فاطمه(س)؛ ولیّ انبیاء
شیعه معتقد است حضرت صدّیقه زهرا(س) نیز ولیّة الانبیاء بوده است، چنانکه پیامبر اعظم(ص) و علی(ع) و یازده امام(ع) دیگر ولیّ آنان بودهاند.
«حضرت فاطمه(سلام الله علیها) از دیدگاه قرآن»
مقدمه
خداوند متعال در قرآن کریم پیرامون برخی موجودات و انسانها آیاتی را بیان فرموده است. لکن از برخی به دلیل عظمت و بزرگی آنها و از برخی به دلیل پستی و حقارت آنها، یاد کرده است.
چنانکه می بینیم در مورد خلقت زمین و آسمان و عظمت این کار می فرماید: «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ»[1].
یا در مورد پستی و رذالت کفار و مشرکین می فرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْینٌ لا یبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون»[٢].
و یا در مورد کسانی که نسبت به نماز خواندن بی اعتنا هستند می فرماید: «فَوَیلٌ لِلْمُصَلِّینَ *الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ*الَّذینَ هُمْ یراؤُنَ »[٣].
یکی از انسانهایی که خداوند متعال در چند جای قرآن کریم از او به نیکی و عظمت یاد می کند؛ حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) میباشد.
در این مقاله بر آنیم تا چند آیه از این آیات شریفه که در عظمت این بانوی معصومه و نمونه وارد شده است را به نظاره بنشینیم و از جرعه های ناب آنها سیراب شویم.
آیة اول: آیة تطهیر
«إنّما یریدُ الله لِیذهِبَ عَنکُم الرّجسَ أهلَ البیت و یطهِّرَکُم تَطهیرا»[۴].
«خدا چنین میخواهد که رِجس(هر آلایش) را از شما خاندان نبوّت ببرد و شما را پاک و منزّه گرداند».
در شأن نزول این آیه، روایات متواتر و زیادی موجود است که حاکی از این است که «آیه تطهیر» در خانه امّ سلمه نازل شده است و در آن هنگام رسول اکرم(ص)، حضرت صدّیقه(س)، امیرالمؤمنین و حسنین(ع) حضور داشتهاند. جناب امّ سلمه از رسول اکرم(ص) تقاضا میکند که من نیز به جمع شما داخل شوم و تحت کِساء نزد شما خاندان رسالت قرار گیرم؟ حضرت محمد(ص) او را نهی کرد و فرمود: «نه، تو داخل نشو! هر چند تو خوبی. ولی این آیه مخصوص ما پنج تن است».
نام جماعتی از صحابه که شأن نزول این آیه را در خصوص پنج تن نقل کردهاند و روایات آنها متواتر است به این شرح میباشد: سعد بن ابی وقّاص، انس بن مالک، ابن عبّاس، ابو سعید خدری، عمر بن ابی سلمه، وائله ابن اسقع، عبدالله بن جعفر، ابو حمراء هلال، امّ سلمه، عایشه، ابو هریره، معقل بن یسار، ابوالطفیل، جابر بن عبدالله، ابو برزة اسلمی و مقداد بن اسود.[۵]
پس با توجه به مطلب فوق، جای هیچگونه تردیدی نیست که حضرت صدّیقه زهرا(س) نیز مشمول آیه تطهیر است و او نیز در کلمة «اهلالبیت»، داخل میباشد. گذشته از اینها، پیامبر اکرم(ص) برای اثبات و روشن شدن حقیقت امر، کار بسیار جالبی کردند که 9 نفر از صحابه آن را نقل کردهاند. به این شرح که بعد از نزول این آیه، حضرت رسول(ص) هر روز هنگام خروج از منزل که برای اقامة نماز صبح به مسجد تشریف میبرد، به در خانة حضرت صدّیقه میآمد و میفرمود:
السّلام علیکم یا اهل البیت، إنّما یرید الله لیذهب عنکُم الرّجسَ أهل البیت یطهرّکم تطهیرا.
سلام بر شما ای اهل بیت؛ خداوند تنها میخواهد آلودگیها را از شما بزداید و پاک کند، پاک شدنی.
راوی میگوید: من شش ماه در مدینه بودم و این جریان را هر روز مشاهده کردم.[۶]
همین یک آیه، دلیلی است کافی و نشانگر اینکه حضرت فاطمه(س)، معصومه است، و هرگز مرتکب هیچگونه گناهی نشده است.
آیة دوم: آیة مباهله
«فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین»[٧]
«پس بگو(ای پیامبر) بیایید ما و شما با فرزندان و زنان خود با هم به مباهله برخیزیم(یعنی در حقّ یکدیگر نفرین کنیم) تادروغگویان را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم.»
این آیه به طور صریح و آشکار اشاره میکند به این که پیامبر اکرم(ص) هنگامیکه با نصارای نَجران مباهله نمود، علاوه بر اینکه حضرت علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) همراه ایشان بودند، حضرت صدّیقه(س) نیز در این مباهله شرکت داشت.
پس ایشان وجود مقدّسی است که میان چهار معصوم دیگر در آیه مباهله قرار گرفته است.[٨]
با توجه به این که مباهله(ابتهال و نفرین کردن) با نصارای نجران یک کار عادی نیست و زن و مرد عادی نمیتوانند اقدام به مباهله نمایند و طرف مقابل را مغلوب و رسوا کنند، لذا صلاحیت اقدام به چنین امر خطیری را افراد مقدس و شایسته ای دارا هستند که مورد نظر مرحمت حضرت حق تبارک و تعالی بوده باشند، و حضرت صدّیقه(س) نیز یکی از آن شخصیتهایی است که مشمول این آیه شریفه است و این از مسلّمات است.
