گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه
طبقه بندی موضوعی

کانال گنجینه
اینستگرام گنجینه
آپارات گنجینه
بایگانی
پیوندهای روزانه

امام سجاد علیه السلام مى فرماید: رحمت حق بر روان عمویم عباس علیه السلام باد که ایمان او همانند صخره صما و از حیث بینایى در دین بیهمتا بود. چه او، نصیحت و زهد و جهاد و صبر و ثبات خود را به درجه اعلا رسانید و در شداید و سختى جان خود را در راه یارى به برادرش نثار کرد.

محدث نورى در مستدرک الوسائل ، به نقل از کشکول شهید آورده است که : روزى امیر المؤ منین على علیه السلام حضرت عباس علیه السلام و زینب کبرى سلام الله علیه را در دو طرف خود نشانده بود، و حضرت عباس علیه السلام تازه زبان گشوده بود. على علیه السلام به فرزندش حضرت عباس علیه السلام فرمود: بگو یک (واحد) او گفت : یک (واحد)، بعد فرمود: بگو دو (اثنین ) حضرت عباس علیه السلام خوددارى کرد و گفت : شرم مى کنم به زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ام ، دو بگویم (یعنى یکتاپرستان هرگز به شرک نمى گرایند، و دوئیت ، خلاف توحید است ). امیرالمؤ منین علیه السلام پیشانى فرزندش را بوسید. حضرت زینب کبرى سلام الله علیه ، ناظر این جریان بود، عرض کرد: پدر جان شما ما را دوست مى دارى ؟ حضرت فرمود: آرى ، فرزندان ما پاره جگرهاى ما مى باشند. زینب کبرى علیه السلام عرض کرد: یا اءبتاه ، حب خدا و حب اولاد چگونه در یک دل جمع مى شود؟ محبت شما نسبت به ما همانا شفقت مى باشد و محبت خالص ‍ براى خداست . با شنیدن این سخنان حکیمانه ، محبت امیر المؤ منین على علیه السلام نسبت به ایشان افزایش یافت . (1)

 


قمر بنى هاشم علیه السلام در صلابت ایمان و فضل علم و ایقان و شرایف آداب و اخلاق ، بعد از دو برادر خود - حسن و حسین علیه السلام - اول شخص بود، و پس از معصومین علیه السلام ، در جمیع صفات کمالیه کسى با او همتراز نبود. عبارات زیارتهاى مرویه در حق وى و نیز اخبار صادره از امام زین العابدین و امام صادق علیه السلام در باب آن بزرگوار شاهد شخصیت یگانه وى پس از معصومین است .

 

چنانچه فى المثل امام سجاد علیه السلام مى فرماید: رحمت حق بر روان عمویم عباس علیه السلام باد که ایمان او همانند صخره صما و از حیث بینایى در دین بیهمتا بود. چه او، نصیحت و زهد و جهاد و صبر و ثبات خود را به درجه اعلا رسانید و در شداید و سختى جان خود را در راه یارى به برادرش نثار کرد.(2)

 

 


عمل به وصیت پدر! 
علامه شیخ عبدالحسین حلى در النقدالنزیه (جلد 1، صفحه 100) از فخرالذاکرین ، عالم بزرگوار، شیخ میرزا هادى خراسانى نجفى ، نقل مى کند که گوید: امیرالمؤ منین علیه السلام حضرت عباس علیه السلام را فراخواند و به سینه چسبانید و چشمانش را بوسید و از او عهد گرفت که چون در کربلا بر آب دست یافت ، تا برادرش تشنه است قطره از آن ننوشد، و اینکه ارباب مقاتل گویند حضرت عباس علیه السلام در شریعه فرات آب از دست بریخت به سبب اطاعت از سفارش پدرش على مرتضى علیه السلام بوده است .(3)

 


از این ماجرا شگفت ، در آینده سخن خواهیم گفت . فى الحال مى افزاییم که ادب و وفاى کم نظیر فرزند ام البنین نسبت به عزیز فاطمه سلام الله علیه ، پس از شهادت وى نیز همواره ادامه داشت است ، که در این باب به نمونه عجیب از آن اشاره مى کنیم :

 


جناب حجة الاسلام حاج شیخ عبدالصمد مینا از قول پدرش ، مرحوم حاج میرزا حسین مینا، نقل کرد که مرحوم حاج سید تقى کمالى قمى معروف فرمودند: وقتى که من براى زیارت به کربلا مشرف مى شدم در بالاى مناره حرم امام حسین علیه السلام اذان مى گفتم و یک شب دربالاى مناره حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام . شبى ، آقا ابوالفضل العباس علیه السلام را در خواب دیدم که فرمودند: شما در اذان گفتن به من جفا مى کنى ! چرا اذان را مساوى مى گویى ؟! دو شب براى امام حسین علیه السلام بگو، یک شب براى من !

 

 


وفاى اباالفضل العباس علیه السلام 
مرحوم آیة الله آقا نجفى قوچانى در سیاحت شرق چنین مى نویسد: به قدر هزار قدمى که رفتم، آفتاب از جلو روى و گرم ، رملها نیز داغ که کف پاها مى سوزد، تشنگى بر من غلبه نمود. خود را به جوقه زوارى رساندم،که آب دارید؟ گفتند: نه . از آنها گذشته و دویده و دسته دیگر، خود را رساندم . آنها هم آب نداشتند. به قدر نیم فرسخ دویدم و به چند دسته زوار خود را رسانیدم ، آب نداشتند. چون به منزل نزدیک ، و سواره هم مى رفتند، آب لازم نداشتند. بعد از ان ماءیوس (شده ) و از یک طرف را دویدن گرفتم و هر چه رطوبت در بدن بود تمام به عرق و حرکت عنیف و گرمى آفتاب خشکید، و به شدت تشنه بودم .

 


حالا برق گنبد و سیاهى باغات کربلا در منظره من پیداست . من به فکر صحراى کربلا افتاده ، حالا تنهایى سیدالشهداء علیه السلام را و آن لشگر عظیم که دور او را گرفته بودند، نظیر این گنبد براق میان سیاهى باغات ، با تشنگى زیادى که داشت نهایت مثل من در عالم خیال نزدیک به حس صورت گرفت مرا گریه شدید رخ داد. محض آنکه صداى گریه مرا زوار نشنود دویست قدمى از راه زوار دور شدم و مثل آهویى در این بیابان دویدن گرفتم و صدا به گریه بلند و اشک مثل باران به صورت و ریش و زمین ریزان بود.

 


گاهى صداى هل من ناصر آن حضرت را به گوش خیال مى شنیدم و من هم صدا به لبیک با گریه بلند مى داشتم و بر دویدن به شدت مى افزودم ، به حدى که از خود بالکلیه فراموش نمودم و دیدم لشگر هجوم به خیمه هاى حسینى (کرده ) شعله آتش و دود از خیمه ها بلند گردید. چشمها به سیاهى کربلا دوختم و حالات رنگارنگ آن صحراى غم انگیز بر من عبور مى داد. به خدا قسم که نمى فهمیدم پاها در این دویدن بى اختیار به گودال مى افتد و یا بروى خار مى گیرد؟ یکدفعه از میان خیمه ها مثل زنها و اطفال بیرون دویده به صحراى جنوبى خیمه ها که رو به طرف نجف است پراکنده شدند.

 


بعضى ها چادر به پا پیچیده به زمین مى خوردند. من هم سر از پا نشناخته تا مگر برسم و خود را فدا کنم ، که ریشه علفى به پنجه پا بند شده به آن تندى که مى دویدم محکم خوردم به زمین . برخاستم با آنکه پنجه پا مجروح شده بود، ملتفت نشده شش دانگ حواس متوجه آن صحراى هولناک بود و از گریه و ناله و دویدن نایستادم و در این دو فرسخ و نیم مسافت تا آنکه در کوچه کربلا واقع شدم و چشمم به در و دیوار و عمارات کربلا افتاد. آن وقت به خود آمده از خجالت و حیاى از مردم اشکهاى خود را پاک نمودم و از دویدن ایستادم و کفشهاى بى پاشنه را به پا کردم و خاچیه را به دوش انداختم .

 


از حوضخانه صحن سیدالشهداء امام حسین علیه السلام وضو گرفته داخل حرم شدم و یک ساعتى زیارت نمودم . بیرون شدم و رفتم به زیارت ابوالفضل العباس علیه السلام و از آنجا بیرون شدم ، ثانیا آمدم به صحن سیدالشهداء علیه السلام . همان طور به گوشه اى سرپا ایستاده بودم که بعضى از رفقا را ملاقات نمایم و ساعت دو به غروب بود و در آن بین صداى ساعتى که در سر صحن سیدالشهداء امام حسین علیه السلام بود - و از نمره ساعت کوچک صحن نو مشهد مقدس بود - بلند شد.

 

وقتى که خوب گوش به صداى زیر او نمودم تا ده مرتبه اش تمام شد، دیدم به طور فصیح مى گوید: هل من ناصر... هل من ناصر... هل من ناصر... تا ده مرتبه تمام شد. لرز و لرزه در بدن ما حادث شده گوش را تیز نموده از کجا جوابى مى رسد...؟ و چشمها پر اشک شد که جوابدهى پیدا نشد، که یکمرتبه از صحن حضرت اباالفضل العباس علیه السلام صداى ساعت بزرگ او به صورت بم و کلفت بلند گردید لبیک ... لبیک ... لبیک ... تا ده مرتبه ؛ او هم تمام شد. اشکهاى خود را پاک کرده گفتم :هاى بگردم وفاداریت را، باز تویى که جواب دادى ! خوشحال شدم که هنوز ناصر هست و از خوشحالى باز اشکهایم بیرون شد بیکمرتبه به فکر تشنگى بین راه افتادم و همان طور در عالم خیال با خود آمدم ، آمدم ، آمدم ، تا وضو گرفتم و به حرمین زیارت نموده برگشته تا به همین نقطه که ایستاده ام ، دیدم در هیچ نقطه آب نخورده ام، تشنه هم نیستم ؛ حالا این از راه طبیعى به چه (نحو) ممکن است و من از کدام سیر شده ام (معلوم نیست ). (4)


قربان وفایت بروم اى فرزند رشید با وفاى على بن ابى طالب علیه السلام که خدا مقامت را به علت خضوع در برابر امام زمان خویش ، آنچنان بلند قرار داده است که از آن بلندتر دیگر تصور نمى شود.

 

 

 

پی نوشتها:

1-فرسان الهیجاء: صفحه 191.
2-فرسان الهیجاء: صفحه 192.
3-سردار کربلا: صفحه 317.
4-سیاحت شرق : صفحه 414- 417، مرحوم آیة الله محمد حسن نجفى معروف به آقا نجفى قوچانى متوفى سال 1363 ق / 1322 ش .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۰۲
مجید کمالی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی