گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه
طبقه بندی موضوعی

کانال گنجینه
اینستگرام گنجینه
آپارات گنجینه
بایگانی
پیوندهای روزانه

نگاهی به سبک زندگی آیت الله بهجت(ره)

سه شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۳۴ ق.ظ

صبر کنید همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر کسی ماند و از دیگران تقلید نکرد و فقط خواست از ما تقلید کند، آن وقت فتاوای ما را منتشر کنید.

در تقویم زندگی، روزها و آدم هایی هستند که دلمان را هوایی می‌کنند. اگر از اعیاد و سوگواری‌های‌ مذهبی و شخصیت بزرگوارِ ائمه اطهار(ع) بگذریم، کسانی هستند که دلمان می‌خواهد شبیه شان باشیم، پا جای پایشان بگذاریم و مانند آن‌ها خوب باشیم و بندگی کنیم. کسانی که خدایی هستند و این خدایی بودن را می‌شود در تک تکِ ابعادِ وجودی شان، حس کرد و فهمید.

 

نام‌های‌ بزرگی که هر کدام، می‌توانند الگوی جامع و کاملی برایمان باشند و لمسِ سبک و سیاق زندگی شان، می‌تواند شروعِ یک نگاهِ نو به زندگی باشد.به شرط آن که آنان را بشناسیم ومانندشان عمل کنیم. امروز، بیست و هفتم اردیبهشت، ششمین سالروز عروج ملکوتیِ حضرت آیت‌ا... ‌العظمی شیخ محمدتقی بهجت است. به مناسبت سالگرد رحلت این مرجع عالیقدر، پرونده‌امروز، در حد وسعِ این صفحه، به مرور سبک زندگی این مرد بزرگ اختصاص دارد. با ما همراه باشید.

 

 

نگاهی به ابعاد شخصیتی و تربیتی زندگی آیت ا... بهجت
آدم هایی هستند در جهان، که نردبان پیوند زمین و آسمانند. آرام و آهسته می‌آیند و با همه تلاطم روحی ناشی از دوری از معشوق، روح شان در مسیرهای سخت و صعب رودخانه خروشان و طوفان‌زده زندگی دنیا به بیراهه و قهقرا نمی‌رود.

 

زندگی را چنان زندگی می‌کنند که باید کرد و چنان در برابر خداوند، بندگی می‌کنند که رمز آفرینش انسان گشوده می‌شود و راز آن سخن حضرت حق به فرشتگان مقرب که فرمود: من چیزی می‌دانم که شما را از آن آگاهی نیست، معنا می‌یابد. زندگی این آدم‌ها حدیث بندگی است و تاثیرشان سیطره زمان و مکان را درمی نوردد و آن گاه که می‌روند، بازهم آرام و آهسته و بنده وار، رفتن شان حفره‌ای‌ بزرگ بر جای می‌گذارد و انگار این ریسمان میان زمین و ملکوت، برچیده می‌شود. اما خوب که بنگری، آن چه از خود به جای گذاشته‌اند، ورای حرف و سخن، نقشه‌ای‌ است برای چگونه زیستن.

 

زندگی پیر طریقت...
نام «آیت ا... محمد تقی بهجت»، عجین شده است با تصویری از چهره‌ای‌ آرام، آسمانی و خندان. نام او را با عرفان، سلوک و کرامات همراه می‌کنند. با این همه، این تنها بخشی از شخصیت بزرگ آیت ا... است؛ بخشی کوچک از همه آنچه که آن مرد نحیف و مهربان و عارف در خود داشت. او را باید در این ایام که ایام بال گشودن اوست دوباره دید.

 

از ورای همه آن چه درباره اش گفته‌اند و می‌گویند. «آیت ا... محمد تقی بهجت»، زاده 1334 هجری قمری در روستای فومن استان گیلان است. او گام‌های نخست تحصیل را در مکتب خانه فومن برداشت و تا سال 1348 هجری قمری که ادبیات عرب را به اتمام رساند در همان جا ماند.

 

پس از آن بود که برای تکمیل دروس حوزه، راهی کشور عراق و شهر کربلا و پس از آن ساکن نجف اشرف شد و از حضور استادان بزرگی چون آقا ضیاء عراقی، میرزای نائینی، شیخ محمد حسین غروی اصفهانی و دیگران بهره برد. اما گمشده‌اش را در جای دیگری یافت. در 17 سالگی و زمانی که با عالم و عارف بزرگوار، سید علی قاضی آشنا شد، توانست آن چه را که روح جست وجوگرش به دنبال آن است بیابد. پس از گذران روزهای تحصیل، سرانجام در1364 هجری قمری مصادف با 1324 خورشیدی به ایران بازگشت و در قم رحل اقامت افکند و از محضر استادانی چون آیت ا... کوه کمره‌ای‌ و آیت ا... بروجردی بهره‌ها برد.

 

آن چه که‌امروز از آیت ا... بهجت می‌شناسیم، ثمره سال‌ها صبر و جهاد روحی آن حضرت بود. هیچ انسان بزرگی، ناگهان و بدون صبر بر مشقت‌ها و سختی‌ها به بزرگی نمی‌رسد، چه رسد به بزرگی روح. زندگی اش حدیث همین سختی بود که با لذت بندگی به سرور و بهجت می‌رسید. سرانجامِ جسم او نیز، رفتن بود، به تاریخ 27 اردیبهشت 1388.

 

 

زوایای پنهان یک روح متعالی
بعضی آدم‌ها را نباید در چارچوب بسته ذهن محدود انسانی مان بسنجیم. باید فراتر رفت و ابعاد پیدا و پنهان او را دید. گاه برخی حالات و مقامات آدمی از نظر دور می‌ماند و برخی پررنگ تر و بزرگ تر پرداخته می‌شود. در زندگی آیت ا... بهجت ابعاد گوناگونی را باید شناخت: نخست مراتب و مقامات توحیدی، پس از آن مکتب عرفانی و تربیتی و آن گاه در مرتبه سوم و آخر باید به سراغ آثار وجودی و کرامات رفت.

 

رفتن به سراغ کرامات و معجزات، بدون شناخت مقامات نخست، آدم‌ها را به لغزشی بزرگ می‌کشاند. تا جایی که هر فعل غریبه و عجیب را آثار الهی می‌داند و هر عرفان دروغین و کاذبی را عرفان اصیل. با این همه شاید از آن روی که مردم علاقه‌ای‌ درونی به این گونه موضوعات دارند، این بُعد از شخصیت آدم‌های‌ بزرگ بیش از همه ابعاد و حتی مهم تر از آن‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد.

 

فرض دیگر آن است که وادی مقامات توحیدی و عرفانی و تربیتی سخت تر به دست می‌آیند و انسان، راه آسان می‌جوید. اما مسلم است که بدون شناخت نخستین وادی‌های‌ توحیدی، عرفانی، عملی و تربیتی، افتادن در وادی شناخت کرامات و معجزات راه به جایی نمی‌برد.

 

در جاده سلوک عارفانه
آیت ا... راه و رسم سلوک را خوب می‌دانست. هم سلوک ظاهری را که توسل و ذکر و زیارت دائم است و هم سلوک باطنی را که مسیرش جاده تقواست. از همین روی بود که همواره پروردگار را حاضر و ناظر می‌دید و در برابرش تسلیم مطلق بود.

 

ائمه معصومین(ع) در نگاهش جایگاهی بس بزرگ داشتند. تا حد ممکن، هر روز به زیارت حضرت فاطمه معصومه(ص) مشرف می‌شدند و هر زمان که ممکن بود با رعایت ادب حضور، قدم در حریم امام رئوف(ع) می‌گذاشتند. در همه حال از گفتن ذکر فارغ نبودند. تقوا ملکه‌ای‌ بود که در روح و جان شان حکومت می‌کرد و دیگران را نیز به حکومت همین ملکه می‌خواندند. هم فقیه احکام دین بودند و هم فقیه در اعتقادات، اخلاق و عرفان. اما همواره بیش از آن که با زبان به کسی راه و رسمی بیاموزند، با عملشان، عمل کردن را به یاد می‌آوردند.

 

یک عمر بیداری یک عمر عبـادت
 کرامت او را در شفای مریض و چشم برزخی و طی‌الارض و موت اختیاری جست‌وجو نکنید؛ هرچند با وجود اینکه همیشه کتمان می‌کرد، احتمالا همه این کرامت‌ها را داشت.


  کرامتش را در سخنان حکیمانه و رفتار روزمره‌اش ببینید؛ نمازش، تشرف روزانه‌اش به حرم حضرت معصومه(س)، نماز جعفرطیار و زیارت جامعه و عاشورای همراه با صدلعن و صدسلام هر روزه‌اش، حسن معاشرت با مردم و ذکر دائمش، روزه‌های مستحبی و عبادت مداومش، شب‌زنده‌داری‌هایش، مجلس‌های روضه هفتگی‌اش، ساده‌زیستی و دنیاگریزی‌اش و همه رفتار و سکناتش.

 

کم‌گو و گزیده‌گو بود ولی هرچه می‌گفت حکمتی بود که از دل نورانی بر زبانش جاری می‌شد. اینطور بود که علامه جعفری(ره) به پسرایشان توصیه کرده بود: «عالم را گشته‌ام و همین یک نفر باقی مانده. پس برای نسل آینده امانتدار باش و هرچه می‌گوید ثبت کن.» شناختن تمام ابعاد شخصیتی و زندگی آیت‌الله محمدتقی بهجت(ره) در ظرفیت این صفحات نمی‌گنجد اما برای آشناشدن با گوشه‌ای از سبک زندگی خانوادگی و اجتماعی این عارف کامل و عبدصالح خدا، چندساعتی را به منزل ایشان در قم رفتیم.

 

خانواده آیت‌الله بهجت با خوشرویی پذیرای ما شدند و فرزند دوم ایشان حجت‌الاسلام والمسلمین علی بهجت با دقت و حوصله به سؤالات ما پاسخ دادند تا در ششمین سالگرد رحلت آن بزرگوار با بخشی از سبک زندگی ایشان آشنا شویم.

 

یکی از خصلت‌های بارز آیت‌الله بهجت این بود که هم در علم فقه و اجتهاد و هم در عرفان و سلوک معنوی به درجات بسیار بالایی رسیده بود. این ویژگی‌ها از چه زمانی و طی چه مسیری در وجود ایشان شکل گرفت؟


برای رسیدن به پاسخ این پرسش باید به زندگی او از دوران کودکی توجه کنیم. آیت‌الله بهجت از همان دوران کودکی‌اش همنشین وارستگان بود، نه همبازی کودکان؛ یعنی به جای اینکه با کودکان مشغول بازی و سرگرمی باشد، به سراغ بزرگان علم و دین می‌رفت.

 

او در شهر فومن به دنیا آمده بود و تا حدود 14سالگی‌اش در این شهر زندگی کرد. تقریبا 10سال داشت که در نماز عارف آن شهر، حالات عجیبی مشاهده می‌کرد. این به آن مفهوم است که خودش دارای کمالاتی در نماز بود و می‌توانست اوج عرفانی عارف پیر شهر را در نمازش ببیند و درک کند. در تحصیلاتش هم آنقدر با سرعت پیش رفت که بزرگان و اساتید به پدرش پیشنهاد کردند که او را برای ادامه تحصیل، به کربلا بفرستد تا از اساتید بزرگ آن شهر هم درس بگیرد.

 

مگر شخصیت و روحیه دینی پدر و مادرش چگونه بود که فرزند آنها از همان کودکی به مقامات معنوی رسیده بود؟
پدرش، کربلایی محمود بهجت، یکی از افراد سرشناس و مورد اعتماد مردم شهر و بزرگان بود. شغل او پختن نوعی کلوچه بود که در مغازه‌ای آنها را می‌فروخت. البته در شعر و ادب هم تبحر داشت و اشعار بسیار خوبی در مدح اهل‌بیت علیهم‌السلام سروده است.

 

آیت‌الله بهجت هیچ وقت اهل تعریف و تمجید از خود و خانواده‌اش نبود. من هم این نکته را نمی‌دانستم که کدام شعرها را سروده است، تا اینکه یک روز در منزل در حال خواندن روزنامه‌ای بودم و شعر مشهوری در آن دیدم و خواستم آن را برای آیت‌الله بهجت که مشغول ذکر گفتن بود، بخوانم. پس با صدای نسبتا بلندی که او بشنود خواندم: «امشبی را شه دین در حرمش مهمان است/ مکن ‌ای صبح طلوع» همان موقع ادامه این شعر را به درستی خواند و گفت: «این شعر را مرحوم پدرم سروده است.» بعد از آن هم کنجکاو شدم تا بقیه اشعار مرحوم کربلایی بهجت را جمع‌آوری کنم، تا اینکه مدتی پیش مجموعه شعر ایشان با عنوان «مکن ‌ای صبح طلوع» منتشر شد.

 

مادرش هم از خانواده متدین و از اهالی شهر فومن بود. او در امور دینی دقت زیادی داشت، هر روز قرآن می‌خواند و حتی حاج آقا می‌فرمودند که هر روز در فاصله میان خانه تا مسجد، سوره یاسین را تلاوت می‌کرد. شاید این خصلت حاج‌آقا هم به مادرش رفته بود که حتی در فاصله میان خانه تا مسجد و حرم مطهر حضرت معصومه(س) از دعا و نیایش ساکت نمی‌ماند و در راه زیارت عاشورا و دعاهای دیگر را می‌خواند.

 

ماجرایی درباره نحوه تولد ایشان مطرح شده که در دوران نوجوانی پدرش، نوید این تولد مبارک به او داده شده بود؛ ماجرا از چه قرار بود؟
پدرش در دوران نوجوانی و سال‌ها قبل از اینکه ازدواج کند و صاحب فرزند شود، به بیماری سختی مبتلا شده بود که حکیمان از درمان او عاجز شده بودند. در همان حال بیماری، رویایی را دید که شخصی می‌گفت: « رهایش کنید، او پدر محمدتقی است.» بعد از اینکه از حالت‌رؤیا بیرون آمد، حالش بهتر شده بود.

 

تا اینکه چند سال بعد از ازدواج به یاد آن‌رؤیا می‌افتد و نام پسر سومش را «محمدتقی» می‌گذارد. اما این فرزند تقریبا 7 ساله بود که در استخر آبی افتاده و از دنیا می‌رود. پدر که دلیل این مرگ را نمی‌دانست، مدتی حیران بود. مدتی بعد یک‌بار دیگر خداوند فرزندی به او می‌دهد و باز هم نامش را «محمدتقی» می‌گذارد. این فرزند همان آیت‌الله بهجت است.

 

 

اما حاج آقا هیچ وقت به‌طور مستقیم به این ماجرا اشاره نکرد. یک‌بار شخصی از او پرسید: «شما همان شخصی هستید که در‌رویا نوید تولدش را به پدرش دادند؟» و حاج آقا با زیرکی جواب داد: «شاید منظور همان محمدتقی باشد که در 7 سالگی از دنیا رفت.» این جواب در واقع تأیید سخن او بود. چون نگفت نمی‌دانم و با ارجاع ذهن مخاطب به کودک دیگری، سؤال را از خودش دور کرد. البته این خصلت همیشگی حاج آقا بود که همه موارد معنوی و اوج عرفانی خودش را کتمان می‌کرد.

 

 

اشاره کردید که حاج آقا حدود 14سالگی به کربلا رفت. این هجرت در آن سن کم با چه انگیزه‌ای انجام شد؟
عطش و شوق به آموختن علم دین و کسب مقامات معنوی او را راهی این سفر کرد. به این نکته باید توجه شود که حاج آقا وقتی شانزده‌ماهه بود، مادرش را از دست داد. بعد از آن تا 14سالگی که راهی کربلا شد، با پدر و خواهر و برادرهایش زندگی می‌کرد.

 

خودش تعریف کرده بود که وقتی کودک بود، یک‌بار با زنان و بچه‌های اقوام به زیارت امامزاده‌ای رفته بودند که گفته می‌شد اگر کسی در آنجا سنگی را در دست بگیرد و آرزویی کند، درصورت حرکت سنگ آرزویش برآورده خواهد شد.

حاج‌آقا هم در همان حال و هوای کودکی سنگی را در کف دستش می‌گذارد و می‌گوید: آیا من کربلا مشرف می‌شوم؟ و خودش تأکید می‌کرد که «با گفتن این سؤال، سنگ به قاعده در کف دست چرخید.» مدتی بعد هم در 14سالگی راهی کربلا شد و چند سال در آن شهر به تحصیل علم و معرفت مشغول بود.

 

روزگار تحصیل در کربلا و نجف چگونه گذشت؟
حاج آقا 4 سال در کربلا مشغول طلبگی و تحصیل بود و سپس به نحف اشرف رفت. چنان در کلاس‌های درس استعدادش را نمایان کرد که حتی استادان متعجب می‌شدند.

شیخ ابوالقاسم خویی درباره‌اش گفته بود: «مرحبا به شاگرد بهتر از استاد.» خودش تعریف می‌کرد که اوایل که به کربلا رفته بود، با اینکه آن زمان هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، وقتی در نماز مرحوم نایینی شرکت کرد، می‌گفت: «چه مقاماتی را در نمازش طی کرد ؛ نگفتنی.» این نکته نشان می‌داد که خودش هم با همان سن کم، به مقامات معنوی بالایی در نماز رسیده بود که می‌توانست حالات مرحوم نایینی را در نمازش که برای کسی مکشوف نبود، درک کند.

 

بعد از 4 سال اقامت در کربلا، به نجف اشرف مشرف شد و در جوار بارگاه ملکوتی حضرت امیرالمومینن(ع) به درس اساتیدی وارد شد که آن موقع بسیاری از مردم قدر آنها را نمی‌شناختند، مانند شیخ مرتضی طالقانی، میرزای نایینی، شیخ‌محمدحسین غروی اصفهانی، شیخ محمدکاظم شیرازی و.... در عین حال به کلاس آیت‌الله سیدعلی قاضی طباطبایی وارد شد.

 

حتی یک‌بار بعد از اینکه مشکل درسی آیت‌الله قاضی را حل کرده بود، آیت‌الله قاضی گفته بود: «اشهد انک فاضل» و او را با عنوان «فاضل گیلانی» صدا می‌زد. 12سال هم در نجف مشغول تلاش علمی و جهاد عملی بود و سختی‌های زیادی در این راه تحمل کرد. برای رفع کسالت و تغییر آب و هوا به کاظمین و سامرا و کربلا می‌رفت. درنهایت وقتی 29ساله بود به فومن برگشت.

 

ماجرای آشنایی حاج آقا با آیت‌الله قاضی چگونه بود؟
چندین بار می‌خواستم درباره آیت‌الله قاضی و نحوه آشنایی با ایشان بپرسم اما چون حاج آقا کتمان می‌کرد اینطور سؤال کردم که «اولین بار اسم آقای قاضی را چطور شنیدید؟» لبخندی زده و فرمود: «در کربلا که بودم، آقایی بود که شب‌های جمعه به زیارت حضرت سیدالشهدا(ع) می‌آمد. در مدرسه ما در حال وضو گرفتن بود، کم کم با او آشنا شدم و بعد از آن هربار اول مهمان من می‌شد و به حجره‌ام می‌آمد و بعد از آن به زیارت می‌رفت.

 

ایشان آیت‌الله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبایی و شاگرد آیت‌الله قاضی بود.» به این ترتیب وارد درس آیت‌الله قاضی شد. خودش درباره این کلاس‌ها می‌گفت: «هرگز در این کلاس‌ها اشکال نکردم. البته یک اشکال هم نماند که ایشان بی‌جواب بگذارد.» بعد لبخندی زد و گفت: «ما پیش اساتیدمان هم سؤال نمی‌کردیم. چرا؟ می‌دانست سؤال ما را.»

 

از زندگی خانوادگی آیت‌الله بهجت(ره) و نحوه تعامل ایشان با اعضای خانواده کمتر مطلبی مطرح شده است. معیار ایشان برای گزینش همسر بود؟
همیشه سخت‌ترین راه‌ها را انتخاب می‌کرد و معتقد بود که این سختی‌ها برای تکامل نفس مفید است. وقتی در کربلا مشغول تحصیل بود به پدرش که در فومن زندگی می‌کرد، نامه‌ای نوشته و وکالت داده بود تا همسری برایش انتخاب کند.

در نهایت بعداز مراجعت به فومن دختر یکی از خانواده‌های شهر را برای او انتخاب می‌کند. حاج آقا به فومن برگشت و چند‌ماه بعد از ازدواج، راهی قم شد. قصد داشت دوباره به نجف برگردد اما وقتی خبر وفات اساتیدش در نجف را ‌شنید، عزمش سست شد و تصمیم گرفت در جوار بارگاه حضرت معصومه(س) سیر معنوی‌اش را ادامه بدهد.

 

در فضای خانواده، تندی و خشونتی از ایشان به‌خاطر دارید؟
حاج آقا 3 پسر داشت و من فرزند دوم هستم. در تمام طول زندگی‌اش ندیدم که حتی یک‌بار اعتراضی کند و یاحتی جوابی بدهد. همیشه اهل صبر بود و سکوت می‌کرد.

در خانواده ما میزان صمیمیتی که پدر با مادر داشت خیلی بیشتر از صمیمیتی بود که مادر با ایشان داشت. ایشان آنقدر فروتن بوده که هیچ منیتی برای خود قائل نبود و دغدغه تعلقات دنیایی و مادیات را نداشت. به این ترتیب هر یک از اطرافیان که به‌دنبال منیت خودش بود وقتی می‌دیدند که زندگی مرفهی برای خود فراهم نکرده، ‌دنبال کارهای خود می‌رفت اما من از کودکی عادت کرده بودم که روزی 3-2 ساعت به ایشان خدمت کنم.

 

مشغولیت‌های خودتان در آن دوران چه بود؟
از دوره نوجوانی، ساعتی را برای کار منزل گذاشتم تا به خانواده خدمت کنم. در مجموع دنبال درس بودم و در کنار درس حوزه، فلسفه، عرفان و مقداری ریاضیات و ستاره‌شناسی خوانده‌ام.

 

چه شد که انگیزه خدمت به ایشان در وجود شما تقویت شد؟
حدود سال 63بود که مرحوم علامه جعفری (ره) به منزل ما آمده بود. هشداری به من داد و با همان لهجه زیبای خودش گفت: «یادت باشد که تو هنوز پدرت را نشناخته‌ای. من عالم را گشته‌ام و همین یک نفر باقی مانده. تا وقتی زنده است نه می‌شناسی‌اش و نه می‌گذارد که بشناسی‌اش. وقتی او را از تو گرفتند تازه متوجه می‌شوی چه‌کسی بود. اصلا هم معلوم نیست که تا چند صد سال دیگر همتایش به این دنیا بیاید.

 

پس همه زندگی‌ات را صرف خدمت به این پیر کن.» حتی نصیحتی به من کرد و بر آن تأکید داشت که تا به حال در ذهن دارم. می‌گفت: «برای نسل آینده امانتدار باش. هر مطلبی را که پدرت می‌گوید یادداشت و ضبط کن. حتی اگر حرفی زد که خودت متوجه نشدی، آن را هم یادداشت کن و نگهدار.»

 

من هم از آن موقع روزی 4- 3 ساعت به رسیدگی به امور حاج آقا اضافه کردم و مدتی بعد تقریبا روزی 15ساعت را به این کار اختصاص می‌دادم. از سال 81تا زمان وفات حاج آقا هم تمام مدت شبانه روز در خدمتش بودم، غیراز ساعتی که از خانه بیرون می‌رفتند.

 

فرزندان دیگر حاج آقا تا این اندازه در کنارشان بودند؟
نه؛ آنها اینقدر نمی‌آمدند.

 

بیشتر وقت ایشان به تدریس و مطالعه و عبادت می‌گذشت. برخوردهایشان با خانواده چگونه بود؟
حاج آقا نسبت به امور خانواده، همسایه‌ها، آشنایان و حتی مردمی که نمی‌شناخت هم توجه خاص داشت. زندگی زاهدانه‌ای داشت و اهل قناعت بود. به یاد دارم وقتی مقداری میوه برای خانه تهیه می‌کردیم، هدیه می‌داد به دیگران. بیش از حد به فکر دیگران بود و حتی خیلی بیشتر از حد متعارف به دیگران کمک می‌کرد، باز هم سفارش می‌کرد که یک‌سوم میوه‌ها را به همسایه‌ها بدهم، یک سوم را برای خانواده خودم بردارم و یک سوم را هم در خانه بگذارم که وقتی مهمان آمد از او پذیرایی شود.

 

برای معاشرت و تعامل با همسر و فرزندان، برنامه نانوشته‌ای داشتند. با وجود اینکه زمان خالی برایشان باقی نمی‌ماند، یا مشغول ذکر و عبادت بوده و یا به درس‌ها می‌پرداختند، تدبیرشان برای پرداختن به امور خانواده این بود که در وعده‌های غذا که در کنار خانواده بودند، با وجود اینکه کم‌غذا می‌خوردند اما به آرامی و با طمأنینه این کار را انجام می‌دادند تا بیشتر در کنار خانواده باشند. شاید در تمام عمرشان ندیدم که با سرعت غذا بخورند و بروند. در وعده‌های غذایی به پرس‌وجو از اقوام و همسایه‌ها و مریض‌های آنان می‌پرداخت و به صله ارحام و پرس و جو از نیازها و رفع گرفتاری های آنهایی که می‌شناخت سفارش می‌کرد.هرکسی را می‌دید، از فردی خبری می‌گرفت؛ از خویش یا آشنا یا همسایه.

 

یک روز از زندگی آیت الله بهجت
آیت‌الله العظمی بهجت(ره) شبانه روز عمرش را صرف عبادت و مطالعه و کارهای نیک می‌کرد. وقت را طلا می‌دانست و حاضر نبود حتی یک لحظه را هم از دست بدهد. حتی وقتی بلند می‌شد تا کتابی را از قفسه بردارد، یا درفکر بود یا زیر لب ذکر می‌گفت.

 

برداشت اول
2ساعت و حتی گاهی 3ساعت پیش از اذان صبح از خواب بیدار می‌شد و از همان لحظه، عبادتش شروع می‌شد. زیر لب ذکرمناجات داشت و گاهی شعرهایی را زمزمه می‌کرد، مانند: «اگر لذت ترک لذت بدانی/ دگر هیچ لذت تو لذت ندانی»در حال وضو هم اذکارش ادامه داشت. بعد از وضو مشغول نماز شب و راز ونیاز با خدای متعال می‌شد.

 

برداشت دوم
وقت نماز را خودش تشخیص می‌داد.به مسجد می‌رفت و نماز را به جماعت اقامه می‌کرد. بعد از نماز صبح هم به تعقیبات مشغول می‌شد.

 

برداشت سوم
بعداز نماز صبح به حرم مطهرحضرت معصومه(س) می‌رفت و 2 ساعت در آنجا عبادت می‌کرد؛ یک ساعت ایستاده و یک ساعت نشسته.

 

برداشت چهارم
در مسیر رفت‌وآمد به حرم هم بیکار نبود. دعاهایی مثل یستشیر و صباح را می‌خواند. وقتی به خانه می‌رسید، صبحانه مختصری می‌خورد، 15دقیقه استراحت می‌کرد و مشغول مطالعه می‌شد. بسیاری از شعرهایی که از ایشان به جا مانده را هم در همین استراحت کوتاه سروده بود.

 

برداشت پنجم
برای تدریس فقه به مسجد می‌رفت. هر روز زیارت عاشورا می‌خواند؛ با صدلعن و صدسلام. لعن و سلام زیارت عاشورا را هم در همین فاصله‌هایی که آماده رفتن به جلسه درس می‌شد، می‌خواند.

 

برداشت ششم
گاهی بعد از درس به خانه نمی‌رفت و تا نمازظهر آنجا می‌ماند. نمازظهر و تعقیبات بعد از آن، 2 ساعت و نیم طول می‌کشید؛ مدتی در مسجد و مدتی درخانه.

 

برداشت هفتم
روزهای جمعه درس تعطیل بود و در مجلس روضه مسجد فاطمیه شرکت می‌کرد. جلسه پاسخ به استفتائات هم شب‌های پنجشنبه برگزار می‌شد. عبادت‌ها و پاسخ به نامه‌هایی که درخواست راهنمایی داشتند و تالیف هم در شب روزجمعه بیشتر بود.

 

برداشت هشتم
اوقات حضور در مسجد فرصتی برای دیدارهای عمومی بود. چه بسیار مردمی که درهمین مدت کوتاه، شفای مریضشان را گرفتند، مشکلاتشان حل شد، یا پاسخ پرسش‌هایشان را گرفتند.

 

برداشت نهم
بعداز صبحانه و قبل از نهاریک ربع تا نیم ساعت نشسته استراحت می‌کرد. نشسته استراحت می‌کردتا خواب بر او چیره نشود. عصرها هم اصول فقه تدریس می‌کرد.

 

برداشت دهم
نمازمغرب و عشا و تعقیبات را در مسجد اقامه می‌کرد. به منزل که می‌آمد باز هم یک ساعت و نیم عبادت می‌کرد. سپس مشغول مطالعه می‌شد.

 

برداشت یازدهم
پس از صرف شام، نیم ساعت مشغول تلاوت قرآن و حدیث کساء و... بود. با وضو یا تیمم می‌خوابید.کم پیش می‌آمد بیشتر از 4ساعت در شبانه روز بخوابد.

 

 

شاگردان و اطرافیان از سبک زندگی آیت ا... بهجت می‌گویند:

صمیمی، بخشنده و گشاده رو


آدم هایی هستند که گنجاندن ویژگی‌هایشان در چارچوب تنگ و محدود کلمات، ظلمی است به شخصیت بزرگ شان. اما چاره چیست؟ باید سخن گفت و در حد وسع و توان، آن‌ها را با همین کلمات محدود و ناتوان توصیف کرد. شاگردان، اطرافیان و همه آنان که آیت ا... بهجت را از نزدیک می‌شناختند درباره ایشان سخن بسیار گفته‌اند.

 

هیچ گاه نخواست صاحب رساله باشد و با همه درخواست‌های‌ مصرانه باز هم زیر بار نمی‌رفت. در پاسخ به درخواست کننده‌ها می‌فرمود: «صبر کنید همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر کسی ماند و از دیگران تقلید نکرد و فقط خواست از ما تقلید کند، آن وقت فتاوی را منتشر کنید.» دست آخر هم که رضا دادند به انتشار رساله، خواستند نامی از ایشان بر آن نباشد.1

 

همه عمر را در همان خانه ساده و قدیمی خود در قم گذراند. حتی بعد از مرجعیت هم آن جا را ترک نکرد و از آن جا که خانه برای ملاقات‌ها و پذیرایی مناسب نبود، در اعیاد و سوگواری‌ها در مسجد فاطمیه از ملاقات کنندگان پذیرایی می‌کرد. آیت ا... مسعودی می‌گوید: «بارها آمدند برای ایشان خانه بخرند ولی قبول نکردند. من خودم چند مرتبه به ایشان گفتم: آقا! این منزل خراب است، از نظر شرعی هم معلوم نیست آدم بتواند اینجا زندگی کند، اصلا توجهی نکردند!»2

 

بسیار سخی و بخشنده بود. زمینی در شمال از ارث پدری داشت که هر ساله از آن برنج برداشت می‌شد. بخشی که برای مصرف خانه می‌آوردند را چند قسمت می‌کرد و به همسایگان و دوستان هم می‌بخشید. وقتی به ایشان گفتند که دارند زمین‌های‌ شما را در فومن از آن خود می‌کنند و کاری کنید تا زمین‌ها از دست تان نرود، فرمودند: «چه ارزشی دارد. بگذار بگیرند!»3

 

با همه بزرگی اش، صفتی داشت که کلمه تواضع برای وصفش کم است. حاج آقای قدس می‌گوید: «روزی با مهمان خودم، مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ نصرا... لاهوتی به خدمت آقا رفتیم. آقای لاهوتی گفتند: آقا! من به مشهد مشرف شده بودم، کسی از شما انتقاد می‌کرد و من عصبانی شدم. آقا فرمودند: در روایات آمده است عالمی را که رو به دنیا آورد متهم سازید. من خیلی ناراحت شدم که خدایا! اگر زندگی این آقا رو به دنیا آوردن است، پس تکلیف ما چیست؟»4

 

در نمازش اهل گریه فراوان بود، اما در گفت وگوها و برخوردهایش، خنده برلب و بشاش و گشاده رو بود، آن چنان که مومن باید باشد. حتی می‌گویند اهل طنازی و شوخی‌های‌ ظریف هم بود. دیدارش به روح و روان مومن بهجت و شادی می‌بخشید.

 

ارزش وقت را می‌دانست و حتی حاضر نبود 5یا6 دقیقه اش را به کاری بگذراند که بی فایده است. از غذایش، از نمازهای یومیه و نماز شب هایش، از گریه‌های‌ شبانه و ذکرهایش بسیار می‌گویند. خیلی از کسانی که از ایشان دستورالعمل خواسته‌اند و راه سیر و سلوک و تقوا و پاک دامنی طلب کرده‌اند، با این سوال مواجه شدند که آیا به چیزهایی که تاکنون یاد گرفته‌ای‌ و می‌دانی عمل کرده‌ای‌ که الان به فکر سیر و سلوک عرفان افتاده ای!

 

اهل کرامت بود. به معنای حقیقی کلمه اهل کرامت بود. سخن در ارزش یا انکار کرامات نیست. سخن در چیستی و فایده کرامت است. چه کرامتی از این بالاتر که آدمی راه رفتن و نفس کشیدن و زیستن اش و تمامی اعمال بزرگ و کوچکش، همه را به خداوند متعال دعوت کند.

 

فرزند بزرگ آیت‌ا... سید جمال گلپایگانی قدس‌سره می‌گوید: از آقای قوچانی دربارۀ آقای بهجت پرسیدم. ایشان به این مضمون فرمود: می‌دانی ایشان چرا پله‌های عروج را پله‌پله نمی‌رفت، بلکه پرواز می‌کرد؟ به‌خاطر اینکه قبل از بلوغش سالک بود. در اثر عبادت، حقیقت معصیت را می‌دید و مرتکب نمی‌شد و بعد از بلوغش هم معصیت را مرتکب نشد. علت سرعت سیر معنوی و حرکت پروازگونه‌اش که از هم‌ردیف‌ها و هم‌کلاسی‌هایش سبقت گرفت، این بود.5

 

معمولاً در درس با تک ‌تک افراد ارتباط داشت و احوالشان را می‌پرسید. حتی از اقوامشان سؤال می‌کرد؛ مثلاً مادر یکی از شاگردان ایشان بیمار شده بود؛ آقا سال‌ها از او احوال مادرش را می‌‌پرسید. حتی در این اواخر هم که می‌آمد با ماشینش ایشان را برساند، آقا در ضمن سلام و احوال‌پرسی، می‌گفت: «والده حالشان چطور است؟». به‌جز این ارتباط‌‌های‌ عادی با شاگردانش، ارتباط‌های غیر معمول هم داشت؛ مثلاً اگر یکی از آنها از چیزی ناراحت بود یا مشکلی برایش پیش آمده بود یا سؤالی در ذهنش داشت، معمولاً ناگفته پرسش او را جواب می‌داد یا راه‌حل مشکل را بیان می‌کرد؛ البته غالباً غیر مستقیم می‌گفت؛ در ضمن داستان یا مَثَل.6

 

ادعیه و اذکار ایشان در قنوت نماز مختلف بود. مطابق برخی موارد متفاوت می‌شد؛ مثلاً گاهی خشکسالی بود، قنوتش را تغییر می‌داد. یادم هست یک‌بار به ایشان گفتند که اهالی شمال خیلی به آب نیاز دارند؛ اصلاً بارندگی نشده است. اگر این هفته باران نبارد محصول امسال می‌سوزد. ایشان در قنوت نمازش در این‌باره دعا می‌کرد؛ طلب رحمت می‌کرد. در سال‌های گذشته دعای «لااله‌الاّ‌ا... الحلیم الکریم» را مرتب در نماز می‌خواند، ولی در این اواخر قنوت‌هایش عوض شده بود.7

