گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه
طبقه بندی موضوعی

کانال گنجینه
اینستگرام گنجینه
آپارات گنجینه
بایگانی
پیوندهای روزانه

منافق در هر لباس وجود دارد !

چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۳۶ ب.ظ


منافق در هر لباس وجود دارد !


و اذا قیل لهم لا تفسدوافی الارض قالوا انما نحن مصلحون، الا انهم هم المفسدون و لکن لایشعرون، و اذا قیل لهم آمنوا کما آمن الناس قالوا اَنۆمن کما اَمن السفهاء الا انهم هم السفهاء و لکن لایعلمون.( 11 و 12 و 13 – بقره )

وچون به آنان گفته شود در زمین فساد مکنید گویند: ما همین اصلاح کننده‌ایم آگاه باشید که آنان همین مفسدند ولیکن نمی‌فهمند. و چون به آنان گفته شود ایمان آورید چنانکه مردم ایمان آورده‌اند گویند: آیا ایمان آوریم چنانکه نابخردان ایمان آورده‌اند، آگاه باشید آنان خود نابخردند ولیکن نمی‌فهمند.


نفاق

ترسیم چهره‌ی منافقین

مسأله‌ی اصلی در این آیات، ترسیم چهره‌ی منافقین است.

سخن بر سر این نیست که کسی ظاهر و باطنش با هم یکی نیست. این البته یک بیماری است، اما این آن چیزی نیست که این آیات با این همه توجه و شدت به مقابله با آن برخاسته باشد، بلکه مقصود اینست که در جامعه یک جریان خصومت و دستگاه توطئه‌ای زیر پوشش دین و زیر ظاهر ادعای ایمان وجود دارد، که این آیات، با آن جریان مقابله می‌کند و او را می‌خواهد افشاء کند، در حقیقت یک گروه دشمنی را می‌خواهد ترسیم و چهره‌نگاری کند.

در آیات قبل در این سوره صرفاً این خصوصیت ذکر شده است که اینها دروغ‌زن و دورو هستند، تا این احساس را مۆمن پیدا کند که آن مجموعه‌ی منافق که غالباً شناخته شده هم نیستند (اگر چه گاهی هم ممکن است جمعی از مۆمنین اینها را شناخته باشند ) زیر بار نمی‌روند، دروغ می‌گویند و منافقند.

پس در آیه اول مقصود اینست که نشان بدهد این گروه به سخنشان و ظاهرشان اعتمادی نیست. نگاه نکنید که اینها می‌گویند ما ایمان آوردیم در دل آنها چیز دیگری هست و خصوصیت محوری آنها ، دوروئی و دروغ‌زنی و نابرابر بودن ظاهر و باطن است و در این آیه مورد اشاره قرار می‌گیرد.

در آیه دوم: خدعه‌گری آنها و تصمیم آنها بر فریب مۆمنین و به تعبیر آیه، فریب خدا مورد توجه قرار می‌گیرد، فقط این نیست که ظاهر و باطن‌شان یکی نیست، بلکه درصدد فریب‌زنی و خدعه هم هستند، می‌خواهند با شما خدعه کنند و این خدعه چیزی ورای آن دروغ‌زنی است. یک وقت یک کسی صرفاً دروغی به شما می‌گوید، اما یک وفت هست که پشت سر این دروغ یک فتنه‌ای هست و می‌خواهد با خدعه و نیرنگ آن فتنه را تحقق ببخشد و این چیز بزرگتری است. البته اساس این خصوصیت دوم بر خصوصیت اول استوار است، یعنی دروغ‌زنی آنها محور کار است، اما پشت سر این دروغ‌زنی یک خدعه‌گری وجود دارد که این، هشیاری بیشتری را می‌طلبد، البته آن منافق فردی بعنوان یک خصوصیت فردی، این دومی را دیگر ندارد و همان ظاهر و باطنش یکی نیست.

حقیقت قضیه هم این است، که کدام فساد بالاتر از خدعه‌ی مۆمنین و کدام فساد بالاتر از خنجر در پشت پنهان کردن برای فرود آوردن ـ در کتف یک حرکت جوان پرشتاب نورانی به سمت ارزشها و هدفهای والاست؟ از این فسادی بالاتر نیست، در آن روز هم اینطور بود، امروز هم اینطور است، همیشه هم همینطور خواهد بود

مقصود باطِلِ جریان نفاق در جامعه

اما جریان نفاق در جامعه، بعنوان یک جریان دشمن و مخاصم، مسأله‌اش این نیست که باطنش با ظاهرش یکی نیست، بلکه پشت سر این یکی نبودن یک خدعه و نیرنگ و یک مقصود باطل است که می‌خواهد اجرا شود و آیه دوم این را گفته است. البته در همین آیه دوم: مسأله را برای مۆمنین و برای همه‌ی مردم روشن می‌کند که بدانید این خدعه بی‌فرجام است، یعنی با خودشان خدعه می‌کنند، نه با خدا، اگر چه ممکن است مۆمنین تا مدتی هم نفهمند که اینها درصدد چه هستند، اما آنکه در یک جامعه‌ی ارزشی، ارزشها را نمی‌پذیرد و درصدد ضربه زدن به آن ارزش هاست این با کسی جز خودش خدعه نمی‌کند و خود اوست که خودش را از سفره‌‌ی رحمت الهی دور می‌کند و خود را از خیرات جامعه‌ی اسلامی مبرّا و جدا می‌سازد و در حقیقت، منافق ضرر عمده را به خودش می‌زند.

اما آیه سوم از بعد دیگری به مسأله‌ی منافق نگاه می‌کند و می‌گوید که هرچه زمان بگذرد وضع این بیچاره بدتر می‌شود: فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا ( 100 – بقره )

او یک بی‌اعتدالی و ناتندرستی از اول کار در خود دارد و یک مرضی در او هست که این مرض ممکن است معلول تربیت‌های خانوادگی باشد، یا ممکن است محصول تسلط یک فرهنگی بر ذهن او باشد، و یا ممکن است محصول بعضی از معاشرت‌ها و رفاقت‌ها و آموزش‌ها باشد و این بیماری موجب شد تا او در مقابل حق مقاومت بکند.

البته ممکن است کسانی همین بیماری را داشته باشند، اما خودشان را نجات بدهند، چون فطرت صحیح انسانها اقتضا می‌کند که در مقابل دعوت حق تسلیم بشوند و وقتی چیزی درست است و سخن برحق است و آنگاه که حقیقتی به انسانها ارائه می‌شود، طبیعت فطرت سلیم حکم می‌کند که آن را بپذیرد و بعضی‌ها که در همان ابتدای امر آن را می‌پذیرند، اینها آن افراد سالمند، بعضی هم که بیمار دلی دارند و در اول یک مقاومتی می‌کنند و تعصبی بخرج می‌دهند، حسدی مانع می‌شود که آن حقیقت را قبول کنند تربیت خانوادگی آنها را از این حقیقت دورنگه می‌دارد، اما بالاخره بر آن بیماری فائق می‌آیند و در یک نقطه مرض را سرکوب می‌کنند، اینها همه نجات پیدا می‌کنند، لکن یک عده هستند که در مقابل این بیماری و در مقابل این اختلال درونی خود، هیچ حرکت نجات بخشی را برای خودشان بعهده نمی‌گیرند و خودشان را رها می‌کنند، عیناً مثل بیماریهای جسمی.

گناه

گاهی یک بنیه: ، بنیه سالمی است، و گاهی هم این بنیه اختلال و بیماری و ناتندرستی دارد، انسان به طبیب مراجعه می‌کند و طبیب به او داروئی را ارائه می‌دهد و او آن داردو را مصرف می‌کند، در مقابل کار طبیب و درمان او مقاومت نمی‌کند، این هم خوب خواهد شد. اما آن کسی که این بیماری را دارد اگر به طبیب مراجعه بکند، و طبیب برای او چیزی تجویز بکند، وقتی او داروی شفابخش را مصرف نمی‌کند و پرهیز لازم را انجام نمی‌دهد، نتیجه‌اش عمیق‌تر شدن مرض و لاعلاج شدن یا صعب العلاج شدن مرض است و مشکل کار منافق اینجاست که به بیماری تن می‌دهد و تسلیم بیماری می‌شود.

خطر بروز نفاق در هر برهه‌ای از زمان

کسی خیال نکند که مسأله‌ی نفاق مربوط به صدر اسلام بود، نه، همه‌ی ما، من و شما در معرض این امتحان در تمام حالات هستیم، یک حقیقتی مطرح می‌شود که این حقیقت ممکن است با گوشه‌ای از احساسات و دریافتهای ما ناسازگار باشد: یا با خود پرستی ما، یا با ادعاهای درونی ما، یا با علمی که برای خودمان قائلیم، یا برای سابقه‌ای که برای خودمان می‌شناسیم، مثلاً با سابقه‌ی مبارزه، یا با توقعی که نسبت به شخصیت خودمان داریم، این ناسازگار است، در مقابل این حقیقت چکار خواهیم کرد؟ هم می‌توان پا گذاشت روی این احساس غلط و درک باطل و تسلیم شد و حرکت کرد و در راه این حقیقت رفت، هم می‌توان تسلیم نشد، بلکه تسلیم آن احساسات غلط درونی شد، که اگر این کار انجام گرفت آن وقت: فزاد هم الله مرضا دائم این حالت دومی یعنی نفرت وجدائی، ایجاد می‌شود و کار را به جاهای بسیار دشوار خواهد رساند، گاهی هم بصورت لاعلاج در خواهد آمد، واقعاً گاهی اوقات افرادی علاج نداشتند.