باید توجه داشت که این آیه، از آیاتی است که علاوه براینکه بر عظمت حضرت زهرا(س) دلالت می کند، بر عظمت حضرت علی(ع) نیز دلالت می کند، چرا که خداوند متعال در این آیه شریفه از حضرت علی(ع) به نفس پیامبر(ص) تعبیر کرده است.
و سزاوار است بخاطر اهمیت این مسأله و جریان زیبای آن، این جریان تاریخی را در اینجا بازگو کنیم.
مدینه اولین باری است که میهمانانی چنین غریبه را به خود میبیند. کاروانی متشکل از شصت میهمان ناآشنا که لباسهای بلند مشکی پوشیدهاند، به گردنشان صلیب آویختهاند، کلاههای جواهرنشان بر سر گذاشتهاند، زنجیرهای طلا به کمر بستهاند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباسهای خود نصب کردهاند.
وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد میشوند، همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه میکنند. اما پیامبر بیاعتنا از کنار آنان میگذرد و از مسجد بیرون میرود هم هیأت میهمانان و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی میشوند. مسلمانان تا کنون ندیدهاند که پیامبر مهربانشان به میهمانان بیتوجهی کند به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی علت بیاعتنایی پیامبر را سؤال میکند، هیچ کدام از مسلمانان پاسخی برای گفتن پیدا نمیکنند.
تنها راهی که به نظر میرسد، این است که علت این رفتار پیامبر را از حضرت علی بپرسند، چرا که او نزدیکترین فرد به پیامبر و آگاهترین، نسبت به دین و سیره و سنت اوست. مشکل، مثل همیشه به دست علی حل میشود. پاسخ او این است که:
«پیامبر با تجملات و تشریفات، میانهای ندارند؛ اگر میخواهید مورد توجه و استقبال پیامبر قرار بگیرید، باید این طلاجات و جواهرات و تجملات را فروبگذارید و با هیأتی ساده، به حضور ایشان برسید.»
این رفتار پیامبر، هیأت میهمان را به یاد پیامبرشان، حضرت مسیحی میاندازد که خود با نهایت سادگی میزیست و پیروانش را نیز به رعایت سادگی سفارش میکرد.
آنان از این که میبینند، در رفتار و کردار، این همه از پیامبرشان فاصله گرفتهاند، احساس شرمساری میکنند. میهمانان مسیحی وقتی جواهرات و تجملات خود را کنار میگذارند و با هیأتی ساده وارد مسجد میشوند، پیامبر از جای برمیخیزد و به گرمی از آنان استقبال میکند. شصت دانشمند مسیحی، دور تا دور پیامبر مینشینند و پیامبر به یکایک آنها خوشامد میگوید، در میان این شصت نفر، که همه از پیران و بزرگان مسیحی نجران هستند، «ابوحارثه» اسقف بزرگ نجران و «شرحبیل» نیز به چشم میخورند. پیداست که سرپرستی هیأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، بر عهده دارد. او نگاهی به شرحبیل و دیگر همراهان خود میاندازد و با پیامبر شروع به سخن گفتن میکند: «چندی پیش نامهای از شما به دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیک، حرفهای شما را بشنویم».
پیامبر میفرماید:
«آنچه من از شما خواستهام، پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه است».
و برای معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان میخواند.
اسقف اعظم پاسخ میدهد: «اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به خداست، ما قبلاً به خدا ایمان آوردهایم و به احکام او عمل میکنیم.»
پیامبر(ص) میفرماید:
«پذیرش اسلام، علایمی دارد که با آنچه شما معتقدید و انجام میدهید، سازگاری ندارد. شما برای خدا فرزند قائلید و مسیح را خدا میدانید، در حالی که این اعتقاد، با پرستش خدای یگانه متفاوت است.»
اسقف برای لحظاتی سکوت میکند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب میگردد. یکی دیگر از بزرگان مسیحی که اسقف را درمانده در جواب میبیند، به یاریاش میآید و پاسخ میدهد:
«مسیح به این دلیل فرزند خداست که مادر او مریم، بدون این که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. این نشان میدهد که او باید خدای جهان باشد.»
پیامبر لحظهای سکوت میکند.
ناگهان فرشته وحی نازل میشود و پاسخ این کلام را از جانب خداوند برای پیامبر میآورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را برای آنان بازگو میکند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است که او را به قدرت خود از خاک آفرید...»[٩]
و توضیح میدهد که «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی کند، حضرت آدم که نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است. در حالی که چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»
لحظات به کندی میگذرد، همه سرها را به زیر میاندازند و به فکر فرو میروند. هیچ یک از شصت دانشمند مسیحی، پاسخی برای این کلام پیدا نمیکنند. لحظات به کندی میگذرد؛ دانشمندان یکی یکی سرهایشان را بلند میکنند و در انتظار شنیدن پاسخ به یکدیگر نگاه میکنند، به اسقف اعظم، به شرحبیل؛ اما... سکوت محض.
عاقبت اسقف اعظم به حرف میآید:
«ما قانع نشدیم. تنها راهی که برای اثبات حقیقت باقی میماند، این است که با هم مباهله کنیم. یعنی ما و شما دست به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم که هر کس خلاف میگوید، به عذاب خداوند گرفتار شود.»
پیامبر لحظهای میماند. تعجب میکند از اینکه اینان این استدلال روشن را نمیپذیرند و مقاومت میکنند. مسیحیان چشم به دهان پیامبر میدوزند تا پاسخ او را بشنوند.
در این حال، باز فرشته وحی فرود میآید و پیام خداوند را به پیامبر میرساند. پیام این است:
«هر کس پس از روشن شدن حقیقت، با تو به انکار و مجادله برخیزد، [به مباهله دعوتش کن] بگو بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان. شما جانهایتان را بیاورید و ما هم جانهایمان، سپس با تضرع به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان طلب کنیم.»[١٠]
پیامبر پس از انتقال پیام خداوند به آنان، اعلام میکند که من برای مباهله آمادهام. دانشمندان مسیحی به هم نگاه میکنند، پیداست که برخی از این پیشنهاد اسقف رضایتمند نیستند، اما انگار چارهای نیست.
زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مکان آن صحرای بیرون مدینه تعیین میشود.
دانشمندان مسیحی موقتاً با پیامبر خداحافظی میکنند و به اقامتگاه خود باز میگردند تا برای مراسم مباهله آماده شوند.
صبح است، شصت دانشمند مسیحی در بیرون مدینه ایستادهاند و چشم به دروازه مدینه دوختهاند تا محمد با لشکری از یاران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پیدا کند.
تعداد زیادی از مسلمانان نیز در کنار دروازه شهر و در اطراف مسیحیان و در طول مسیر صف کشیدهاند تا بیننده این مراسم بینظیر و بیسابقه باشند.
نفسها در سینه حبس شده و همه چشمها به دروازه مدینه خیره شده است.
لحظات انتظار سپری میشود و پیامبر در حالی که حسین را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدینه خارج میشود. پشت سر او تنها یک مرد و زن دیده میشوند. این مرد علی است و این زن فاطمه.
تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت بر دل مسیحیان سایه میافکند.
شرحبیل به اسقف میگوید: نگاه کن. او فقط دختر، داماد و دو نوه خود را به همراه آورده است.
اسقف که صدایش از التهاب میلرزد، میگوید:
«همین نشان حقانیت است. به جای این که لشکری را برای مباهله بیاورد، فقط عزیزان و نزدیکان خود را آورده است، پیداست به حقانیت دعوت خود مطمئن است که عزیزترین کسانش را سپر بلا ساخته است.»
شرحبیل میگوید: «دیروز محمد گفت که فرزندانمان و زنانمان و جانهایمان. پیداست که علی را به عنوان جان خود همراه آورده است.»
«آری، علی برای محمد از جان عزیزتر است. در کتابهای قدیمی ما، نام او به عنوان وصی و جانشین او آمده است...»
در این حال، چندین نفر از مسیحیان خود را به اسقف میرسانند و با نگرانی و اضطراب میگویند:
«ما به این مباهله تن نمیدهیم. چرا که عذاب خدا را برای خود حتمی میشماریم.»
چند نفر دیگر ادامه میدهند: «مباهله مصلحت نیست. چه بسا عذاب، همه مسیحیان را در بر بگیرد.»
کمکم تشویش و ولوله در میان تمام دانشمندان مسیحی میافتد و همه تلاش میکنند که به نحوی اسقف را از انجام این مباهله بازدارند.
اسقف به بالای سنگی میرود، به اشاره دست، همه را آرام میکند و در حالی که چانه و موهای سپید ریشش از التهاب میلرزد، میگوید:
«من معتقدم که مباهله صلاح نیست. این پنج چهره نورانی که من میبینم، اگر دست به دعا بردارند، کوهها را از زمین میکنند، در صورت وقوع مباهله، نابودی ما حتمی است و چه بسا عذاب، همه مسیحیان جهان را در بر بگیرد.»
اسقف از سنگ پایین میآید و با دست و پای لرزان و مرتعش، خود را به پیامبر میرساند. بقیه نیز دنبال او روانه میشوند.
اسقف در مقابل پیامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زیر میافکند و میگوید: «ما را از مباهله معاف کنید. هر شرطی که داشته باشید، قبول میکنیم.»
پیامبر با بزرگواری و مهربانی، انصرافشان را از مباهله میپذیرد و میپذیرد که به ازای پرداخت مالیات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت کند.
خبر این واقعه، به سرعت در میان مسیحیان نجران و دیگر مناطق پخش میشود و مسیحیان حقیقتجو را به مدینه پیامبر سوق میدهد تا در محضر پیامبر نور و رحمت و مهربانی به دین مبین اسلام بگروند.
آیة سوم: آیه تلقّی اسماء
«فتلقّى آدم منرّبّه کلماتٍ فتاب علیه إنّه هو التّوّاب الرّحیم.»[١١]
«پس حضرت آدم از حضرت حق تبارک و تعالی کلماتی را فرا گرفت(و آن کلمات را وسیله قبولِ توبه خویش قرار داد) و خداوند توبه او را پذیرفت.»
در باره این آیه، احادیثی نقل شده است که بسیار فوقالعاده است و با توجه به آیه مذکور و این روایات، انسان به خوبی میتواند درک نماید که حضرتصدّیقه(س) یکی از علل خلقت است و یکی از اسباب آفرینش جهان میباشد، یعنی همانطور که رسول اکرم(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و حسنین(ع)، سبب خلقتند؛ حضرت صدّیقه نیز یکی از علل آفرینش است، و معقول نیست کسی علّت خلقت باشد و ولایت نداشته باشد.
ابن عبّاس از پیامبر اکرم(ص) روایتی نقل میکند که خلاصه ای از آن را در اینجا میآوریم:
بعد از آنکه خدای تعالی آدم را آفرید و فرشتگان بر حضرت آدم سجده کردند، عُجب و خودپسندی به او راه یافت و در حالیکه به خود میبالید، عرض کرد: پروردگارا! آیا مخلوقی که نزد تو محبوبتر از من باشد، آفریدهای؟ از جانب پروردگار خطاب آمد: بلی، و به امر پروردگار حجابها برداشته شد و پنج شبه ظاهر شدند که در پیشگاه عرش ایستاده بودند. آدم عرض کرد: اینان کیانند؟ خطاب آمد: این پیامبر من، این علی امیرالمؤمنین پسرعمّ او، این فاطمه دخترش، و این دو حسن و حسین، پسران علی و فرزندان پیامبر من هستند. اینان مقام اوّل را دارا هستند و درجاتشان بسیار عالی و مرتبه تو تالی مقام والای اینان است.
بعدها وقتی که حضرت آدم مرتکب و مبتلای آن ترک اولی شد، عرض کرد: پروردگارا از تو مسئلت دارم که به حق محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین از خطای من درگذری. پس دعایش مستجاب شد. و مشمول عفو و آمرزش خدای تعالی قرار گرفت و این است معنای آیه شریفه که خدا میفرماید: پس آدم کلماتی از پروردگارش فرا گرفت که به وسیله آن کلمات توبه او مورد قبول واقع گردید.[١٢]
آیة چهارم: آیة مودّت
«قل لا أسألکم علیه أجراً إلاّ المودّة فی القربی»[١٣]
«بگو( ای پیامبر) من برای انجام رسالتم پاداشی از شما نمیخواهم، مگر مودّت با خویشان نزدیکم.»
پیامبر اکرم(ص) اجر رسالت خودش را از طرف حضرت حق تبارک و تعالی، مودّت نزدیکان خویش اعلام میدارد. یعنی فقط مودّت خویشان حضرترسول(ص) را میتوان اجر و مزد رسالتِ عظمای احمدی دانست. این مودّت ارزنده، هم وزن اجر رسالت پیامبر است و به اجماع فریقین(شیعه و سنّی) این آیه در شأن اهل بیت عصمت و قداست نازل شده است، یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین(ع).
احمد بن حنبل در مناقب، حافظ ابن منذر، حافظ بن ابی حاتم، حافظ طبرانی، حافظ ابن مردویه، واحدی مفسّر، ثعلبی مفسّر، حافظ ابو نعیم، بغوی مفسر و فقیه ابن مغازلی[14] از ابن عباس روایت میکنند که:
بعد از نزول این آیه از پیامبر اکرم(ص) سؤال شد: خویشاوندان نزدیک به تو که مودّت آنان بر ما واجب است، چه کسانی هستند؟ حضرت در جواب فرمود: علی، فاطمه، و دو فرزند آنان(حسن و حسین).
جمع زیادی از دانشمندان اهل سنت نیز، روایت مذکور را نقل کرده اند.[15]
«قسطلّانی» یکی دیگر از علماء اهل سنت در کتاب المواهب اللّدنّیه میگوید:
خدای تعالی مودّت خویشان نزدیک پیامبر را بر همگان واجب کرده است و درباره وجوب محبّت اهل بیت معظّم حضرت رسول و ذرّیه اوست که خدا میفرماید: بگو ای پیامبر، در مقابل انجام رسالتم از شما مزدی نمیخواهم به جز مودّت خویشان نزدیکم.[16]
خلاصه کلام اینکه؛ مسلّماً حضرت علی(ع)، حضرت فاطمه(س) و حسنین(علیهما السلام)، آل پیامبر میباشند و قطعاً حبّ فاطمه(س) ضمیمه اجر نبوّت و نشان دهنده ولایت اوست.
آیة پنجم : عرض امانت
«إنّا عرضنا الأمانة علی السّموات و الأرض و الجبال فأبین أن یحملنها و أشفقن منها و حملها الإنسان إنّه کان ظلوماً جهولاً»[١٧]
«ما امانت [الهی و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند، و[لی] انسان آن را برداشت؛ راستی او ستمگری نادان بود.»
آیه مذکور نیز از آیاتی است که در اثبات ولایت حضرت صدّیقه(س) میتوان از آن استفاده کرد. امانتی که خدای تعالی به آسمانها و زمین و کوهها عرضه کرده است و از آنها خواسته تا آن را بپذیرند و این امانت، همان ولایت پیامبر اکرم(ص) و امیر المؤمنین و فاطمه و حسنین و ائمّه بعد از آنان میباشد.
مفَضَّل بن عمر از حضرت امام صادق(ع) نقل میکند:
خدای تعالی ارواح را دو هزار سال قبل از خلقت بدنها آفرید، و شریفترین و برترین روحها را، ارواح محمّد، علی، فاطمه و حسنین و ائمّه نه گانه از نسل حسین بن علی(علیه السّلام) قرار داد و آنان را برآسمانها و زمین و کوهها عرضه کرد، نور چهارده معصوم همه جا را فرا گرفت و جهانگیر شد. آنگاه از جانب حق تبارک و تعالی به آسمانها و زمین خطاب آمد که: اینانند دوستان و اولیای من، و اینان هستند حجّتهای من بر همه مخلوقاتم.(لذا حضرت صدّیقه(س) حجّت و ولیةالله است به نصّ خود حضرت احدیت جلّت عظمته). هیچیک از آفریدگانم نزد من محبوبتر از آنها نیست؛ بهشتم را برای دوستان آنان، و آتش دوزخم را برای مخالفین و دشمنان آنان آفریدهام؛ پس ولایتشان امانت من است در نزد مخلوقاتم. به جز این برگزیدگان من، کیست که بتواند این بار امانت را با تمام سنگینیاش بر دوش کشد و یا مدّعی این مقام باشد؟[١٨]
در قسمتی دیگر از حدیث حضرت صادق(ع) میفرماید:
بعد از این جریان، فرستادگان الهی(درسایه ولایت چهارده معصوم) نگهدارنده این امانت و معرِّف آن بوده اند، و به اوصیای خود و مخلصین امّت خویش نیز این موضوع را بیان میکردند.
آیه ششم: آیه کوثر
«انّا اعطیناک الکوثر ... »[١٩]
«پیامبر ما به تو خیر زیاد عنایت کردیم»
تمام مفسّرین و اندیشمندان می گویند که این آیه و بلکه این سوره قرآن، در مدح و عظمت حضرت زهرا(س) نازل شده است.
در شان نزول این سوره گفته اند: «عاص بن وائل» که از سران مشرکان بود، پیغمبراکرم(ص) را هـنـگام خارج شدن از مسجدالحرام ملاقات کرد، و مدتى باحضرت گفتگو نمود، گروهى از سران قریش در مسجد نشسته بودند و این منظره رااز دور مشاهده کردند، هنگامى که «عاص بن وائل» وارد مسجد شد به او گفتند: با که صحبت مى کردى ؟ گفت : با این مرد «ابتر»!
تـوضـیـح ایـن که : پیغمبراکرم(ص) دو فرزند پسر از حضرت خدیجه(س) داشت : یکى «قاسم» و دیـگرى «طاهر»، که او را «عبداللّه» نیز مى نامیدند، و این هر دودر مکه از دنیا رفتند، و پیغمبر اکرم(ص) فاقد فرزند پسر شد، این موضوع زبان بدخواهان قریش را گشود، و کلمه «ابتر»(یعنى بی دنباله) را براى حضرتش انتخاب کردند و فکر مى کردند با رحلت پیغمبراکرم(ص) برنامه هاى او به خاطر نداشتن فرزند ذکور تعطیل خواهد شد و خوشحال بودند.
قـرآن مـجـیـد نـازل شـد و بـه طرز اعجازآمیزى در این سوره به آنها پاسخ گفت، وخبر داد که دشـمـنـان او ابـتر خواهند بود، و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهد شد، بشارتى که در این سوره داده شده از یکسو ضربه اى بود بر امیدهاى دشمنان اسلام، و از سوى دیگر تسلّى خاطرى بود بـه رسـول اللّه(ص) که بعد از شنیدن این لقب زشت و توطئه دشمنان، قلب پاکش غمگین و مکدّر شده بود.
در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از پیغمبراکرم(ص) آمده است:
«هـرکس آن را تلاوت کند خداوند او را از نهرهاى بهشتى سیراب خواهد کرد و به عدد هر قربانى کـه بـنـدگـان خدا در روز عید(قربان) قربانى مى کنند، و همچنین قربانى هائى که اهل کتاب و مشرکان دارند، به عدد هر یک از آنان اجرى به او مىدهد».
«کوثر»؛ یک معنى جامع و وسیع دارد، و آن «خیر و برکت فراوان» است، ولى بسیارى از بـزرگـان عـلـمـاى شـیعه، یکى از روشنترین مصداقهاى آن را وجود مبارک «فاطمه زهرا»(س) دانـسـتـهاند، چرا که شان نزول آیه مىگوید: آنهاپیغمبراکرم(ص) را متهم مى کردند که بلاعقب است، قرآن، ضمن نفى سخن آنها مى گوید: «ما به تو کوثر دادیم».
از ایـن تـعـبیر استنباط مى شود که این «خیرکثیر» همان فاطمه زهرا(ع) است، زیرا نسل و ذریه پـیـامـبـر(ص) بـه وسـیـلـه همین دختر گرامى در جهان انتشار یافت. نسلى که نه تنها فرزندان جـسـمـانى پیغمبر بودند، بلکه آیین او و تمام ارزشهاى اسلام را حفظ کردند، و به آیندگان ابلاغ نمودند، نه تنها امامان معصوم اهل بیت(ع) که آنهاحساب مخصوص به خود دارند.
نتیجه گفتار
در نتیجه، حضرت صدّیقه زهرا(س) نیز ولیة الانبیا بوده است، چنانکه پیامبر اعظم(ص) و علی(ع) و یازده امام(ع) دیگر ولی آنان بودهاند. یعنی همه انبیا به خضوع و فروتنی در مقابل این چهارده وجود مقدّس ایمان و اعتقاد داشتهاند، چنانکه در بعضی از احادیث آمده است که از جمله اعمال حضرت موسی و حضرت عیسی در زمان نبوّت آن دو پیامبر، ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد بوده است، و این خود نشان دهنده اعتراف به ولایت چهارده معصوم میباشد... و سپس اضافه مینماید که این ولایت همان است که خدا میفرماید: «إنّا عرضنا الأمانة ... ».
در پایان گفتار، از ایزد منان مسألت می کنیم که ما را با سیره و روش اهلبیت بیشتر آشنا گرداند و محبت آنها را در دلهای ما افزون کند و ما را در پیروی از اوامر ایشان یاری دهد .
این مقاله با تغییراتی، از «دانشنامه اینترنتی قرآن»، وابسته به جهاد دانشگاهی اقتباس شده است.
[١]- «اوست آن کسى که آنچه در زمین است، همه را براى شما آفرید؛ سپس به [آفرینش] آسمان پرداخت، و هفت آسمان را استوار کرد؛ و او به هر چیزى داناست.» بقره : 29
[٢]- «و در حقیقت، بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریدهایم. [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمىکنند، و چشمانى دارند که با آنها نمىبینند، و گوشهایى دارند که با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلماندگانند» اعراف : 179
[٣]- «پس واى بر نمازگزارانى که از نمازشان غافلند، آنان که ریا مىکنند» ماعون : 4 ، 5 ، 6
[۴]- احزاب : 33
[۵]- اسناد شأن نزول آیة تطهیر، در مجلدات دوازدهم به بعد الغدیر آمده و متأسفانه تاکنون طبع نگردیده است.
[۶]- مسند احمد، ج 2، ص 259 ـ 285 ، شواهد التنزیل، ج 2، ح 637 ـ 639 و 644 و 773.
[٧]- آل عمران : 61.
[٨]- بعضی از مصادر شأن نزول این آیه: صحیح مسلم، مسند احمد بن حنبل، سنن تِرمِذی، تفسیر طبری، السنن الکبری (بیهقی)، الاغانی.
[٩]- «إنّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون». آل عمران : 59.
[١٠]-«فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم، فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنتالله علی الکاذبین». آل عمران : 6
[١١]- بقره : 37.
[١٢]- الخصائص العلویه، ابو الفتح محمد بن علی نطنزی، الغدیر، ج 7، ص 301.
[١٣]- شوری : 23.
[١۴]- برای دیدن توصیف و توثیق این افراد در نزد دانشمندان اهل سنت ، به پاورقیهای کتاب فاطمه زهرا مراجعه فرمایید.
[١۵]- همان .
[١۶]- شرح المواهب اللَّدُنّیّه، ج 3، ص 21.
[١٧]- احزاب : 72.
[١٨]- معانی الاخبار ص 108 تا 110 . خوانندگانی که مایل به کسب آگاهی بیشتر از وجوه تفسیری این آیه در روایات اهل بیت هستند میتوانند به کتاب بحار الانوار ج 57 ص 278 مراجعه بفرمایند.
[١٩]- کوثر : 1
آنچه در ادامه میآید؛ سخنرانی فقیه و مرجع عظیم الشأن جهان تشیع، حضرت آیتاللهالعظمی وحید خراسانی(حفظه الله) پیرامون مقام و شخصیت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) است.
امید میرود ما نیز از شیعیان و پیروان واقعی آن حضرت(س) و فرزندان مطهرش(ع) باشیم.
حضرت زهرا(س)؛ تجسم رضایت و سخط الهی
مقام صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) مقام بسیار بزرگی است. ایشان بر گردن مسلمانان حق بزرگی دارند.
ولی متأسفانه آنگونه که مستحق است این حق را ادا نکردهایم، از آن میترسم که محکمهای در دنیا که قاضی آن حضرت صاحب الزمان، ارواحنا له الفداء، و یا در آخرت که قاضی آن خداوند تبارک و تعالی باشد تشکیل شود و ما را مورد سؤال قرار دهند که آیا برای ادای حقتان نسبت به حضرت فاطمه زهرا(س) کاری انجام دادهاید؟ حتی به مقدار اعتراف یک فقیه سنی؟ میترسم که آن زمان جوابی نداشته باشیم.
باید آنچه را که صحیح بخاری درباره حقوق حضرت فاطمه(س) آورده است را ببینیم و لو غیر عامدانه؟ متعصبترین و نقادترین فقهای اهل سنّت، بخاری را صحیح و معتبر میدانند، در این کتاب از ابی ولید از ابن عیینه، از عمرو بن دینار، از ابن ابی ملیکه از موربن مخرمه روایت شده است که رسول الله(ص) فرمود: «فاطمة بضعة منّی، من اغضبها فقد أغضبنی»؛ فاطمه(س) پاره تن من است، هر آنکس او را غضبناک کند مرا خشمگین کرده است.
میخواهیم در مورد این حدیث بحث و بررسی کنیم، حدیثی که یک فقیه سنی آنرا روایت میکند و در میان فقهای اهل سنّت، سند این حدیث صحیح و از درجه بالایی برخوردار است، چرا که بخاری ـ کسی که در صحت احادیث بسیار محتاط است ـ آن را از امام جعفر صادق(ع) نقل کرده است و از طرفی ذهبی ـ که از نقادترین افراد نسبت به احادیث است ـ این حدیث را صحیح و معتبر دانسته و آن را به گونهای دیگر روایت میکند: «إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمة و یغضب لغضب فاطمة»(مستدرک الحاکم، جلد 3، ص 154)؛ همان خداوند با خشنودی فاطمه خشنود و با ناراحتی فاطمه ناراحت میشود.
پس در نزد آنها این حدیث از لحاظ سند در حد قطعی الصدور از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است.
ما حدیث بخاری را مفّسر و مؤیدی برحدیث ذهبی میدانیم. حال میگوییم این حدیث بر چه چیزی دلالت میکند؟ خشنودی و غضب در انواع مردم از کجا ناشی میشود؟ حیات نباتات به دو عامل بستگی دارد؛ عامل اول قوت جذب و عامل دوم قوت دفع است، این دو قوت در حیات حیوان به صورت دو قوه خشنودی و خشم ظاهر میشود، که هر دو ناشی از طبع و غریزهاند، امّا در حیات انسانی چه؟
معنای حیات انسانی آن است که هریک از ما به درجه انسانیتی برسد که رکن و پشتیبان وجودش، عقلش باشد، «دعامة الإنسان عقله» (علل الشرایع، جلد 1، ص 103). اینجاست که عقل منشأ تمام خشنودیها و خشمها در وجود انسان میگردد، امّا قبل از آن، منشأ آن دو طبع و غریزه بود.
آیا من به مرحله انسانیتی که منشأ خشنودی و خشمش، عقل است رسیدهام؟ میگویم: هرگز. اصلاً هر عاقلی در اولین درجات تعقلش باید بداند که به درجه انسان عاقل نرسیده است، این اعتراف خیلی مهم است.
آیا ما تاکنون نفهمیدهایم که محک انسانیتمان و میزان آن چیست و به چه مقدار است؟ خوشحالی و خشم ما به خاطر حاجات بدنی ما است، هرکدام از ما در وجود خود بنگرد، هنگامی که شخصی که به او اطمینان و اعتقاد دارد او را ترک کند، آیا ناراحت میشود یا نه؟ این ناراحتی خود یک گناه است، به درجه انسانیت نرسیده است، هیچکدام از ما به درجه انسانیت نرسیده است مگر اینکه منشأ خشم و خشنودی او عقلانی باشد نه غریزی.
پس هرگاه در زندگیمان، منشأ خشنودی و خشممان را، حتی برای یک بار از عقل دیدیم، آن موقع است که برای یک بار انسان شدهایم، امّا اگر خشنودی و غضبمان ناشی از بطن و فرج بود مطمئناً از حیوانات خواهیم بود ولی در شکل انسان.
امّا انسان عقلانی کسی است که برای همیشه با خشنودی عقل، خشنود میشود و با خشم عقل، خشمگین میگردد.
پس اگر کسی را در روی کره زمین پیدا کردید که به این درجه از شخصیت رسیده بود مرا خبر کنید تا پیش او بروم و نه تنها دستش را ببوسم، بلکه گرد وغبار گامهایش را نیز ببوسم.
بالاتر از این مرتبه، مقامی است که ممکن است انسان به آنجا برسد، و آن زمانی است که اراده انسان، در اراده خداوند تبارک و تعالی فانی گردد، دیگر او ارادهای ندارد و اراده او عین اراده خداست. و این همان درجهای است که تمام کارهایش «یرضی لرضا الله و یغضب لغضب ربّه» میشود. یعنی اگر فرزندش را کشتند، خشم او به خاطرخشم پروردگار است نه خشم نفسش و اگر فرزندش را زنده کردند بهخاطر رضای خداوند خشنود میگردد، نه رضای نفسش، تصور این درجه بسیار مشکل است چه رسد به تحقق این امر!
این همان مقام عصمت خاتمالانبیاء(ص) است. عصمت آن مخلوقی که نظیرش در میان تمام مخلوقات وجود ندارد، کسی که حب و بغضش در حب و بغض خداوند فانی شده است. چیزی را دوست نمیدارد مگر اینکه خداوند آن را دوست بدارد و از چیزی خشمگین نمیشود مگر اینکه خداوند را از آن چیز خشمگین ببیند.
و این همان بشری است که به مقام «و ماینطق عن الهوی إن هو إلاّ وحیٌ یُوحی» (از روی هوا و هوس حرفی را نمیزند و هرچه که میفرماید چیزی جز وحی خداوندی که به او نازل شده نیست. سوره نجم (53) ، آیه 3 و 4.)
رسیده است. و این همان درجهای است که از آن به عصمت خاتمیه تعبیر میشود، عصمتی که غیر از عصمت ابراهیمیه است، عصمت ابراهیمیه نیز با عصمت یونسیه متفاوت است.
عصمت حضرت یونس(ع) هم عصمت است اما: «وذا النّون إذ ذهب مغاضباً فظنّ أن لن نقدر علیه فنادی فی الظّلمات أن لا إله إلا أنت سبحانک إنّی کنت من الظّالمین»(سوره انبیاء (21)، آیه 87)؛ و یاد آر حال یونس را هنگامیکه از میان قوم خود غضبناک بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او را در مضیقه و سختی نمیافکنیم آنگاه در آن ظلمتها فریاد کرد که الهی، خدایی به جز ذات یکتای تو نیست تو از شرک و شریک پاک و منزهی و من از ستمکارانم.
او پیامبر خدا و معصوم است. اما خودش را محتاج میبیند که به مقامی بالاتر برسد «سبحانک إنّی کنت من الظّالمین». که آن حضرت، قبل از آنکه وارد شکم ماهی شود به آن مقام نرسیده بود.
همچنین یوسف(ع) نیز پیامبر خدا و معصوم است. و برهانی که خداوند به او نشان داد، همان عصمتش بود: «و لقد همّت به وهمّ بها لولا أن رأی برهان ربّه کذلک لنصرف عنه السّوء و الفحشاء إنّه من عبادنا المخلصین»(سوره یوسف (12)، آیه 24)؛ آن زن باز اصرار کرد و اگر لطف خاص خدا وبرهان روشن حق نگهبان یوسف نبود او هم به میل طبیعی اهتمام میکرد اینچنین عمل زشت و فحشا را از او دور کردیم که همانا او از بندگان معصوم ماست.
اما ایشان در یک درجه عصمت داشتند که: «و قال للّذی ظنّ أنّه ناج منهما اذکرنی عند ربّک فأنساه الشّیطان ذکر ربّه فلبث فی السّجن بضع سنین»(سوره یوسف (12)، آیه 42)؛ آنگاه یوسف از رفیقی که او را اهل نجات یافت درخواست کرد که مرا نزد پادشاه یاد کن در آن حال شیطان یاد خدا را از نظرش ببرد بدین سبب در زندان چند سال محبوس ماند.
اما تسلیم مطلق نسبت به حب و بغض، خشنودی و غضب خداوند، مقامی خاص است که این مقام مخصوص برترین مخلوقات و خاتم پیامبران و آقای رسولان است، این مقامی است که میتوان گفت: اوست که از خشنودی خدا خشنود و از غضب خدا خشمگین میشود، و از طرفی دیگر خداوند تبارک و تعالی نیز از خشنودی او خشنود و از غضب او خشمگین میشود.
آیا بخاری و ذهبی فهمیدهاند که چه چیزی را روایت کردهاند: «إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمة و یغضب لغضب فاطمة».
و آیا فهمیدهاند که اگر پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «همانا فاطمه(س) با خشنودی خدا خشنود و با غضب خدا غضبناک میشود»، این کلام دال بر این مطلب است که منشأ خشنودی و خشم حضرت فاطمه(س) نفس ایشان نیست بلکه منشأ آن خداوند تبارک و تعالی است. معنای این همان درجه عصمت کبری است که رسول الله(ص) دارد. بالاتر از آن، کلام پیامبر اکرم(ص) است که میفرمایند: «إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمه و یغضب لغضب فاطمة»؛ همانا خداوند از خشنودی فاطمه(س) خشنود و از غضب او غضبناک میشود.
این به چه معناست که به درجهای برسد که «لام» خشنودی از طرف فاطمه(س) باشد (یعنی خداوند از خشنودی فاطمه(س) خشنود شود و این مقام بالاتر است از اینکه فاطمه(س) از خشنودی خدا خشنود گردد).
اینجاست که معنای این سؤال فهمیده میشود که فاطمه(س) را چه کسی میشناسد، این فاطمه(س) چه کسی است؟ و در جواب میگوییم: امام جعفر صادق(ع) کسی است که میداند فاطمه کیست، ایشان میفرمایند: «إنّما سمّیت فاطمة فاطمة لإنّ النّاس فطموا عن معرفتها»(تفسیر فرات، ص 581)؛ همانا فاطمه، فاطمه نامیده شد، چرا که مردم از شناخت ایشان ناتوانند.
پس با دلیل ثابت کردیم که از معرفت و درک مقام حضرت فاطمه(س) عاجز هستیم، ما از معرفت آن درجه بالایی که خداوند متعال رضایش را در رضایت او و غضبش را در غضب او گذارده است عاجز هستیم، عاجز هستیم از معرفت این مخلوق ربانی و حورای انسانی، او کیست؟...
امیرمؤمنان حضرت علی(ع) در شب دفن پیکر مبارک حضرت فاطمه(س) میفرمایند: «أمّا حزنی فسرمد و أمّا لیلی فمسهّر» (امالی المفید، ص 281)؛ حزن و اندوهم همیشگی شد و خواب بر من حرام گشت.
بهتر است بدانیم کسی که این جمله را بیان میکند دنیا و آخرت را شناخته و هر دوی آنها را زیر پایش گذاشته است! چرا که اوست که فاطمه(س) را میشناسد. ملاحظه کنید هنگامی که برجنازه حضرت نماز میخواند چه میفرماید. آنچه برای او در کنار پیکر همسرش اتفاق افتاد، هیچ کجا رخ نداده است، نمیتوانیم بیشتر از این بگوییم.
از مصباح الأنوار در بحارالانوار حدیثی از ابی عبدالله الحسین(ع) نقل شده است، که حضرت(ع) فرمودند:
«إنّ أمیرالمؤمنین(ع) غسل فاطمة(س) ثلاثاً و خمساً، و جعل فی الغسلة الخامسة الآخرة شیئاً من الکافور، و أشعرها مئزراً سابغا دون الکفن، و کان هو الذی یلی ذلک منها، و هو یقول: أللّهمّ إنّها أمتک، و بنت رسولک، وصفیّک و خیرتک من خلقک، أللهّمّ لقنها حجتّها، و أعظم برهانها، و أعل درجتها، و اجمع بینها و بین أبیها محمد(ص). فلمّا جنّ اللیل غسّلها علیّ، ووضعها علی السریر، و قال للحسن: أدع لی أباذر فدعاه، فحملا إلی المصلّی، فصلّی علیها ثم صلّی رکعتین، و رفع یدیه إلی السماء فنادی: هذه بنت نبیک فاطمة ، أخرجتها من الظّلمات إلی النور، فأضاءت الارض میلا فی میل!»(مقتل حسین خوارزمی،
ج1، ص 86 ؛ بحارالأنوار، جلد 43، ص 214)؛ امیرالمؤمنین(ع)، فاطمه(س) را سه بار و پنج بار غسل دادند، در آخر غسل پنجم مقداری از کافور استفاده کردند و مئزری بر بدن آن حضرت پوشاندند و سپس فرمودند: خدایا، فاطمه از آنف تو و دختر رسول توست، صفی و برگزیده خلق توست، حجتش را به او نشان ده و مقام او را عالی گردان و بین او و پدرش جمع کن... و آن هنگام که شب شد، علی(ع) او را غسل داد و بر تختی خوابانید و رو به حسن کرد و گفت: اباذر را بیاور، و او آمد. حضرت فاطمه(س) را به سوی محراب حمل کرد و دوباره دو رکعت نماز به جا آورد، سپس دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: این دختر پیامبرت فاطمه است، او را از ظلمات خارج و به سوی نور هدایت فرما. در آن هنگام منطقهای از زمین نورانی شد.
جمله آخر حضرت به چه معناست؟ ملاحظه بفرمایید، این جمله مجمل بیان شد، ممکن نیست جز برای غیرخدا این جمله گفته شود، میفرماید: خداوندا! فاطمه(س) را از این دنیای تاریکیها گرفتی و به سوی نور، نور آسمانها و زمین فرستادی.
ملاحظه بفرمایید که خداوند متعال دعای امیرالمؤمنین را اجابت فرمود. مثل اینکه خداوند به حضرت فرمود: بله، همانگونه که روح او را از نور پروردگارش خلق کردم او را به سوی نور فرستادم. و هنوز سخنان حضرت امیر(ع) تمام نشده بود که خداوند او را تصدیق نمود و نقطه نوری از بدن طاهر حضرت فاطمه(س) قسمتی از زمین را نورانی کرد.
این چه معنایی میدهد؟ به این معناست که «إنّالله و إنّا إلیه راجعون» برای همه است، ولی فاطمه(س) به نور خدا پیوست، نوری که از آن خلق شده بود.
این مقام فاطمه است... روحش به نور خداوندی پیوست و اینگونه آن جهان از بدن طاهری که از عالم ظلمانی به عالم روحانی شتافت استقبال نمود.
این فاطمه است که به آن مقام رسید که «إنّ الربّ لیغضب لغضب فاطمة و یرضی لرضاها».
بهتر است که در اینجا به مناسبت اشارهای کنیم به آنچه که بخاری در روایت صحیحهای از عایشه آورده است که او گفت: فاطمه(س) دختر رسول الله(ص) غضبناک شد و [از یکی از صحابه] روی برگرداند، بعد از آن طولی نکشید که درگذشت.(صحیح بخاری، ج 4، ص 41).
و از دیگری روایت کرده است که: حضرت فاطمه(س) به علی(ع) وصیت کرده بود که او را مخفیانه دفن کند و آنها را از محل دفن او آگاه نسازد.
مطالب مرتبط با این موضوع
2- اسناد شهادت حضرت فاطمه (س) در منابع اهل سنت