گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه
طبقه بندی موضوعی

کانال گنجینه
اینستگرام گنجینه
آپارات گنجینه
بایگانی
پیوندهای روزانه

بیماری که باعث هلاکت ابدی می‌شود!

دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۰۷ ق.ظ


بیماری که باعث هلاکت ابدی می‌شود!


آیا در میان ما مسلمانان معتقد به مبدأ و معاد و انبیا و امامان افرادی نیستند کسانی که مبتلا به بیماری حبّ مال می‌‌باشند و از دادن خمس و زکات و دیگر انفاقات مالی جدّاً استنکاف می‌ورزند و برای اقناعِ وجدانشان به زعم خود دست به توجیهات و عذر تراشی ها می‌زنند؟!


ثروت

ابلیس، خدا و معاد و انبیا را قبول داشت، امّا می‌گفت: دستور سجده بر آدم خاکی، درباره‌ی من دستور حکیمانه ای نیست؛ زیرا:  ( ... أنَا خـَیرٌ مِنْهُ ... )؛  [ص، 76] «من از او بهترم.»

کسانی هم که می‌گویند: خدا و پیغمبر و معاد درست است ولی من که یک خانم امروزی درس خوانده و دکتر هستم، درست نیست خودم را با حجاب از مردان بپوشانم. حجاب، شأنِ  زنهای بی‌سواد و روستایی بوده و هست! ما شأنمان اجلّ از این است که خود را با حجاب بپوشانیم!! اینها همان دنباله‌روهای ابلیس‌اند؛ چون ابلیس نیز حرفش همین بود؛ به خدا می‌گفت: همه چیز تو را قبول دارم ولی این دستورِ سجده بر آدم، مناسبِ شأن من نیست. این روش علاوه بر کفر عملی، کفر اعتقادی هم هست.

آیه قرآن اعلام خطر می‌کند که نتیجه بد عملی‌ها، پیدایش حالت نفاق در قلب است:

( فَأعْقَبَهمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إلی یوْمِ یلْقَوْنَهُ) ؛(توبه 77)

«شکستن پیمان بندگی و طغیان عملی، روح نفاق را در دلهای آنان تا روزِ مرگشان [یا روز قیامت] برقرار ساخت

 

نفاق آدمی را بیچاره می کند

1- نفاق، درجاتى دارد: نفاقِ زبانى، نفاق رفتارى و نفاق قلبى. فى قلوبهم

2- نفاق، گاهى موقّت وگاهى دائمى و همیشگى است. (حضرت على علیه السلام فرمودند: مراد از یوم یلقونه، روز قیامت است. بحار، ج 90، ص 132) الى یوم یلقونه

3- پیمان شکنى و دروغ، روحیّه ى نفاق مى آورد. گناه، گناه مى آورد. فاعقبهم نفاقاً... بما اخلفوا... و بما کانوا یکذبون

4- سرچشمه ى بدبختى هاى انسان، خود اوست. بما اخلفوا، بما کانوا یکذبون (بِما أخْلَفُوا اللهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یکْذِبُونَ ) «این روحِ نفاق، مولود خلف وعده ها و دروغگویی های آنان بود

این آیه جدّاً هشداری برای ماست که فعلاً کفر عملی داریم. مراقب باشیم منتِهی به نفاق و کفر اعتقادی نشود که تا آخرین لحظه‌ی عمر در جانمان باقی خواهد ماند.

 

شأن نزول آیه‌ی شریفه

شأن نزول این آیه را هم فرموده‌اند که داستان ثعلبهْْ بن حاطب است. او مرد فقیری بود و با کسب و کار مختصری که داشت معاشش تأمین می‌شد و چون خیلی کار نداشت هر روز در مسجد بود. پیش از همه به مسجد می‌آمد و بعد از همه هم از مسجد بیرون می‌رفت. می‌گفتند: کبوتر مسجد است! می‌دید دیگران ثروتمندند و کارهای خیر انجام می‌دهند و ثواب می‌برند. شیطان وسوسه اش کرد که: اگر تو هم مال داشته باشی، انفاق می‌کنی و به درجات عالی از بهشت می‌رسی. روزی گفت: یا رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) ؛ دعا کنید خدا به من ثروتی بدهد، من هم کارهای خوب بکنم و ثواب ببرم! فرمود: نه، ثعلبه؛

کسانی از نزدیکان ثعلبه نزد او رفتند و گفتند: (لا اُمَّ لَکَ نَزَلَ فیکَ کَذا وَ کَذا)؛ «ای بی مادر؛ کاری کردی که درباره‌ات آیه نازل شد و محکوم به نفاقت کرد.» سخت ناراحت شد و نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) رفت و گفت: توبه کردم. فرمود: از جانب خدا مأذون به قبول توبه‌ات نیستم! معلوم می‌شود توبه اش واقعی نبوده وگرنه قبول می‌شد

(قَلیلٌ تُۆَدّی شُکْرَهُ خَیرٌ مِنَ کَثیرٍ لا تُطیقُهُ)؛

«کم داشته باشی و شکرش را ادا کنی، بهتر از این است که زیاد داشته باشی و قادر به شکرش نباشی

او بار دوّم و سوّم مکرراً از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) استدعا می‌کرد و می‌گفت: اگر شما دعا کنید من مال دار بشوم، انواع و اقسام خیرات از دست من صادر خواهد شد. رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) می‌فرمود: ثعلبه؛ دوست نداری از من پیروی کنی؟! به خدا قسم؛ من اگر بخواهم، خداوند کوهها را برای من تبدیل به طلا و نقره می‌کند ولی من نداشتن را بر داشتن ترجیح می‌دهم! تو هم مثل من باش.

او دست‌بردار نبود و با اصرار از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) تقاضای دعا داشت! عاقبت آن حضرت درباره‌اش دعایی کرد و او گوسفندی خرید. آن گوسفند تولید نسل کرد و ثروت روز افزون به او رو آورد. به گوسفند داری مشغول شد و کم‌کم از مسجد بریده شد. او که همیشه در مسجد بود، حالا بعد از اذان به مسجد می‌آمد و رکعت های آخر نماز و در رکوع می‌رسید و می‌گفت: (یا الله؛ اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرینَ)؛ تا به جماعت ملحق شود! کم‌کم گوسفندان بیشتر شدند و مدینه گنجایش آنها را نداشت. در بیرون شهر درّه ای گرفت و گوسفندان را آنجا برد و دیگر به مسجد و جماعت نمی‌رسید! تنها برای نماز جمعه به شهر می‌آمد. پس از چندی از نماز جمعه  هم باز ماند و هر روز جمعه سر جاده می‌آمد و از کسانی که به نماز جمعه آمده و بر می‌گشتند، از اوضاع شهر می‌پرسید!

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) از حالش جویا شد. گفتند: آقا او حشم دار شده و دیگر به مسجد نمی‌آید! فرمود:

(یا وَیحَ ثَعْلَبةَ یا وَیحَ ثَعْلَبةَ )؛

«وای بر ثعلبه؛ وای بر ثعلبه؛ [که خود را گرفتارکرد]

تا اینکه آیه‌ی زکات نازل شد:

(خُذْ مِنْ أمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها...)؛ [توبه ، 103]

«از مردم صدقات مالشان را بگیر و تطهیرشان کن

ثروت

پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دو نفر را مأمور جمع‌آوری زکات و صدقات کرد. فرمانی هم نوشت و به دست مأموران داد که به صاحبان اموال ارائه دهند. فرمود: اوّل نزد ثعلبه بروید و بعد فلان مرد از بنی سلیم.

نزد ثعلبه آمدند و پیام پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را رساندند. گفت: اینکه شما می‌گویید همانند جزیه ای است که از کفّار می‌گیرند. مسلمان که نباید جزیه بدهد، فعلاً پیش دیگران بروید! آنها نزد آن مرد بنی سلیمی رفتند. او تا شنید مأموران پیامبر برای اخذ زکات می‌آیند، خوشحال شد! شترهای زیادی داشت. آنها را جمع کرد و هر کدام که چاقتر و بهتر بود، انتخاب کرد و با شترانش به استقبال مأموران جمع‌آوری زکات آمد. تجلیل و احترام بسیار کرد و شترها را تقدیم آنان نمود. آنها گفتند: زکاتِ مال تو کمتر از این می‌شود. چرا زیادی می‌دهی؟ گفت: من طَوْعاً و رَغْبَهًْْ با کمال افتخار، این ناقابل را به حضور پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) تقدیم می‌کنم. آنها گرفتند و دوباره نزد ثعلبه آمدند. ثعلبه به آنان گفت: فرمان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را بدهید ببینم. وقتی دید باز گفت: من نمی‌توانم بپذیرم. این جزیه است و جزیه را از کفّار می‌گیرند. حالا فعلاً بروید تا من فکری بکنم. رفتند و به رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) گزارش دادند. فرمود:

(یا وَیحَ ثَعْلَبةَ یا وَیحَ ثَعْلَبةَ )؛

«وای بر ثعلبه؛ وای بر ثعلبه [ که خود را گرفتارکرد].» در این موقع این آیه‌نازل شد:

( ‌وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللهَ) ؛

«از منافقان کسانی هستند که با خدا پیمان می‌بندند [که اگر از فضل خودش به ما بدهد، ما حتماً صدقه می‌دهیم، و از صالحان می‌شویم].»

( فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ )  ؛

«وقتی خدا به آنها داد، بخل ورزیدند و تولّی کردند و اعراض نمودند

تا آنجا که گفتند: اصلاً این حکمِ اخذ زکات درست نیست و شبیه اخذ جزیه از کفّار است.

( فَأعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إلی یوْمِ یلْقَوْنَهُ )؛ «این تولّی و اعراض از فرمان خدا نفاقی در قلبشان برقرار ساخت که تا دم مرگ از قلبشان بیرون نخواهد رفت»

( فَأعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إلی یوْمِ یلْقَوْنَهُ بِما أخْلَفُوا اللهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یکْذِبُونَ )؛

«این تولّی و ا عراض، در قلبشان نفاق ایجاد کرد و تا دم مرگ از آنها جدا نخواهد شد

کسانی از نزدیکان ثعلبه نزد او رفتند و گفتند: (لا اُمَّ لَکَ نَزَلَ فیکَ کَذا وَ کَذا)؛ «ای بی مادر؛ کاری کردی که درباره‌ات آیه نازل شد و محکوم به نفاقت کرد.»

سخت ناراحت شد و نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) رفت و گفت: توبه کردم. فرمود: از جانب خدا مأذون به قبول توبه‌ات نیستم! معلوم می‌شود توبه اش واقعی نبوده وگرنه قبول می‌شد. از ترس مردم بود که در میان مردم منافق معرّفی گشته و مطرود از رحمت حقّ شده است. خاک بر سر خود ریخت و تضرّع کرد. رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: کاری است که خودت کرده‌ای و گوش به حرف من نداده‌ای و اکنون جبران‌پذیر نیست.

بعد از وفات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) نزد ابوبکر و عمر آمد و آنها هم گفتند: چون پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نپذیرفته ما هم نمی‌پذیریم. تا زمان عثمان بود و با همان حالِ نفاق از دنیا رفت. شاهد بر اینکه توبه اش هم منافقانه بوده و توبه‌ی واقعی نبوده است.

خودِ آیه‌ شریفه است که می‌فرماید:

( فَأعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إلی یوْمِ یلْقَوْنَهُ )؛

«این تولّی و اعراض از فرمان خدا نفاقی در قلبشان برقرار ساخت که تا دم مرگ از قلبشان بیرون نخواهد رفت

پس معلوم می‌شود توبه‌ی ثعبله، توبه‌ی منافقانه و ریاکارانه بوده است وگرنه مسلّم مقبول واقع می‌شد.

 

مشابه ثعلبه در جامعه بسیارند!!

حالا طرز تفکّر ثعلبه در میان ما مسلمانانِ خوش اعتقاد نیز فراوان است! ما کافر نیستیم، او هم کافر نبود، مۆمنِ اهل نماز و مسجد بود. بیماری خطرناک حبّ مال بیچاره‌اش کرد و به هلاکِ ابدیش انداخت. آیا در میان ما مسلمانان معتقد به مبدأ و معاد و انبیا و امامان افرادی نیستند کسانی که مبتلا به بیماری حبّ مال می‌‌باشند و از دادن خمس و زکات و دیگر انفاقات مالی جدّاً استنکاف می‌ورزند و برای اقناعِ وجدانشان به زعم خود دست به توجیهات و عذر تراشی ها می‌زنند؟!

فرآوری: زهرا اجلال

بخش قرآن تبیان  


منابع :

سایت حوزه

بیانات حجت الاسلام قرائتی

بیانات حجت الاسلام ضیاء آبادی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۰۶
مجید کمالی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی