تبریک عید سعید غدیر و بزرگانی از اهل سنت که جریان غدیر را نقل کردهاند
عید سعید غدیر خم، روز هویت شیعه،
روز تاجگذاری مولی الموحّدین، أمیرالمؤمنین، یعسوب الدین؛
حضرت علیبنابیطالب(علیه أفضل صلوات المصلّین)
بر تمام ولایتمداران و محبّان اهلبیت(علیهمالسّلام) مبارک باد
خورشید چراغکی ز رخسار علیست *** مه نقطه کوچکی ز پرگار علیست
هرکس که فرستد به محمّد صلوات *** همسایه دیـوار به دیوار علیست
در ادامه مطلب، به برخی جوانب واقعه غدیرخمّ
و کلمات بزرگانی از اهل سنت که جریان غدیر را نقل کردهاند میپردازیم.
واقعه «غدیرخمّ» از ابتداى وقوع آن از قرنهاى نخست تا عصر حاضر پیوسته از اصول مسلم و حوادث غیر قابل تردید بوده، به طورى که مخالف و موافق بدون این که تردید یا انکارى در خود راه دهند آن را روایت نمودهاند.
«ضیاء الدین مقلبى» (متوفاى 1108 هجرى) دانشمند سنى مشهور مىگوید: «فان لم یکن هذا معلوما فما فی الدّین معلوم»اگر حدیث غدیر ثابت و معلوم نباشد، پس ابداً در دین اسلام ثابت و معلومى وجود ندارد.
آرى مسلم بودن ماجراى غدیر حقیقتى است انکارناپذیر که به جز «مقبلى» عده دیگرى نیز بدان تصریح کردهاند و این حدیث محکمترین ادله امامیّه و روشنترین آنها بر خلافت و امامت بلا فصل امیر المؤمنین على(علیهالسلام) است و از نظر سند این حدیث را در اعلى درجه صحت و قوت است زیرا طرق آن به قدرى زیاد است که به حد تواتر رسیده است.
علماء و دانشمندان اسلامى در طول تاریخ کتابهاى زیادى در باره حدیث غدیر خمّ نوشتهاند. مرحوم سیدابنطاوس مىگوید: طبق آنچه ما تحقیق کردیم نخستین کسى که در این باره کتاب مستقل نوشته، حافظ ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدانى، معروف به «ابن عقده» است.
او نزد پیروان هر چهار مذهب مورد اعتماد مىباشد و این کتاب را «حدیث الولایة» نامیده است و در این کتاب احادیث پیامبر(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را در این باره و راویان حدیث را ذکر کرده است و این کتاب پیش نگارنده (مؤلف) موجود است دستخط مرحوم شیخ طوسى و جمعى از علماى اسلام روى آن هست و لذا صحت محتواى آن بر اهل فهم پوشیده نیست، خطیب بغدادى در تاریخ بغداد «ابن عقدة» را مدح کرده است.
راویان حدیث غدیر
اسامى کسانى که حدیث غدیر از آنها نقل شده، طبق نقل «ابن عقده» بدین قرار است:
1- ابو بکر بن ابى قحافه، 2- عبد الله بن عثمان، 3- عمر بن خطاب، 4- على بن ابى طالب (علیه السلام)، 5- طلحه بن عبید الله، 6- زبیر بن العوام، 7- عبد الرحمن بن عوف، 8- سعید بن مالک، 9- عباس بن عبد المطلب، 10- حسن بن على (ع)، 11- حسین بن على (ع)، 12- عبد الله بن عباس، 13- عبدالله بن جعفر بن ابى طالب، 14- عبدالله بن مسعود، 15- عمار یاسر، 16- ابوذر غفارى، 17- سلمان فارسى، 18- اسعد بن زراره انصارى، 19- خزیمة بن ثابت انصارى، 20- ابو ایوب انصارى، 21- سهل بن حنیف انصارى، 22- حذیفة بن یمان، 23- عبد الله بن عمر بن خطاب، 24- براء بن عمر عازب انصارى، 25- رفاعة بن رافع، 26- سمرة بن جندب، 27- سلمة بن اکوع اسلمى، 28- زید بن ثابت انصارى، 29- ابو لیلى انصارى، 30- ابو قدامه انصارى، 31- سهل بن سعد انصارى، 32- عدى بن حاتم طائى، 33- ثابت بن زید بن ودیعة، 34- کعب بن عجرة الأنصارى، 35- ابو هیثم بن تیهان انصارى، 36- هاشم بن عنبة بن ابى وقاص زهرى، 37- مقداد بن عمرو کندى، 38- عمر بن ابى سلمه، 39- عبدالله بن ابى عبد الاسد مخزومى، 40- عمران بن حصین خزاعى، 41- یزید بن خطیب اسلمى، 42- جبلة بن عمرو انصارى، 43- ابو هریره دوسى، 44- ابو برزه نضلة بن- عتبة اسلمى، 45- ابو سعید خدرى، 46- جابر بن عبد الله انصارى، 47- حریز بن عبد الله، 48- زید بن عبد اللَّه، 49- زید بن ارقم انصارى، 50- ابو رافع مولى رسول الله(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم)، 51- ابو عمرة بن عمر و بن محصن انصارى، 52- انس بن مالک انصارى، 53- ناجیة بن عمرو خزاعى، 54- ابو زینب بن عوف انصارى، 55- یعلى بن مره ثقفى، 56- سعید بن سعد بن عباده انصارى، 57- حذیفة بن اسید، 58- ابو شریحه غفارى، 59- عمرو بن حمق خزاعى، 60- زید بن حارثه انصارى، 61- ثابت بن ودیعه انصارى، 62- مالک بن حویرث ابو سلیمان، 63- جابر بن سمرة سودانى، 64- عبد الله بن ثابت انصارى، 65- جیش بن جنادة سلولى، 66- ضمیره اسدى، 67- عبد الله بن عازب انصارى، 68- عبد الله بن ابى اوفى الأسلمى، 69- یزید بن شراحیل انصارى، 70- عبد الله بن بشیر مازنى، 71- نعمان بن عجلان انصارى، 72- عبد الرحمن بن یعمر دیلمى، 73- ابو حمزه خادم رسول الله(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم)، 74- ابو فضاله انصارى، 75- عطیة بن بشیر مازنى، 76- عامر بن لیلى غفارى، 77- ابو الطفیل عامربن واثله کنانى، 78- عبد الرحمن بن عبد ربه انصارى، 79- حسان بن ثابت انصارى، 80- سعد بن جنادة عوفى، 81- عامر بن عمیر نمیرى، 82- عبد الله بن یامیل، 83- حبة بن جوین عرنى، 84- عقبة بن عامر جهنى، 85- ابو ذؤیب شاعر، 86- ابو شریح خزاعى، 87- ابو جحیفة وهب بن عبد اللَّه- النسوى، 88- ابو امامة صدى بن عجلان باهلى، 89- عامر بن لیلى بن جندب سفیان غفلى بجلى، 90- اسامة بن زید بن حارثه، 91- وحشى بن حرب، 92- قیس بن ثابت بن شماس انصارى، 93- عبد الرحمن بن مدیح، 94- حبیب- بن بدیل بن ورقاء خزاعى، 95- فاطمه بنت رسول الله(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم)، 96- عایشه دختر ابو بکر، 97- ام سلمه ام المؤمنین، 98- ام هانى بنت ابى طالب، 99- فاطمه بنت حمزة بن عبد المطلب، 100- اسماء بنت عمیس.
ابن حجر(از علمای اهل سنت) در «تهذیب التهذیب» اسامى عدهاى از صحابه را که حدیث غدیر را روایت کردهاند، آورده و سپس گفته: ابن جریر طبرى راویان حدیث موالات را در کتابى آورده و عدد آنها چندین برابر این است که ما نام بردیم و او همه این روایات را صحیح دانسته و سپس گفته: ابو العباس بن عقدة در مقام جمع آورى طرق این حدیث بر آمده و آن را از هفتاد صحابى و بیشتر روایت کرده است.
ابن حجر عسقلانى در «فتح البارى» گفته: اما حدیث «من کنت مولاه فعلى مولاه» حدیثى است که ترمذى و نسائى آن را روایت کردهاند و طرق آن بسیار زیاد است که ابن عقدة آنها را در کتابى جداگانه آورده و بسیارى از اسانید آن صحیح و حسن است.
محمد بن جریر طبرى صاحب «تاریخ الامم و الملوک» حدیث غدیر را از 75 طریق روایت کرده و در باره آن کتابى نوشته و آن را «حدیث الولایة» نامیده است.
محمد بن حسن طوسى در کتاب «اقتصاد» و غیر آن گفته: حدیث غدیر را از 125 طریق روایت کردهاند، احمد بن حنبل در مسند خود از 15 طریق آن را روایت کرده و فقیه شافعى ابن مغازلى در کتابش آن را از 12 طریق نقل نموده است.
ابن مغازلى بعد از نقل حدیث غدیر، گفته: این حدیث صحیح از رسول خدا است و آن را حدود صد نفر روایت کردهاند، و این حدیث ثابتى است و علت این که چرا این فضیلت به على(علیهالسّلام) اختصاص داده شده و احدى از دیگران در آن شریک نشدند، نمىفهمم.
واقعهی غدیر
حدیث غدیر به طرق گوناگون ذکر شده از جمله این که ابن مغازلى در کتاب «المناقب» به سند خود از «ولید بن صالح» از «ابن امرأة زید بن ارقم» روایت کرده که گفت: وقتى رسول خدا(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) از حجّة الوداع برگشت و به غدیر خم- واقع بین مکه و مدینه- رسید، دستور داد، زیر چند درخت را رفتند مؤذن پیامبر(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) با صداى اذان مردم را به نماز ظهر دعوت کرد، مردم به سرعت آماده نماز شدند اما هوا به قدرى گرم بود که بعضى قسمتى از عباى خود را زیر پا و طرف دیگر آن را به روى سر افکنده بودند، تا این که خود را به رسول خدا رساندیم پیامبر نماز ظهر را با ما خواند، سپس روى خود را به طرف ما برگرداند و حمد و سپاس پروردگار را بجا آورد و سپس خطاب به مردم فرمود: اى مردم! هیچ پیغمبرى نیست مگر آنکه نصف عمر پیغمبر قبل از خود عمر مىکند .. من به همین زودى دعوت حق را اجابت کرده از میان شما مىروم و بدانید من مسئولم و شما هم مسئولید. شما درباره مسئولیت من چه مىگوئید؟ مردم صدا بلند کردند و گفتند ما گواهى مىدهیم که تو بنده خدا و رسول خدا هستى، و تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردى، و آخرین تلاش و کوشش خود را در این راه نمودى و امر خدا را بالا بردى و خدا را بندگى کردى تا به مرگ و نقطه پایان عمر خود رسیدى، خداوند ترا جزاى خیر دهد.
سپس فرمود: «آیا شما گواهى به یگانگى خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان در آن روز نمىدهید»؟ همه گفتند چرا شهادت مىدهیم فرمود: «خداوندا گواه باش». بعد فرمود: بدانید که من زودتر از شما به حوض مىروم و بعد از من شما کنار حوض بر من وارد مىشوید، هنگامى که مرا ملاقات مىکنید از شما مىپرسم بعد از من با «ثقلین» چگونه رفتار کردید؟
مردى از مهاجرین از میان جمعیت برخاست و عرض کرد: پدر و مادرم فداى تو باد اى رسول خدا مراد از «ثقلین» چیست؟
پیامبر در جواب او فرمود: اول ثقل اکبر؛ کتاب خدا است، که یک سوى آن به دست پروردگار و سوى دیگرش در دست شماست و به آن تمسک جوئید تا گمراه نشوید. دوم؛ عترت من است، و خداوند لطیف خبیر به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در بهشت به من بپیوندند، از این دو پیشى نگیرید که هلاک مىشوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد. و من در باره این دو از خداوند مسألت نمودم، خداوند به من عطا نمود این که: یاور آن دو یاور منست و هر کس آنها را خوار شمارد مرا خوار شمرده است، و هر کس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته است، دشمنان آنها دشمن من است. آگاه باشید، هلاک نشدند امتى مگر این که از هوا و هوس خود پیروى نمودند.
سپس دست على بن ابى طالب (علیه السلام) را گرفت و بلند کرد و گفت:
«من کنت مولاه فعلىّ مولاه و من کنت ولیّه فهذا ولیّه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه..»؛
هر کس که من مولاى او هستم، پس على مولاى اوست و هر کس که من ولىّ امر او هستم، على ولىّ امر اوست. خداوندا دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار) این جمله را سه بار تکرار فرمود.
نقل حدیث غدیر از احمد بن حنبل
احمد بن حنبل در مسند و ابن مغازلى در «المناقب» به سند خود از «عطیة عوفى» روایت کردهاند که گفت: به زید بن ارقم گفتم: پدر زنى دارم از تو برایم حدیثى در باره على(علیهالسلام) روز غدیر خم نقل کرد و من میل دارم آن را از خودت بشنوم زید گفت: شما اهل عراق چنین و چنانید، گفتم: از ناحیه من هیچ خطرى براى تو نیست، (گویا زید ترسیده که عطیه این جریان را به دیگران بگوید و در نتیجه باعث زحمت او شود و عطیه به او اطمینان داده که من باعث درد سرت نمىشوم) زید گفت: بله ما، در جحفه بودیم که رسول خدا(صلّىاللهعلیهوآلهوسلّم) هنگام ظهر از خیمهاش بیرون آمد، در حالى که بازوى على(علیهالسلام) را گرفته بود، پس فرمود:
«ایّها النّاس ألستم تعلمون انّی اولى بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا: بلى یا رسول اللَّه قال: من کنت مولاه فهذا علىّ مولاه»؛
اى مردم! آیا نمىدانستید که من به مؤمنین اختیاردارتر از خود ایشان بودم؟
گفتند: چرا، مىدانستیم. فرمود: پس هر که من مولاى او بودم، على مولاى اوست.
پرسیدم: آیا بعد از این جمله فرمود: پس هر که من مولاى او بودم، على مولاى اوست.
پرسیدم: آیا بعد از این جمله فرمود: بارالها دوست بدار هر کس که او را دوست بدارد و دشمن بدار هر کس که او را دشمن بدارد؟ گفت: من آنچه خود شنیدهام برایت گفتم.
حافظ ابو بکر بن مردویه به سند خود از «ابو سعید خدرى» روایت کرده که گفت: پیامبر مردم را در غدیر خم فرا خواند و امر کرد آنچه در زیر درختان، خار بود، جارو کردند و آن روز پنجشنبه بود، مردم را به سوى على(علیهالسلام) دعوت نمود و بازوى او را گرفت و بلند کرد آنچنان که سفیدى زیر بغل پیامبر نمایان شد و هنوز مردم متفرق نشده بودند که امین وحى خدا جبرئیل نازل شد و این آیه را بر پیامبر(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) خواند: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»؛ امروز آئین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم.
پیامبر(صلىاللَّهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
«اللَّه اکبر الله اکبر على اکمال الدّین و اتمام النّعمة و رضى الرّبّ برسالتى و الولایة لعلىّ من بعدى»؛
خداوند بزرگ است، همان خدائى که دین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد و از نبوت و رسالت من و ولایت على(علیهالسلام) پس از من، راضى و خشنود گشت.
سپس فرمود: «اللّهمّ من کنت مولاه فعلىّ مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»؛
خدایا، هر کس من مولا و رهبر او هستم، على، مولا و رهبر اوست، خدایا دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، یارانش را یارى کن و آنها را که ترک یاریش کنند، از یارى خویش محروم ساز.
اشعار حسان بن ثابت در مورد غدیر در حضور پیامبر(ص)
حسان بن ثابت- شاعر معروف- گفت: اى رسول خدا اجازه مىدهى چند بیت شعر به این مناسبت بگویم، پیامبر اجازه داد حسان گفت: اى بزرگان قریش شهادت پیامبر(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را بشنوید، سپس اشعار معروف خود را چنین آغاز کرد:
یـنادیهم یوم الـغدیر نبیّهم بخـمّ و اسمـع بـالرّسول منادیا
فقال: فمن مولاکم و نبیّکم؟ فقالوا و لم یبدوا هناک التّعامیا
الـهــک مـــولانا و انت نبیّنا و لم تلق منّا فی الـولایة عاصیا
فقال له: قـم یا علىّ فانّنی رضیتک من بعدى اماما و هادیا
فمن کنت مـولاه فهذا ولیّه فکونوا له اتباع صـدیق مـوالیا
هناک دعـا اللّهمّ وال ولیّه و کن للّذی عادا علـیا مـعادیا
یعنى: پیامبر آنها در روز غدیر خم به آنها ندا داد و چه ندا دهنده گرانقدرى! فرمود: مولاى شما و پیغمبر شما کیست؟ و آنها بدون چشم پوشى و اغماض صریحا پاسخ گفتند: خداى تو مولاى ماست و تو پیامبر مائى و ما از پذیرش ولایت تو سرپیچى نخواهیم کرد.
پیامبر(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) به على(علیهالسلام) گفت برخیز زیرا من ترا بعد از خودم امام و رهبر انتخاب کردم.
و سپس فرمود: هر کس من مولا و رهبر اویم این مرد مولا و رهبر اوست، پس شما همه از سر صدق و راستى از او پیروى کنید.
در این هنگام پیامبر عرض کرد: بار الها دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار.
رسول خدا چون این اشعار را شنید، به او فرمود: اى حسام مادام که با زبان خود ما را یارى کنى پیوسته مؤید به روح القدس باشى؛ (لا تزال یا حسان مؤیّدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانک).
و در این هنگام شور و غوغائى در میان مردم افتاد و على(علیهالسلام) را به این موقعیت تبریک مىگفتند و از افراد سرشناسى که به او تبریک گفتند: عمر بن خطاب بود که این جمله را در حضور مردم بر زبان آورد:
«بخّ بخّ لک یا ابن ابى طالب أصبحت و أمسیت مولاى و مولا کلّ مؤمن و مؤمنة»؛
آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد اى فرزند ابو طالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدى.
ابن مغازلى، در کتاب «المناقب» به سند خود از ابو هریره روایت کرده که گفت: هر کس روز هیجدهم ذى الحجة را روزه بگیرد ثواب شش ماه روزه برایش مىنویسند و آن روز؛ روز غدیر خم است که آن روز رسول خدا دست على(علیهالسلام) را گرفت و فرمود:
«أ لست أولى بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا: بلى یا رسول الله قال: فمن کنت مولاه فعلىّ مولاه»؛
آیا من ولى و صاحب اختیار مؤمنان نبودم؟ گفتند: بلى، بودى یا رسول الله فرمود: هر که من مولاى او بودم، على مولاى او است.
پس عمر بن خطاب گفت: «بخ بخ لک یا بن ابى طالب اصبحت مولاى و مولا کل مؤمن و مؤمنة»؛
به به گوارا باد اى پسر ابو طالب که براى همیشه مولاى من و مولاى هر مسلمانى شدى. پس خداى تعالى این آیه را نازل کرد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینِکُمْ ...».
مناوى در «فیض القدیر» مىگوید: وقتى ابوبکر و عمر این معنا را؛ یعنى کلام رسول خدا(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را که فرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه» شنیدند؟ گفتند: اى پسر ابو طالب مولاى هر مؤمن و مؤمنه شدى.
«سیوطى» در «الدر المنثور» در ذیل آیه: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» در سوره مائده از «ابن مردویه» و «ابن عساکر» نقل مىکند که هر دو از ابو سعید خدرى روایت کردهاند که گفت: وقتى رسول خدا(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) در روز غدیر خم على(علیهالسلام) را به خلافت نصب کرد و به ولایت او ندا در داد، جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ».
سیوطى همین روایت را از ابو هریره نیز به این عبارت نقل کرده که گفت:
چون روز غدیر خم یعنى هیجدهم شد، رسول خدا فرمود: هر که من مولاى اویم على مولاى اوست، پس خدا این آیه را نازل فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» و همین روایت را خطیب بغدادى در تاریخ بغداد نیز آورده است.
ابو داود طیالسى به سند خود از على(علیهالسلام) روایت کرده که گفت: در روز غدیر خم رسول خدا عمامهاى بر سرم نهاد که دنبالهاش از پشت سرم آویزان شد (آنگاه فرمود:) خدا مرا در روز بدر و حنین با ملائکهاى یارى داد که مانند عمامه آن روز من، عمامه داشتند و سپس فرمود: عمامه فاصلهاى است میانه کفر و ایمان (و در نقلى دیگر آمده) بین مسلمین و مشرکین.
تجلیل «عید غدیر» نزد بزرگان اهل سنّت
در فضیلت روز نزول آیه: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ..» در صحاح خود روایاتى نقل کردهاند از جمله مسلم در صحیح خود از «طارق بن شهاب» روایت کرده که گفت: بعضى از یهود به عمر گفتند: اگر براى ما یهودیان این آیه: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً نازل مىشد و روز نزول آن را مىدانستیم، ما آن روز را عید مىگرفتیم.
به همین جهت بر تمام مسلمانان واجب است که این روز را بزرگ شمارند و آن را یکى از اعیاد بزرگ اسلامى بدانند و در حدیثى از پیامبر اکرم نقل شده که فرمود: «یوم الغدیر افضل اعیاد امّتى»؛ برترین عیدهاى امت من روز عید غدیر است.
به گفته دانشمندان بزرگ اهل تسنن چون: ابو ریحان بیرونى، ثعلبى، ابن طلحه، ابن خلکان، مسعودى، طبرى و ...؛ «غدیر» از اعیاد بزرگ اسلامى است که در روزگارهاى گذشته مسلمانان جهان به بزرگداشت و تجلیل مراسم آن عید فرخنده اهتمامى به سزا داشتند و در تجدید خاطرات سعادتبخش غدیر مىکوشیدند.
احمد بن حنبل در مسند خود از «عبد الرحمن بن ابى لیلى» و ابن مغازلى در «المناقب» از «عمیرة بن سعد» روایت کردهاند که: على(علیهالسلام) در رحبه کوفه مردم را سوگند مىداد که هر کس از رسول خدا(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیده و خود شاهد جریان روز غدیر خم بوده، برخیزد و شنیدههاى خود را بگوید و کسانى که خودشان ندیده و نشنیدهاند برنخیزند، پس دوازده نفر برخاستند از جمله: ابو سعید خدرى، ابو هریره، انس بن مالک ... گفتند: ما رسول خدا(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را آن روز دیدیم و شنیدیم در حالى که دست او را در دست داشت، مىفرمود: بار الها دوستى کن با کسى که با او دوستى کند، دشمنى کن با کسى که با او دشمنى کند و یارى کن کسى را که او را یارى کند و از یارى کسى دریغ فرما که از یارى او دریغ کند، پس همه آنان شهادت خود را گفتند: سه نفر از کسانى که شاهد جریان غدیر بودند آن روز برنخاستند، پس على(علیهالسلام) آنان را نفرین کرد.
ابن اثیر جزرى در «اسد الغابة» و ابن حجر عسقلانى در «الإصابة» بعد از ذکر سند، از ابى الطفیل روایت کردهاند که گفت: ما نزد على(علیهالسلام) بودیم که فرمود: کسانى را که در روز غدیر خم بودند سوگند مىدهم که برخیزند و شهادت دهند، پس هفده نفر که یکى از آنان «ابو قدامة انصارى» بود برخاسته گفتند: ما شهادت مىدهیم که با رسول خدا از حجة الوداع برگشتیم، در هنگام ظهر رسول خدا بر ما ظاهر شد و دستور داد تا شاخههاى چند را بهم بستند و جامه روى آن انداختند، منادیان نداى نماز بدادند و همه به نماز ایستادیم، پس برخاست و حمد و ثناى خدا نمود، سپس فرمود: اى مردم! آیا مىدانید که خداى عز و جل مولاى من و من مولاى مؤمنینم و من به شما اختیاردارتر از خود شمایم؟ (این سؤال را چند بار تکرار کرد و در هر نوبت مردم) گفتند: بلى، سپس در حالى که دست تو را در دست داشت مىفرمود: هر که من مولاى اویم على مولاى او است بار الها دوستى کن با هر کس که با او دوستى کند و دشمنى کن با هر کس که با او دشمنى کند و این دعا را سه بار تکرار کرد.
ابن اثیر جزرى نیز در «اسد الغابة» آورده و در آن آمده، پس شهادت دادند که این معنا را از رسول خدا(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدند و جمعى دیگر این شهادت را کتمان کردند، و از دنیا نرفتند، مگر بعد از آنکه کور شدند و یا به آفتى دیگر مبتلا گشتند که یکى از آنان «یزید بن ودیعه» و یکى دیگر «عبد الرحمن بن مدلج» بود.
احمد بن حنبل در مسند خود و ثعلبى در تفسیر آیه: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» با سندهاى خود از «براء بن عازب» روایت کردهاند که گفت: با رسول خدا(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) در سفر بودیم، در غدیر خم پیاده شدیم، منادیان در میانه ما صدا زدند «الصلاة جامعة»؛ کنایه از این که همه باید جمع شوید، پس رسول خدا زیر دو تا درخت را رفت و نماز ظهر را خواند بعد دست على را گرفت و فرمود: آیا نمىدانید که من از خود مؤمنین به خودشان اختیاردارترم؟ گفتند: بلى، فرمود: آیا نمىدانستید که من از هر مؤمنین اختیاردارتر از خود به اویم؟ گفتند: بلى، پس دست على(علیهالسلام) را گرفت و فرمود: هر که من مولاى او بودم على مولاى اوست ... .
براء مىگوید: پس عمر بعد از این جریان على را دید و گفت: «هنیئا لک یا بن ابى طالب اصبحت مولاى و مولى کلّ مؤمن و مؤمنة»؛ گوارا باد بر تو اى پسر ابو طالب که همواره و براى همیشه مولاى هر مؤمن و مؤمنه شدى.
و نیز احمد بن حنبل در مسند خود و فقیه ابن مغازلى در «المناقب» به سند خود از ابن عباس نقل کرده که «بریده اسلمى» گفت: با على در یمن جهاد مىکردیم (تا آنجا که مىگوید:) نزد رسول خدا(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) آمدم و شروع کردم به عیبگوئى از على(علیهالسلام) دیدم که رنگ رسول خدا تغییر کرد و فرمود:
اى بریده: «الست اولى بالمؤمنین من انفسهم قلت: بلى یا رسول اللَّه قال: فمن کنت مولاه فعلى مولاه»
آیا من نسبت به مؤمنین اختیاردارتر از خود آنان نیستم؟ عرض کردم آرى یا رسول الله فرمود: هر که من مولاى اویم على مولاى اوست. تا آخر حدیث.
این حدیث را حاکم در «مستدرک الصحیحین»، متقى هندى در «کنز العمال»، نسائى در خصائص و ابن حجر در «الصواعق المحرقة» نقل کردهاند.
باز احمد بن حنبل به سند خود از «ابى الطفیل» روایت کرده که گفت: على(علیهالسلام) مردم را در «رحبه» جمع کرد و به ایشان فرمود: سوگند مىدهم هر مرد مسلمان را که شنیده است از رسول خدا(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) که در روز غدیر خم چه فرمود برخیزد و شهادت دهد و سى نفر برخاستند.
ابو نعیم گفته: جمع کثیرى برخاسته شهادت دادند که رسول خدا در حالى که دست آن حضرت را گرفته بود، فرمود: آیا مىدانید که من به مؤمنین از خودشان اختیاردارترم؟ گفتند: بله، یا رسول الله، فرمود: هر که من مولاى او بودم این مولاى او است بار الها دوست بدار هر که را با او دوستى کند و دشمنى کن با هر کس که با او دشمنى کند مىگوید: من بیرون آمدم در حالى که هنوز در دلم شک داشتم، پس زید بن ارقم را دیدم و گفتم که از على(علیهالسلام) شنیدم چنین و چنان گفت، زید گفت: این مطلب قابل انکار نیست، من خودم از رسول خدا شنیدم که آن را فرمود.
احمد بن حنبل در مسند خود با ذکر سند از «ابو سعید خدرى» نقل کرده که گفت: رسول خدا فرمود: هیچ گاه مهابت مردم کسى را از اقامه حق با این که از آن اطلاع دارد، باز ندارد، ابو سعید بعد از نقل این حدیث گریه کرد و گفت به خدا سوگند که ما شاهد حق بودیم ولى آن را اقامه نکردیم.
این حدیث اشاره روشنى است به این که عده زیادى از صحابه، شاهد غدیر خم بودند ولى از ترس مخالفین، بدان شهادت ندادند و از اقامه حق استنکاف نمودند.
الحَمدُ لِلهِ الَّذی جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّکینَ
بِوِلایَةِ أمِیرِالمُؤمِنین وَ الأئِمَّةِ عَلَیهِمُ السَّلام
منبع: الطرائف(سید بن طاووس)-ترجمه داود الهامی-.
وب برای همه مفیده
مطالبی خواندنی و ارزشمند به مناسبت عید غدیر
عید غدیر از منظر مقام معظم رهبری
آیات غدیر
فرهنگ نام هاى غدیراوصاف غدیرخم در روایات
خطبه غدیر و ترجمه آن
پرسش و پاسخهایی در مورد غدیر خم
دلیل عقلی حرف اهل سنت در مورد غدیر!!
فضایل علی ( علیه السلام ) از زبان اندیشمندان غیر مسلمان
آیا نویسندگان اهلسنت درباره فضایل حضرت علی(علیه السلام) کتابی نوشتهاند؟