 

سفارش می‌کرد که در عزاداری‌ها ادب رعایت شود. برخی اشعار را نمی‌پسندید و از شنیدن برخی اشعار خشنود می‌شد. خوشش نمی‌آمد که هر تعبیری در این مجالس بیان شود. در مجالس عزا بیشتر در پی این بود که ذکری از اهل‌بیت به میان آید و حالت حزنی ایجاد شود. یکی از مواردی که در مجالس عزا مورد عنایت آقا بود و بر آن اصرار داشت، این بود که آخر مجلس به ذکر مصائب سیدالشهدا ختم شود؛ هرچند مجلس امام دیگری باشد. ایشان تأکید می‌کرد امام حسین علیه‌السلام این‌قدر بزرگ است که همه‌امامان و پیامبران به ایشان متوسل می‌شدند. دیگران را نباید با ایشان مقایسه کرد.8

 

اصرار داشت که نه‌تنها در حرم‌های ائمه، بلکه در حرم فاطمه معصومه(س) هم نباید صدا را بلند کرد. می‌فرمود: بسپرید که در حرم فریاد نزنند. صدا بلند نکنند. ملائکه در حال طواف هستند و از صدای بلند اذیت می‌شوند. مقصودشان همین فریادهایی بود که برخی بلند می‌کردند؛ مثلاً همین که برخی فریاد می‌کشند: «صلوات بلند ختم کن». می‌خواستند هر کسی در حال خودش باشد.9


1-بهجة القلوب، ویژه اربعین رحلت، دفتر معظم له، ص 18 – 17
2-بهجة القلوب، ویژه اربعین رحلت عارف واصل، ص 13
3-همان، ص 68و 83 به نقل از آیت ا... مصباح
4-بهجت عارفان در حدیث دیگران، رضا باقی زاده، ص 161
5.6.7.8.9-مرکز تنظیم و نشر آثار آیت ا... بهجت. علی بهجت

 

در محضر آیت ا.../ اسرار نماز
«ما عظمتی نداریم، همین اندازه عظمت داریم که می‌ایستیم؛ بعد همین را در رکوع، نصفه می‌کنیم؛ و بعد به سجده و خاک بر می‌گردیم. قیام بنده در نماز، اظهار عبودیّت و سکون است، و این که هیچ حرکتی از خود ندارد؛ و سجود غایت خضوع است. شاید حکمت تکرار نماز – علاوه بر تثبیت – سِیر باشد؛ به این نحو که هر نمازی از نماز قبلی بهتر، و نماز قبلی زمینه ساز نماز بعدی باشد.»1

 

در خانه اگر کس است...
«آیا برای این بی سر و سامانی خود (ارتکاب گناه و نافرمانی از دستورات حضرت حق) برنامه و وقتی و سرآمدی مشخص کرده‌ایم؟ آیا تصمیم گرفته‌ایم که روزی دیگر گناه نکنیم، یا می‌خواهیم همین وضع را ادامه بدهیم؟ اگر بنا داریم این وضع بد را ادامه ندهیم، بنشینیم برای آن وقتی تعیین کنیم. یک ماه، شش ماه، یک سال، چند سال. خلاصه اگر بنا داریم تا زنده هستیم بدین منوال باشیم خطرناک است، حداقل حدی برای گناه خود معین کنیم. یک چیزی به شما می‌گویم که هر جا بروید این است و جز این نیست: بروید گناه نکنید.»2

 

بالاترین ذکر
«ترک صلوات و دعا کردن به دعاهای شخصی، مانند رها کردن سرچشمه و به دنبال جوی آب و یا حوض گشتن است؛ زیرا وقتی برای وسعت مقام و درجه واسطه فیض دعا می‌شود، دعاهای شخصی هم در آن گنجانده شده است. برای برآورده شدن حوائج، با عقیده کامل زیاد صلوات بفرستید. خدا می‌داند یک صلواتی را که انسان بفرستد و به میتی هدیه کند چه معنویتی، چه صورتی، چه واقعیتی برای همین یک صلوات است».3

 

برآستان اهل بیت(ع)
ائمه (علیهم السلام) از حال ما غافل نیستند، اگرچه ما از آن‌ها غافل باشیم. هر بلایی که به ما می‌رسد، در اثر دوری از اهل بیت (علیهم السلام) است. نجات برای کسی است که اهل بیت (علیهم السلام) را در همه جا حاضر ببیند. پا جای پای معصومین (علیهم السلام) بگذارید نه جای پای دیگران! ملازم علما باشید! و همیشه روشن باشید، و با مطالب مفید، حیات بخش و آموزنده سر و کار داشته باشید! 4

 

عشق به‌امام زمان(عج)
لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولی عصر (عج) تشرّف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز، سپس توسّل به ائمه (علیهم السلام) بهتر از تشرّف باشد. ما در دریای زندگی در معرض غرق شدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولیّ عصر (عج) استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد. 5

 

منابع:

1- نکته‌های‌ ناب
2-بهجت عارفان در حدیث دیگران، ص 164 – 163
3- مرکز تنظیم و نشر آثار آیت ا… بهجت
4- در محضر بهجت
5- در محضر بهجت

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۲۹
مجید کمالی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی