی دین و لامذهب را انسانی متمدّن، متشخص و هماهنگ با زندگی مدرن امروزی معرفی می کنند.

 

3. اشاعه فساد، ابتذال و بی بندباری:

پرورش روح انسان بدون محدودکردن شهوت امکان پذیر نیست و انسان وقتی شهواتش عنان گسیخته باشد، مانند حیوانات می شود و در این صورت، راه رشد انسانی برای رسیدن به کمالات مسدود می گردد. از این رو، اسلام، بخصوص برای ارضای غریزه جنسی، ضابطه، قاعده، حدود و قیود تعیین کرده است.

بر همین اساس، یکی از راه های آسان و ساده مبارزه با نفس دین در یک جامعه، باز کردن راه عنان گسیختگی شهوات است; یعنی همان کاری که انگلیسی ها در ادوار گذشته در ممالک اسلامی انجام دادند و جوانان را در عالم فساد و میگساری غرق کردند.

همفر، جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی در سال 1180م، در خاطرات خود راه های نابودسازی عوامل نیرومند مسلمانان را چنین برمی شمرد:ترویج شراب خواری، قمار، فساد، شهوترانی، ترغیب به زیرپا نهادن دستورات اسلام، و... .(4)

مقام معظّم رهبری در این خصوص می فرماید:« دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط فساد و فحشا سعی می کند جوان های ما را از دست ما بگیرد. کاری که از لحاظ فرهنگی دشمن می کند تنها یک تهاجم فرهنگی نیست، بلکه باید گفت یک شبیخون فرهنگی، یک غارت فرهنگی و یک قتل عام فرهنگی است. امروز دشمن دارد این کار را با ما می کند.» (5)

ایشان در فرمایشات دیگری، به ناتوی فرهنگی دشمن نیز اشاره کردند؛یعنی همان گونه که دشمن در جهت نظامی و اهداف نظامی یک نیرویی به نام ناتو (ناتوی نظامی) در اختیار دارد، اهداف فرهنگی خود را نیز با تشکیل یک ناتوی فرهنگی به پیش می برد. ایشان در مقابل این تهاجم و ناتوی فرهنگی دشمن راه کار مهندسی فرهنگی را مطرح نمودند.

 

4. ارائه الگوهای غربی:

اصولاً کارکرد اساسی و وظیفه اصلی استعمار فکری این است که افراد و ملت های زیر سلطه شخصیت اصلی خویش را از دست داده و به صورت جزئی از کشور استعمارگر درآیند، آن هم جزئی که اصول تفکر و فرهنگ اصیل استعمارگر را به صورت بهترین ارمغان و یا حتی به شکل وحی منزل آسمانی پذیرا شده و آن را معلم مطلق فرهنگ، دانش، اخلاق و همه چیز خود بداند.

کوتاه سخن اینکه به برتری بی چون و چرای فرهنگ و دانش و آداب و رسوم آن اعتراف نماید.(6)

بر همین اساس است که استعمار با ارائه الگوهایی برای افراد جوامع، در جهت وابستگی فرهنگی آنان می کوشد و فرهنگ خود را به گونه ای القا می کند که ملل استعمارشده فرهنگ اصیل خویش را رها کرده و مجذوب فرهنگ او شوند.

 

5. تخریب و ترور شخصیت های دینی و مذهبی:

قهرمانان و شخصیت های واقعی هر ملت، از عوامل پویایی و بالندگی آن ملت محسوب می شوند. آنان چون قلل رفیع در بین جامعه درخشیده و نسل های جدید را به تلاش و کوشش و مجاهدت فرا می خوانند. دشمنان با گستردن دام های گوناگون سعی در تطمیع و تخریب آنان داشته و در صورت عدم موفقیت، با نشر شایعات و اکاذیب به ترور شخصیت افراد مؤثر می پردازند و در نهایت، برای تحقق اهداف شوم خویش دست خود را به خون پاک برگزیدگان و اندیشمندان و مجاهدان ملت آغشته می سازند که تاریخ انقلاب اسلامی ما نمونه های فراوانی از این نوع ترفندها در دل خود جای داده است. (7)

 

6. استفاده ابزاری از گروه های مذهبی:

یکی از روش های دیرین دشمن برای بسط سلطه خویش، استفاده از اعتقادات انحرافی در برابر عقاید و ارزش های اصیل است. آنان در تلاشند تا مذهب را که عامل بیداری، پویایی، ظلم ستیزی، عدالت گستری و تأمین کننده سعادت دنیا و آخرت است، به عامل تخدیری، انفرادی، انزواطلبی، ظلم پذیری، واپس گرایی و رهبانیت تبدیل نمایند و به تعبیر امام راحل(قدس سره)، اسلام ناب محمّدی را به اسلام آمریکایی مبدّل سازند. (8)

تأکید بر اختلافات مذهبی، تکیه افراطی بر تفاوت های شیعه و سنی، ترویج خرافه گرایی، ترویج مذهب دروغین، تحریف مفاهیم بلند همچون انتظار، توکل، دعا، قضا و قدر و تعبّد همه در جهت این هدف شوم سازمان دهی و اجرا می شوند.

 

ج. ناسازگاری میان قول و عمل مدعیان دین

مسئله دیگری که به عنوان عامل دین گریزی مطرح است اعمال خلاف کسانی است که نسل جوان به عنوان الگو بدان ها توجه می کنند. این امر بسیار مهم و خطرناک است و عامل دین گریزی آنها
می شود.

جوانان با مشاهده کسانی که قول و عملشان یکی نیست و در عین حال، دعوت به دین داری می کنند، از خود می پرسند: اگر اسلام خوب و ارزشمند است، چرا مدعیان آن بدان عمل نمی کنند؟

آنها می گویند: چرا این مدعیان دین فقط ما را به عمل به دستورات دینی توصیه می کنند، حال آنکه خودشان فرسنگ ها با دین و احکام دینی فاصله دارند؟

جوان چون هنوز از پختگی لازم در مورد دین برخوردار نیست و به آن حد از شناخت و عرفان مذهبی نرسیده است تا لغزش افراد را به حساب خود آنها بگذارد نه دین و مذهبشان، به محض دیدن خلاف و اشتباه در اعمال الگوها و کسانی که به طرف دین دعوت می کنند، آن را به حساب دین و اخلاق و فضیلت می گذارد و از این رو، تمام دیدگاه ها و آرزوهایش به یکباره فرو ریخته، نسبت به همه چیز بدبین می شود.

از همین روست که می گویند لغزش الگو و کسی که به عنوان منادی دین مطرح است خطرناک ترین وضع برای نسل جوان است. برای افرادی که دین و مذهب کاملا برایشان جا افتاده باشد، این مسائل مشکلاتی را ایجاد نمی کند، زیرا آنها می دانند که هر شخص ممکن است دچار خطا و اشتباه گردد و یا ممکن است هوای نفس بر شخص غالب شود و اعمالی را بر خلاف دین و مذهب مرتکب گردد.

از این رو، کارهای چنین فردی را به حساب دین او نمی گذارند. ولی جوانی که تازه می خواهد دین را انتخاب کند و بدان معتقد شده و به این وسیله از الگوهای مذهبی پیروی نماید، آن را به حساب دین گذاشته و چنین تصور می کند که تمام دین همین است.

در این باره می توان گفت که الگوهای زنده و مشهور باید در مورد هدایت نسل نو احساس مسئولیت و مواظبت بیشتری کنند و از سوی دیگر، به نسل جوان اصالت دین منهای افراد تفهیم گردد تا با فرو ریختن و یا ریزش یک الگو، جوان این را به حساب فرو ریختن دین و اخلاق نگذارد.

جوانان نه تنها رفتار خود مربّی و مدعیان دینی را به دقت می نگرند، افکار و کردار فرزندان و بستگاه نزدیک او را نیز می کاوند. اگر میان آنان افراد نامناسب، فاسد، و سودجو یافت شود، آن را بر ضعف معلم دینی حمل می کنند. بدین روی، مربی دینی باید برای تربیت نزدیکان خود نیز اهتمامی ویژه بورزد و با تدابیری، پیشاپیش از آینده تاریک آنان جلوگیری کند.

قرآن نیز تأکید ویژه ای بر توجه به هدایت نزدیکان دارد: «إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ ؛ آن زمان که ابراهیم به پدر و قوم خود گفت: آخر این چیست که می پرستید؟» (صافات: 85)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)بیان رسالت را از نزدیکان خود آغاز کرد و سپس به دیگران توسعه داد. (9)

 

د. گرایش طبیعی انسان ها به رهایی از قید و بندها

انسان به طور طبیعی به دنیاطلبی و راحت طلبی بیشتر علاقه دارد تا حرکت به سوی خدا. این یک امر غریزی است. خوردن و خوابیدن برای انسان، راحت تر از این است که کارهای سخت انجام دهد.

میل طبیعی به مادی گری و دنیاطلبی در انسان وجود دارد و هر جامعه ای که در این جهت زمینه بیشتری داشته باشد، مردمش به آن سمت بیشتر کشیده خواهند شد. در جامعه خودمان هم به همین صورت است، اگر چیزهایی که جوانان دوست دارند برایشان فراهم شود، زودتر به آن نزدیک می شوند.

بنابراین، دنیاطلبی ریشه در طبیعت انسان دارد و این طور نیست که غرب کاری عجیب و غریب کرده باشد یا معجزه ای رخ داده باشد که موجب شده همه به آن جذب شوند; این طبیعی است که اگر کسانی آن محیط را بپسندند و بخواهند خواسته های خودشان را ارضا کنند، وقتی ببینند جای دیگر ارضا نمی شود، به سراغ آنجا بروند.

این نکته نشان می دهد که ما در جامعه خود باید در کنار توجه به رشد معنوی و تعالی افراد، سعی کنیم جاذبه های مادی را فراهم کنیم، تفریح های سالم به اندازه کافی ایجاد نماییم و زمینه های ارضای نیازهای مادی را فراهم آوریم. (10)

 

هـ . محدودیت های اعمال شده از سوی خانواده

استقلال طلبی، حرّیت و عدالت جویی، از ویژگی های بارز دوره جوانی است. جوانان برای اثبات این ویژگی ها، با بزرگ سالان مقابله می کنند. این مقابله نه از سر لجبازی و پشت پا زدن به ارزش هاست، بلکه بیشتر جنبه اثباتی برای خود جوان دارد.

یکی از اشتباهاتی که در این زمینه از بزرگ سالان سر می زند سرزنش و ملامت جوان است. این سرزنش ها هم از نظر عاطفی برای جوان مضرّ است و هم به روحیه اسقلال طلبی او آسیب وارد می کند و نتیجه آن برافروختن آتش لجاجت و طغیان است.

 

امیر مؤمنان(علیه السلام) در این باره می فرماید:«الافراطُ فی الملامةِ یَشبُّ نیران اللجاج ؛ زیاده روی در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را شعله ور می سازد.» (11)

 

بنابراین، مقابله با روحیه استقلال طلبی جوان و سرزنش کردن افراطی او، پیامدهای خطرناکی به دنبال دارد. یکی از پیامدهای ناگوار آن، طغیان علیه ارزش های حاکم بر جامعه، گریز از ارزش ها و منبع آنهاست و چون معمولا در جوامع دینی منشأ و منبع ارزش ها، «دین» است، این مسئله به دین گریزی می انجامد. (12)

 

و. وجود شبهات دینی در بین جوانان و عدم پاسخ صحیح به آنها

 

یکی از موارد ضروری، شناخت دردها و دغدغه های فکری نسل جوان است. باید دانست که این دردها همیشه نشانه بیماری نیست، بلکه نشانه بیداری نیز هست.

پس از شناسایی دردها باید به درمان آنها پرداخت و در هنگام درمان باید برخورد مناسب و منطقی داشت، زیرا عدم برخورد منطقی و درست، نسل جوان را به انحرافات گوناگون از جمله انحرافات فکری می کشاند و ممکن است آنها را به دامن مکاتب و اندیشه های الحادی سوق دهد.

استاد مطهّری یکی از علل گرایش نسل جوان به مکاتب الحادی، چه در مسیحیت و چه در جوامع اسلامی را پاسخ غیر منطقی و غیر معقول به نیازها و سؤالات این نسل و نیز برخوردهای منفی با این نسل می داند. از این رو، معتقد است که باید از طرد این نسل دوری گزید و تلاش کرد تا برای سؤالات دینی و نیازهای اساسی این نسل پاسخ های معقول، منطقی و حقیقی بیابند:

« فکر اساسی این است که ما درد عقلی و فکری این نسل را بشناسیم. بدون شناخت درد این نسل، هرگونه اقدامی بی مورد است. پس از شناخت درد باید به فکر درمان و چاره بود. اتفاقاً دیگران از راه شناختن احتیاجات، آرمان ها و دردهای این نسل و پاسخ درست به آنها، آنها را منحرف کرده اند، مانند مکتب ماتریالیسم در ایران... .» (13)

استاد مطهّری رمز انحرافات نسل جوان را در عدم پاسخ گویی به نیازهای او می داند و می فرماید: «ریشه بیشتر انحرافات دینی و اخلاق نسل جوان را در لابه لای افکار و عقاید آنان باید جست. فکر این نسل از نظر مذهبی چنان که باید راهنمایی نشده است، و از این نظر فوق العاده نیازمند است.» (14)

ایشان زایش و پیدایش سؤالات جدید و نیازهای تازه را انحراف و انحطاط و زاییده هوس ها و شهوت های نسل جوان نمی شمارد، بلکه آن را نشانه رشد و حیات یک جامعه زنده می داند; البته به شرط آنکه اندیشمندان و عالمان دینی به وظیفه خود در پاسخ گویی و رفع نیازهای این نسل به خوبی عمل کنند.

ما کشوری هستیم که اسلام را الگوی خودمان معرفی کرده ایم و از آن دفاع می کنیم، ولی در تبیین و عمل به آن در جامعه، گاهی راه های افراطی یا تفریطی را طی می کنیم. همین مطلب موجب می شود که برخی وقتی عدم ثبات را در این زمینه می بینند از اصل دین گریزان شده و به فرهنگ دیگری جذب شوند.

کسانی که در یک کشور اسلامی، اسلام را ارائه می دهند و به اجرا می گذارند باید یک حد متعادل و وسطی را مراعات کنند تا زمینه افراط و تفریط بسته شود و کسانی به فکر گرایش به افکار غیر اسلامی نیفتند.

 

عوامل گرایش جوانان به فرهنگ بیگانه

الف. عدم شناخت صحیح فرهنگ غرب

برخی چنین می پندارند که در پس نظم موجود در غرب ارزشی نهفته است، حال آنکه با دقت در زندگی غربی می بینیم که چنین نیست. نظام اسلامی حقوق بسیاری برای مردم قایل است. اسلام سفارش های بسیاری دارد مبنی بر اینکه نباید حق دیگران از بین برود.

ارزش های بسیاری در پس رعایت همین قوانین راهنمایی و رانندگی ما قرار دارد، از جمله حق الناس. اما در غرب چنین ارزش هایی مطرح نیست، نظم موجود متأثر از پولی است که هم از مردم می گیرند و هم صرف این کار می شود،  برخی قوانین وضع می شود، فناوری به کار گرفته می شود و به تبع آن، رعایت قوانین.

ولی نکته حایز اهیمت این است که برخی تصور می کنند واقعاً جامعه غربی یک جامعه ارزشمند است، یعنی یک سلسله ارزش های اخلاقی، معنوی و دینی باعث می شود که مردم قوانین را مراعات کنند، اما چنین نیست.(15)

مردم غرب تافته جدا بافته نیستند و اصالتاً با ما تفاوت ندارند، مثلاً این گونه نیست که آنها اهل صداقت باشند و ما نباشیم و یا در آنها صافی باشد و در ما آلودگی. همین ها هم که به عنوان نمونه ذکر می کنند مربوط به عوامل نظارتی است که به اینجا منجر شده.

برای مثال، در فروشگاه ها به ظاهر کسی ناظر اعمال مراجعه کنندگان نیست، ولی دوربین های مخفی و عوامل غیرمحسوس وجود دارند که اگر کسی مرتکب خلافی شود، برخوردهای شدیدی با او می کنند، افراد مطمئن هستند که تحت مراقبتند و کسانی ناظر آنهایند. یا مثلاً، برخورد خوب همراه با روی باز و تبسّم صاحبان مغازه ها با خریداران به این خاطر است که در آنجا پیدا کردن کار بسیار سخت است، اگر کسی کار پیدا کند، شغلی به دست آورد، آن را از موفقیت های بزرگ خودش می داند، چون در آنجا رقابت شدیدی برای به دست آوردن کار وجود دارد. (16)

 

ب. مشکلات اقتصادی موجود در داخل کشور

در دوره جوانی غرایز به نقطه اوج می رسد و جوان در پی ارضای آنهاست. تأمین به موقع این نیازها، نقش بسیار مهمی در تعدیل رفتار و رشد و تکامل او دارد و عدم ارضای آنها نه تنها مانع رشد و کمال می گردد، بلکه سبب ناهنجاری های رفتاری زیادی می شود.

کفر ـ به عنوان یک ناهنجاری اعتقادی ـ همان سان که می تواند معلول جهل و ضعف معرفتی باشد، معلول فقر نیز هست. از این رو، معصومان (علیهم السلام)فرموده اند: یکی از پیامدهای احتمالی فقر، کفر و دین گریزی است.(17)

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در مورد ازدواج می فرماید: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَد احرَزَ نِصفَ دینِه فَلیتَّقِ اللّهَ فی النّصفِ الباقی؛ آنکه ازدواج کند، نیمی از دین خود را حفظ کرده است; پس در نیم دیگر پروای الهی پیشه سازد.» (18)

فراهم نبودن شرایط ازدواج سالم، زمینه ساز گناه و زایل شدن ایمان می شود و به تدریج تبدیل به گریز از دین می گردد. بنابراین، ارضای نیازهای جسمانی و روحانی، در بهداشت روانی جوان مؤثر است و فقدان آن نه تنها سلامتی وی را تهدید می کند، بلکه زمینه ساز بسیاری از ناهنجاری هاست. (19)

 

ج. آزادی ابتذال و فساد و بی بندباری در غرب

به طور طبیعی کسی که مایه های اصیل اسلامی در او تقویت نشده این گونه آزادی ها نظر او را جلب می کند و تصور می نماید که این آزادی یک نحو اصالتی برای او می آورد و او را در دنیا سعادتمند می کند. ولی با نگاهی به جامعه غربی، به راحتی می توان دریافت که این تفکر چقدر اشتباه است و به واقع، آنچه اکنون غرب را در بسیاری از مسائل روحی و اجتماعی به بن بست کشانده همین آزاد گذاشتن غرایز جنسی است.

نکته حایز اهمیت این است که به تدریج فحشا از ناحیه کسانی صورت می گیرد که وظیفه آنها نجات جامعه از سقوط اخلاقی است. رهبران فکری جامعه به عنوان طرف داران آزادی مطلق، مفهوم واقعی «فحشا» را تغییر داده و مردم را به ارتکاب آنچه مخالف شرف و فضیلت است تشویق می نمایند. ویل دورانت می گوید:زندگی شهرنشینی در غرب طوری شده که آدمی را از اندیشیدن به ازدواج باز می دارد. (20)

 

د. استقبال کشورهای غربی از نخبگان و ذهن های خلّاق دنیا

درک نقش و وظایفی که نخبگان یک جامعه در هدایت جامعه و پیشرفت آن دارند، از اهمیت بسزایی برخوردار است. اگر این مسئله درست درک نشود و برای استفاده بهینه از این افراد برنامه ریزی نگردد و جایگاه مناسب اجتماعی و شرایط لازم یک زندگی راحت فراهم نشود، خیلی زود این سرمایه ها از دست می رود.

غرب به دلیل آنکه باید برای رشد صنعت و به روز نگه داشتن نوع فناوری های خود از مغزها پیوسته استفاده کند تا بتواند در جهان رقابت کامل زنده بماند، در جهت جذب نیروهای کیفی عالم برنامه های بسیار متنوع و جذابی در نظر گرفته است. در مقابل، از آن رو که ما روزانه فکر می کنیم و در فکر برنامه های دراز مدت نیستیم و شاید در بسیاری از موارد، اصلا بدون برنامه و نظم کار می کنیم، به طور طبیعی برای استفاده از این نیروهای مفید نه تنها برنامه ای نداریم، بلکه گاهی موجبات هدر رفتن آنها را با دست خود فراهم می کنیم.

از این روست که به محض شکوفایی یک استعداد و مطرح شدن آن در جامعه، شاهد پذیرش یک طرفه از سوی دانشگاه های اروپایی و آمریکایی هستیم. آنها مترصدند تا استعدادهای کشورهای شرقی را سریعاً بربایند.

کسانی که از مغز متفکری برخوردارند، به طور طبیعی به سوی مراکزی کشیده می شوند که در آنجا از آنها استقبال بیشتری می گردد و تلاش های آنان ارج نهاده می شود.

بنابراین، مدیریت فناوری و شناخت و استفاده از فناوران مؤمن و برنامه ریزی برای توزیع صحیح و کارآمد آنان باید در رأس وظایف در مؤسسه یا وزارتخانه ای قرار گیرد تا بتواند به موقع از این نیروهای کیفی، مفید و متعهد در هر رشته استفاده لازم را در جهت شکوفایی و رشد و تعالی نظام مقدّس جمهوری اسلامی ببرند. (21)

 

هـ . تعمیم های بی جا

تعمیم بی جا مفهومی است که هم در منطق و هم در روان شناسی از آن سخن به میان می آید. ساختار روانی انسان به گونه ای است که که اگر کسی ـ مثلاً ـ در بعد اخلاقی مورد اعتماد او بود، همه نظریات آن فرد را در هر زمینه ای به طور کامل قبول می کند. ریشه این تمایل در «تعمیم بی جا» است.

این ویژگی به خصوص در دوره جوانی، در افراد زیاد دیده می شود; یعنی اگر جامعه «الف» ببیند که جامعه «ب» در یک بعد پیشرفت قابل ملاحظه ای نموده، دوست دارد که جامعه «ب» را در ابعاد دیگر نیز مطلوب بینگارد. نمونه این مطلب، نگاه افرادی از جامعه ما به جوامع غربی است.

برخی چون می بینند کشورهای غربی در صنعت گام های بلندی برداشته اند، ناخودآگاه تمایل دارند نتیجه بگیرند که همه ابعاد زندگی در این کشورها درست است و باید الگوی اینها باشد. می گویند: چون این کشورها از نظر فناوری بالاتر از همه جا هستند، پس اگر در آنجا بی حجابی وجود دارد، بی حجابی ارزش است، اگر در آنجا دین وجود ندارد، دین چیز بی ارزشی است!

انسان منطقی و معقول کسی است که تعمیم بی جا ندهد. تعمیم بی جا زمینه ای است که انسان را به مغالطه می کشاند. بنابراین، باید کارهای افراد را تحلیل و بررسی کنیم، ببینیم تا چه اندازه رفتار یک فرد یا یک جامعه با عوامل گوناگون ارتباط دارد.

آیا فناوری با بی حجابی به دست می آید؟ اگر ما بخواهیم در جامعه خودمان نظم را حاکم کنیم آیا راهش این است که نماز نخوانیم و اررزش های دینی مان را زیر پا بگذاریم؟ اینها تعمیم های نارواست.(22)

 

راه های مقابله با دین گریزی نسل جوان

 

الف. ارائه الگوهای مناسب

الگوهای جذاب، برای یادگیری و شکل دهی رفتار انسان ها، به ویژه جوانان، نقش اساسی دارد. در دوره نوجوانی و جوانی، تأثیرپذیری از خانواده به شدت کاهش می یابد و گاهی بین خانواده و جوان تعارض و درگیری به وجود می آید. از این رو، جوان برای ساختن نظام ارزشی و اعتقادی خود می خواهد از چیزهایی غیر از خانواده و مربیان قبلی استفاده کند.

از عوامل تأثیرگذار در بیرون نهاد خانواده، الگوها و دوستان هستند. در این میان، نقش الگوهای مورد قبول جوان بسیار زیاد است، چه اینکه دوستان نیز در حال ساختن نظام ارزشی خود و نیازمند الگوهای مورد پسند می باشند. در این شرایط، اگر الگوهای مناسب و در دسترس وجود نداشته باشد، جوان دچار سردرگمی شده و تعادل روانی او از مرز ارزشی خارج می شود.

در این صورت، چه بسا به الگوهای مجازی پناه برده و یا تحت تأثیر دوستان کم تجربه قرار گیرد و یا به دام شیادانی بیفتد که در کمین جوانان سردرگم هستند و در نتیجه، شرایط و زمینه های گریز از دین برای او فراهم می شود.(23)

انسان به فطرت خود، کمال دوست و کامل جو است. او به کمال عشق میورزد و در پی آن می دود. در عرصه تربیت دینی جایگاه الگوجویی آشکارتر است. به دلیل پیوند میان آموزش و پرورش دینی، جوان درصدد یافتن الگوهایی بشری است که شاهد گویای ثمره عمل به دین باشند. برای نسل نو ارائه آموزه هایی بدون مصادیق مجسّم و موفق و کمال یافته، چون نظریاتی انتزاعی است که با جهان آدمی بی ارتباط است.

افزون بر آنکه نوجوان و جوان زندگی خویش را با کاوشی از الگوهای انسانی برتر می آغاز (آغاز می کند). اگر آنها را در دین گرایان نیابد، در دین ستیزان می کاود و تا رفع این نیاز هرگز نمی آساید. الگوهای دینی نباید به مثابه فوق بشر، بلکه باید بشر مافوق تلقّی شوند، زیرا موفق بشر نمی تواند الگوی نیکویی برای آدمی باشد.(24)

 

ب. تقویت بینش دینی جوانان و شناساندن فرهنگ غرب به آنان

در مواردی دین چنان به جوان معرفی می شود که گویی مانع ارضای نیازهای اوست. چنین تصویری در نهایت، به دین گریزی می انجامد. جوان در شرایطی قرار دارد که انواع غرایز، به ویژه غریزه جنسی و لذت طلبی، در او به نقطه اوج رسیده و عوامل بیرونی نیز او را احاطه کرده و آتش شهوت را در او برافروخته می کند.

حال اگر دین به گونه ای ترسیم شود که گویی مانع ارضای غرایز اوست و راه کاری برای ارضای آنها ندارد، طبیعی است که نسبت به دین گریزان می شود و دین پذیری را مساوی با سرکوب غرایز خود می انگارد.

افزون بر آن، روحیه استقلال طلبی، حرّیت و قطع وابستگی، از جمله ویژگی های روحی جوان است. او یک دوره گذار از وابستگی به استقلال را طی کرده و می خواهد با اراده آزاد خود انتخاب کند. از نظر اخلاقی نیز مرحله اخلاق «دیگر پیرو» (تقلیدی) را پشت سر گذاشته و وارد مرحله اخلاق «خود پیرو» گردیده است.

او از هر مانعی ـ هر چند ـ تخیّلی گریزان است و می خواهد در رفتار، گفتار، تفکر و انتخاب آزاد باشد.

گرچه عدم تربیت صحیح روحیه استقلال طلبی و پیروی بی چون و چرا از غرایز و لذت طلبی افراطی، برای جوان بسیار خطرناک است، اما در بدو امر، هر چیزی که بخواهد محدودیتی برای او ایجاد کند امری ناخوشایند تلقّی می شود، مگر اینکه راه کارهای دین برای ارضای سالم غرایز به خوبی برای او ترسیم شود.

یقین به حقایق با عظمتی همچون آفریدگار جهان، پیامبران الهی و رستاخیز نوعی تعهد در انسان پدید می آورد و میزان معنویت او را در برابر یورش فرهنگی بیگانگان افزایش می دهد. به عبارت دیگر، تقویت باورهای دینی و پی ریزی بینشی درست در زمینه مذهب و سیاست می تواند همچون سنگری نفوذناپذیر مردم را در برابر بمباران فرهنگی دشمن محافظت نماید و سودجویان غرب را ناکام و ناامید سازد.

بی تردید، چنین ایمانی جامعه را به جهت گیری صحیح رفتاری رهنمون می نماید و از کژروی و ناهنجاری ها باز می دارد. قرآن کریم در این باره می فرماید:«یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ ؛ پروردگارشان به سبب ایمانشان هدایت می کند.» (یونس:9)

بی تردید، شناسایی دشمن و اهداف وی از الفبای مبارزه به شمار می آید; برای رویارویی با یورش فرهنگی نیز باید فرهنگ دشمن و ویژگی های آن مورد بررسی دقیق قرار گیرد.چنین تحقیق وسیع و همه جانبه ای، اندیشمندان را در شناخت درست ردپای انحراف یاری می دهد.از سوی دیگر، باید اهداف دشمن، ابزار و شیوه های مورد استفاده وی شناسایی شود. آگاهی از ابزار و شیوه های مورد استفاده یورش گران می تواند مسئولان را در خلع سلاح مهاجمان کمک کند و نقشه های آنان را خنثا سازد. (25)

 

ج. زدودن فقر اقتصادی و اشتغال سازنده و مفید

تنگدستی را شاید بتوان از پلیدترین پدیده های جامعه به شمار آورد. بی تردید، بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی همچون سرقت، ولگردی، گدایی، خودفروشی، و اعتیاد به علت تنگدستی و بی چیزی به وجود می آید.

نگاهی گذرا به بزهکاران و ساکنان ندامتگاه ها ما را به این حقیقت دردآور رهنمون می نماید که شمار بسیاری از آنان در اثر تهیدستی، پای در این راه شوم و بدفرجام نهاده اند.پدیده فقر در هر جامعه ای که چهره کریه خود را به نمایش بگذارد، مانند سیلی بنیان کن زیربنای تمامی ارزش های انسانی را از بن ویران می سازد و کاخ های کرامت و شرافت آدمی را به بیغوله های ننگ و بدنامی تبدیل می کند. (26)

یکی از عوامل مهم در سلامت فرد و جامعه، اشتغال سازنده و کار مفید است. اشتغال سازنده زمینه شکوفایی استعدادها و بروز خلاقیت ها و ابتکارات را فراهم می آورد و کار و تلاش، شرایط را برای رشد و پیشرفت جامعه مساعد می سازد.بی کاری موجبات تنبلی، سستی، افسردگی و قساوت قلب را فراهم می آورد.

گسترش بی کاری در جامعه سبب افزایش فقر و ناتوانی و در نتیجه، ازدیاد فساد و فحشا شده و به کفر می انجامد.عدم اشتغال ذهنی، تخیّل گرایی منفی، آلودگی فکری، آسیب پذیری سلامت روانی و عاطفی را به همراه دارد و عدم اشتغال جسمی رکود و سستی و تنبلی و بیماری جسمی و بدنی را دامن می زند و خمودی و ناتوانایی را دنبال می کند. به همین دلیل، «کار به عنوان یک عامل سازنده بسیار مهم در تربیت اسلامی قلمداد گشته و بی کاری و فقر به شدت نفی شده است.»(27)

 

د. پیش گیری از نفوذ عوامل فرهنگی دشمن

نگاهبانی از ارزش های الهی، بینشی ژرف می طلبد ، بینشی که در سایه آن همه عوامل فرهنگی غرب را شناسایی و کنترل نموده و در صورت لزوم طرد و منزوی می سازد. از این رو، بر همه مسئولان امر وظیفه است که به هر شکل ممکن جلوی نفوذ فرهنگی دشمن را بگیرند. چنانچه این کار انجام نشود، همه مسئول می باشند.

 

امام خمینی(قدس سره) در این باره می فرمایند: « اکنون وصیت من... آن است که نگذارند این دستگاه های خبری و مطبوعات و مجله ها، از اسلام و مصالح کشور منحرف شوند و باید بدانیم که آزادی به شکل غربی آن که موجب تباهی جوانان و دختران و پسران می شود از نظر اسلام و عقل محکوم است و تبلیغات و مقالات و سخنرانی ها و کتاب ها و مجلات بر خلاف اسلام و عفت عمومی و مصالح کشور، حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگیری از آنها واجب است. و از آزادی های مخرّب باید جلوگیری شود، از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه بر خلاف مسیر ملت و کشورهای اسلامی و مخالف با حیثیت جمهوری اسلامی است، به طور قاطع اگر جلوگیری نشود، همه مسئول می باشند.» (28)

 

هـ . ورزش و گسترش امکانات تربیت بدنی برای عموم جامعه

تربیت بدنی و سلامت جسمی، نیاز طبیعی فرد سالم و جامعه سالم است که می تواند زمینه ساز سلامت روانی و عاطفی آنان شود.

میزان سلامت جوانان در چگونگی پیشرفت تحصیلی آنها مؤثر است. هر چه جوان سالم تر، بانشاط تر و شاداب تر باشد فراگیری و رشد، سریع تر و متعادل تر صورت می گیرد و زحمات صورت گرفته از سوی والدین و مسئولان بیشتر به نتیجه می رسد و متقابلا این گروه هر چه از سلامت کمتری برخوردار باشند کسالت و خمودی بیشتر می شود و در نتیجه، افت تحصیلی و مشکلات رفتاری فزون تر می شود.

از سوی دیگر، نوجوان و جوان سرشار از انرژی فزاینده است که باید به صورت صحیح و منطقی تخلیه شود. تراکم این انرژی و عدم تخلیه معقول آن می تواند زمینه ناهنجاری های فردی و اجتماعی را به همراه داشته باشد. چنانچه معمولا کودکان در ممنوعیت بیش از حد، برای محیط خانه و اجتماع مسئله آفرین هستند و اغلب بزهکاران امکان و شرایط لازم و هدایت شده برای تخلیه انرژی خویش را نداشته اند.اگر محتوای آموزه های تربیتی مجموعه ای از سلب ها و ممنوعیت ها، بدون جایگزینی مناسب باشد به تدریج متربی را از میدان به در می کند، زیرا:

اولاً، تربیت در پرتو احساس اشتیاق متربی حاصل می شود و غالب جوانان اشتیاقی به نهی و منع ندارند. ارائه جایگزین های دلنشین می تواند رغبت آفرین باشد.

ثانیاً، بسیاری از ممنوعیت های دینی، لذایذ مادی است که جوان به طور غریزی در پی آنهاست; ارتکاب آنها راهی به سوی ارضای نیازهای غریزی و ترک آنها به منزله نبرد با گرایش های درونی است. بدین روی، هدایت جوان نمی تواند چکّشی انجام گیرد و امیال درونی وی به فراموشی سپرده شود; بلکه باید با ارائه طریق مناسب و جایگزین مشروع برای ارضا همراه شود.

ثالثاً، جوانی که به محرّماتی عادت کرده است، ترک عادت او را به تنش شدید روانی دچار می کند. در صورتی می توان از این تنش های طاقت فرسا جلوگیری کرد که عادات جایگزین حاصل شود.

رابعاً، منع ها غالباً وقت آفرین است. اگر با ترک رفتارهای مضرّ اوقات فرد خالی می شود لازم است که به وجهی نیکو پر شود، وگرنه فرصت اضافی ممکن است برای فرد مشکلات جدیدی بیافریند.بر این اساس، اگر تفریحات ناسالم از متربی گرفته می شود، لازم است که امکان تفریحات سالم فراهم شود، که استفاده از امکانات تربیت بدنی یکی از این جایگزین ها می باشد.(29)

 

نتیجه گیری:

با توجه به مباحث ارائه شده، چنین می توان نتیجه گرفت که از عوامل اصلی دین گریزی جوانان ناسازگاری میان قول و عمل کسانی است که به طرف دین دعوت می کنند. عوامل دیگری از جمله غفلت، جهل و عدم تفکر جوانان درباره دین، و یا تهاجم فرهنگی نیز تأثیر اساسی و فراوانی در این فرایند دارند.

به هر حال، از بهترین و اصلی ترین راه ها برای جلوگیری از دین گریزی جوانان نشان دادن یک الگوی مناسب برای جوان می باشد و منادیان دین و کسانی که به طرف دین دعوت می کنند باید پیش از اینکه جامعه را تبلیغ کنند به فکر تزکیه و تهذیب نفس خود باشند تا مشمول آیه شریفه «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» (صف: 2) نگردند. البته نباید از عوامل دیگر نیز غفلت کرد که هر یک به نوبه خود عامل مهمی برای دین گریزی جوانان می باشد.

در مسئله گرایش به فرهنگ غرب نیز عدم شناخت صحیح از فرهنگ غرب به عنوان عامل اصلی بیان شده است و مشکلات اقتصادی در داخل و آزادی ابتذال موجود در غرب در رتبه های بعدی قرار دارند.

بنابراین، با توجه به این عوامل، راه کارهایی که برای جلوگیری از این دو می توان بیان کرد، تقویت بینش دینی و سیاسی جوانان و زدودن فقر اقتصادی و ارائه الگوهای مناسب به جوانان می باشد و علت های دیگر در اولویت ها و رتبه های بعدی قرار دارند.

 

پى نوشت ها:

1ـ محمّد محمّدى رى شهرى، میزان الحکمة، ترجمه حمیدرضا شیخى، ج 2، ص 153

2ـ حمیدرضا شاکرین، پرسش ها و پاسخ هاى دانشجویى، چ سوم، ص 248ـ250

3ـ بیانات مقام معظّم رهبرى، روزنامه جمهورى اسلامى، 22 مرداد 1372، ص 3

4ـ معاونت سیاسى نمایندگى ولى فقیه در قرارگاه ثاراللّه، نفوذ و استحاله، تهران، معاونت سیاسى نمایندگى ولى فقیه، 1378، ص 35

5ـ بیانات مقام معظّم رهبرى در دیدار با فرماندهان نیروى مقاومت بسیج، 22 تیر 1377

6ـ فریدون موحدنیا، پیشین، ص 62

7ـ مرکز تحقیقات اسلامى نمایندگى ولى فقیه، تهاجم فرهنگى، تهران، انتشارات معاونت فرهنگى سپاه، 1378، ص 109

8ـ همان

9ـ ابوالفضل ساجدى، دین گریزى چرا؟ دین گرایى چه سان؟، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره) ، ص 237

10ـ ابوالفضل ساجدى و محمود نمازى، «میزگرد عوامل تضعیف و تقویت خودباورى فرهنگى و علل گرایش جوانان به فرهنگ غیرخودى»، ماهنامه معرفت، ش 45 (شهریور 1380)، ص 13

11ـ حسن بن شعبه حرّانى، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، 1404، ص 82

12ـ حمیدرضا شاکرین، پیشین، ص 251ـ252

13ـ مرتضى مطهّرى، ده گفتار، تهران، راه امام، 1398ق، ص 183ـ187

14ـ مرتضى مطهّرى، مسئله حجاب، تهران، صدرا، 1365، ص 13

15ـ ابوالفضل ساجدى و محمود نمازى، پیشین، ص 9

16ـ همان، ص 10

17ـ حمیدرضا شاکرین، پیشین، ص 252

18ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار ، ج 10، ص 219، ح 14

19ـ حمیدرضا شاکرین، پیشین، ص 252ـ253

20ـ ابوالفضل ساجدى و محمود نمازى، پیشین، ص 8

21ـ همان، ص 19

22ـ همان، ص 15

23ـ حمیدرضا شاکرین، پیشین، ص 251. 30

24ـ ابوالفضل ساجدى، دین گریزى چرا؟، ص 237

25ـ مرکز تحقیقات اسلامى نمایندگى ولى فقیه، پیشین، ص 141ـ142

26ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 72، ص 144ـ145

27ـ مرتضى مطهّرى، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، ص 258

28ـ امام خمینى، صحیفه نور، تهران، سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، ج 21، ص 195

29ـ ابوالفضل ساجدى، دین گریزى چرا؟، ص 266ـ267

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۵۳
مجید کمالی

عوامل عمده گمراهی انسان

دوشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۵۳ ق.ظ


 

 

حضرت آیت الله سبحانی از مراجع عظام تقلید در پاسخ به سوالی در رابطه با عوامل گمراهی و ضلالت انسان گفته اند:

قرآن به مناسبت هاى گوناگون، از عوامل مختلفى نام مى برد که فقط عامل ضلالت بوده و نتیجه اى جز گمراه کردن بندگان از راه راست، ندارند. شناخت این عوامل براى بندگان علاقمند به سعادت خویش مایه تکامل است زیرا درست است که این عوامل زیانبار، مایه بدبختى و بدفرجامى گروهى از انسان ها مى شوند که با حریت و آزادى، زمام زندگى خود را به دست آنها مى سپارند ، ولى همین عوامل براى افراد با ایمان و هوشیار، مایه تکامل و سبب استوارى مبانى دینى و اخلاقى مى گردند.

 

این عوامل عبارتند از:

 

1. شیطان 

 

قرآن در آیات ذیل، پیروى از شیطان را مایه گمراهى مى داند : «کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ ؛این مسأله حتمى است که هر کس شیطان را دوست بدارد، وى او را گمراه مى سازد و به عذاب دوزخ رهبرى مى کند.» (1)

 

شیطان به هنگام طرد شدن از مقام خود به خدا چنین گفت: «...لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِیبًا مَّفْرُوضًا ، وَلأُضِلَّنَّهُمْ ...؛... از میان بندگانت نصیبى معیّن [براى خود] برخواهم گرفت، و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم کرد ...» (2)

 

در آیه دیگر خدا از بندگان گمراه شده، به وسیله شیطان گزارش مى دهد و مى فرماید:« وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنکُمْ جِبِلًّا کَثِیرًا أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ ؛ و [او] گروهى انبوه از میان شما را سخت گمراه کرد آیا تعقّل نمى‏کردید؟ »(3)

2. هوى و هوس

 

غرایز و احساسات، مایه بقاى زندگى انسان است و اگر از زندگى انسان حذف گردند، انسان نابود مى شود، ولى در عین حال اگر تعدیل نشوند، و حد و مرز آنها مشخص نگردد، و انسان بازیچه غرایز مرز نشناس خود شود، باز نابود مى گردد.

قرآن در این مورد مى فرماید:  «ولَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ ....؛و زنهار از هوس پیروى مکن که تو را از راه خدا به درکند ...» (4)

 

از نظر قرآن گروهى که زمام زندگى خود را به دست نفس و خواسته هاى تعدیل نشده او بدهند، پرستش گران هوى و هوس هستند که آن را معبود خود قرار داده اند چنان که مى فرماید: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ ...؛ پس آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده » (5)

 

در حقیقت هوى و هوس همان غرایز و احساسات حیوانى است که براى آن حد و مرزى نباشد و اگر از طریق فرد و یا شرع محدود و مرزبندى گردند، نه تنها هوى و هوس نیست، بلکه مایه بقاى زندگى است.

 

3. دوست ناباب

 

دوست یابى و زندگى با هم نوع و هم سال و هم فکر، براى انسان یک امر فطرى است وجلوگیرى از امر غریزى مانند شنا بر خلاف مسیر آب است که قهراً نتیجه اى جز شکست ندارد، ولى در عین حال هر فردى، شایسته دوستى نیست فردى که دوستى او مایه رها کردن قیود شرعى و اخلاقى در زندگى باشد، مایه بدبختى انسان مى شود.

قرآن درباره این نوع از دوستان چنین مى فرماید:

 

«وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ ، سَبِیلًا یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا ، لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا ؛ و روزى است که ستمکار دستهاى خود را مى‏گَزد [و] مى‏گوید: «اى کاش با پیامبر راهى برمى‏گرفتم، اى واى، کاش فلانى را دوست [خود] نگرفته بودم.  او [بود که‏] مرا به گمراهى کشانید پس از آنکه قرآن به من رسیده بود.» و شیطان همواره فروگذارنده انسان است. » (6)

 

در تاریخ بشریت، داستان هاى فراوانى درباره دوست و «یار» بد وجود دارد که از نقل آنها خوددارى مى کنیم، زیرا همه مى دانیم که بارها یک معاشرت کوتاه با یک فرد ناباب مایه از هم پاشیدگى شیرازه زندگى خانواده اى شده است.

 

4. پیروى نسنجیده از سران

 

قرآن یکى از عوامل ضلالت را پیروى از رۆسا و سران عشایر و قبایل وغیره مى داند آنجا که از زبان گمراهان از این طریق، در روز قیامت چنین نقل مى کند:«

 

یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا ؛ وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا ؛ روزى که چهره‏هایشان را در آتش زیر و رو مى‏کنند، مى‏گویند: «اى کاش ما خدا را فرمان مى‏بردیم و پیامبر را اطاعت مى‏کردیم ،و مى‏گویند: «پروردگارا، ما رۆسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.» (7)

 

در آیه دیگرى نیز به این عامل اشاره مى کند ومى فرماید: «...کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَکُواْ فِیهَا جَمِیعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَـۆُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ ...؛... هر بار که امّتى [در آتش‏] درآید، همکیشان خود را لعنت کند، تا وقتى که همگى در آن به هم پیوندند [آن گاه‏] پیروانشان درباره پیشوایانشان مى‏گویند: «پروردگارا، اینان ما را گمراه کردند، پس دو برابر عذاب آتش به آنان بده....» (8)

 

در این آیه از سرانى که مایه گمراهى آنان مى شوند، با لفظ «أُولاهُم» که به معنى پیشینیان است، تعبیر آورده است.

5. پیروى نسنجیده از پدران

 

در حالى که پدران و نیاکان در اسلام از احترام خاصی برخوردارند ولى علاقه درونى نباید سبب شود که انسان دستگاه تفکر خود را تعطیل سازد، و خود را دربست در اختیار آنان بگذارد و لذا قرآن، آنجا که دستور احترام به آنان را مى دهد، یادآور مى شود که اگر پدر و مادر فرزند را به شرک دعوت کنند، نباید از آنان پیروى کند.

آنجا که مى فرماید: وَإِن جَاهَدَاکَ عَلَى أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا ...؛واگر تو را وادارند تا در باره چیزى که تو را بدان دانشى نیست به من شرک ورزى از آنان فرمان مبر ...»(9)

 

قرآن در آیاتى پیروى نسنجیده از «والدین» را مایه گمراهى مى داند و در این مورد از زبان گمراهان چنین نقل مى کند: «... إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ ؛وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ ؛... ما نیاکان خود را بر آئینی یافتیم، و ما نیز به پیروی آنان هدایت یافته‌ایم؛و این‌گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو پیامبر انذارکننده‌ای نفرستادیم مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: «ما پدران خود را بر آئینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می‌کنیم.» (10)

 

قرآن در انتقاد از این نوع «تعصب»مى فرماید:« ..أَوَلَوْ کَانَ آبَاۆُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلاَ یَهْتَدُونَ :... آیا هر چند پدرانشان چیزى نمى‏دانسته و هدایت نیافته بودند.» (11)

 

انسان حر و آزاده، انسانى است که هر نوع حجاب مانع از رۆیت حقیقت را پاره کند، و حقیقت را بیش از همه چیز دوست بدارد. اگر پدر و مادر گرامى هستند ، ولى حقیقت جویى و پیروى از آن، از همه چیز گرامى تر، و عزیزتر است.

 

6. گروهى از جن و انس

 

قرآن گروهى از جن و انس را مایه گمراهى معرفى مى کند، آنجا که مى فرماید: 

«وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا...؛و کسانى که کفر ورزیدند گفتند پروردگارا آن دو [گمراه‏گرى] از جن و انس که ما را گمراه کردند به ما نشان ده تا آنها را زیر قدمهایمان بگذاریم ،.... » (12)

 

احتمال دارد این گروه همان شیاطین و بزرگان و سران و یا دوستان ناباب باشند که مایه گمراهى انسان ها شده اند، در این صورت این نوع پیروى، همان تعصب کورکورانه است که قرآن درباره آن نیز سخن گفته است و به همین خاطر اطاعت از والدین را در حدودى لازم دانسته که فرمان به گناه ندهند. (13)

 

7. مجرمان و گناهکاران

 

یکى دیگر از عوامل گمراهى، پیروى از مجرمان است، قرآن از زبان گناهکاران در روز قیامت چنین نقل مى کند: «وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ؛ و جز تباهکاران ما را گمراه نکردند.» (14)

 

البته ممکن است این گروه را همان سران قبایل و بزرگان عشیره و یا رفیق و دوست ناباب و یا شخص و گروه دیگرى تشکیل بدهند که در اقسام قبلى از آنها نامبرده شد و همگى انسان را به گمراهى مى کشند.

 

8. بت ها

 

بت ها نیز یکى دیگر از عوامل گمراهى است آنجا که مى فرماید: «رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ ... ؛ پروردگارا آنها بسیارى از مردم را گمراه کردند ...» (15)

 

9. احساس بى نیازى

 

در حالى که مال و ثروت مى تواند سعادت آفرین باشد، امّا احساس بى نیازى از خدا، مایه گمراهى مى گردد، در این مورد قرآن مى فرماید:« ...وَلَکِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْمًا بُورًا ؛ ولى تو آنان و پدرانشان را برخوردار کردى تا [آنجا که] یاد [تو] را فراموش کردند و گروهى هلاک‏شده بودند.» (16)

 

در آیه دیگر این حقیقت به صورت دیگر بیان شده است آنجا که مى فرماید: «...کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى ؛أَن رَّآهُ اسْتَغْنى ؛... حقا که انسان سرکشى مى‏کند؛ همین که خود را بى‏نیاز پندارد .» (17)

 

10. پیروى از اکثریت ناآگاه

 

قرآن پیروى از اکثریت ناآگاه را مایه گمراهى مى شمارد آنجا که مى فرماید: «وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ ؛و اگر از بیشتر کسانى که در [این سر]زمین مى‏باشند پیروى کنى تو را از راه خدا گمراه مى‏کنند آنان جز از گمان [خود] پیروى نمى‏کنند و جز به حدس و تخمین نمى‏پردازند .» (18)

 

از جمله اخیر آیه استفاده مى شود که پیروى از هر اکثریت مایه گمراهى نیست، بلکه پیروى از اکثریتى که مصداق (إِنْ یَتَّبعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ) باشد مایه گمراهى است.

 

البته در کنار این عوامل دهگانه گمراهى که به صورت کلى در قرآن مطرح شده اند، در قرآن، به عامل هاى جزئى گمراهى نیز اشاره شده است که فعلاً براى ما مطرح نیست، به عنوان مثال ، قرآن، «سامرى» را مایه گمراهى قوم بنى اسرائیل معرفى مى کند و مى فرماید: «وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ ؛و سامرى آنها را گمراه ساخت » (19)

 

پی نوشت ها:

 

[1] حج/4

[2] نساء/118 ـ 119

[3] یس/62

[4] ص/26

[5] جاثیه/23

[6] فرقان/27 ـ 29

[7] احزاب/66 ـ 67

[8] اعراف/38

[9] لقمان/15

[10] زخرف/22 ـ 23

[11] مائده/104

[12] فصلت/29

[13] «وَإِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِى ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم فَلا تُطِعْهُما؛اگر پدر و مادر کوشیدند که ندانسته بر من شرک ورزى، از آنان اطاعت منما» لقمان ، آیه 15

[14] شعراء/99

[15] ابراهیم/36

[16] فرقان/18

[17] علق/6 ـ 7

[18] انعام/116

[19] طه/85

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۵۳
مجید کمالی

کاری که گناه را دو برابر می کند

دوشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۵۰ ق.ظ


 

لذت بردن از گناه و شادمانى هنگام انجام گناه، از امورى است که گناه را بزرگ مى‏کند و موجب کیفر بیشتر مى‏شود .

 

گاهی در پی وسوسه‌های شیطانی، کار انسان به جایی می‌رسد که به کردار ناشایست خویش نیز می‌بالد و به آن افتخار می‌کند.

 

حضرت امام خمینی(ره)در این باره به این نکته اشاره می‌کند که خودپسندی و بالیدن به ویژگی‌ها و کارها، تنها به صفت‌ها و اعمال شایسته و نیکو منحصر نیست، بلکه گاه زشتی‌ها و رذیلت‌ها نیز در قلب آدمی عجب پدید می‌آورد:

 

اهل کفر و نفاق و مشرکان و ملحدان و صاحبان اخلاق زشت و ملکات پست و اهل معصیت و نافرمانی، گاهی کارشان به جایی رسد که به کفر و زندقه خویش عجب کنند و ابتهاج نمایند! خود را به واسطه آن، دارای روح آزاد شمارند و خویشتن را دارای شهامت و مردانگی دانند و ایمان به خدا را از موهومات و تعبد به شرایع را از کوچکی فکر و اخلاق حسنه و ملکات فاضله را از ضعف نفس و بیچارگی شمارند و اعمال حسنه و مناسک و عبادات را از ضعف ادراک و نقصان مشاعر محسوب کنند، خود را به واسطه آن روح آزاد غیر معتقد به موهومات و بی‌اعتنا به شرایع، مستحق مدح و ثنا می‌دانند.

 

خصال زشت ناهنجار در دل آنها ریشه کرده و مأنوس به آنها شده، چشم و گوششان از آن پر شده، در نظرشان زینت پیدا کرده و آنها را کمال پندارند.

 

چنان‌که در این حدیث شریف نیز اشاره به آن شده؛ آنجا که فرمود: یکی از درجات آن این است که زینت پیدا کند از برای بنده، بدی عملش و آن را نیکو ببیند و این اشاره است به قول خدای تعالی: «أَ فَمَنْ زُینَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا» (سوره فاطر، آیه 8)

 

کما اینکه در آنجا که [خدا] می‌فرماید، گمان می‌کند که نیکو عمل می‌کند، اشاره است به قول خدای تعالی: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالاً ؛ الَّذینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً ، أُولئِک الَّذینَ کفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقیمُ لَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً» (سوره کهف، آیات 103ـ 105)

 

این دسته از مردم که جاهل و بی‌خبرند و خود را عالم و مطلع می‌دانند، بی‌چاره‌ترین مردم و بدبخت‌ترین خلایق‌اند. اطبّای نفوس از علاج آنها عاجزند و دعوت و نصیحت در آنها اثر نمی‌کند، بلکه گاهی نتیجه عکس می‌دهد. اینها به برهان گوش نمی‌دهند، چشم و گوش خود را از هدایت انبیا و برهان حکما و موعظه علما بسته اند .

 

امام علی علیه السلام فرمود: انجام دادن حسنه و کار نیک به صورت مخفى، معادل هفتاد حسنه است و آشکار ساختن گناه و خطا موجب خوارى و پستى مى گردد و پوشاندن و آشکار نکردن خطا و گناه موجب آمرزش آن خواهد بود.

 

اینها نه تنها مقام کبریایی حضرت حق را نادیده گرفته و به انواع و اقسام فسق و فجور دست زده اند که از کردار خود غرق در شادی و لذتند و ذره ای احساس ندامت و پشیمانی در دل ندارند .

 

گناه اینان مضاعف است چرا علاوه بر نتیجه شوم گناه خود با شاد بودن بر آن و بالیدن به آن باعث از بین رفتن قبح گناه در نزد دیگران می شوند و سایرین را هم به تکرار عمل شنیع خود فرا می خوانند .

 

به همین خاطر در روایات ما وارد شده است که اعمال خیر در خفا انجام شود تا شائبه ریا در آن نرود و باعث عجب و خود پسندی نشود ،کار بد و گناه نیز باید کتمان شود تا هم حفظ آبرو شود و هم باعث ترویج آن نشود .

 

 

ثواب انجام کار نیک مخفی و اثر پنهان کردن گناه و آشکار نکردن آن

 

 

امام رضا علیه السلام فرمود:«الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ یعْدِلُ سَبْعینَ حَسَنَة، وَ الْمُذیعُ بِالسَّیئَةِ مَخْذُولٌ، وَ الْمُسْتَتِرُ بِالسَّیئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ ؛ انجام دادن حسنه و کار نیک به صورت مخفى، معادل هفتاد حسنه است; و آشکار ساختن گناه و خطا موجب خوارى و پستى مى گردد و پوشاندن و آشکار نکردن خطا و گناه موجب آمرزش آن خواهد بود. (وسائل الشیعه، ج 16، ص 63، ح 20990) 

 

 

 اظهار خوشحالی هنگام گناه

 

لذت بردن از گناه و شادمانى هنگام انجام گناه، از امورى است که گناه را بزرگ مى‏کند و موجب کیفر بیشتر مى‏شود. در اینجا به چند روایت توجه کنید:

 

 

امیرمومنان على علیه السلام فرمود:

«شر الاشرار من تبهّج بالشر؛بدترین بدها کسى است که به انجام بدى خوشحال گردد» (غرر الحکم، ج‏1 ،ص‏446)

 

 

و نیز فرمود:

«مَن تَلذّذ بمعاصِى الله ذُلّ ؛ کسى که از انجام گناه، لذت ببرد خداوند ذلّت را به جاى آن لذّت به او مى‏رساند.» (فهرست غرر، ص‏130)

 

 

امام سجاد علیه السلام فرمود:

«إیاک و ابتهاج الذّنب فانّه أعظم من رکوبه ؛ از شاد شدن هنگام گناه بپرهیز، که این شادى بزرگتر از انجام خود گناه است.» (بحار الانوار ، علامه مجلسی ، ج‏78 ، ص ‏159)

 

 

و نیز فرمود:

«حلاوة المعصیة یفسدها الیم العقوبه ؛ عذاب دردناک گناه شیرینى آن را تباه مى‏سازد.» (بحار، ج‏78 ص ‏159)

 

 

امام زین العابدین علیه السلام هم چنینی فرموده اند:

«لاخیر فى لذّة من بعدها النّار؛ در لذتى که بعد از آن آتش دوزخ است خیرى نیست.» (همان منبع )

 

 

رسول اکرم صلى الله علیه وآله فرمود:

«من اذنب ذنبا و هو ضاحک دخل النار و هو باک ؛ کسى که گناه کند و در آن حال خندان باشد وارد آتش دوزخ مى‏شود در حالى که گریان است.» (وسائل الشیعه، ج‏11، ص ‏168)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۵۰
مجید کمالی

اهل تسنّن درباره ی لعن یزید چه نظری دارند؟

يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۵۱ ب.ظ


اهل تسنّن درباره ی لعن یزید چه نظری دارند؟

بسم الله الرحمن الرحیم


اهل تسنّن درباره ی لعن یزید چه نظری دارند؟

شوکانى در کتاب «نیل الاوطار»

شوکانى در کتاب «نیل الاوطار»در رد بعضى از سخنوران دربارى مى‏گوید: به تحقیق عدّه‏اى از اهل‏علم افراط ورزیده، چنان حکم کردند که: «حسین(علیه السلام)نوه ی پیامبر که خداوند از او راضى باشد. نافرمانى ‏یک آدم دائم الخمر را کرده و حرمت‏شریعت‏ یزید بن معاویه را هتک‏کرده است.» خداوند لعنتشان کند، چه سخنان عجیبى که از شنیدن ‏آنها مو بر بدن انسان راست مى‏گردد.

تفتازانى در کتاب «شرح العقاید»

تفتازانى در کتاب «شرح العقاید» مى‏نویسد:حقیقت این است که رضایت ‏یزید به قتل حسین(علیه السلام) و شاد شدن او بدان خبر و اهانت کردنش به اهل‏بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله)از اخبارى است که‏در معنى متواتر است; هر چند تفاصیل آن متواتر نیست. درباره‏ ی مقام یزید بلکه درباره ی ایمان او که لعنت‏ خدا بر او و یارانش‏باد، توافقى نداریم.

جاحظ

جاحظ مى ‏گوید: منکراتى که یزید انجام داد، یعنى قتل حسین(علیه السلام) و به اسارت گرفتن زن و فرزند او و ترساندن اهل مدینه و منهدم ‏ساختن کعبه، همه ی اینها بر فسق و قساوت و کینه و نفاق و خروج از ایمان او دلالت مى‏کند.
بنابراین، یزید فاسق و ملعون است و کسى که از لعن او جلوگیرى‏ کند، نیز ملعون است.

ابن حجر هیثمى مکى در کتاب «الصواعق المحرقه‏»

ابن حجر هیثمى مکى در کتاب «الصواعق المحرقه‏» مى ‏نویسد:


پسرامام حنبل در مورد لعن یزید از وى پرسید. احمد در جواب گفت: چه گونه لعنت نشود کسى که خداوند او را در قرآن لعن کرده است.
آنجا که مى‏ فرماید: «فصل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامکم ‏اولئک الذین لعنهم ‏الله‏» و چه مفاسدى و قطع رحمى از آنچه یزید انجام داد، بالاتر است؟!

عبدالرزاق مقرم در کتاب «مقتل الحسین‏»

عبدالرزاق مقرم در کتاب «مقتل الحسین‏» مى‏گوید: به تحقیق‏ گروهى از علما از جمله قاضى ابویعلى و حافظ ابن الجوزى وتفتازانى و سیوطى در مورد کفر یزید نظر قطعى داده‏اند و با صداقت تمام لعن او را جایز شمرده‏اند.
مولف کتاب «شذرات الذهب‏» مى‏نویسد: در مورد لعن یزید، احمد بن حنبل دو قول دارد که در یکى تلویح و در دیگرى تصریح به لعن ‏او مى‏کند. مالک و ابوحنیفه نیز هر کدام هم ‏تلویحا و هم تصریحا یزید را لعنت کرده‏اند; و به راستى چرا این‏گونه نباشد و حال‏آنکه او فردى قمار باز و دائم الخمر بود.

شیخ محمد عبده

شیخ محمد عبده مى‏ گوید: هنگامى که در دنیا حکومت عادلى وجود دارد که هدف آن اقامه ی شرع و حدود الهى است و در برابر آن‏ حکومتى ستمگر است که مى‏خواهد حکومت عدل را تعطیل کند، بر هر فرد مسلمانى کمک کردن حکومت عدل واجب است; و از همین باب است‏ انقلاب امام حسین که در برابر حکومت‏یزید که خدا او را خوارکند، ایستاد.

سبط بن جوزى

از سبط بن جوزى در مورد لعن یزید پرسیده شد. او در جواب گفت: احمد حنبل لعن او را تجویز کرده است، ما نیز به خاطر جنایاتى‏که درباره ی پسر دختر رسول خدا مرتکب شد، او را دوست نداریم; واگر کسى به این حد راضى نمى‏شود، ما هم مى‏گوییم اصل، لعنت کردن‏یزید است.

امام شافعى

حادثه کربلا چنان در قلوب نفوذ کرد که بسیارى از بزرگان اهل‏تسنن آن را در قالب شعر مطرح ساخته، اندوه خویش را ابرازکردند. امام شافعى که در دوستى اهل‏بیت زبانزد است، درباره ی ‏نهضت کربلا چنین سروده است:

قتیل بلا جرم کان قمیصه صبیغ بماء الارجوان

خصیب نصلى على المختار من آل هاشم

و نوذى بنیه ان ذاک عجیب لئن کان ذنبى

حب آل محمد فذلک ذنب لست عنه اتوب

هم شفعائى یوم حشرى و موقفى و بغضهم للشافعى ذنوب

حسین (علیه السلام)کشته‏اى بى گناه است که پیراهن او به خونش رنگین شده وعجب از ما مردم آن است که از یک طرف به آل پیامبر درودمى‏فرستیم و از سوى دیگر فرزندانش را به قتل مى‏رسانیم و اذیت‏مى‏کنیم!
اگر گناه من دوستى اهل‏بیت پیامبر است، پس من هیچ‏گاه از آن‏توبه نمى‏کنم. اهل‏بیت پیامبر(علیهم السلام)در روز محشر شفیعان من هستند واگر نسبت‏به آنان دشمنى داشته باشم، گناهى نابخشودنى است.



منبع: سایت فطرت از شیعه نیوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۵۱
مجید کمالی

چه کنیم تا دچار بلا نشویم؟

يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۱۰ ب.ظ


چه کنیم تا دچار بلا نشویم؟

فرستادن به ایمیل چاپ

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

 

قال المهدیّ علیه السّلام: وَ إِنِّی‏ لَأَمَانٌ‏ لِأَهْلِ الْأَرْضِ

و من باعث امنیت مردمان هستم.

کمال الدّین و تمام النّعمة  ج‏2  ص 482

  • از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده هر کس این شش آیه را هر روز صبح بخواند، خدای متعال او را از هر بدی کفایت می کند؛ هر چند او خود را به هلاکت انداخته باشد:

وَجَدْتُ بِخَطِّ الشَّیْخِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْجُبَاعِیِّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ وَجَدْتُ بِخَطِّ الشَّهِیدِ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ رُوِیَ عَنْ مَوْلَانَا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السّلام قَالَ: مَنْ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَاتِ السِّتَّ فِی کُلِ‏ غَدَاةٍ کَفَاهُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ کُلِّ سُوءٍ وَ لَوْ أَلْقَى نَفْسَهُ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَ هِیَ:

1. قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّـهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّـهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿التّوبة: ٥١

2. وَإِن یَمْسَسْکَ اللَّـهُ بِضُرٍّ‌ فَلَا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِن یُرِ‌دْکَ بِخَیْرٍ‌ فَلَا رَ‌ادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ‌ الرَّ‌حِیمُ ﴿یونس: ١٠٧

3. وَمَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْ‌ضِ إِلَّا عَلَى اللَّـهِ رِ‌زْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّ‌هَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ ﴿هود: ٦

4. وَکَأَیِّن مِّن دَابَّةٍ لَّا تَحْمِلُ رِ‌زْقَهَا اللَّـهُ یَرْ‌زُقُهَا وَإِیَّاکُمْ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿العنکبوت: ٦٠

5. مَّا یَفْتَحِ اللَّـهُ لِلنَّاسِ مِن رَّ‌حْمَةٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلَا مُرْ‌سِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿فاطر: ٢

6. وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضَ لَیَقُولُنَّ اللَّـهُ قُلْ أَفَرَ‌أَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ إِنْ أَرَ‌ادَنِیَ اللَّـهُ بِضُرٍّ‌ هَلْ هُنَّ کَاشِفَاتُ ضُرِّ‌هِ أَوْ أَرَ‌ادَنِی بِرَ‌حْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکَاتُ رَ‌حْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللَّـهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ ﴿الزّمر: ٣٨

حَسْبِیَ اللَّـهُ لَا إِلَـهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَ‌بُّ الْعَرْ‌شِ الْعَظِیمِ وَ أَمْتَنِعُ بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ مِنْ حَوْلِهِمْ وَ قُوَّتِهِمْ وَ أَسْتَشْفِعُ‏ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ‏ وَ أَعُوذُ بِمَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.

بحار الأنوار  ج‏83 ص 337

از مرحوم آیة الله آقای حاج سیّد احمد خوانساری نقل شده است که:

در سال­های دورتر بیماری وبا به ایران و خوانسار آمده بود. بدین دلیل در شهرستان خوانسار و در اکثر خانه­ها یک نفر یا بیش­تر از دنیا رفتند؛ مگر خانه­هایی که در هر روز این آیات مبارکات را بعد از نماز صبح می­خواندند که به آن­ها هیچ صدمه­ای وارد نشد!

  • روایت شده هر که آیة الکرسی را یک مرتبه بخواند، خدای متعال فرشته­ای را برای حفظ او می­فرستد و هر گاه دو مرتبه تلاوت کند، حقّ متعال دو ملک را برای نگه­داری او می­فرستد و همین­طور تا پنج مرتبه؛ پس وقتی پنج نوبت آن را خواند، پروردگار به فرشتگان می­گوید: بروید که من خود حافظ اویم. و خدا او را نگه­داری می­فرماید:

إنَّ مَن قَرَأهَا مَرّةً أرسَلَ اللّهُ تَعَالَی مَلَکاً یَحفَظُهُ وَ إذَا قَرَأهَا مَرَّتَینِ أرسَلَ اللّهُ مَلَکَینِ یَحفَظانِهِ وَ هَکَذا إلَی خَمسِ مَرّاتٍ فَإذَا قَرَأهَا خَمساً قَالَ اللّهُ تَعَالَی لِلمَلَائِکَةِ خَلّوُنِی أنَا أحفَظُهُ لَا عَلَیکُم وَ حَفِظَهُ.

الأنوار النّعمانیّة ج4 ص 164

  • سزاوار است که شیعیان به نیّت سلامتی وجود مقدّس امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشّریف این عمل را ترک نکنند.

 

 

 

التماس دعای فرج!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۱۰
مجید کمالی

نماز پر فضیلت دهه اول ماه ذیحجّه

يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۲۳ ق.ظ


دوستان عزیز؛ ای کسانی که بسیار دوست داشتید این ایام کنار خانه خدا بودید و به ثواب عظیم حجّ نایل می‌شدید، اما به هر دلیل این توفیق حاصل نشده، برای درک ثواب حجّ و شریک شدن در ثواب حجّاج بیت الله الحرام، از خواندن این نماز دریغ نکنید.


شبهای ده روز اول ماه ذیحجّه، بین نماز مغرب و عشا؛ دو رکعت نماز بخوانید.

شکل نماز، همانند نماز صبح است، با دو تفاوت؛ یکی در نیت، که باید نیت کنید: نماز دهه اول ذیحجّه. فرق دوم در اینکه در هر رکعت بعد از خواندن سوره توحید(قل هو الله)، این آیه شریفه را بخوانید:

«وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی‏ فی‏ قَوْمی‏ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدین‏»(اعراف: 142).

امیدوارم بهره کافی را از فیوضات فراوان این ماه ببرید. التماس دعا

منبع: مفاتیح الجنان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۲۳
مجید کمالی

دانستنیهایی زیبا و خواندنی در مورد حجرالأسود

يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۲۲ ق.ظ

آیا می‌‌دانید حجر الأسود یکی ازسنگهای بهشتی است؟ و از برف سفیدتر بوده است؟

آیا می‌دانید چرا حجرالأسود به روی زمین آمد؟ و چرا سیاه شده است؟

آیا می‌‌دانید اولین بار حجرالأسود در کدام نقطه زمین فرود آمد؟ و توسط چه کسی به مکه منتقل شد؟

آیا می‌‌دانید حجرالأسود در دنیا به امامت کدام امام معصوم شهادت داد و در روز قیامت هم برای انسانها شهادت می‌دهد؟

آیا می‌‌دانید . . . ؟؟؟

برای دانستن این مطالب زیبا و خواندنی ادامه مطلب را بخوانید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۲۲
مجید کمالی

آثارشوم گناهان در زندگی ازنگاه امام رضا(ع)

شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۳:۰۴ ب.ظ


در روایات اسلامی که منشور سبک زندگی هستند، محرومیت از نعمتها و روزی خداوند، نزول بلا، کوتاهی عمر و ... به عنوان آثار و عواقب ارتکاب گناه توسط بندگان یاد شده است.
مطابق آیات قرآن کریم تأثیر گناهان در زندگی انسان، از امور مسلم است و بیشترین آثار وضعی زیان‌بار گناهان، دامنگیر افرادی می‌شود که با اختیار و آگاهی مرتکب آن شوند؛ اما کسانی که بدون اطلاع از گناه بودن عملی مرتکب آن شده‌اند با اندک تلاشی می‌توان آثار منفی آن گناهان را زدود، امری که در روایات اهل بیت (ع) راه‌های جبران آن ذکر شده است.

 هشدار امام رضا علیه السلام!

یکی از آثار انجام گناه آن است که دیگر دعاها مستجاب نمی شود و خداوند انسانهای بد را بر آنها مسلط می کند. از این رو بر همه واجب است که با امر به معروف و نهی از منکر زمینه های اعمال گناه آلود را در جامعه کاهش دهند. امام رضا علیه السلام در همین موضوع می فرماید: لَتَأمُرَنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهَنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ، اَوْ لَـیَسْتَـعْمِلَنَّ عَلَـیْکُمْ شِـرارُکُمْ فَیَدْعُو خِیارُکُمْ فَلا یُسْتَجابُ لَهُمْ؛ حتـما امر به معروف و نهى از منکر کنید و گرنه اشرارتان بر شما مسلّط و حاکم مى‏ شوند، آنـگاه خوبانتـان هم دعـا مى‏ کنند، امّا دعـایشان مستجـاب نمى ‏شـود.(1)

امام رضا(ع) در جایی دیگر گناهان را باعث قحطی و خشکسالی معرفی نموده ، می فرماید: إذا کذب الولاه حبس المطر و إذا جار السلطان هانت الدوله و إذا حبست الزکاه ماتت المواشی؛ هرگاه حاکمان دروغ بگویند باران بند می آید و هرگاه سلطان ستم کند دولت سست و بی اعتبار می شود و هرگاه زکات داده نشود چهارپایان بمیرند.

امام رضا(ع) همچنین در بیانی دیگر گناهان را مایه نزول عذاب و بلا دانسته می فرماید:کلما أحدث العباد من الذنوب ما لم یکونوا یعملون أحدث الله لهم من البلاء ما لم یکونوا یعرفون؛ هرگاه بندگان مرتکب گناهانی شوند که قبلاً انجام نمی دادند، خداوند بلاهایی را برایشان پدید آورد که سابقه نداشته است.

آثار گناه برای نسلهای بعد

یکی از آثار گناه آن است که آدمی مورد خشم خدا قرار می گیرد و موجبات رنجش خداوند را فراهم می کند و ممکن است آثار این نافرمانی تا نسلها در او باقی بماند. امام رضا علیه‌السلام در این باره می فرماید: خداوند به یکی از پیامبرانش وحی کرد، رضایتم را در اطاعتم قرار دادم و اگر از کسی راضی شدم، نعمتم را بر او افزون کنم و پایانی برای نعمت من متصور نیست و از طرفی اگر کسی مورد خشم من قرار گیرد، او را لعنت می‌کنم و آثار لعنت من تا هفت نسل او را شامل خواهد شد.(2)

علامه مجلسی (ره) بعد از نقل این روایت می‌گوید: اشکال شده است گناه فرزندان چیست که تا نسل هفتم پدر، لعنت پروردگار شامل آنان شود؟ جواب می‌تواند این باشد که این تنها در صورتی است که فرزندان، راضی به افعال پدران باشند، همان‌گونه که در روایات آمده است که امام مهدی ـ علیه‌السلام ـ فرزندان قاتلان امام حسین علیه‌السلام را به جهت رضایت آنان به جنایات گذشتگان، می‌کشد. وی در ادامه می‌گوید: ممکن است مراد از تأثیر در نسل‌های آینده، آثار دنیایی مثل فقر و گرفتاری‌ها و ابتلائات دنیایی باشد؛ چنان‌که بیشتر فرزندان ستمکاران در دنیا با خواری و ذلت زندگی می‌کنند. این یکی از مجازات‌هایی است که خداوند برای ستمکاران در این دنیا مقرر کرده و علتش آن است که با توجه فطری بودن دوستی فرزندان، احتمال برگشت اثر وضعی ستم به آنان، عاملی بازدارنده از ستم شود و دیگرانی که قصد ستم را دارند نیز، با دیدن چنین اثری در فرزندان ستمکاران پیشین، از تصمیم خویش بازگردند. آیه نهم سوره نساء نیز به همین ظرافت اشاره دارد.

گناهان کوچک مسیر گناهان بزرگ

اشتباه بزرگی است اگر خیال کنیم که گناهان کوچک خطر جدی برای ما ندارند و به چشم نمی آید. در روایتی آمده است: رسول خدا(ص) در زمین خشک و بی گیاه به اصحابش فرمود: مقداری هیزم بیاورید. عرض کردند: ای رسول خدا! ما در این سرزمین خشک و بی گیاه هستیم که در آن هیزمی یافت نمی شود. حضرت فرمود: هرکس هرچه یافت بیاورد. آنها هیزم ها را جمع کردند و در برابر حضرت انباشتند. پس رسول خدا(ص) فرمودند: گناهان نیز این گونه جمع می شوند. آن گاه فرمودند: از گناهان کوچک بپرهیزید! بدانید که بازخواست کننده گناهان می نویسد؛ هر کاری را که پیش از این کرده اند و هر اثر و نشانی که به جا گذاشته اند و هر چیزی که در کتاب مبین شمارش کرده ایم».(3)

امام رضا(ع) می فرمایند: گناهان کوچک مسیر گناهان بزرگ هستند و کسی که از خداوند در کم، ترس نداشته باشد در زیاد نیز از او نمی ترسد».(4)

آثار گناهان را کم کنیم!

امام رضا(ع) راههایی را برای از بین بردن آثار گناهان برشمرده اند که یکی از آنها ذکر صلوات است. امام رضا(ع) در این باره می فرماید: من لم یقدر علی ما یکفربه ذنوبه فلیکثر من الصلوات علی محمد و آله فإنها تهدم الذنوب هدماً؛ هرکس نمی تواند کاری کند که به سبب آن گناهانش آمرزیده شود برمحمد و آل او بسیار صلوات فرستد، زیرا که آن، گناهان را ریشه کن می کند.

و در روایتی دیگر از زیارت به عنوان پاک کننده آثار گناه یاد گردیده است. علی بن موسی الرضا(علیه‌السلام) درباره فضیلت زیارت قبرشان چنین فرمودند: به زودی از سر ظلم و ستم با سم کشته خواهم شد. هر کس مرا زیارت کند و حال آن که حق مرا می‏شناسد، گناهان گذشته و آینده‏اش را خدا می‏آمرزد.

در روایات از بیماریها هم به عنوان از بین برنده گناهان یاد شده است زیرا با یک بیماری معمولی، خداوند می¬خواهد گناهش در این دنیا پاک شود و به آتش قهر الهی دچار نشود. امام رضا(ع) می فرمایند: «بیماری برای مؤمن، تطهیر و رحمت است و برای کافر، عذاب و لعنت، بیماری همواره با مؤمن هست تا آنکه گناهش بکلی پاک شود.(5)

پانوشتها:

1. بحار الأنوار، ج 36 ، ص 296
2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 275، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ش
3. همان، ج2، ص288
4. بحارالانوار،ج68،ص174
5. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، چاپ چهارم، ص443.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۰۴
مجید کمالی

ماشاء الله! چه بچه ای....

شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۲:۴۸ ب.ظ


ماشاء الله! چه بچه ای....
دین اسلام برای خوش اخلاق شدن کودکان از دوره بارداری و نوزادی برنامه دارد.
خدا نکند که کودک بداخلاق و به قول معروف بدقلق باشد؛ آن وقت است که هیچکس راضی نمی شود حتی چند دقیقه او را نگه دارد اما بالعکس کودکی که خوش اخلاق است همه برایش سرودست می شکنند تا با او بازی کنند. بدتر از همه اینکه گاهی اوقات این بداخلاقی در دوره نوجوانی و جوانی هم در افراد دیده می شود وانگار هرچه سن شان بالاتر می رود، این اخلاق بیشتر در آنها قرص و محکم تر می شود. اگر دوست دارید در این خصوص بیشتر بدانید، این مطلب را بخوانید.
1. اخلاق هم ارثی می شود.
اخلاق هم ارثی می شود.
ژن های مربوط به اخلاق و رفتار هم مانند بقیه ژن های مربوط به ظاهر و قیافه و اندام، از پدر و مادر به فرزند منتقل می شوند. طبیعی است که بسیاری از ژن ها حالت مخفی در انسان دارند. یعنی پدر و مادر ژن هایی را از والدین و اجداد خود دریافت کرده اند که به صورت مخفی در سلول های آنها وجود دارد و حالت آشکار پیدا نکرده. این ژن ها همراه با سایر ژن ها به جنین منتقل می شود و چه بسا در او به حالت بروز و ظهور دربیایند؛ یعنی همان جنین وقتی متولد شد، صفات و خصوصیات اخلاقی و رفتاری خانواده پدر و مادر را نشان بدهد، در حالی که آن رفتارها و اخلاق ها در پدر و مادر وجود نداشته باشد.
امیرالمومنین (ع) در «غررالحکم » حدیث 4855 می فرمایند: «خوش اخلاقی دلیل کرامت ریشه هاست». همچنین درحدیث دیگری می فرمایند: «هرگاه کسی از بزرگواری خانوادگی برخوردار باشد، برخورد او در پشت سر و پیش رو، بزرگوارانه است».
2. همسر خوب، نسل خوب
روزی پیامبر اسلام (ص) خطبه خواندند و ضمن آن فرمودند: «ای مردم! از سبزه های مزبله بپرهیزید.» مردم پرسیدند سبزه مزبله چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمودند: «زن زیبا صورت در خانواده بد». این روایت را امام صادق (ع) نیز نقل فرموده اند که در کتاب های «بحار الانوار» و «اصول کافی» آمده و تأثیرگذاری مادر بر فرزندان و نسل های بعدی را نشان می دهد. در عین حال باید توجه داشت که اهمیت انتخاب همسر خوب و دانا تا اندازه ای است که در روایات اسلامی به عنوان یکی از حقوق فرزند بر پدر معرفی شده.
امام صادق (ع) در جلد پنجم «اصول کافی» می فرمایند: «سه چیز برای فرزند بر عهده پدر است؛ انتخاب مادر خوب برای او، نام نیک بر او نهادن و تلاش فراوان در تربیت او». بنابراین حواسمان جمع باشد اگر می خواهیم نوزاد بااخلاقی داشته باشیم تا این رفتار در دوران نوجوانی و جوانی هم در او نهادینه شود باید مادر خوش اخلاق باشد.
3. حلال بخورید
اینکه پدر ومادر از دوران کودکی تا زمان تولد فرزند خود چه غذاهایی می خورند وتا چه اندازه در مورد حلال بودن تغذیه خود اهمیت قائل می شوند، اثر بسیار زیادی بر خوش اخلاقی فرزندشان دارد. به طور کلی غذاهای پاک و حلال باعث می شوند که فرزند انسان خوش سیرت و خوش رفتار شود. خوردن کندر هم از مواردی است که به تأثیر آن در زیبایی ظاهری و باطنی کودک اشاره شده. از امام رضا (ع) نقل است که می فرمایند: «به همسران باردارتان کندر بدهید. اگر حمل آنها پسر باشد، پاکیزه قلب و دانشمند و شجاع خواهد شد و اگر دختر باشد، خوش اخلاق و زیبا می شود».
پیامبر اسلام (ص) هم درمورد تأثیر کندر بر جنین در جلد اول «مکارم الاخلاق» فرموده اند: «به زنان باردار کندر بدهید، چون کندر بر خرد کودک می افزاید». آن حضرت درباره خوردن خربزه و پنیر هم در «بحارالانوار» توصیه فرموده اند: «هیچ زن بارداری نیست که خربزه با پنیر بخورد، مگر اینکه نوزادش خوش چهره و خوشخو شود».
4. خرما بچه را صبور می کند
از میان تمام خوراکی ها که خوب است در دوران بارداری خورده شود، بر خوردن خرما تأکید بسیاری شده. حضرت امیرالمومنین (ع) از پیامبر اکرم (ص) روایت کرده که آن حضرت فرموده اند: «رطب باید اولین چیزی باشد که زائو می خورد چرا که خداوند متعال به حضرت مریم (س) بعد از تولد حضرت عیسی (ع) فرمودند: «تنه درخت خرما را به سوی خود تکان ده. بر تو خرمای تازه فرو می ریزد». (سوره مریم، آیه 25) مردم از آن حضرت پرسیدند «ای رسول خدا! اگر فصل رطب نباشد چه کار کنیم؟» پیامبر اکرم (ص) پاسخ دادند: هفت خرما از خرمای مدینه را به او بدهید. اگر نبود، هفت خرما از خرمای شهرهایتان چرا که خداوند متعال می فرماید به عزت و جلال و عظمت و والایی جایگاهم سوگند، زائو، روز زایمان رطب نمی خورد مگر اینکه فرزند او پسر یا دختر بردبار خواهد شد». این روایت در جلد ششم «اصول کافی» و جلد دوم «المحاسن» نوشته شده است. جالب اینکه روایت شده اگر زن باردار خرما بخورد، فرزند او دانا و حکیم می شود. امام علی (ع) هم در «تهذیب الاحکام» فرموده اند: «بهترین خرمای شما، خرمای برنی (نوعی خرمای مرغوب به شکل دایره و به رنگ سرخ مایل به زرد) است. از آن به زنانتان در دوران نفاسشان بدهید تا فرزندانتان حکیم شوند».
5- خوردن میوه «به» در دوران بارداری یادتان نرود.
از خوارکی هایی که باعث خوش اخلاق شدن کودک می شود. میوه «به» است. در واقع این میوه، علاوه بر اثر گذاشتن بر زیبایی صورت جنین، او را خوش سیرت هم می کند. در همین مورد پیامبر اسلام (ص) فرموده اند: «به زنان باردار «به» بدهید چرا که اخلاق فرزندان را نیکو می کند». (مکارم الاخلاق، ج اول)
آن حضرت در حدیث دیگری که در «جامع الاحادیث» و «بحارالانوار» آمده، فرموده اند: «میوه «به» را بخورید و به زنان باردارتان بدهید که فرزندانتان زیبا می شود و اخلاقشان نیکو می شود.»
6. سرسفره خاله، دایی، عمو، عمه
خانواده و ریشه پدر و مادر یکی از موارد بسیار مهمی است که در اخلاق و رفتار هرکسی اثر می گذارد. در جلد اول کتاب «مسند الشهاب» روایتی به نقل از پیامبر اسلام (ص) وجود دارد مبنی بر اینکه آن حضرت به یکی از اصحاب جوان خود که قصد ازدواج داشت. فرمودند: «دقت کن فرزندت را در کدام رحم قرار می دهی چرا که رگ و ریشه بر اخلاق و رفتار فرزند تو تأثیرگذار است».
در کتاب «کنزالعمال» و «مکارم اخلاق» هم روایتی در همین زمینه از پیامبر اسلام (ص) روایت شده «با خانواده های شایسته ازدواج کنید چرا که رگ و ریشه، تأثیرگذار است». آن حضرت درباره به ارث بردن خصوصیات اخلاقی از خانواده مادر تأکید بسیاری داشته اند که هر کس صفات اخلاقی خودش را از خاله و دایی خود به ارث می برد». ایشان فرموده اند: «برای نطفه های خود بهترین رحم ها را انتخاب کنید چرا که زنان، فرزندانی همانند برادران و خواهران خود به دنیا می آورند». (تاریخ دمشق و کشف الخفاء)
حضرت امیرالمؤمنین (ع) هم در خصوص اهمیت ازدواج با زنان دانا و خودداری از ازدواج با زنان کم خرد و نادان فرموده اند: «از ازدواج با زن کم خرد بپرهیزید چرا که همراهی او بلاست و فرزندانش تباه». (اصول کافی ج 5)
ممنبع: همشهری آیه 7
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۴۸
مجید کمالی

زندگی به سبک جوان ترین امام

شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۲:۴۸ ب.ظ


چند نکته کمتر شنیده شده از حیات امام جواد (ع)
شاید جالب ترین توصیف درباره نهمین امام شیعیان، صفت «جوان ترین امام» برای ایشان باشد. اهمیت این تعبیر و توصیف وقتی معلوم می شود که بدانیم جوان ترها عاشق الگوبرداری از شخصیت های محبوبشان هستند. به بهانه این مقاله رفته ایم سراغ مطالعه بخشی از سبک زندگی ایشان، این نوشته قطعاً کامل نیست اما چند برداشت کوتاه است از زندگی امامی که مجمومه رفتارش می تواند یک الگوی درست و حسابی برای زندگی دینی جوانان امروزی باشد.
1. با خانواد همسرشان چگونه بودند؟
تا اتفاق کوچکی می افتد، سریع بحث شان گل می کند. زن و شوهرهای جوان امروزی را می گویم که نقل هر جرو بحث شان، متهم کردن خانواده طرف مقابل است؛ عبارت هایی تکراری مثل اینکه «مامانت اینا چرا دیشب اون جوری با من حرف زدند» یا «بابا و مامانت زندگیمونو به هم زدند با این دخالت هاشون.»
در میان ما هستند کسانی که به نوعی با خانواده همسرشان مشکلات زیادی دارند و حسابی از یکدیگر دل چرکینند؛ به خصوص که بعضی از زوج های جوان این قضیه را یک جورهایی افتخار می دانند که مثلاً با خانواده همسرشان قطع رابطه کرده اند.
حالا تصور کنید پدر همسرتان قاتل پدرتان باشد و دشمن شماره یک ایل و تبار شما؛ درست مثل امام جواد(ع) که همسرش دختر مأمون بود اما رفتارش با این پدر همسر چطور بود. امام محمد تقی (ع) با وجود آن که با ام الفضل دختر بزرگ مأمون به زور خود او ازدواج می کند اما هیچگاه در برابر مأمون که دشمن او و پدرانش بوده رفتار بدی از خود نشان نداد.
2. از وابستگی اش به مسئولان حکومتی چه استفاده ای کرد؟
امام جواد(ع) فرزند پیشوای شیعیان بود و داماد خلیفه عباسی اما از این انتساب ها چه استفاده ای کرد؟ این روایت معروف را از یکی از یاران ایشان بخوانید: « در بغداد خدمت امام جواد شرفیاب شدم و وقتی زندگی شان را دیدم، در ذهنم خطور کرد که ایشان به زندگی مرفهی رسیده اند و با این اوضاع هرگز به وطن خود مدینه بر نمی گردند. امام در این لحظه سرش را به زیر انداخت و در حالی که رنگش از اندوه زرد شده بود، فرمود نان جوین و نمک خشن در حرم رسول الله (ص) نزد من از آنچه می بینی محبوب تر است».(بحار الانوار، ج 50، ص 48).
اما بعد از این اتفاق در بغداد نماند و با همسرش ام الفضل به مدینه بازگشت و همچون پدران خود زیست و تا سال 220 هجری در آنجا زندگی کرد.
3. چطور با مخالفانشان برخورد می کردند؟
حتماً برایمان پیش آمده که در مجلسی شرکت کرده باشیم و سوالات دینی یا مسائلی دیگر را از ما بپرسند و اگر مطالعه ای داشته باشیم بتوانیم دست و پا شکسته جوابی بدهیم یا کلاً سوال را بی جواب بگذاریم. به راستی چقدر درباره مسائل روزمره دینی مان اطلاع داریم و چقدر برای خواندن و دانستن این مسائل وقت می گذاریم؟ تا در زمان ضرورت بتوانیم جواب مخالفان دینمان را بدهیم. در زمان امامت امام جواد(ع) حاکمان وقت برای آنکه این امام همام را امتحان کنند، در مناظرات زیادی از ایشان دعوت می کردند تا با دیگر علما و دانشمندان شهر به مناظره بپردازند. شاید یکی از معروف ترین مناظرات حضرت با یحیی بن اکثم ( معروف ترین عالم اهل سنت آن زمان) است که سوالاتی را آماده کرده بود تا ایشان در جواب آنها باز بمانند اما یحیی بن اکثم با پرسیدن اولین سوال خود که مربوط به مجازات شکار حیوان با لباس احرام بود به توانایی و علم امام پی برد.
4. گرفتاری مردم را چطور حل می کردند؟
گاهی وقت ها خودمان را می زنیم به آن راه؛ دستاویز هم زیاد است و ماده و تبصره و قانونش هم این جور مواقع خیلی راحت یادمان می آید. حاضریم هر کاری بکنیم تا گذرمان به گرفتاری های مردم و دوست و همسایه نیفتد؛ راه پیچاندش را هم خیلی خوب بلدیم. خلاصه به این راحتی ها دم به تله نمی دهیم.
مردی از اهالی سیستان که در سال اول خلافت معتصم عباسی با امام نهم همسفر بود، می گوید: « در همه موارد با هم بودیم. روزی در سر سفره غذا به امام جواد عرض کردم فرماندار شهر ما یکی از دوستان و شیفتگان شما اهل بیت است. مأمورین او برای من مالیات نوشته اند و پرداخت آن برایم سنگین است. لطف کنید و نامه ای برای او بنویسید تا با من مدارا کند. امام با وجود آن که فرماندار شهر را نمی شناخت. قلم و کاغذی برداشت و چنین نوشت: « حامل این نامه نکته زیبایی را یادآور شد که تو به آیین پسندیده ای گرایش داری. مطمئناً تو در مقابل عمل نیک، پاداش خواهی داشت. به برادرانت احسان کن و بدان که خداوند عزیز و جلیل از ریزترین اعمال و رفتارت سوال خواهد کرد». مرد سیستانی وقتی نامه را به نزد حسین بن عبدالله نیشابوری ( فرماندار سیستان) می برد، می گوید او دستور مالیات را بر من ببخشد. و اضافه کرد تا زمانی که من فرماندار این شهر هستم، تو را از گرفتن مالیات معاف کردم. وتقی وضعیت خانوادگی ام را برایش شرح دادم، برای حل مشکلات معیشتی ام اقداماتی انجام داد و مقداری هم اضافه به من کمک کرد.
5. اهل بازی بودند؟
تاکنون فکر کرده ایم که وقت فرزندانمان و حتی خودمان را چگونه می گذرانیم؟
چقدر برای وقت، آن هم در این دوران طلایی زندگی شان ارزش قائلیم؟ در میان ما کم نیستند فرزندان و کودکانی که از این دوران برای یادگیری بسیاری از مسائل دینی نهایت استفاده را می کنند. مگر محمد حسین طباطبایی را یادمان رفته؟ او در 5 یا 6 سالگی حافظ کل قرآن شد و همه چیز را با قرآن جواب می داد. می گویند زمانی محمد حسین طباطبایی به مکه مشرف شد. از خاندان سلطنتی برایش اسباب بازی آوردند. از او پرسیدند از این اسباب بازی ها خوشت آمده؟ او در جواب آیه 36 سوره نمل را قرائت کرد، با این مضمون که شما با این هدایا شاد می شوید در حالی که آنچه خدا به من اعطا کرده، بهتر از این هدایاست.
نقل است روزی مردم برای ملاقات با امام جواد(ع) که در خردسالی به مقام امامت رسیدند در بغداد جمع می شوند. در میان جمع شخصی به نام علی بن حسان واسطی معروف به عمش برای امام جواد (ع) چند اسباب بازی که یکی از آنها نقره بود می برد. عمش می گوید وقتی به خدمت امام رسیدم به او سلام دادم. حضرت پاسخم را دادند اما در چهره مبارکشان کراهتی را مشاهده کردم. ایشان به من دستور نشستن ندادند. به ایشان نزدیک شدم و اسباب بازی ها را در حضورشان گذاشتم. غضب آلود به من نظر کردند و آنها را کنار زدند و فرمودند: « ما لهذا خلقنی الله ما انا و اللعب/ خدای متعال من را برای اینها نیافریده. مرا به بازی چه کار؟» من از ایشان درخواست عفو کردم. حضرت مرا بخشیدند. اینها همه نشان می دهد که ایشان هرگز وقت گرانبهایشان را به آن دسته از امور دینوی که جلب توجه می کند صرف نمی کردند.
منبع مقاله: ماهنامه دین و زندگی همشهری آیه شماره 6 مهرماه 1391
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۴۸
مجید کمالی