 

منافقین مفسدین روی زمین هستند

در این آیه، سخن از این گفته می‌شود: که کسانی به منافقین می‌گویند فساد نکنید در زمین، اینجا قرآن با نفس بیان این مطلب اعلام می‌کند که منافقین دارند فساد می‌کنند، خود این که می‌گوید: واذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض (11 – بقره) وقتی که به ایشان گفته شود فساد نکنید، قبل از آنکه ما به جواب آنها بپردازیم، یک قضاوتی را از قرآن احساس می‌کنیم، قضاوت قرآنی این است که اینها دارند در زمین فساد می‌کنند، حقیقت قضیه هم این است، که کدام فساد بالاتر از خدعه‌ی مۆمنین و کدام فساد بالاتر از خنجر در پشت پنهان کردن برای فرود آوردن در کتف یک حرکت جوان پرشتاب نورانی به سمت ارزشها و هدف های والاست؟ از این فسادی بالاتر نیست، در آن روز هم اینطور بود، امروز هم اینطور است، همیشه هم همینطور خواهد بود.

در آیات قبل در این سوره صرفاً این خصوصیت ذکر شده است که اینها دروغ‌زن و دورو هستند، تا این احساس را مۆمن پیدا کند که آن مجموعه‌ی منافق که غالباً شناخته شده هم نیستند ( اگر چه گاهی هم ممکن است جمعی از مۆمنین اینها را شناخته باشند ) زیر بار نمی‌روند، دروغ می‌گویند و منافقند

وقتی یک ملتی با اتکاء به ایمان به سمت هدفهای والایی دارد حرکت می‌کند، طبیعی است که با زحمت دارد حرکت می‌کند، چون هرگز حرکت به سمت ارزشهای والای الهی آسان و بی‌دردسر نخواهد بود، و طبیعی است که عوامل گوناگون، چون گرگ و دزد و خار و سنگ و صخره و همه چیز سر راهش قرار می‌گیرد و او افتان و خیزان از همه‌ی اینها با همت حرکت می‌کند و می‌رود و با دشواری دارد این حرکت را ادامه میدهد، که اگر این دشواری‌ها و برخورد با مشکلات نبود و بروز توانائی‌های والای انسان هم نبود، آن وقت یکی از پشت بیاید به این حرکت خنجر بزند، آیا هیچ فسادی از این بالاتر هست؟

در صدر اسلام، بین کفر و جاهلیت آنروز عالم، نور توحید و نور آزادی انسان و نور قطع رشته‌های بردگی از گردن و دست‌پای انسان داشت و از اسلام همه‌جا را منور می‌کرد و اسلام و پیغمبر اسلام داشتند حرکت می‌کردند به سمت تعالی که یک مشت آدمهای حقیر و خفاشان کوردل، خودشان را پنهان کردند تا به پیغمبر ضربه بزنند.

 

ضربه‌ها چگونه بود؟

ضربه‌ها این بود، که در جاهای متعدد قرآن هست، مسخره می‌کردند تا شاید روحیه مسلمان‌ها را ضعیف کنند، صبح ایمان می‌آوردند، شب از ایمان برمی‌گشتند شاید اینها را مردد کنند، مدینه آن روز اوایل کار، شاید ده پانزده هزار نفر جمعیت بیشتر نداشته آن وقت در این شرایط چند نفر بیایند اول صبح پیش پیغمبر (صلی الله علیه وآله) بگویند ما ایمان آوردیم بعد وقت غروب که می‌شود بیایند میان اجتماعات مردم بگویند این چه ایمانی است، این حرفها را بیندازید دور، برای اینکه روحیه مردم را ضعیف کنند و این در قرآن هست، که یکی از شیوه‌های منافقین بود، یا اینکه بروند توطئه کنند، با مرکز امپراطوری روم تماس بگیرند و به آنها چرا شما نمی‌آیید حمله کنید به مدینه، اگر شما بیائید ما هم از داخل به شما کمک می‌کنیم و بساط اسلام را از بین می‌بریم. فسادهای اینها اینجور کارها بود، که البته طبعاً این کارها به نتیجه مطلوب نمی‌رسید، کما اینکه در جامعه خود ما هم همینطور بود.

آیه قرآن از آغاز می‌گوید: واذا قیل لهم لا تفسدو فی الارض وقتی که به اینها گفته می‌شود در زمین فساد نکنید،‌ آنها در جواب وقتی به ایشان گفته می‌شود در زمین فساد نکنید چه می‌گویند؟ اینست که: قالوا انما نحن مصلحون ما داریم اصلاح می‌کنیم .

فراوری: زهرا اجلال

بخش قرآن تبیان  


منبع: بیانات آیت الله خامنه ای در درس تفسیر قرآن

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۰۱
مجید کمالی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی