چگونه این اتفاق میافتد و چرا در فضای مجازی، کاربران، خدای حاضر در تمامی حالات را فراموش میکنند؟ بعضی از کاربران به راحتی دروغ میگویند به نشر اکاذیب میپردازند در حالی که شاید همین کاربران در فضای حقیقی به اینکارها مبادرت نکنند.
در ماه های دیگر قرائت یک جزء قرآن عادت روزانه امام(ره) بود، ولی در ماه مبارک رمضان هر روز ده جزء قرآن می خواندند و تا پایان ماه ده بار قرآن را ختم می کردند.
عوامل موفقیت در ترک گناهان از دیدگاه قرآن وروایات
چکیده
مقاله ی پیشِ رو با استناد از قرآن و روایات و با استفاده از کتب تفسیری و روایی در رابطه با موفقیت در ترک گناهان نگاشته شده است. در بدو سخن برای روشن تر شدن موضوع مورد بحث واژه ی گناه، معنا شناسی می شود و بیان می شود که هرکدام از معانی به کار رفته در مورد گناه یک بُعد از پستی و اثر شوم گناه را در بیان می کند و بعد از آن تقسیم بندی گناهان تبیین شده و در مراحل بعدی به ترتیب ، آثار شوم گناه شناخته می شود تا برای اجتناب از آن انگیزه ساز باشد، که عبارتند از : 1.هجوم مصائب و بلاها بر شخص گنهکار 2.مرگ ناگهانی و زود هنگام. 3.محروم شدن از توفیق در عبادات. 4. پست شدن مقام انسان. 5. نابود شدن اعمال نیک (احباط). 6. گناه منشأ نقمت است. 7. کشیده شدن به گناهانِ بیشتر و افتادن در لجنزار معاصی. 8. ممانعت از درک حق. بعد از آن آثار و فضائل ترک گناه باید شناخته شود تا محرّکی باشد برای ترک گناهان، که عبارتند از : 1. ترک گناه برترین عبادت است. 2. ترک گناه محبوبیت خدا را به دنبال دارد. 3. نجات ار مشکلات. 4. جلب رزق. 5. دفع بلایا و جلب نعم. سپس چند مورد از اعمال خارجی و راهکارهای معنوی معرفی می شود تا مشوق باشد برای ترک گناه که عبارتند از: 1. همیشه یاد خدا باشیم. 2. یاد کردن مسئله مرگ و وقوع روز حساب. 3. آموخته نشدن به گناه. 4. القاء اینکه انسان همیشه در محضر خداست. 5. قائل بودن عزّت و شخصیت برای خود. در پایان نیز اعمال پیشگیری کننده از گناهان برای شستشوی بیشتر نفس وقلب آدمی از دیدگاه قرآن و روایات، مورد بررسی قرار می گیرد که عبارتند از: 1. نماز 2. روزه 3. حج و عمره 4. صله ارحام 5. نوشتن در معاملات 6. انفاق و صدقه 7. تلاوت و قرائت قرآن کریم 8. دعا و تضرع پنهانی. و نتیجه ی برداشت شده از آیات و روایات آورده می شود. و در نهایت همتی بلند می خواهد تا این راه ها در زندگی اجرا شده و موجب سعادت دنیوی و اخروی انسان شود.
بِحَولِ اللهِ العَظِیم
کلید واژه: گناه ، موفقیت ، آیات ، روایات ، ترک گناه ، توفیق، ارتکاب، واژه های مربوط به گناه در معنا شناسی
مقدمه
در جامعه کنونی که انسان در آن پیش به سوی آسایش و رفاح می رود و با متنوع شدن زرق و برق ها و عوامل مادی تحریک کننده و جذاب وهمچنین با توجه به ویژگی های نفس بشری و وسوسه های درونی و بیرونی و گرایش اکثر مردم به سوی گناه و غفلت ایشان، می طلبد که عوامل موفقیت و توفیق در ترک گناه مورد بررسی قرار گیرد.
اراده و همت انسان
اولین نکته ای که باید بدانیم این است که در طول قدرت الهی و با استعانت از قرآن و عترت علیهم السّلام، اراده ی آهنین انسان نقش بسزایی را در موفقیت در ترک گناه به انسان ایفا می کند که آیه ی «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى» (1) و همچنین از امام على علیه السّلام نقل شده است : هیچ چیز آدمى را مانند همّتش بالا نمىبرد و همچون تمایلاتش پست نمىکند(2) وحتی دانشمندان و محققان نیز به صحت این موضوع پی برده اند مثل این گفته ی انشتین که مؤید آن است : نیرویی وجود دارد که از نیروی ماشین بخار ، ماشین دیزل و اتم بیشتر است و آن همان نیروی اراده است. اما نیروی اراده ی انسان بدون درخواست از ذات اقدس اله امکان ندارد به نتیجه ی وافی برسد همانگونه که در دعای منسوب به حضرت حجة عجل الله تعالی فرجه الشریف از خداوند برای دور شدن ازگناه مسئلت می کنیم :(اللّهم ارزُقنا تَوفیقَ الطّاعَةِ وَ بُعدَ المعصِیَة...). در کنار مسئلت از درگاه اله ، شناخت و معرفت به قرآن و آموخته های آن می تواند نقش بسزایی را در توفیق در ترک گناهان ایفا کند، قرآن کریم اختصاصى به اقلیم یا نژاد خاصى ندارد، بلکه شفاى دردهاى روحى و عامل هدایت و رحمت براى همه انسانهاست: «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِین»(3) اى مردم! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است و درمانى براى آنچه در سینههاست (درمانى براى دلهاى شما) و هدایت و رحمتى است براى مؤمنان! «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِین»(4)و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىکنیم و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمىافزاید.اهل البیت عصمت و طهارت علیهم السلام نیز که واسطه ی فیض الهی و راسخون فی العلم و سرچشمه ی علوم لدنی می باشند، طبیبان روح و نفس بشریند، و با توجه به حدیث نبوی و متواتر ثقلین، قرآن به تنهایی و بدون محمد و آل محمد، اثر بخش قلوب بیمار نیست. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: درهای دانش و روشنایی امور انسانها نزد ما اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است.(5)
هدف از انتخاب موضوع
جمع آوری و تبیین و بررسی راه کارهای قرآنی و کلام اهل البیت علیهم السلام و ارائه ی آنها به مخاطبین این مجموعه ی گوهر بار برای راهنمایی و راهگشایی آنها در موفقیت و توفیق در ترک گناه و تعالی و پیشرفت معنوی، هدف اصلی از انتخاب این موضوع می باشد.
محدوده ی موضوع
و اما این موضوع انتخاب شده محدود است به آیات و روایات. بنابراین از جهات دیگر مثلا از دیدگاه و نگرش روانشناسی و جامعه شناسی جدید مورد بررسی قرار نخواهد گرفت.
اهمیت و ضرورت موضوع
قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله وسلم : سبعة یظلّهم اللَّه یوم لا ظلّ إلّا ظلّه و عدّ منهم رجلا دعته امرأة ذات حسب و جمال إلى نفسها فقال: إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ.(6)پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: هفت کس را خداوند- روزى که هیچ سایهاى جز سایه او نیست- سایه بر سرشان مىافکند. و یکى از آن هفت تن را مردى بر شمرد که زنى زیبا و داراى حسب، او را به سوى خودش بخواند و مرد بگوید: من از خداوند که پروردگار جهانیان است مىترسم بدان که «تقوا» دو جزء دارد: جزء اول، «کسب نمودن» است و جزء دوم، «دورى جستن». کسب نمودن، انجام طاعات است و دورى نمودن، ترک محرمات مىباشد، ولى جزء دوم، یعنى دورى نمودن، مصلحتش براى بنده بیشتر و مهمتر است از جزء اول که کسب کردن باشد، چون ترک محرمات خودش فایده رسان است و انجام واجبات- و لو کم باشد- اگر در کنار ترک محرمات قرار گیرد، رشد مىکند اگر ترک محرمات نباشد، انجام واجبات نفعى نداردو سخن آن مرد قرشى تو را کافى است که به رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم گفت: پس مادر بهشت درختان زیادى داریم فرمود. بله لکن مبادا آتشى به سوى آنها بفرستید و آتششان بزنید» و از آن حضرت است که فرمود:« وَ لا تَحاسَدوا فَإِنَّ الحَسَد یَأکُلُ الإِیمانَ کَما تَأکُلُ النَّارُ الحَطَبَ »(7)یعنى: «حسادت، نیکیها را مىخورد همان طور که آتش هیزم را». و از معصومین علیهم السّلام نقل است که فرمودند: «جِدُّوا وَ اجْتَهِدُوا وَ إِنْ لَمْ تَعْمَلُوا فَلَا تَعْصُوا فَإِنَّ مَنْ یَبْنِی وَ لَا یَهْدِمُ یَرْتَفِعُ بِنَاؤُهُ وَ إِنْ کَانَ یَسِیراً وَ إِنَّ مَنْ یَبْنِی وَ یَهْدِمُ یُوشِکُ أَنْ لَا یَرْتَفِعَ بِنَاؤُه»(8). جدیت کنید و تلاش نمایید اگر عمل نیک انجام نمىدهید (لا اقل) معصیت نکنید، زیرا کسى که ساختمان مىسازد و خرابش نمىکند، بنا بالا مىرود اگر چه کم باشد، اما کسى که ساختمان مىسازد و خرابش مىکند، بنایش بالا نخواهد رفت.و نیز برای ضرورت ترک گناه می توان به این حدیث شریف تمسک کرد : علی علیه السلام فرمود: ترک گناه آسانتر از در خواست توبه است(8)با توجه به پیشرفت فناوری و با وجود تبلیغات دشمنانِ بشریت و رسانه های غرق در شهوات و هم چنین با افزایش روز افزون زرق و برق های مادی و میل نفس به سوی گناه ، می طلبد که علل موفقیت در ترک گناهان و آثار شوم آن مورد بررسی قرار گیرد. و بشر امروزی که در اکثر امور بدون توقف پیش می رود ضرورت دارد که از معنویات و فضائل اخلاقی عقب نماند که متأسفانه در بسیاری از جوامع اینگونه است.
پیشینه ی موضوع
بعضی کتابهای ارزنده و مقالات زیادی در رابطه با عوامل موفقیت در ترک گناهان تألیف شده است که بنده ی حقیر در اختیار خوانندگان عزیز قرار می دهم.
1. راه های خروج از رذایل اخلاقی : آیة الله توکّل حفظه الله
2. ریشه گناهان : جواد امیری اراکی 1359. ( یکی از راههای مبارزه با گناه ریشه یابی گناهان و مبارزه با آن است )
3. مبارزه با گناه: محمدرضا هاشم زاده
4. کتاب اصول کافی جلد 2 باب تفسیر الذّنب : ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی رحمه الله
5. نهج البلاغه احادیثی در رابطه با ذنوب : سیّد رضی رحمه الله
6. بحار الانوار جلد 72 باب المعاقبة علی الذّنب : علّامه محمد باقر مجلسی رحمه الله
7. علل الشّرائع باب علة الذّنب : شیخ صدوق رحمه الله
8. غرر الحکم باب الذّنب شرح آقا جمال الدّین خوانساری رحمه الله جلد 7
سؤالات تحقیق
1. گناه در لغت و اصطلاح به چه معناست؟
2. گناهان نسبت به یکدیگر چند قسم هستند؟
3. چه کسانی بیشتر مرتکب گناه می شوند؟
4. چه آثاری برای گناه وجود دارد که مورد نهی خداوند قرار گرفته است؟
5. علت گناه کردن چیست؟
6. چه عواملی در ترک گناه به انسان کمک می کند ( و به تعبیر دیگر کارهایی که نسبت به گناه خاصیت واکسن (پیشگیری) دارند کدامند؟ )
7. چه کارهایی گناهان انسان را شستشو می کند؟( و به تعبیر دیگر خاصیت درمانی دارد ؟ )
9- از دیدگاه آیات قرآن کریم چه راهکارهایی برای ترک گناه داریم ؟
10 - از دیدگاه روایات چه راهکارهایی برای ترک گناه داریم ؟
بخش اول
معنا شناسی گناه
گناه در لغت فارسی به معنای 1. جرم، خطا، بزه 2. سهو، غلط 3. جفا، ظلم ، نافرمانی و امثال این الفاظ آمده و در لغت عرب از آن به «ذنب» و «اثم» و «معصیة» تعبیر شده و معنائی که در هر دوی آنها صادق و بلکه جامع همه معانی است همان نافرمانی و انجام عملی برخلاف قانون و یا سرپیچی از قانون است، یا به گفته بعضی، هرکاری که انجام آن ناروا باشد، و یا مطابق تعریف برخی، گناه در پیش اهل شرع عبارت است از اینکه مکلّف، مرتکب امر نامشروع گردد
(10)دانشمندان گناه و جرم را مخالفت با قانون تفسیر کردهاند و در تعریف جرم گفتهاند: «جرم عبارت خواهد بود از اینکه افراد جامعه از حدود مقرراتو قوانینی که نشاندهنده قلمرو و فعالیت افراد و حافظ حقوق طبیعی و سعادت آنان است تجاوز کرده، رخنهای در نظم اجتماع پدید آورند»«آلکسیس کارل» فرانسوی میگوید: گناه عبارت است از پیروی نکردن از نظم اشیاء ... فهم این نکته دشوار نیست که گناه عبارت است از پایمال کردن ارادی یا غیرارادی قانونهای زندگی (11)
واژه هایی قرآنی در معنی گناه
در زبان قرآن و پیامبر و امامان علیهمالسلام با واژههای مختلف از گناه یاد شده است که هر کدام گوئی از بخشی از آثار شوم گناه پرده برمیدارد و بیانگر گوناگون بودن گناه است واژههائی که در قرآن در مورد گناه آمده عبارتند از:1- معصیةو عصیان 2- إِثم 3- ذَنب 4 - حِنث 5- رِجس 6- سَیئة و سُوء 7 - جُناح 8- فِسق 9- فَساد 10- فجور 11- منکر 12- فاحشه 13- جنف 14- شرّ 15- لَمَمْ 16- ورز 17. ثقل 18- خطأ و خطیئه 19- جرم 20 -حوب این واژههای از گناه در قرآن بارها و بارها تکرار شده است به عنوان مثال واژه ذنب 35 بار در قرآن آمده است یا واژه سیئه 165 بار در قرآن آمده است.این واژههای بیست گانه هر کدام بیانگر بخشی از آثار شوم گناه و حاکی از گوناگونی گناه میباشد و هر یک با پیام مخصوص و هشدار ویژهای، انسانها را از ارتکاب گناه برحذر میدارند.
1 . المَعْصِیَة :[عصى]: مصدر. ج مَعَاصٍ: گناه. العِصْیان-[عصی]: نافرمانى، مخالفت.
2. اِثم : گناه، تقصیر، جرم، عمل غیر صحیح. آثِم یعنى: گناهکار- به ضرر افتاده. «وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ»(12) هر که کتمان شهادت کند قلبش گناهکار است. و چون گناه برای جسم ، روح ،دنیا و آخرت انسان ضرر دارد ، کلمه اثم برای گناه آمده است.
3. ذنب:(بر وزن فلس) گناه. ناگفته نماند: ذنب (بر وزن فرس) به معنى دم حیوان و غیره است و ذنب (بر وزن عقل) در اصل به معنى گرفتن دم حیوان و غیره است. هر فعلی که عاقبتش وخیم است آن را ذنب گویند زیرا که جزاى آن مانند دم حیوان در آخر است و لذاست که به گناه تبعه گویند که جزایش در آخر و تابع آن است (مفردات) «وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ» (13)براى آنها در عهده ی من گناهى است می ترسم مرا بکشند. جمع ذنب ذنوب بر وزن عقول است نحو «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً» (14) بگو: «اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مىآمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. «وَ کَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً»(15) و توکّل کن بر آن زندهاى که هرگز نمىمیرد و تسبیح و حمد او را بجا آور و همین بس که او از گناهان بندگانش آگاه است!
4. حِنث: گناه. (مفردات) «وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ» (16)و بودند که بر گناه بزرگ اصرار میکردند. طبرسى آنرا نقض عهد و از مجاهد و قتاده گناه نقل می کند. در قاموس گناه و شکستن قسم و میل به باطل و بالعکس گفته است.ولى گناه با آیه ی گذشته بهتر می سازد. «وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ »(17)اگر حنث را گناه گوئیم معنى آیه چنین می شود: بدست خویش دستهاى ترکه برگیر و زنت را با آن بزن و در قسم یا عهد خود گناه مکن و اگر به معنى نقض عهد باشد یعنى: با ترکه بزن و نقض عهد نکن.
5. خطأ:اشتباه. نا گفته نماند خطا و اشتباه سه قسم است. اوّل آن که کارى ناشایست را از روى عمد و بىاعتنائى انجام دهند، این گونه خطا مسئولیّت آور و مورد باز خواست است و آن مثل جهالت عمدى است مانند «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبِیراً» (18)پیداست که مشرکان فرزندان خویش را از روى عمد و اراده می کشتند و علّت خطا بودن همان ناشایست بودن آن عمل است.
«خطاء» در آیه ی شریفه به کسر خاء و فتح آن هر دو خوانده شده است. و آن را به کسر اوّل، گناه معنى کردهاند در قاموس گوید: آن به معنى گناه یا گناه عمدى است در مجمع آمده: «خطئ یخطاء خطاء» آن گاه گویند که گناه از روى عمد باشد و خاطئ نیز از آن است یعنى آن که از روى عمد خطا کار است، راغب نیز در مفردات چنین گفته است.تمام گناهان که از آنها به خطا و خطیئه و خطایا تعبیر شده همه از این قبیلاند مثل «بَلى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ» (19) آری کسی که بدی به دست آورد، و گناهش او را در میان گیرد، پس چنین کسانی اهل آتشند، و در آن ماندگار خواهند بود. و «مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً» (20) [تا]به سبب گناهانشان غرقه گشتند و [پس از مرگ] در آتشی در آورده شدند و برای خود، در برابر خدا یارانی نیافتند. « آمَنَّا بِرَبِّنا لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا ... » (21)ما به پروردگارمان ایمان آورده ایم. و تا گناهان ما و آن سحری که ما را بدان واداشتی بر ما ببخشاید، و خدا بهتر و پایدارتر است.
6. فحش: کار بسیار زشت. دقّت در گفتار بزرگان نشان می دهد که فحش و فاحشه و فحشاء به معنى بسیار زشت است گرچه بعضى قبح مطلق گفتهاند.در قاموس گوید: فاحشه هر گناهى است که قبح آن زیاد باشد. همچنین است قول ابن اثیر در نهایه. در مفردات گفته: فحش، فاحشه و فحشاء هر قول و فعلى است که قبح آن بزرگ باشد در مجمع ذیل آیه 169 بقره فرموده: فحشاء، فاحشه، قبیحه و سیئه نظیر هماند و فحشاء مصدر است مثل سرّاء و ضرّاء و در ذیل آیه 135 آل عمران فرموده: فحش اقدام به قبح بزرگ است. زمخشرى ذیل آیه 169 بقره، فحشاء را قبیحِ خارج از حدّ گفته است.این مطلب را می شود از آیات نیز استفاده کرد «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِیلًا»(22). به زنا نزدیک نشوید آن کار بسیار زشت و راه و رسم بدى است. ظهور آیه در آنست که فاحشه به معنى بسیار زشت است.
7. سوء:(بضم س) بد. و به فتح آن بدى. راغب گوید: سوء به ضم سین هر چیز اندوه آور است ... در اقرب گوید «سائه ... سوءا» به او کار ناپسند کرد یا او را محزون نمود. سوء (به فتح س) در قرآن کریم 9 بار و به ضم آن پنجاه بار آمده است.(سّىء) وصف است به معنى بد و قبیح. «وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ»(23). حیله بد نمی گیرد مگر حیلهگر را «کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً» (24) «کُلُّ ذلِکَ» اشاره است به کارهاى نیک و بد در آیات گذشته یعنى: کارهاى قبیح از میان آن چه گفته شد نزد خدایت ناپسند است.(سیّئة) مؤنث سیّىء است و آن پیوسته وصف آید مثل خصلت سیّئه عادت سیّئه و امثال آن اگر آن را لازم گرفتیم به معنى بد و قبیح است و اگر متعدى دانستیم معناى بدآور و محزون کننده می دهد. جمع آن در قرآن سیّئات است. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى إِلَّا مِثْلَها»(25). سیّئة در آیه کار بد و گناه است «وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (26)و آن در قرآن به معنى آثار گناه و گناه و شفاعت بد و عذاب و غیره آمده است رجوع به «غفر».(سوءة): چیزی که ظهورش ناپسند است (المنار) لذا به طور کنایه به فرج و آلت رجولیت و جسد میّت و غیره گفته شده در صحاح و قاموس آن را عورت و فاحشه (کار بد) و در مفردات کنایه از فرج گفته. در نهایه گوید: سوأة در اصل به معنى فرج و سپس به هر چه ظهورش شرم آور است گفته شده.«قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ»(27). لباس سوأههاى مردم را که دیده شدن آنها را خوش ندارند مىپوشاند. مراد از سوء در مقابل فحشاء چیست؟ ایضا در آیه « کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ »(28)چنین کردیم تا بدی و زشتکاری را از او بازگردانیم، چراکه او از بندپان مخلص ما بود. اهل تحقیق گفتهاند گناه را از آن سوء و سیئه گفتهاند که براى گناهکار بدى پیش می آورد، در این صورت احتمال قوى آنست که مراد از «سوء» بدنامى باشد.
8. رجس:پلید. راغب آن را شیىء قذر و پلید گفته در مجمع از زجاج نقل شده که رجس نام هر کار تنفر آور است اقرب و صحاح نیز آن را پلید گفته و از فراء نقل می کند که آن نظیررجز است و شاید رجز و رجس یک چیزاند و سین به زاء بدل شده است.«وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ» (29)اما آنان که در قلوبشان مرض است پلیدى بر پلیدشان افزود.
9. فسق:(بر وزن قشر) خروج از حق.اهل لغت گفتهاند: «فسقت الرّطبة عن قشرها» خرما از غلاف خود خارج شد به تصریح راغب فسق شرعى از همین ریشه است در مصباح و اقرب گفته به قولى آن به معنى خروج شىء از شىء على وَجه الفَساد است.پس فسق و فسوق خروج از حق است چنان که درباره ابلیس فرموده:«کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ(30)یعنى او از جنّ بود و از دستور خدایش خارج شد و اطاعت نکرد. کافر فاسق است که بالتّمام از شرع خارج شده و گناهکار فاسق است که به نسبت گناه از شرع و حق کنار رفته است.
10. فساد:تباهى. در لغت آنرا ضدّصلاح گفتهاند. راغب خروج شىء از اعتدال معنى می کند خواه کم باشد یا بیشتر. «لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً » (31) در زمین برترى (خود پسندى) و تباهى اراده نمی کنند« لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» (32) اگر در آسمان و زمین خدایانى جز خدا می بود آنها از اعتدال و نظم خارج شده و تباه می گشتند.
(افساد): تباه کردن. «سَعى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها» (33) در زمین تلاش می کند تا در آن تباهى ببار آورد.(مفسد): تباه کننده ضدّ مصلح «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ» (34)و خدا تباهکار را از درستکار باز می شناسد.چون گناه تباهی به بار می آورد و از اعتدال ونظم خارج است آن را فساد نیز گویند.
11. منکر:(به صیغه مفعول) ناشناخته «مقابل معروف» کار منکر و امر منکر آنست که به قول راغب: عقل سلیم آن را قبیح و ناپسند می داند یا عقل در باره آن توقّف کرده و شرع به قبح آن حکم می کند.منظور از آن در قرآن معصیت است. «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ...»(35) وباید از شما، گروهی [مردم را] به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتی باز دارند... .
12. وِزر: (بر وزن جسر) به معنى ثقل و سنگینى است طبرسى گفته اشتقاق آن از وزر (بر وزن فرس) است. راغب گفته: وزر به معنى سنگینى است به علت تشبیه به کوه. پس مطلب طبرسى و راغب هر دو یکى است. قرآن مجید هر یک به جاى دیگرى آمده است مثل« لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ... »(36) بگذار بار گناهان خویش را در دوران قیامت یکباره بردارند... . «وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ... » (37)و هرآینه آنها حمل می کنند سنگینیهاى خودشان را... . ناگفته نماند وزر مصدر و اسم هر دو آمده است (سنگینى. سنگین یعنى بار) و اغلب در گناه به کار رفته که بار سنگینى است به گردن گناهکار. ولى در غیر گناه نیز آمده چنان که خواهیم گفت.«مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وِزْراً » (38)هر که از آن اعراض کند روز قیامت بارگناه را حمل خواهد نمود.
13. فجر:شکافتن. «فَجَرَ الْقَناةَ: شَقَّهُ» بعضى قید وسعت را به آن اضافه کردهاند «وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً » (39) گفتند: هرگز به تو ایمان نیاوریم تا از این سرزمین براى ما چشمهاى بشکافى.فجر و تفجیر هر دو متعدّىاند و تفعیل براى مبالغه است «وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً» (40) . میان آن دو باغ نهرى شکافتیم و جارى کردیم.گناه را به قول راغب از آن فجور گویند که پرده دیانت را پاره می کند عامل آن فاجر است «...وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً » (41) ...و جز پلیدکارِ ناسپاس نزایند. جمع آن در قرآن فجر و فجّار است« ... أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ» (42) ...یا پرهیزگاران را چون پلیدکاران قرار مىدهیم ؟ «أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ » (43) آنان همان کافران بدکارند.
14. ثِقَل:(بر وزن عنب) سنگینى. ثقیل یعنى سنگین. اصل آن در اجسام است و در معانى نیز می آید «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (44)میزان [سنجش اعمال] در آن روز حق است پس کسانى که اعمال وزن شده آنان سنگین و با ارزش باشد، رستگارند. ثقیل که به معنى سنگین است صفت روز قیامت و نیز صفت قول آمده است« ... وَ یَذَرُونَ وَراءَهُمْ یَوْماً ثَقِیلًا» (45)و روز هولناک و سختى را که پیش رو دارند وامىگذارند. «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا » (46)در حقیقت ما به زودى بر تو گفتارى گرانبار القا مىکنیم.
ثقال:بضمّ و فتح اوّل به معنى ثقیل است و جمع آن ثقال (بر وزن رجال است) مثل «... حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا...» (47)تا چون باد ابرهاى سنگین را برداشت.آیات قرآن روشن می کند که گناهان ثقل و سنگینى دارند و عرض نیستند نظیر آیه 13 عنکبوت و آیه «وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» (48)و همچنین حسنات وزن و ثقل دارند. به طور خلاصه باید دانست که عمل خوب و بد بشکل نیرو از وجود انسان خارج می شود و نیرو که از مادّه سر چشمه می گیرد داراى وزن و سنگینى است و روز قیامت که آدمى عمل مجسّم شده خود را خواهد دید این حقیقت به وضوح بر وى مسلّم خواهد گردید.
15. شرّ: بد و ضرر راغب گفته: شر آنست که همه از آن اعراض می کنند چنان که خیر آنست که همه به آن مایل می شوند طبرسى فرموده خیر نفع خوب و شرّ ضرر قبیح است. «وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ » (49) در آیات گاهى معنى ضرر مناسب است مثل آیه فوق و گاهى معناى قبیح و بد نحو« أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً ... » (50)موقعیت شما بدتر است.در اقرب الموارد گوید: شرّ اسمى است جامع تمام رذائل و خطایا و در «فلان شرّ النّاس» اسم تفضیل است همزه آن در اثر کثرت استعمال حذف شده چنان که در «فلان خیر النّاس».على هذا شرّ در آیه «أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ»(51). و نظیر آن اسم تفضیل است و ایضا در آیه« قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ »(52). و نظائر آن باید به قرینه «من» تفضیلیه اسم تفضیل باشد.(شریر): مضرّ، مفسد، ظالم. جمع آن اشرار است «وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالًا کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ» (53)
16. جرم: (بر وزن عقل) قطع. مجمع البیان، اقرب الموارد، قاموس، مفردات و صحاح آن را به معنى قطع گفتهاند.
به عقیده طبرسى گناه را از آن جهت جرم گویند که عمل واجب الوصل را قطع می کند. بنابر این قول، گناهکار را از آن مجرم گویند که عمل صالح را قطع می کند (در مجمع به ذیل آیه 124 انعام رجوع شود) در مفردات گوید: اصل جرم به فتح اوّل به معنى قطع ثمره از درخت است و به طور استعاره به گناه کردن جرم گفتهاند.طبرسى در ذیل آیه 2 مائده وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ را از کسائى «یَحْمِلَنَّکُمْ» (وادار نکند) نقل کرده است و این مطابق نهج البلاغه است که در نامه 12 فرموده «لا یحملنّکم شنئانهم على قتالهم قبل دعائهم» و خود جرم را در آنجا قطع و کسب معنى می کند زمخشرى در ذیل همین آیه می گوید: جرم جارى مجراى کسب است در تعدّى به یک مفعول یا دو مفعول و آن گاه جمله فوق را به معنى کسب و وادار کردن گرفته است.
17. حوب:گناه، انزجار از چیزی، حاجت، تنگدستی. «...إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبِیراً» (54)که این گناهى بزرگ است. گناه را از آن جهت حوب گویند که منزجر خداوند و اولیاء او است و موجب فقر و تنگدستی می شود.
18. لَمَم :نزدیک شدن به گناه. مراد از آن گناهان صغیره می باشد. «الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ ... » (55)
ولى بنا بر تفسیر اهل بیت علیهم السلام که آن را گناه گاهگاهى فرمودهاند شامل صغائر و کبائر است زیرا گناهی که انسان گاهگاه مرتکب می شود ممکن است صغیره یا کبیره باشد، جمله «إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ ...» در مقام تطمیع به توبه و یا وعده غفران است.
19. جنف :تمایل به طرفی، تمایل یک جانبه، انحراف از حق، سرکشی، گناه. "فَمَن خافَ مِن موصٍ جَنَفاً..." بقره 182. تمایل ظاهری. «غیرَ مُتَجانِفٍ لِلإثمٍ»(56): تمایل به گناه ندارند. چون گناه نوعی انحراف است آن را جنف نیز گویند.
20. جُناح : تمایل انسان به گناه، گناه، «لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ...» برشما گناهی نیست ... .زیرا اصل و ریشه ی جُناح، جَنَح می باشد که به معنای تمایل است. «إن جَنَحوا لِلسِّلمِ فاجنَح لها(57)و اگر به صلح گراییدند، تو [نیز] بدان گراى... . اگر با حرف «عن» بیاید به معنای منحرف شدن، جدا شدن است.
تقسیم گناهان به کبیره و صغیره
گناهان، یعنى خود اعمال و جرم آنها به حسب مقایسه بین خود آنها منقسم به دو قسم کبیره و صغیره مىشود، و همین اعمال از نظر آثار سوئى که به دنبال دارد، یعنى از نظر عذاب و بىاثر کردن اعمال نیک و یا ناقص کردن آن آثار هر دو قسم منقسم مىشوند، بعضى از گناهان کفه آثار سوئشان بر کفه آثار نیک اعمال خیر مىچربد، و به کلى آثار نیک آن اعمال را از بین مىبرد، و بعضى دیگر آن قدر سنگین نیست بلکه تنها مىتواند مقدارى از اثر نیک اعمال خیر را بکاهد، به طورى که اگر بعد از گناه عمل خیر دیگرى که ثوابش برابر اثر سوء آن گناه باشد به جاى آورده شود، دوباره نقص وارده جبران مىشود.آرى براى هر اطاعتى اثر نیکى در نفس هست، که باعث مىشود مقام نفس بالا رود،و از قذارت بعد، و ظلمت جهل، رها گردد هم چنان که براى هر معصیتى تاثیر بدى در نفس هست، که باعث انحطاط مقام او و سقوطش در جهنم بعد و ظلمت جهل خواهد بود.با در نظر داشتن این حقیقت اگر انسان یک یا چند گناه مرتکب شود، در حالى که قبلا با اعمال نیک و اطاعت خداى تعالى نور و صفایى براى دلش کسب کرده بود، قهرا این نور طاعت با ظلمت معصیت تصادم و معارضه مىکند، اگر ظلمت معصیت غلبه کند و وبال آن بتواند نور اطاعت را از بین ببرد، آن معصیت کبیره است، و اگر نور و صفاى اطاعت بر ظلمت حاصل از گناه غلبه کند، قهرا آن ظلمت را از بین مىبرد، و پلیدى گناه را از صفحه دل مىشوید، البته معادل آن از نور خودش نیز کم مىشود، و آنچه باقى مىماند به مقدارى که هست دل را نور و صفا مىبخشد، این است معناى تحابط و همین معنا عینا آن تکفیرى است که آیه 31 سوره نساء از آن خبر مىدهد و این گونه گناهان صغیرهاند.و اما اینکه حسنه و سیئه برابر باشند، و به کلى یکدیگر را خنثى کنند، هر چند که از نظر عقل احتمال صحیحى است، و لازمهاش این است که بتوانیم یک انسانى فرض کنیم که نه اطاعت دارد و نه معصیت، نه نور در دلش باشد و نه ظلمت، و لیکن آیه شریفه:« فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ»(58) (مردم دو دستهاند یک دسته در بهشت و دستهاى دیگر در آتشند) چنین چیزى را نفى مىکند.بزرگى معصیت از شدت نهى از آن، فهمیده مىشود، اگر در نهى اصرار شده باشد، و یا بشدت صادر شده باشد، مىفهمیم این گناه کبیره است.
و اما گناهان در مقایسه با یکدیگر صغیره و کبیره مىشوند، مثلا قتل نفس محترمه از در ستمگرى، گناه است، و نظر کردن به زن نامحرم نیز گناه است ولى اولى نسبت به دومى کبیره است، و نیز مى خوردن و مست شدن از در طغیان و بى اعتنایى به نهى خداى تعالى و خلاصه حلال شمردن آن گناه است، و خوردن آن از روى هواى نفس نیز گناه خواهد بود، لیکن دومى نسبت به اولى کوچکتر است، و از ارتباط این مساله با مساله کسر و انکسارى که گذشت، و این که گناهان ثوابها را به کلى از بین ببرد و به عکس خیلى روشن نیست.
گناهان کبیرهاز دیدگاه روایات
در حدیثى از امام رضا علیه السّلام آمده است: ... و دورى گزیدن از گناهان کبیره که عبارتند از: کشتن کسى که خداوند خون او را حرام کرده، زنا، سرقت، شرابخوارى، نافرمانى پدر و مادر، فرار از میان سپاهى که به سوى دشمن در حرکت است، خوردن مال یتیم از روى ستم، خوردن مردار و خون و گوشت خوک و حیوانى که هنگام ذبح، نام غیر خدا بر آن برده شده بدون آنکه به خوردن آن ناچار باشد، خوردن ربا پس از آمدن دلیل و حجّت، خوردن حرام، قمار بازى، کم دادن پیمانه و ترازو، دشنام دادن به زنان پاکدامن، لواط، گواهى دروغ، ناامیدى از یارى خدا، ایمنى از مکر خدا، یأس از رحمت خدا، کمک به ستمگران و اعتماد بر آنان، سوگند دروغ، ندادن حقوق مردم با وجود تنگدست نبودن، دروغگوئى، تکبّر، اسراف، تبذیر، خیانت، سبک شمردن حجّ، جنگ با اولیاى خدا، سرگرمى با آلات لهو و اصرار بر گناهان. (59)
بخش دوم : بعضی از عوامل ترک گناه از دیدگاه آیات و روایات
اما در این بخش مبحث اصلی یعنی عوامل موفقیت در ترک گناهان است را مورد بررسی قرار می دهیم.
بسیاری از کسانی را مشاهده می کنیم که عادت زشت و یا کار پلیدی را کنار می گذارند اما پس از گذشت اندک زمانی دوباره شروع به انجام آن می کنند و چندین و چند بار این را تکرار می کنند تا بالاخره نا امید می شوند، زیرا از ابتدا برای ارتکاب به اعمال زشت خود ریشه یابی نکرده اند بلکه به صورت سطحی و غیر بنیادی آنرا درمان می کنند. برای مثال اکثر اشخاصی که به مواد مخدّر اعتیاد دارند در درون خود احساس حقارت می کنند یعنی خودشان را دست کم می گیرند و برای خود کرامت و ارزش قائل نمی باشند پس زمانی که برای درمان مراجعه می کنند تنها علائم جسمی و بدنی آنها تحت درمان قرار می گیرد و علت اصلی هنوز در وجود آنها باقی می ماند.بنابراین برای هر عمل زشتی انسان باید ریشه آن و انگیزه ی ارتکاب به آن را در درون خود بیابد و آنرا ریشه کن کند تا هم درمان باشد و هم پیشگیری.
عوامل موفق شدن در ترک گناهان از دیدگاه آیات و روایات به شرح زیر می باشد.
راه اول : توجه به آثار و پیامدهای گناه
توجه به آثار و پیامدهای گناه می تواند انگیزه و محرک خوبی باشد برای موفقیت در ترک گناه، زیرا بشر حبّ ذات دارد و حاضر به هلاکت و ضرر رساندن به خودش نیست و به محض شناخت آثار شوم عملی و یا مثلا طعامی، از آن پرهیز می کند، حتی ضررهای زودگذر، چه برسد به اینکه آن عمل زیان ابدی را درپی داشته باشد.لازم است انسان برای موفقیت در ترک گناه نسبت به آثار آن شناخت پیدا کند که بعضی از آنها را بیان می کنیم :
1. گناه و ظلم به نفس
آثار و تبعات گناه فقط گریبانگیر شخص گنهکار است، نه غیر از او.« وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلى نَفْسِهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» (60)و هر که گناهى کند، آن گناه را به زیان خود کرده است، و خدا دانا و حکیم است.خداوند به همه چیز عالم است و می داند انجام دهنده ی گناه کیست و عقاب مستحقّ چه کسی است، و کسی نمی تواند در محضر او گناه دیگری را به گردن بگیرد و خداوند غیرِ گناهکار را عقاب و حسابرسی نمی کند ، هم چنان که در جاى دیگر فرموده: « لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ» (61)به نفع انسان است آن چه کسب کرده و به ضرر انسان است آن چه کسب کرده است. و نیز فرموده: « وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» (62)هیچ متعهدى نمىتواند گناه دیگرى را تعهد کند و به گردن بگیرد.و نیز فرموده: « وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»(63)کفار به مؤمنین گفتند بیائید طریقه ما را قبول کنید، اگر ضررى در این کار دیدید ما گردن مىگیریم، ولى آنها نمىتوانند خطاهاى اینان را گردن بگیرند که مردمى دروغگویند.
2. منشأ نقمت، گناه است و منشأ نعمت، ایمان و عمل صالح (آثار خارجی گناهان).
به طور کل تمام اجزای عالم، با واسطه و یا بی واسطه، مؤثر در یگدیگرند، ومیان آنها اتصال و ارتباط برقرار است، انحراف و لغزش یکی تأثیر گذار در دیگری خواهد بود و این جریان ادامه دارد.همه ی این اجزاء –به طوری که قرآن کریم بیان کرده- به سوی هدفی که خدای متعال برای آنها تعیین فرموده در حرکتند، انحراف و لغزش یک عضو از اعضای آن مخصوصا اعضای برجسته و بارز باعث فساد و انحراف اعضای دیگر شده و در نهایت دست به دست هم داده تا بالاخره اجزای دیگر با قوایی که خداوند برای حفظ حریم وجودشان به آنها بخشیده جزء مزبور را از بین ببرند. « ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (64)در خشکى و دریا به زشتى افعال بد مردم فساد نمودار شد، تا خدا سزاى بعضى عملها را که کردهاند به ایشان بچشاند تا شاید بازگشت کنند.
3. مبتلا شدن به مصائب دنیوی
یکی از آثار و تبعات گناه، عارض شدن مصائب دنیوی به شخص گنهکار است. عبّاس بن هلال شامى غلام حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام مىگوید: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم که مىفرمود: هر گاه بندگان، گناهان جدیدى را بیاورند که قبلا از آن آگاهى نداشتند، خداوند بلاهاى جدیدى را براى آنان مىآورد که قبلا از آن آگاه نبودند.(65) وقتى آیه« وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ »(66)نازل شد، رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم فرمود: به آن خدایى کهجانم به دست او است هیچ خراشى از چوبى بر بدن شما نمىافتد، و هیچ رگى از جاى خود نمىجنبد و هیچ ضربتى از سنگ وارد نمىشود، و هیچ پایى نمىلغزد مگر به خاطر گناهى از گناهان. و آنچه از گناهان که خدا عفو مىکند بیشتر است.(67) این همان سنت خداوند است و این آثار همان آثاری هستند که برای گناهان وجود دارد و تغییر ناپذیر است، خواه انسان امروزی آنرا قبول داشته باشد وخواه آنرا به تمسخر بگیرد و با پیشرفت صنعت و وسائل دفاعی مدرن علت آنرا عقب ماندگی گذشتگان بداند.
4. کشیده شدن به گناهان دیگر
هر یک از گناهان، آدمى را به سوى گناه دیگرى مىکشاند. « إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا...» (68)از میان شما آنان که در روز مقابله آن دو گروه بگریختند، به سبب پارهاى از اعمالشان شیطان آنها را به خطا افکنده بود. اینک خداوند عفوشان کرد که او آمرزنده و بردبار است. کلمه: « استزلال» به معناى آن است که کسى بخواهد دیگرى را به لغزش وادار نماید، مىفرماید شیطان مىخواست آنان را دچار لغزش کند و این را نخواست مگر به سبب بعضى از انحرافهایى که در دل و در اعمال داشتند، چون گناهان هر کدامش آدمى را به سوى دیگرى مىکشاند، چون اساس گناه پیروى هواى نفس است و نفس وقتى هواى فلان گناه را مىکند هواى امثال آن را نیز مىکند.از حضرت على علیه السّلام نقل شده است: از زشتکارى بپرهیز که یاد تو را زشت و گناه تو را فراوان مىکند.وقتی انسان مرتکب به گناه شد و آنرا در ذهن خود ثبت کرد، یاد آور شدن لحظه ی گناه می تواند مشوق باشد برای ارتکاب مجدد آن عمل زشت. ممکن است مراد از حضرت این بوده باشد، زیرا زشتی گناه خاطرِ انسان را نیز زشت می کند.
5. تیره و تار کردن جلای نفس و درک انسان
اعمال زشت صفا و جلاى نفس را تیره کرده به آن نقش و صورتى مىدهند که از درک حق مانع مىگردد.« کَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ» این جمله ردع و انکار سخن تکذیبگران، یعنى رد« أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ» است.راغب گفته: کلمه« رین» به معناى غبار و زنگ، و یا به عبارتى تیرگى است که روى چیز گرانبهایى بنشیند (در نسخهاى دیگر آمده روى چیز شفافى بنشیند)، در قرآن آمده که: « بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ...» یعنى گناهان مانند زنگى و غبارى شد که روى جلاى دلهاشان را گرفت، و آن دلها را از تشخیص خیر و شر کور کرد.(69) ابو بصیر مىگوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که مىفرمود: هر گاه آدمى گناه کند نقطهاى سیاه در دلش نمودار مىگردد، اگر توبه نماید سیاهى محو مىشود، و اگر بر گناهان بیافزاید سیاهى بیشتر مىشود تا بر دلش غلبه مىیابد، از آن پس هرگز رستگار نخواهد شد.(70)
6. ولایت شیطان بر آدمیان
ولایت شیطان بر آدمیان در ظلم و گناه و ولایت ملائکه بر آدمیان در اطاعت و عبادت.قرآن کریم نظیر این ولایتى را که شیطان در گناه و ظلم بر آدمیان دارد براى ملائکه در اطاعت و عبادت اثبات نموده، مىفرماید:« إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ، نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا...»(71) البته این دو نوع ولایت منافاتى با ولایت مطلق پروردگار که آیه ی « ...ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ...»(72) آن را اثبات مىکند ندارد.بارى، این ولایت همان احتناک و لگام زدنى است که شیطان وعده داده، و قرآن از او چنین حکایت مىکند: « قالَ أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا، قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُوراً، وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً»(73) [سپس] گفت : به من بگو: این کسی را که بر من برتری دادی[برای چه بود؟] اگر تا روز قیامت مهلتم دهی قطعا فرزندانش را جز اندکی [از آنها]- ریشه کن خواهم کرد. فرمود: برو که هر کس از آنان تو را پیروی کند مسلما جهنم سزایتان خواهد بود که کیفری تمام است. و از ایشان هر که را توانستی با آوای خود تحریک کن و با سواران و پیادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شرکت کن و به ایشان وعده بده، و شیطان جز فریب به آنان وعده نمی دهد.و بطورى که از آیات قرآن بر مىآید براى او لشکرى است که او را در هر کارى که بخواهد مدد مىکنند، از آن جمله آیه شریفه « ...إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ...»(74) است، یعنی او و قبیله اش، شما را از آنجا که آنها را نمی بینید، می بینند؛ و اگر در آیه« ... وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»(75)گمراهى همه را به خود او نسبت داده براى این است که هر قدر هم لشکریانش زیاد و نقشه اعمال آنها مختلف باشد نتیجه اعمالشان که همان وسوسه در دلها و گمراه ساختن مردم است یکى است، هم چنان که مساله توفى و گرفتن جانها را هم به ملک الموت نسبت داده و فرموده: « قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ...»(76) بگو: فرشته ی مرگی که برشما گمارده شده، جانتان را می ستاند... . و هم به اعوانش مستند کرده و فرموده: « ...حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ»(77)...تا هنگامی که یکی از شما ار مرگ فرا رسد، فرشتگان ما جانشان بستانند، در حالیکه کوتاهی نمی کنند.
7. مرگ ناگهانی و زود هنگام یکی از آثار گناه که کمتر کسی متوجه آن است و آنرا امری طبیعی می بیند، مرگ ناگهانی و زود هنگام است.از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: شمار کسانى که در اثر گناه مىمیرند بیش از کسانى است که در اثر پایانِ عمر مىمیرند، و شمار کسانى که در اثر نیکوکارى زنده مىمانند بیش از کسانى است که بخاطر عمرشان زنده مىمانند. (78)
8. محروم شدن از توفیق در عبادات
.از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمودند: آدمى گاهى مرتکب گناه مىشود و در اثر آن از نماز شب محروم مىگردد. تأثیر کار زشت در انسان سریعتر از تأثیر کارد در گوشت است. (79)کتاب معانى الاخبار به سند خود از عبد اللَّه بن فضل هاشمى از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که گفت: به آن حضرت عرضه داشتم: (با در نظر داشتن اینکه علل و اسباب در کار ما مؤثرند) معناى اینکه خداى تعالى در یک جا (از قول شعیب حکایت کرده که گفت:)،« وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ»(80)و در جایى دیگر خودش فرموده: « إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ»(81)چیست؟ امام علیه السّلام در جواب فرمود: وقتى بنده خدا آنچه که خدا به وى امر کرده اطاعت کند عملش موافق امر خداى عز و جل است و بدین جهت آن عبد را موفق مىنامد (چون گفتیم کارش موافق امر خداى عز و جل است) و هر گاه بنده خدا بخواهد داخل پارهاى از گناهان شود و خداى تعالى بین او و آن گناه حایل گردد و در نتیجه بنده آن گناه را مرتکب نشود ترک گناهش به توفیق خداى تعالى صورت گرفته و هر زمان که او را به حال خود بگذارد و بین او و معصیت حایل نشود و در نتیجه مرتکب گناه گردد در آن صورت خدا او را یارى نکرده و موفق ننموده است، (چون کارش موافق دستور خدا انجام نشده).(82)
9. پست شدن مقام انسان بر اثر ارتکاب گناه، هم در دنیا و هم در آخرت.
از حضرت على علیه السّلام نقل شده است: هر که نافرمانى خدا کند مقامش پست و خوار گردد. (83)هم چنین از ایشان علیه السّلام نقل شده است: هر که به سبب نافرمانیهاى خدا لذّت ببرد خوارى بدست آورده است. (84)«وَ الَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزَاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثلِهَا وَ تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ مَا لَهُم مِن اللهِ مِن عَاصِمٍ...»(85). و کسانی که مرتکب بدی ها شده اند، [بدانند که] جزای [هر] بدی مانند آن است، و خواری آنان را فرو می گیرد؛ در مقابل خدا، هیچ حمایتگری برای ایشان نیست... .
10. حبط اعمال
گناهان اعمال نیک را نابود می کند، که از آن تعبیر به احباط می شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: کسی که سبحان الله بگوید خداوند به سبب این کار او درختی در بهشت برایش می کارد. و کسی که الحمدلله بگوید خداوند به سبب این کار او درختی در بهشت برایش می کارد. و کسی که لااله الاالله بگوید خداوند به سبب این کار او درختی در بهشت برایش می کارد. و کسی که الله اکبر بگوید خداوند به سبب این کار او درختی در بهشت برایش می کارد. مردی از قریش برخاست و عرض کرد: ای رسول خدا؛ درختان ما در بهشت زیاد است. حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: آری ولی بترسید از اینکه آتشی به سوی آنها بفرستید و همه را بسوزانید. و خداوند می فرماید: « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ»(86) ای کسانیکه ایمان آوردید از خدا اطاعت کنید و از رسول خدا اطاعت کنید و اعمالتان را باطل نکنید.پس هیچ کس نمی تواند بگوید من نماز می خوانم، روزه می گیرم و کارهای نیک انجام می دهم هم چنین از ارتکاب به گناه هم لذت می برم و چه بسا کارهای نیک من جوازی برای ارتکاب به گناه باشد. اما توجّهی به این مسئله ندارد که اعمال زشت و گناه، اعمال نیک را نابود می کند حتی فراتر از آن نیت غیر صحیح اعمال نیک را از بین می برد. همانگونه که خداوند می فرماید :«ذَلِکَ بِأَنَّهُم کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللهُ فَأَحبَطَ أَعمَالَهُم»(87) این بدان سبب است که آنان آن چه را خدا نازل کرده است خوش نداشتند، و [خدا نیز] کارهایشان را باطل کرد.
11. داخل شدن بر آتش جایگاه گناهکار آتش است.
از حضرت على علیه السّلام نقل شده است: کسى که مرتکب گناه مىشود جایگاهش آتش است.(88)از جعفر بن محمّد علیه السّلام از پدرش نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: هر کس گناهى مرتکب شود و بخندد، گریان وارد آتش خواهد شد.(89)«بَلَی مَن کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحَاطَت بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُلئِکَ أَصحَابُ النَّارِ هُم فِیهَا خالِدُون»(90) آری کسی که بدی به دست آورد، وگناهش او را در میان گیرد، پس چنین کسانی اهل آتش اند، و در آن ماندگار خواهند بود.
راه دوم : شناخت فضائل و آثار ترک گناهشناخت فضائل و آثار ترک گناه می تواند عامل و محرک خوبی برای ترک در گناهان باشد.در این قسمت بعضی از فضائل ترک گناه را بررس می کنیم.
1. ترک گناه و جهاد اکبر
معرفت به اینکه برترین عبادت، ترک گناه است که از آن به جهاد اکبر یاد می شود. از حضرت على علیه السّلام نقل شده است: ترک تمایلات، برترین عبادت و زیباترین عادت است. (91)همچنین از امام على بن الحسین علیه السّلام نقل شده که فرمود: هر کس، از آنچه خدا بر او حرام کرده است دورى گزیند، از عابدترین مردم است. (93)در حدیثى از پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم نقل شده که فرمود: هر کس از نافرمانى خداوند خوددارى کند مانند کسى است که در راه خدا جهاد کرده است. (93)
2. محبوب خدا شدن
انسانی که گناه نمی کند محبوب خداوند می شود و چه چیز بهتر از محبوب خداوند بودن.از على علیه السّلام نقل شده است: اگر از گناهان دورى کنید خدا شما را دوست خواهد داشت.(94)« بَلَی مَن أَوفی بِعَدِهِ وَ اتَّقی فَإنَّ اللهَ یُحِبُّ المُتِّقِینَ »(95) آری هر که به پیمان خود وفا کند و پرهیزگاری نماید، بی تردید خداوند پرهیزگاران را دوست دارد. «... إِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ المُتَطَّهِّرِینَ(96)خداوند توبه کاران و پاکیزگان را دوست دارد.
3. پیدا شدن راه نجات و خروج از مشکلات هرکس از خدا بپرهیزد و ترک گناه کند خداوند برای او راه نجاتی قرار می دهد و مشکلات او را حل می کند و رزق او را وسعت می بخشد.« ...وَ مَن یَتَّقّ اللهَ یَجعَل لَه مَخرَجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب(97)و هر کس از خدا پروا کند، [خدا] برای او راه بیرون شدنی قرار می دهد. و از جایی که حسابش را نمی کند، به او روزی می رساند... . در حدیثی از حضرت علی علیه السلام آمده که فرمود : « اکثَر الاستغفار تجلب الرّزق »زیاد استغفار کن تا روزی را به سوی خود جلب کنی.
4. فتح باب نعمتها
اثر استغفار از گناهان در رفع مصائب و بلایا و فتح باب نعمتها.« فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً. یُرسِلِ السَّمّاءَ عَلَیکُم مِدراراً. وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً »(98) در این جمله دعوت قوم را به اینکه استغفار کنید تعلیل کرده به اینکه: آخر پروردگارتان غفار است، و« غفار» که صیغه مبالغه است، معناى کثیر المغفرة را مىدهد، و مىفهماند علاوه بر اینکه کثیر المغفرة است، مغفرت سنّت مستمرى او است.و معناى آیه این است که: اگر از خدا طلب مغفرت کنید، ابر بسیار ریزنده و بارنده را به سویتان مىفرستد.اموال و فرزندان نزدیکترین کمکهاى ابتدایى براى رسیدن جامعه انسانى به هدفهاى خویش است. « وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ». « وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً» ، « جنات» و« انهار» دو تا از اقسام مال است، لیکن از آنجایى که از سایر اقسام مال نسبت به ضروریات زندگى بشر دخالت گستردهترى دارند در آیه اختصاص به ذکر یافتند.و این آیات به طورى که ملاحظه مىفرمایید نعمتهاى دنیایى را مىشمارد، و از نوح علیه السَّلام حکایت مىکند که به قوم خود وعده فراوانى نعمتها و تواتر آن را مىدهد، به شرطى که از پروردگار خود طلب مغفرت گناهان کنند. پس معلوم مىشود استغفار از گناهان اثر فورى در رفع مصائب و گرفتاریها و گشوده شدن درب نعمتهاى آسمانى و زمینى دارد، مىفهماند بین صلاح جامعه انسانى و فساد آن، و بین اوضاع عمومى جهان ارتباطى برقرار است، و اگر جوامع بشرى خود را اصلاح کنند، به زندگى پاکیزه و گوارایى مىرسند، و اگر به عکس عمل کنند عکس آن را خواهند داشت.
5. تبدیل زشتیها به نیکیها
بازگشت از گناه اعمال زشت را به نیکی ها تبدیل می کند.ازآنجا که قرآن هیچگاه راه بازگشت را به سوی مجرمان نمی بندد ، بعد از بیان عذاب برای ارتکاب به سه گناه بزرگ در آیات قبل، در این آیه استثنائی را قائل می شود و آن اینکه : «مگر، کسی که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته کند، پس خداوند بدیهاشان را به نیکی ها تبدیل می کند، و خدا همواره آمرزنده ی مهربان است»(99). اما منوط به ایمان است یعنی توبه و بازگشت واقعی.
راه سوم : تحصیل عزت و شخصیت
سومین عامل در ترک گناه این است که انسان برای خود عزت و شخصیت قائل باشد. این احساس کلید دوریِ از گناهان است.
امیر مومنان علیه السَّلام فرمودند: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهَوَاتُه»(100).کسى که خود را گرامى دارد، هوا و هوس را خوار شمارد.
راه چهارم : یاد خداوند
هنگام فکر گناه و وسوسه ی شیطان، بلافاصله خدا را یاد کند.
قرآنمجید در وصف پارسایان میفرماید: « إِنَّ اَلَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ » (101)پرهیزگاران چون گرفتار وسوسه شیطان شوند هماندم متذکر (یاد خدا) شده و بصیرت یابند.یکی دیگر از آیات که دلالت بر این راهکار می کند سوره آلعمران آیه 135 است : وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ و آنان که چون کار زشتى (گناه کبیرهاى) انجام دهند و یا (به گناه صغیرهاى) بر خود ستم نمایند، خدا را به یاد آرند و براى گناهان خود آمرزش خواهند- و کیست جز خداوند که گناهان را ببخشد؟- و بر آنچه کردهاند در حالى که مىدانند اصرار نمىورزند. از آیه فوق استظهار می شود که یاد خدا، رمز توبه است. و تا یاد خدا در دل گناهکار زنده است، مىتواند در مدار متقین وارد شود .(102)
راه پنجم: ایمان به آخرت و یقین به وقوع روز حساب و جزای آن
ایمان به آخرت و یقین به وقوع روز حساب و جزای آن، برجسته ترین اصلی است که انسان را از ارتکاب به گناه باز می دارد، و فراموش کردن مسئله ی موت، یکی از علل جرأت بر گناه کردن است.و قول خداوند متعال به همین مطلب اشاره کرده و مىفرماید: « وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ(103)پیروى مکن هواى نفس را تا از راه خدایت گمراه کند، کسانى که از راه خدا گمراه مىشوند برایشان عذاب شدیدى است بخاطر اینکه فراموش کردند روز حساب را.از این آیه معلوم می شود که ایمان به روز حساب و قیامت تنها اصلی است که جرأت گناه را از مؤمن به آن می گیرد و کسی که از مقام و قدرت پروردگارش خوف دارد و گناه نمی کند بهشت برایش است: « وَ أَمَّا مَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفسَ عَنِ الهَوَی. فَإِنَّ الجَنَّةَ هِیَ المَأوی»(104)ایمان به رستاخیز اثر عمیقى در تربیت انسانها دارد، به آنها شهامت و شجاعت مىبخشد زیرا بر اساس آن، اوج افتخار در زندگى این جهان، «شهادت» در راه یک هدف مقدس الهى است که آغازى است براى یک زندگى ابدى و جاودانى. و ایمان به قیامت انسان را در برابر گناه کنترل مىکند، و به هر نسبت که ایمان قویتر باشد گناه کمتر است(105)و نیز تفسیر نمونه در ذیل آیه وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِین ( مرسلات آیه 15 ) می فرماید : منظور از" مکذبین" در اینجا کسانى است که قیامت را تکذیب مىکنند، و مىدانیم کسى که ایمان به قیامت و دادگاه عدل خداوند و حساب و جزا نداشته باشد به آسانى مرتکب هر گونه گناه و ظلم و فسادى مىشود، اما ایمان راسخ به آن روز به انسان تعهد و احساس مسئولیت و تقوى و پرهیزگارى مىبخشد.(106)
راه ششم : عادت ندادن خود به گناه
انسان نباید خود را به گناه عادت دهد، به عبارت دیگر اینکه از گناه پی در پی بپرهیزد.(107)گناه زیاد و مستمر، سر انجام انسان را به تکذیب روز جزا منتهى مىکند: «الَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ وَ ما یُکَذِّبُ بِهِ إِلاَّ کُلُّ مُعْتَدٍ أَثِیم» (108)همانان که روز جزا را دروغ مىپندارند و تنها کسانى آن را انکار مىکنند که متجاوز و گنهکارند.کلمه« معتد» اسم فاعل از مصدر« اعتداء» است، که معناى تجاوز را مىدهد، و مراد در اینجا تجاوز از حدود عبودیت است، و کلمه« اثیم» به معناى کسى است که گناهان بسیار داشته باشد، به طورى که گناهانش روى هم انباشته شده، و به کلى در شهوات غرق شده باشد.در قست قبل بیان شد که یکی از اصلی ترین عوامل بازدارنده گناهان، ایمان به آخرت و روز جزاست، بنابراین انسانی که غرق در گناهان شده نمی تواند قبول کند که برای اعمالش عاقبت و حسابی وجود دارد.پس این« زنگ بودن گناهان بر روى دلهاى آنان» عبارت شد از حائل شدن گناهان بین دلها، و بین تشخیص حق، آن طور که هست.از این آیه شریفه سه نکته استفاده مىشود:اول اینکه: اعمال زشت نقش و صورتى به نفس مىدهد، و نفس آدمى را به آن صورت در مىآورد.دوم اینکه: این نقوش و صورتها مانع آن است که نفس آدمى حق و حقیقت را درک کند، و میان آن و درک حق حائل مىشود.سوم اینکه: نفس آدمى بحسب طبع اولیش صفا و جلایى دارد که با داشتن آن حق را آن طور که هست درک مىکند، و آن را از باطل، و نیز خیر را از شر تمیز مىدهد، هم چنان که در جاى دیگر فرمود: « وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(109)سپس پلیدکارى و پرهیزگارىاش را به آن الهام کرد.«کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ»(110)در روز محروم بودنشان از کرامت قرب و منزلت پروردگارشان محروم می شوند. « ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصالُوا الْجَحِیمِ»(111)معنایش این است که ایشان داخل جحیم خواهند شد، دخولى که بیرون شدن برایش نیست« ثُمَّ یُقالُ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ»(112) این آیه توبیخى کوبنده است از خازنان دوزخ و یا از اهل دوزخ، به کسانى که وارد آن مىشوند.
راه هفتم : در محضر خدا بودن
انسان همیشه خود را در محضر خداوند ببیند و قبل از ارتکاب گناه، این واقعیت را برای خود تداعی کند و همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و آل البیت علیهم السّلام را شاهد عمل خود بداند چنانچه این روایت مؤید این واقعیت می باشد.از ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: هر صبحدم اعمال بندگان- بندگان نیکوکار و بدکار- به پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم عرضه مىشود، بنا بر این مراقب اعمال خود باشید، (113)و همین است گفتار خداوند: «...اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ...»(114) «...هر کارى مىخواهید بکنید، به زودى خدا و رسولش عمل شما را خواهند دید...» آنگاه حضرت ساکت شد. و همچنین محمد بن فضیل مىگوید: از امام صادق علیه السّلام در باره گفتار خداوند: «...فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ...»(115) «...به زودى خدا و رسول او و مؤمنان عمل شما را خواهند دید...» سؤال کردم، فرمود: هر صبحدم اعمال امّت رسول خدا- امّت نیکوکار و بدکار- به وى عرضه مىشود. (116)
راه هشتم : از بین رفتن لذت گناه و باقی ماندن نکبت آن
هرگاه دچار وسوسه ی شیطان و نفس شدیم باید این موضوع را که بسیار مؤثر است در ترک گناه برای خود در نظر بگیریم که لذّت گناه از بین می رود اما نکبت آن در وجود انسان باقی می ماند.از حضرت على علیه السّلام نقل شده است: قطع شدن لذّتها و بر جاى ماندن گناهان را به یاد داشته باشید.(117) از حضرت على علیه السّلام نقل شده است: چقدر فاصله است میان دو کار:کارى که لذّتش مىگذرد و زیانش باقى مىماند، و کارى که رنجش مىگذرد و پاداشش مىماند!(118)
راه نهم: نا امید نشدن از درگاه خداوند، (نا امید شدن از درگاه الهی یکی از گناهان کبیره است.)
انسان نباید با یکبار ارتکاب به گناه، خودش را شخصی گمراه و غیر قابل بازگشت بشناسد بلکه باید با مصمّم بودن به بازگشت و توبه و امید به غفران الهی، خودش را از منجلاب گناه بیرون بکشد و از گناه پی در پی نجات یابد. و بداند که چه بسا مىشود گناه مقدمه سعادت و آمرزش مىشود، البته نه از آن جهت که گناه است، بلکه از این جهت که نفس آدمى را از ظلمت و شقاوت به جایى مىکشاند، که مایه وحشت نفس شده، و در نتیجه نفس سرانجام شوم گناه را لمس نموده، متنبه مىشود و به سوى پروردگار خود برمىگردد، و با برگشتنش همه گناهان از او دور مىشود، و معلوم است که در چنین وقتى خدا هم به سوى او برمىگردد، و او را مىآمرزد.خداوند در قرآن می فرماید: «قُل یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسرَفُوا عَلی أَنفُسِهِم لا تَقنُطُوا مِن رَحمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ»(119)بگو: ای بندگان من که بر خویشتن زیاده روی روا داشته اید، از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت، خدا همه ی گناهان را می آمرزد، که او خود آمرزنده مهربان است.حضرت علی علیه السّلام فرمودند: در شگفتم از کسی که می تواند استغفار کند و نا امید است(120)
بخش سوم : راههای درمان و پیشگیری گناهان
کارها و اعمال خارجی ای وجود دارد که شستشو دهنده ی گناهان و موجب زلال روح می شود و یا اینکه سبب پیشگیری از گناهان پیش روست که متذکر آنها می شویم.ابتدا بعضی از آنهایی را که هم خاصیت پیشگیری و هم درمان دارند را بیان می کنیم:
راه اول : نماز
نماز هم واکسن گناه هست و هم سرم گناه. یعنی هم خاصیت پیشگیری دارد و هم خاصیت درمانی.خاصیت پیشگیری آن در این آیه آمده است . «... إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر...»(121) که نماز آدمى را از فحشا و منکر باز مىدارد.و خاصیت درمانی آن نیز در این آیه آمده است: « وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْل إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»(122). نماز بگزار در آغاز و انجام روز و ساعاتى از شب. زیرا نیکیها، بدیها را از میان مىبرند. این اندرزى است براى اندرزپذیران. از نظر روانى نیز شکی نیست که هر گناه و عمل زشتى، یک نوع تاریکى در روح و روان انسان ایجاد مىکند که اگر ادامه یابد اثرات آنها متراکم شده، به صورت وحشتناکى انسان را مسخ مىکند.ولى کار نیک که از انگیزه الهى سر چشمه گرفته به روح آدمى لطافتى مىبخشد که آثار گناه را مىتواند از آن بشوید و آن تیرگیها را به روشنایى مبدل سازد.اما از آنجا که جمله فوق (إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ) بلا فاصله بعد از دستور نماز ذکر شده یکى از مصداقهاى روشن آن، نمازهاى روزانه است و اگر مىبینیم در روایات تنها تفسیر به نمازهاى روزانه شده دلیل بر انحصار نیست، بلکه همانگونه که بارها گفتهایم بیان یک مصداق روشن قطعى است.اهمیت فوق العاده نماز در روایات متعددى که ذیل آیات فوق از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه معصومین علیهم السّلام نقل شده تعبیراتى دیده مىشود که از اهمیت فوق العاده نماز در مکتب اسلام پرده بر مىدارد.براى اینکه نماز مشتمل است بر ذکر خدا، و این ذکر، اولا ایمان به وحدانیت خداى تعالى، و رسالت و جزاى روز قیامت را به نمازگزار تلقین مىکند، و به او مىگوید که خداى خود را با اخلاص در عبادت مخاطب قرار داده و از او استعانت بنما، و درخواست کن که تو را به سوى صراط مستقیم هدایت نموده، و از ضلالت و غضبش به او پناه ببر.و ثانیا او را وادار مىکند بر اینکه با روح و بدن خود متوجه ساحت عظمت و کبریایى خدا شده، پروردگار خود را با حمد و ثنا و تسبیح و تکبیر یاد آورد، و در آخر بر خود و هم مسلکان خود و بر همه بندگان صالح سلام بفرستد.
علاوه بر این او را وادار مىکند به اینکه از حدث (که نوعى آلودگى روحى است)، و از خبث یعنى آلودگى بدن و جامه، خود را پاک کند، و نیز از اینکه لباس و مکان نمازش غصبى باشد، بپرهیزد، و رو به سوى خانه پروردگارش بایستد.پس اگر انسان مدتى کوتاه بر نماز خود پایدارى کند، و در انجام آن تا حدى نیت صادق داشته باشد، این ادامه در مدت کوتاه به طور مسلم باعث مىشود که ملکه پرهیز از فحشاء و منکر در او پیدا شود، به طورى که اگر فرضا آدمى شخصى را موکل بر خود کند، که دائما ناظر بر احوالش باشد، و او را آن چنان تربیت کند که این ملکه در او پیدا شود و به زیور ادب عبودیت آراسته گردد، قطعا تربیت او مؤثرتر از تربیت نماز نیست، و به بیش از آنچه که نماز او را دستور مىدهد دستور نخواهد داد، و به بیش از آن مقدار که نماز به ریاضت وادارش مىکند وادار نخواهد کرد.
راه دوم : روزه
رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : روزه که سپر و محافظ است (از گناه و دوزخ) ، و صدقه که کفاره لغزشها است (123)در نخستین آیه مربوط به احکام روزه می خوانیم که هدف نهایى از آن تقوا است (لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ) و این نشان مىدهد که تمام این برنامهها وسیلهاى هستند براى پرورش روح تقوا و خویشتندارى و ملکه پرهیز از گناه و احساس مسئولیت در برابر وظائف انسانها.ولى البته یکى از آداب صوم کامل در اسلام آنست که انسان به هنگام روزه گرفتن زبان خود را از آلودگى به گناه و مکروهات حفظ کند،و همچنین چشم خود را از هر گونه آلودگى برگیرد، چنان که در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم : روزه تنها از خوردنى و نوشیدنى نیست. مریم علیها السّلام گفت: من براى خداوند رحمان روزهاى نذر کردهام یعنى سکوت را، بنا بر این (هنگامى که روزه هستید) زبان خود را حفظ کنید، دیدگان خود را از آنچه گناه است بربندید، نسبت به یکدیگر حسد نداشته باشید، و نزاع نکنید(124)
راه سوم : حج و عمره
«و حَجُّ الْبَیْتِ و اعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا ْ یَنفِیانِ الفَقرَ وَ یرحَضَانِ الْذَّنْبِ »(125)و حج و عمره نابود کننده ی فقر و شستشو دهنده ی گناهان است.
می دانیم که حج و عمره یکی از عباداتی است که انسان را از جهان ماده و تمایلات دنیوی جدا می کند و در محیطی کاملا معنوی و سرشار از شعائر دینی و روحانی وارد می سازد که انسان فقر و تنگدستی خود را کاملا درک می کند و عظمت الهی نمایان می شود و در مشقّت و سختی مشروع و پاک قرار می گیرد که با این اعمال می تواند خود را پاکیزه کند. حج یکی از درس های طهارت جان و شستشوی روح است. احرام نشانه ی عریان بودن انسان از منیّت ها و دلبستگی هاست. در واقع حج تجدید میثاق با خداوند و پیامبر او صلی الله علیه و آله وسلم و بندگان صالح خداست که بارزترین آنها اهل بیت او علیهم السّلام هستند. پس کسی که با خدا و اولیائش عهد می بندد به راحتی عهد و پیمان نمی شکند.
راه چهارم : جهاد
«... فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّواب»(126) بنابر این کسانى که مهاجرت کردند و از خانههاى خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار دیدند و جنگیدند و کشته شدند، بىتردید گناهانشان را مىپوشانم و حتما آنها را در باغهایى داخل مىکنم که از پاى درختانش نهرها جارى است. [این] پاداشى از جانب خداست، و خداست که پاداش نیکو نزد اوست.کسی که حاضر می شود تمام تمایلات و آرزوهای دنیوی خود را کنار زده و جان خود را در کفه ی اخلاص بگذارد و به جهاد برود قطعا برای لذتی زودگذر و غیر مشروع خود را آلوده نمی کند و ایثار خود را حبط نکرده و نابود نمی کند. البته جهاد تنها منحصر در جهاد در جبهه ی جنگ علیه دشمن نیست بلکه مفهوم وسیع تری را در بر دارد، مثلا امر به معروف و نهی از منکر یکی از مصادیق جهاد است بلکه چه بسا اجر بیشتری هم داشته باشد البته اگر واقعی باشد.
راه پنجم : دعا و تضرع پنهانی واستغفار
«ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِین»(127) پروردگارتان را با تضرع و در نهان بخوانید، زیرا او متجاوزان سرکش را دوست ندارد.
انسانی که در نهان و آشکار به دعا و تضرع می پردازد و خود را عبد خدا می داند به سختی می تواند از حصار عبودیت خداوند خارج شود زیرا خدا را قدرت مطلق و خودش را ذلیل دانسته است که در برابرش خشوع کرده.در حدیثی مرتبط با این موضوع و چند مورد از موضوعات قبل از على علیه السّلام مىخوانیم که از پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم پرسیدند چه کنیم که شیطان از ما دور شود؟ فرمود روزه روى شیطان را سیاه مىکند، و انفاق در راه خدا پشت او را مىشکند، و دوست داشتن به خاطر خدا، و مواظبت بر عمل صالح دنباله او را قطع مىکند، و استغفار رگ قلب او را مىبُرد(128)
استغفار نیز نوعی دعا و تضرع است که گناهان را محو می کند برای همین استغفار را در این قسمت آوردیم.می دانی معنای استغفار چیست؟ استغفار درجه والا مقامان است، ودارای شش معناست، اول : پشیمانی از آنچه گذشت، دوم : تصمیم به عدم بازگشت، سوم : پرداخت حقوق مردم چنانکه خدا را پاک دیدار کنی که چیزی بر عهده تو نباشد، چهارم : تمام واجب های ضایع ساخته را به جا آوری، پنجم : گوشتی که از حرام به اندامت روییده، با اندوه فراوان آب کنی، ششم : رنج طاعت را به تن بچشانی چنانکه شیرینی گناه را به آن چشانده بودی ، پس آنگاه بگویی، أستَغفِرُ اللهَ»(129) اما بعضی دیگر که خاصیت درمانیشان بارزتر است
راه ششم : طلب عفو از کسانی که حقی بر گردن ما دارند
امام محمد باقر علیه السّلامفرمود: هرگاه نشانه های توبه در توبه کننده آشکار نشد معلوم می شود که او توبه کننده واقعی نبوده است. نشانه های توبه واقعی آن است که کسانی که بر او حقی دارند را راضی کند نمازهای قضا شده اش را اعاده نماید در برابر مؤمنان متواضع باشد و خود را از هوی و هوس حفظ نماید(130)
راه هفتم : خواندن نمازهای مستحبی و نافله، مخصوصاً نماز شب.
امام صادقعلیه السّلام در ذیل تفسیر آیه 114 هود می فرماید: «صلوة المؤمن باللیل تذهب بما عمل من ذنب النهار»(131) ، نماز شب مؤمن، گناهان روز او را محو و نابود می سازد.
راه هشتم: اجتناب از کبائر
حضرتصادق علیه السّلام فرمود: کسى که از گناهان کبیره دورى گزیند، خداوند تمام گناهان او را مىآمرزد، و همین است گفتار خداوند : « إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً »(132) اگر از گناهان بزرگى که از آن نهى شدهاید دورى کنید، گناهان (کوچک) شما را مىپوشانیم و شما را در جایگاهى گرامى وارد مىسازیم.
وآنهایی را که خاصیت پیشگیری کنندگی آنها بارزتر است را بیان می کنیم :
راه نهم : گوش دادن به قرآن و تلاوت آن
حضرت امام زین العابدین علیه السّلام به محمد بن بشیر فرمودند هر کس حرفى از قرآن بشنود و گوش بدهد بدون آنکه قرائت نماید خداوند در نامه عمل او یک حسنه بنویسد و یک گناه او را محو نماید و یکدرجه او را بلند کند(133)و اما علت آن این است که قرآن که از جانب خداوند و معجزه جاوید است، به جز آثار وضعی و نوری که دارد، دارای معارف و مبانی اعتقادی و توحیدی و اخلاقی ناب است که برای تلاوت کننده و گوش دهنده موعظه و نصیحت می باشد وهمچنین بسیاری از آیات آن یاد آور مرگ و روز قیامتند که این خود بازدارنده ای قدرتمند است.وخداوند در قرآن به تلاوت کنندگان آیاتش قسم یاد می کند: «فَالتَّالِیَاتِ ذِکراً»(134)و هم چنین در این آیه می فرماید: « لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ»(135) به یقین خداوند بر مؤمنان منّت نهاد آن گاه که در میان آنها فرستادهاى از خودشان (نه از فرشته و نه از جن) برانگیخت که آیات او را بر آنها مىخواند و پاکشان مىگرداند و کتاب (آسمانى) و احکام شریعت و معارف عقلى به آنها مىآموزد، و حقیقت این است که آنان پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.
پیام های این آیه :
1. بعثت انبیا، بزرگترین هدیهى آسمانى و نعمت الهى است. «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ» 2. گرچه بعثت براى همهى مردم است، ولى تنها مؤمنان شکرگزار این نعمت هستند و از نور هدایت بهره مىگیرند. «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ» 3. انبیا، مردمى بودند. «مِنْ أَنْفُسِهِمْ» 4. تلاوت آیات قرآن، وسیلهى تزکیه و تعلیم است. «یَتْلُوا» ، «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ» 5. تزکیه بر تعلیم مقدّم است. «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ» 6 . تزکیه و تعلیم در رأس برنامههاى انبیاست.(136)
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم سه برنامه مهم را در باره مردم اجرا مىکند نخست خواندن آیات پروردگار بر آنها و آشنا ساختن گوشها و افکار با این آیات، و دیگر تعلیم، یعنى وارد ساختن این حقایق در درون جان آنها و به دنبال آن، تزکیه نفوس و تربیت ملکات اخلاقى و انسانى، اما از آنجا که هدف اصلى و نهایى تربیت است، در آیه، قبل از تعلیم ذکر شده، در حالى که از نظر تربیت طبیعى، تعلیم بر تربیت مقدم است(137)
راه دهم : صله ارحام
اسحاق بن عمار می گوید: من مکرر این جمله را از امام صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود: «انّ صلة الرحم و البر لیهوّ نان الحساب و یعصمان من الذّنوب»(138)، صله رحم و احسان و نیکی، حساب را آسان می کند و از گناهان نگه می دارند.و اما علت آن اینست که مومن آینه برادر خودش است و با توجه به اینکه تاثیر گذار در برادر خود می باشد و آمر به معروف و ناهی از منکر است و مثل آینه عیوب او را رو در روی او می گوید، بنابراین در دیدار خویشان و آشنایان و به عبارتی صله ارحام می تواند عاملی بازدارنده از گناه باشد. پس صله رحم با فُسّاق، صله رحم واقعی نیست، بلکه ممکن است اثر سوء هم داشته باشد.
راه یازدهم : نوشتن در معاملات
و اما یکی از عواملی که باعث می شود در بسیاری از موارد و یا حتی به علت فراموشی و یا سهل انگاری اختلاف میان افراد به وجود بیاید و روحیه انتقام گیری تشدید یابد، همین ننوشتن و مکتوب نکردن بسیاری از قراردادها و معملات روزمره است. که این کلام خداوند متعال هم به این نکته اشاره دارد : «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوه ....»(139)اى کسانى که ایمان آوردهاید، چون وامى تا مدتى معیّن به یکدیگر دهید، آن را بنویسید.
راه دوازدهم : جلوگیری از ورود حرام به شکم (جسم انسان)
بنا به فرموده ی حضرت سیّد الشّهداء امام حسین علیه السلام در واقعه کربلا خطاب به سپاه مقابل، یکی از عوامل گناه و لغزش و گمراهی و اینکه نصائح در قلب اثر نکند، پر شدن شکم ها از حرام است.
پیشنهادات
در این بخش چند مورد از راهکارهای استخراج شده از منابع دیگر را به خوانندگان پیشنهاد می کنیم.
1. باید از مسائلی که ما را به گناه تشویق می کند یا انجام گناه را در نظر ما راحت جلوه می دهد، فراری بود. به عنوان مثال همنشینی با دوستی که به راحتی آن گناه را انجام می دهد، یا حضور در محله و شهری که آن گناه در آنجا متداول است.
2. باید با عوامل مشوق به سمت خوبی ها در تماس باشیم. مثلا دیدن انسانهای با اراده، دانشمندان و عالمان دینی و یا مطالعه آثار و خاطرات مربوط به زندگی آنها، همنشینی با دوستان خوب و اهل ایمان، شرکت در مجالس مذهبی و حضور در زیارتگاهها و ...
3. باید با برنامه های جایگزین اوقات فراقت خود را پر کرد. خصوصا ورزش که از جهات مختلف مفید است و نیز باید لذت های حلال را جایگزین گناه کنیم.
4. قرار گذاشتن با یکی از معصومین و قرار دادن جریمه های قابل توجه و البته قابل انجام در صورت ارتکاب گناه بسیار بسیار می تواند مفید باشد.
5. چنانچه شکستهای شما در امر توبه مربوط به امور شهوانی است، در صورت امکان حتماً ازدواج کنید. با ازدواج صحیح، تا حدود زیادی در کنترل شهرت و ارضای مشروع آن موفق خواهید شد و زمینه برای استمرار توبه بیشتر فراهم خواهد شد.
6. برای استمرار توبه، برنامه زمانبندی شده برای مبارزه با گناهان داشته باشید. این برنامه در ابتدا سبک باشد و کمکم آن را جدیتر و سنگینتر کنید. اگر در همان اول شرط کردید که من هیچگاه گناه نمیکنم، عملی نخواهد بود مثلاً با خودتان شرط کنید امروز فقط میخواهم چشم خود را کنترل کنم و آن روز را نیز چند قسمت کنید.
7. برای التزام به استمرار توبه، در صورت تخلف و شکستن توبه جریمهای قرار دهید و حتماً آن جریمه را پرداخت یا ادا نمایید (مثل دادن صدقه، گرفتن روزه و...).
8. درحد ممکن دوری جستن از مکان ها و شرایطی که آدمی را به گناه ترغیب مینماید.
9- تهیه دفترچه محاسبه نفس و حسابرسی اعمال قبل از اینکه خداوند در روز قیامت از ما حساب بکشد .خداوند در سوره حشر آیه 18 می فرماید :
« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ »
اى کسانى که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید و هر کسى باید (به دیده دل) بنگرد چه چیزى براى فردا (ى خویش) پیش فرستاده و از خدا پروا کنید، که خدا از آنچه مىکنید آگاه است.
نتیجه گیری
با مطالعه و بررسی معانی گناه متوجه شدیم که هر لغتی که در قرآن و روایات در مورد گناه بکار رفته بیانگر یک بُعد از پستی و اثر شوم گناه می باشد، و فهمیدیم که برای غفلت و لغزش، آثارشوم فراوانی وجود دارد که ضرر آن تنها متوجه شخص گناهکار است و هیچ کس نمی تواند بار دیگری را گردن بگیرد.یکی دیگر از نتایجی که می توانیم بگیریم این است که بعضی از عوامل خاصیت پیشگیری دارد و بعضی خاصیت درمانی و بعضی هردو . از اینرو در این تحقیق کوتاه نمونه هایی از هر سه را آوردیم . همچنین برای ترک گناه، که یک نوع عبادت و بلکه بالاترین عبادت محسوب می شود، فضائل و برکات زیادی وجود دارد که آثار آن هم در دنیا و هم در عقبی متوجه انسان می شود، که این برکات، ناجی او در تنگناهاست.
سپس دانستیم که شناخت، کافی نیست بلکه اعمال و کارهایی را باید انجام داد که شستشو دهنده ی گناهان هستند
و یا تا حدود بسیار زیادی از ارتکاب به گناه پیشگیری می کنند به عبارت دیگر انجام واجبات و ترک محرّماتاما این ها بدون داشتن تصمیمی راسخ و اراده ای قوی همراه با مسئلت از درگاه خداوند و متوسل شدن به قرآن و پیامبر مکرّم اسلام صلی الله علیه وآله و سلم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام و آموخته های آنها، برای رسیدن به سعادت کافی نیست.
پی نوشتها
1.النجم / 39
2.على رضا صابرى یزدى. الحکم الزاهرة با ترجمه انصارى. مرکز چاپو نشر سازمان تبلیغات اسلامی. به نقل از غرر الحکم ص 756
3.یونس /57
4.اسراء /82
5.سید رضی رحمه الله. نهج البلاغه. ترجمه محمد دشتی. نشر مشهور. خطبه ی 119
6.على رضا صابرى یزدى. الحکم الزاهرة با ترجمه انصارى. مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی ص 169 و 541
7.سید رضی رحمه الله. نهج البلاغه. ترجمه محمد دشتی. نشر مشهور. خطبه 85
8.علامه محمد باقر مجلسی. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار. نشر اسلامیه، ج67 ص 286
9.سید رضی رحمه الله. نهج البلاغه. ترجمه محمد دشتی. نشر مشهور. حکمت 161
[1]10.علی اکبر دهخدا. لغت نامه دهخدا. ماده گناه.
محمد معین فرهنگ فارسی معین ماده گناه.
حسن عمید.فرهنگ فارسی عمید ماده گناه.
[1]11.آلکسیس کارل. راه و رسم زندگی. ترجمه مهرداد مهرین ص 71-80
12.بقره/ 283
13.شعراء/ 14
14.زمر/ 53
15.فرقان /58
16.واقعه /46
17.سوره ص آیه 44
18.اسراء /31
19.بقره/ 81
20.نوح/ 25
21.طه/ 73
22.اسراء: 32
23.فاطر / 43
24.اسراء/ 38
25.انعام /160
اعراف /16826.
27.اعراف /26
28.یوسف /24
29.توبه /125
30.کهف /50
31.قصص /83
32.انبیاء /22
33.بقره /205
34.بقره /220
35.آل عمران /104
36.نحل /25
37.عنکبوت /13
38.طه /100
39.اسراء /90
40.کهف /33
41.نوح /27
42.ص /28
43.عبس /42
44.اعراف /8
45.انسان /27
46.مزمل /5
47.اعراف /57
48.زلزل /8
49.بقره /216
50.یوسف /77
51.بیّنه /6
52.مائده /60
53. ص /62
54.النساء /2
55.نجم /32
56.مائده /3
57.انفال /61
58.شوری /7
[1]59.شیخ صدوق محمد بن علی بن حسین . عیون اخبار الرضا. نشر جهان. ج2 ص 127
60.نساء /111
61.بقره /286
62.انعام /164
63.عنکبوت /12
64.روم /41
65.ثقة الاسلام کلینی. الکافی. نشر اسلامیه. ج2 ص 275
66.شوری /30
67.جلال الدین سیوطی. الدر المنثور. کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی. ج 6، ص 10
68.آل عمران /155
69.راغب الاصفهانی . مفردات راغب، ماده« رین
70.علامه محمد باقر مجلسی. البحار. نشر اسلامیه. ج73 ص 327 .
71.فصلت آیات 30 و 31
72.سجده /4
73.اسراء /62 و 63 و 64
74.اعراف /27
75.حجر /39
76.سجده /11
77.انعام /61
78.ورّام بن ابی فراس. مجموعة ورام. نشر مکتبه فقیه. ج2 ص 87
79.شیخ ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمن بن محمد بن علی برقی. المحاسن ج1 ص 1157
80.هود آیه 88
81.اگر خدا یاریتان کند کسى نمىتواند بر شما غالب آید و اگر یاریتان نکند کیست که بعد از او شما را یارى کند؟. سوره آل عمران آیه 160
82.شیخ صدوق محمد بن علی بن حسین .معانى الاخبار.نشر جامعه مدرسین، باب معنى الهدى و الضلال ج 1 ص 20
83دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. امام علی علیه السّلام. غررالحکم و درر الکلم ص619
84.دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. امام علی علیه السّلام. غررالحکم و درر الکلم ص68
85.یونس /27
86.محمّد /33
87.محمد /9
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. امام علی علیه السّلام. غررالحکم و درر الکلم ص 42088.
89.علی بن حسن بن فضل بن حسن طبرسی. مشکاة الانوار فی غررالاخبار. نشر حیدریه.ص 157
90.بقره /81
91.امام علی علیه السّلام. غررالحکم و درر الکلم. دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. ص 351
92.محدث نوری (میرزا حسین) . مستدرک الوسائل ج 2 ص 320
93.محدث نوری (میرزا حسین). مستدرک الوسائل ج2 ص 304
94.امام علی غلیه السّلام. غررالحکم و دررالکلم. دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. ص 279
95.آل عمران /76
96.بقره /222
97.طلاق آیات 1 و 2
98.نوح آیات 10 و 11 و 12
99.فرقان /70
100.سید رضی رحمه الله. نهج البلاغه ترجه محمد دشتی.نشر مشهور. حکمت 441
101.اعراف /201
[1] 102.محسن قرائتی. تفسیر نور.نشر مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، ج2، ص: 15
103.سوره ص، آیه 26
104.نازعات آیات 40 و 41
[1] 105.آیة الله ناصرمکارم شیرازی. برگزیده تفسیر نمونه. نشر دارالکتب الاسلامیه ، ج1، ص: 4
[1] 106.آیة الله ناصرمکارم شیرازی. تفسیر نمونه. نشر دارالکتب الاسلامیه، ج25، ص 403
[1] 107.آیة الله ناصرمکارم شیرازی .برگزیده تفسیر نمونه. نشر دارالکتب الاسلامیه، ج1 ص4
108.مطففین آیات 11 و 12
109.شمس /8
110مطففین /15
111.مطففین /16
112.مطففین /17
113.ثقة الاسلام کلینی. الکافی.نشر اسلامیه. ج1 ص 219
114.توبه 105
115.توبه 105
116.بصائر الدرجات/425
117.سید رضی رحمه الله. نهج البلاغه ترجمه فیض الاسلام ص1278
118.سید رضی رحمه الله. نهج البلاغه ترجمه فیض الاسلام ص 1133
119.زمر /53
120.سید رضی. نهج البلاغه ترجمه محمد دشتی. نشر مشهور. حکمت 84
121.عنکبوت /45
122.هود /114
123.واحدی نیشابوری. اسباب النزول ترجمه علیرضا ذکاوتی. نشر نی. ص 185
124.آیة الله ناصر مکارم شیرازی. تفسیر نمونه. دار الکتب الاسلامیه. ج 13ص 46
125.سید رضی رحمه الله. نهج البلاغه ترجمه محمد دشتی.نشر مشهور. خطبه 109
126.آل عمران /195
127.اعراف /55
128.محمد باقر بن محمد تقی بن مقصود بن علی مجلسی. بحار الانوار ج 96 ص 255
129.سید رضی رحمه الله . نهج البلاغه ترجمه محمد دشتی. نشر نی. حکمت 409
130.محمد محمدی ری شهری. میزان الحکمه ج1 ص548
131.عبد علی بن جمعه عروسی حویزی. تفسیر نورالثقلین. انتشارات اسماعیلیان، ج 2 ص 401
132.نساء /31
133.سید محمد ابراهیم بروجردی .تفسیر جامع. انتشارات صدر، ج1 ص 36
134.صافات /3
135.آل عمران /164
136.قرائتی محسن. تفسیر نور. نشر مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن ، ج2، ص 19
137.تفسیر نمونه، ج3، ص: 159
138.ثقة الاسلام کلینی، اصول کافی، ج 3 ص 239 ترجمه مصطفوی
139.بقره /282
کتابنامه (فهرست منابع)
1. القرآن الکریم
2. موسوى همدانى سید محمد باقر. ترجمه تفسیر المیزان. قرآن به قرآن و اجتهادى. دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم. چاپ پنجم. 1374 ش
3. مترجمان. ترجمه مجمع البیان فى تفسیر القرآن. انتشارات فراهانى. تهران. چاپ اول. 1360 ش
4. آیة الله مکارم شیرازى ناصر. تفسیر نمونه. دار الکتب الإسلامیة. تهران. چاپ اول. 1374 ش
5. على رضا صابرى یزدى / محمد رضا انصارى محلاتى. الحکم الزاهرة با ترجمه انصارى. مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى. قم. چاپ دوم. 1375 ش
6. حسین غفارى ساروى. آیین بندگى و نیایش. بنیاد معارف اسلامى.قم. چاپ اول. 1375 ش
7. محمد دشتى. نهج البلاغة- ترجمه دشتى. مشهور. قم. چاپ اول. 1379 ش
8. راغب الاصفهانی. مفردات الفاظ القرآن الکریم . طلیعة النور. تهران. چاپ چهارم. 1429ق
9. عمید حسن. فرهنگ فارسی عمید. انتشارات امیرکبیر. تهران. چاپ شانردهم. 1360 ش
10. معین محمد. فرهنگ فارسی معین. سپهر. تهران. چاپ هفتم. 1371ش
11. آیة الله مکارم شیرازی ناصر. تفسیر نمونه.نشر دار الکتب الإسلامیة. تهران. چاپ اول. 1374 ش
12. برگزیده تفسیر نمونه. نشر دارالکتب الاسلامیة. تهران. چاپ سیزدهم. 1382ش
13. قرائتی محسن. تفسیر نور. نشر مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن. تهران.چاپ یازدهم. 1383 ش
14. مصطفوى حسن. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. بنگاه ترجمه و نشر کتاب.تهران. چاپ نامشخص. 1360 ش
15. قرشى سید على اکبر. قاموس قرآن. دار الکتب الإسلامیة. تهران. چاپ: ششم. 1371 ش
16. ابن منظور محمد بن مکرم. لسان العرب. دار صادر. بیروت. چاپ: سوم. 1414 ق
17.استاد على اکبر دهخدا.لغت نامه دهخدا(16 مجلد). دانشگاه تهران .تهران.
راهکارهای آمادگی برای مرگ
چکیده
در درون انسانها امیال و غرایز مختلفی وجود دارد که خداوند برای هر یک از آنها، راهی برای ارضایشان قرار داده است؛ مثلاً برای تشنگی، آب، برای گرسنگی، غذا و برای غریزۀ جنسی، ازدواج را قرار داده است. یکی از این امیال، میل به جاودانگی است که خداوند این میل را نیز بدون پاسخ نگذاشته و پاسخ آن را در جهان آخرت با بقا و جاودانگی روح، داده است. بنابراین وقتی در مسیر حیاتمان با پدیدهای به نام مرگ روبرو شدیم، برای اینکه اعتقادمان به جاودانگی روح باقی بماند، نباید آن را فنا و نابودی بپنداریم.
حال اگر احتمال دهیم که با فرا رسیدن مرگ، در اثر ترک واجبات و انجام محرمات و یا به عبارتی دیگر عدم آمادگی برای مرگ، شکنجهها و عذابهایی متوجه این روح میشود، هیچگاه از مرگ غافل نمیشویم و به دنبال راه و روشهایی میرویم که ما را آمادۀ مرگ کند. آنچه در این پژوهش بدان اشاره شده بیان چنین راهکارهایی است که در اینجا به توضیح مختصری از آنها میپردازیم:
بعد از فهم ضرورت آمادگی برای مرگ، اولین راه، شناخت حقیقت مرگ است و اینکه مرگ چیزی جز هستی دوباره نیست. دومین راه، حسابرسی اعمال است. بدین گونه که در هر شبانه روز پروندۀ اعمالمان را با دقّت مورد حسابرسی قرار داده و برای هر کار نیکی که انجام دادهایم، شکر آن را به جای آوریم و برای هر معصیتی که مرتکب شدهایم، استغفار کنیم. سومین راه، فهم ضرورت یاد مرگ است؛ و اینکه یکی از راههای رسیدن به کمالات یاد کردن مرگ است برای همین از آن نباید غفلت کنیم. چهارمین راه، شناخت ارزشهای یاد مرگ همچون نابودی شهوات، خاموش کردن آتش حرص و ... می باشد که مشوّقی جهت آمادگی برای مرگ است. پنجمین راه، شناخت شیوههای یادآوری مرگ همچون توجه به آیات و روایات، شرکت در تشییع جنازهها و ... است. ششمین راه، کنار گذاشتن آرزوهای طولانی است که این آرزوها یا به خاطر نادانی است و یا دنیا دوستی. هفتمین راه، شناخت سکرات مرگ است که آیات و روایات (در بیان کلّی) از لحظات سخت سکرات موت خبر میدهند بنابراین باید خودمان را برای چنین لحظات دشواری آماده کنیم. هشتمین راه، شناخت تفاوت سکرات مرگ مؤمن و کافر است که عاملی است برای اینکه با انجام اعمال صالح از گروه مؤمنان قرار بگیریم و سکرات موت را به آسانی طی کنیم؛ و در نهایت پاسخ به سؤالهایی که در این زمینه مطرح شده است.
کلید واژه
مرگ، انسان، آمادگی، دنیا، راه و راهکار.
مقدمه
«الهی! نه نیستم، نه هستم، نه بریدم، نه پیوستم، نه به خود، میان بستم. لطیفهای بودم، از آن مستم، اکنون زیر سنگ است دستم» (1)
حمد و سپاس بى اندازه خدای را که انسان را آفرید و برای او پیامبر ظاهری و باطنی قرار داد تا بتواند راه سعادت خود را تشخیص داده و به کمال حقیقی خود نایل شود؛ و پاکترین درود و تحیّت بر پیامبران و برگزیدگان که راهنما و چراغ هدایت بودند که با جان فشانی خود، در راه حق و حقیقت پای نهادند، و انسانها را از فضای تاریک دنیا به سوی فضای نورانی آخرت فرا خواندند. خاصّه خاتمالنبیین، حضرت سیّد المرسلین محمّد بن عبد الله صلی الله علیه و آله وسلم و جانشین بر حقّش حضرت سیّد الوصیّین، أمیر المؤمنین علىّ بن أبى طالب علیهالسلام و یازده نور عالم تابِ دین و دیانت، مژده دهندۀ مرگ و قیامت که کاروان بشریّت را با پند و نصیحت، آمادۀ زندگی جدید برای آخرت، کردند.
خداوند متعال در خلقت انسانها چندین عالم قرار داده است، که هر یک از این عوالم بـا شیرینیها و تلخیها، آسانیها و دشواریها همراه است. عالم رحم، عالم دنیا، عالم مرگ، عالم قیامت، و در نهایت عالم بهشت یا دوزخ، تشکیل دهندۀ عوالم حیات انسان هستند.
همانطور که اشاره شد یکی از این عوالم، عالم مرگ است که اوّلین منزل از منزلهای آخرت و آخرین منزل از منزلهای دنیا و از سختترین گذرگاههایی است که هرچند با توصیهها و سفارشهای قرآنی و روایی همراه بوده ولی متأسفانه با غفلت عموم انسانها مواجه شده است. از جمله عواملی که موجب کاهش و یا از بین رفتن این غفلت میشود آشنایی با معارف اسلامی در مورد این عالم است. راجع به این موضوع مطالب فراوانی در قرآن و روایات معصومین علیهم السلام بیان شده که در چندین کتاب این روایات و آیات الهی مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است که از جملۀ این کتب میتوان به کتابهایی مانند: معاد حجةالاسلام وال مسلمین محسن قرائتی، انسان از مرگ تا برزخ نعمت الله صالحی حاجی آبادی و منازل الآخرة شیخ عبّاس قمی اشاره کرد.
با توجه به اینکه بحث راجع به عالم مرگ بسیار گسترده است و به دیدهای مختلف میتوان به آن نگاه کرد، انتخاب یکی از مباحث مربوط به این موضوع کاری بسیار سخت و دشوار بود. اما با توجه به اینکه، افرادی در مواجه شدن با این پدیدۀ عظیم، سربلند و سرافراز میشوند که آمادگی خود را برای سختیهای راه بدست آورده باشند یعنی تمامی آنچه را که در توقف گاههای اخروی از آنها میخواهند، برای خودشان فراهم آورده باشند، عنوانی که خوب و مناسب به نظر میرسید، «راهکارهای آمادگی برای مرگ»، بود که امید است با دانستن و عمل کردن به آنها، مسیر خود را شناخته و به سلامت تمام و کمال از آن بگذریم.
تمامی فصولی که در این پژوهش در نظر گرفته شده، به طور مستقیم و یا غیر مستقیم به صورت علمی و عملی در آمادگی برای مرگ مؤثر است.
و امّا سؤالهایی که در این پژوهش مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرند عبارتند از:
1 - آمادگی برای مرگ چه ضرورتی دارد؟
2- مرگ چیست؟
3- نقش حسابرسی اعمال در آمادگی برای مرگ چیست؟
4- یاد مرگ چه ضرورتی دارد؟
5- یاد مرگ چه ارزشهای دارد؟
6 - چگونه میتوان همواره به یاد مرگ بود؟
7- آرزوهای طولانی چه نقشی در یادآوری مرگ دارد؟
8- سکرات مرگ سخت است یا آسان؟
9-آیا سکرات مرگ مؤمن و کافر یکسان است؟
10- علَت ترس انسانها از مرگ چیست؟
11- علَت مخفی بودن زمان مرگ چیست؟
12- آیا درخواست مرگ گناه دارد؟
ضرورت آمادگی برای مرگ
در طول حیات انسانها کارهای مختلفی پیش میآید که وقتی دقّت کنیم، میبینیم که معمولاً انسانها قبل از انجام این امور برنامه ریزی کرده و خودشان را آمادۀ انجام کارهایشان میکنند؛ مثلاً برای رفتن به مسافرت چند روزه حداقل یک هفته قبل از آن به فکر فراهم کردن اسباب سفر هستند و کارهایشان را به گونهای تنظیم میکنند که با کمترین اضطراب و ناراحتی به مسافرت بروند. حال باید ببینیم برای سفری که اولاً چارهای از آن نیست، ثانیاً رفتنی است که بازگشتی ندارد و ثالثاً شقاوتها و یا سعادتهای ابدی را به دنبال دارد، چه توشهای برداریم که تا ابد چراغ راهمان در تاریکیها و پیچ و خمهای آخرت، باشد؟
پاسخ این سؤال را میتوان در روایت ذیل بیابیم که امام محمد باقر علیهالسلام میفرماید:
«امیرالمؤمنین علیهالسلام بعد از نماز عشاء در کوفه سه بار مردم را صدا مىزدند و به آنها مىفرمودند: اى مردم آماده حرکت شوید خداوند شما را رحمت کند، اینک بانگ کوچ کردن در میان شما دمیده شده و خود را آماده مسافرت سازید. اکنون که بانگ رحیل بلند شده چرا به دنیا چسبیدهاید و از جاى خود حرکت نمىکنید خداوند شما را بیامرزد برخیزید و وسائل سفر را تهیه کنید، و بهترین وسیله مسافرت را بردارید که آن تقوى و پرهیزکارى مىباشد، اى مردم بدانید که شما در راه معاد قرار گرفتهاید و این راهى که ادامه مىدهید شما را به محشر مىرساند. اى مردم بدانید که شما از صراط عبور خواهید کرد و سختیهای بزرگ و وحشتهاى عظیمى در مقابل شما مىباشد، شما باید گردنه سختى را پشت سر بگذرانید و از منازل هولناکى عبور کنید و شما ناگزیر هستید که آن منازل را مشاهده کنید و از آنها عبور نمایید تا به منزل مقصود برسید. در آن منازل وحشتانگیز و رعبآور فقط رحمت خداوند است که آدمیان را نجات مىدهد از سختیها و مصیبتها رها مىسازد و از آن مناظر سخت و رعبآور آدمى را آرامش و آسایش مىدهد و از عواقب وخیم آن حفظ مىکند و یا اینکه در آنجا انسان به هلاکت مىرسد و به عذاب گرفتار مىشود.»(2).
چنان که در روایت اشاره شد، مسیری سخت پیش روی داریم که فقط با توشۀ تقوا و پرهیزگاری میتوان از آن به سلامت گذشت. حال باید ببینم که تقوا، نمایانگر چه راهکارهایی است تا به وسیلۀ آنها آمادگی خود را برای مرگ بدست آورده و سعادت خود را تضمین کنیم.
با توجه به مثالی که در ابتدای بحث زده شد، اگر فردی بخواهد به جایی برود که تاکنون نرفته است، باید ابتدا از مسیر خود (با رجوع کردن به افراد و منابع معتبر) اطلاع کافی بدست بیاورد تا در سفر، ضرری متوجه او نشود و بعد به فکر آماده کردن خود بیفتد. ما نیز در ابتدا با مسیر یا گذرگاه خود یعنی عالم مرگ، آشنا میشویم و بعد به دستورات داده شده در زمینۀ آماده شدن برای مرگ، میپردازیم.
حقیقت مرگ
آیا مرگ مساوی با فنا و نیستی است (که در این صورت سرمایه گذاری و برنامه ریزی برای آن بی ارزش میشود) و یا هستی است که زندگی دوباره را به دنبال دارد؟ این پرسشى است که همواره براى بشر مطرح بوده و هست و هر کس مایل است پاسخ آن را مستقیماً بیابد و یا به پاسخى که داده شده ایمان و اعتقاد پیدا کند.
با توجه به اینکه اطّلاع پیدا کردن در مورد ماهیت مرگ، کاری بسیار سخت و دشوار است، باید به سراغ منابعی برویم که کاملاً با این حقیقت آشنا باشند. ما مسلمانان به حکم اینکه به کتاب و سنّت ایمان و اعتقاد داریم پاسخ این پرسش را از این دو منبع گران بها مىگیریم و به آنچه در این زمینه گفته شده ایمان و اعتقاد داریم.
مرگ از دیدگاه قرآن
قرآن کریم تعبیر خاصّى دربارۀ حقیقت مرگ دارد. قرآن در این مورد کلمه «توفّى» را به کار برده و مرگ را «توفّى» خوانده است و میفرماید:
«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»؛ (3)
خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مىکند، و ارواحى را که نمردهاند نیز به هنگام خواب مىگیرد، سپس ارواح کسانى را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده نگه میدارد، و ارواح دیگرى را (که باید زنده بمانند) باز مىگرداند تا سرآمد معینى، در این امر نشانههاى روشنى است براى کسانى که تفکر مىکنند.
توفّى و استیفاء هر دو از یک مادّهاند (وفاء). هرگاه کسى چیزى را به تمام و کمال و بدون کم و کسر دریافت کند و به اصطلاح آن را استیفاء نماید، در زبان عربى کلمه توفّى را به کار مىبرند. انسان در حین مرگ، به تمام شخصیّت و واقعیّتش در تحویل مأموران الهى قرار مىگیرد و آنان انسان را دریافت مىکنند. از این تعبیر قرآن مطالب زیر استنباط مىشود:
الف) مرگ مساوی با فنا و نابودى نیست، بلکه انتقال از عالمى به عالم دیگر است.
ب. آنچه شخصیت واقعی انسان را تشکیل میدهد و منِ واقعی او محسوب میشود، بدن و هر چه از توابع بدن به شمار مىرود نیست، زیرا بدن و توابع آن به جایى تحویل داده نمىشوند و در همین جهان تدریجاً منهدم مىگردند. آن چیزى که شخصیّت واقعى ما را تشکیل مىدهد و «من» واقعى ما محسوب مىشود، همان است که در قرآن از آن به «نفس» و احیاناً به روح تعبیر شده است.
ج. روح یا نفس انسان که ملاک شخصیّت واقعى انسان است و جاودانگى انسان به واسطه جاودانگى اوست از نظر مقام و مرتبه وجودى در افقى ما فوق افق مادّه و مادّیات قرار گرفته است. با مرگ، روح یا نفس بازستانده و تحویل گرفته مىشود. (4)
قرآن در این زمینه میفرماید:
«وَ قالُوا أَإِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَئنّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ *قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُون»؛ (5)
کافران به پیامبران گفتند: آیا هنگامى که ما مردیم و در زمین گم شدیم آفرینش تازهاى خواهیم یافت!؟ ولى آنها لقاى پروردگارشان را انکار مىکنند. بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده (روح) شما را مىگیرد، سپس به سوى پروردگارتان باز مىگردید.
مرگ از دیدگاه معصومین علیهم السّلام
آنچه از احادیث و روایات فهمیده میشود این است که ائمۀ معصومین علیهم السّلام مرگ را به گونههای مختلف و به صورت تشبیههای گوناگون توصیف کردهاند که هر کدام از آنها برای تقریب به ذهن افراد بسیار مفید است. روایاتی که در ذیل بیان شده بیانگر این حقیقت میباشد:
«حضرت زینالعابدین- علىّ بن الحسین- علیهالسلام میفرماید: (در روز عاشورا) آنگاه که کار بر امام حسین علیهالسلام دشوار گردید، ایشان و چند تن از خواص با چهره و رویی درخشان و بدنى کاملاً آرام و دلى مطمئن (در صحنه) بودند، بعضى از آنان به بعض دیگر گفتند: بنگرید که آنان چگونه از مرگ نمىهراسند! در آن صحنه وحشتناک، امام حسین علیهالسلام به ایشان مىفرمود: پایدارى کنید! اى گرامى زادگان، مرگ چیزى نیست جز پلى که شما را از سختى و آسیب مىگذراند، و به بهشت عظیم و نعمتهای جاودان مىرساند، کدامیک از شما دوست ندارد، که از زندانى به قصر منتقل گردد. در حالى که آن براى دشمنانتان همانند پلى است که آنها را از کاخ به زندان و شکنجهگاه مىرساند. زیرا پدرم از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم برایم بازگو کرد: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پل مؤمنان به بهشت ایشان، و پل کافران به آتش سوزان دوزخ مىباشد، نه این را به من دروغ گفتهاند و نه من دروغ مىگویم.»(6)
«از امام جواد علیهالسلام پرسیدند که: مرگ چیست؟ فرمود: همان خوابى است که شب هنگام شما را فرا مىگیرد، با این تفاوت که مرگ مدّتش طولانىتر است و شخص از آن بیدار نگردد، مگر در روز قیامت، وقتى انسان در خواب انواع شادمانى را ببیند که نتواند وصف کند، و همچنین از اقسام ترس چیزهایى ببیند که قادر به توصیف حدّ آن نباشد، پس آن حال شادى یا ترس در خواب چگونه است؟ این است مرگ، پس خود را برای آن مهیَا سازید.»(7)
«از امام حسن عسکرى علیهالسلام روایت شده که فرمود: حضرت علىّ بن محمّد الهادى علیهما السّلام بر بالین یکى از اصحاب خود رفت که بیمار شده بود و از ترس مرگ گریه و بی تابى مىکرد، سپس به او فرمود: اى بنده خدا ترس تو از مرگ بدین سبب است که آن را نمىشناسى، آیا هر گاه بدنت را چرک و کثافت فرا گیرد، و از شدّت کثافت و چرکى که بر تو است، آزرده شوى و به بیماریهای پوستى و دمل و گرى مبتلا گردى، و بدانى که شستشو در گرمابه همه آنها را بر طرف مىکند، آیا به آنجا نمىروى تا خودت را از آن آلودگیها پاک کنى؟ یا اینکه (دوست دارى) به گرمابه نروى تا آن کثافتها بر بدنت باقى بماند؟ عرض کرد: آرى، اى فرزند پیامبر خدا (دوست دارم خود را پاک گردانم). فرمود: پس مرگ نقش همان گرمابه را دارد و آن آخرین چیزى است که از غربال کردن گناهانت و پاکیزه ساختن تو برایت مانده، پس چون به آن رسیدى و از آن گذر کردى یقیناً از هر غصّه و اندوه و آزارى رستهاى و به همه خوشیها و شادکامىها رسیدهاى. بر اثر موعظه آن حضرت مرد آرام شد و تسلیم مرگ گردید و شادمانى کرد و چشم خود را بر دنیا بست و جان داد.»(8)
حسابرسی اعمال
از مهمترین راههای آمادگی برای مرگ حسابرسی اعمال است. در اهمیَت آن همین بس که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آ له و سلم میفرماید:
«حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ زِنُوهَا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الْأَکْبَر»؛ (9)
پیش از آنکه به حساب شما برسند خود به حساب خویش برسید، و قبل از آنکه مورد سنجش قرار گیرید خویشتن را بسنجید، و خود را براى بزرگترین عرضه گاه آماده کنید.
هر چند بیشترین فایدۀ این حسابرسی در روز قیامت یعنی روزی که در پیشگاه خداوند حاضر شده و میخواهند به حساب ما رسیدگی کنند، معلوم میشود، اما این فایده منحصر در آن روز نمیباشد و نه تنها در عالم مرگ سودمند است بلکه حتی در زندگی روزمرۀ انسانی نیز دارای اهمیت میباشد. آنچه که مهم است این است که با آمدن مرگ دیگر فرصت حسابرسی اعمال از دست میرود ، و باید به گونهای عمل کرد که تا قبل از اینکه این اتفاق بیفتد، پروندۀ اعمالمان به وسیلۀ خودمان مورد حساب و کتاب قرار گرفته باشد و کاملاً آمادۀ وارد شدن به عرصۀ جدید زندگی باشیم.
محاسبهاى که به وسیله خود انسان از خودش به عمل مىآید آسانترین برآورد و سادهترین حساب است اما از جمله موانع بزرگی که در این راه وجود دارد نفس امّارهاى است که آدمى را از توجه به محاسبه اعمالش منصرف مىسازد و کمتر کسى است که شب در خلوت تنها دفتر و قلمى بردارد و اعمال زشت و زیبایى که در روز به پایان رسیده، مرتکب شده یادداشت کند و با جمع و تفریقى، خود را در ترازوهاى انصاف بسنجد.
بازرگانان معمولاً عملیات خود را در دفتر روزانه و دفتر کل یادداشت مىکنند و از این طریق به آسانى مىفهمند که چقدر سود برده یا زیان کردهاند و چه میزان به اشخاص بدهکارند و چه مبلغ باید بابت مالیات، پرداخت کنند و چه نوع کالایى وارد کردهاند و چه مقدار به فروش رسانیدهاند و کالاهاى موجود در انبارشان چه چیزهایى است؟ خلاصه تمام سرمایه آنان اعم از منقول و غیر منقول و نقدى و جنسى با یک نگاه سطحى معلوم مىگردد ولى کمتر کسى است که اعمال نیک و بد خویش را در دفاترى به شماره آورده و به بند حساب کشیده باشد و گویا بدکارى بىزیان و نیکوکارى بىسود است. از این رو نیاز به احصاء و آمار کردن ندارد! حتى کمتر کسى است به هنگام شب که کار روزانه به پایان مىرسد به اعمال روزش بیندیشد و کارهاى نیک و بد خویش را جداگانه بررسى کرده و آنها را دوباره در مخزن بایگانى کند. سیّد بن طاووس اعلى الله مقامه سفارش مىکردند که انسان لا اقل ساعتى از شبانه روز را به محاسبه نفس خویش اختصاص دهد و آنچه را فرشتگان به حسابش نوشتهاند مطالعه کرده و از پیشگاه خداى بزرگ بر کارهاى زشتش پوزش بخواهد و خود را براى فردایى بهتر و انجام کارهاى نیکوتر آماده سازد و بسیار بجاست که این اندرز را همگان بکار گیرند و همان گونه که عمل تجارت را در دفاترى ثبت و ضبط مىکنند تجارت عمل را هم در عمل نامهای ثبت نموده و همه روزه مورد مطالعه قرار دهند و از این طریق است که نفس لوَامه و وجدان هشداردهندۀ انسان، بیدارتر گشته و نفس امّاره را مورد عتاب و سرزنش قرار داده و او را به نفس مطمئنّه مبدل میسازد.
از آنجا که انسان به پیروى از شیطان راغبتر است و مایل نیست زشتیهای خود را در کتابى منعکس کند تا مبادا دیگران آن را بخوانند و او را همچنان که هست بشناسند، از نوشتن آنچه مىکند سرباز مىزند و یا چون خود را مىشناسد که چگونه آدمى است، به فکر جمع بندىِ کردهها و اندیشه در اعمال روزانهاش، نمىباشد. پس براى نجات او از این ورطه هولناک باید راهى گشود و او را در آن راه برد. راهى که انسان را از بىتوجهى به اعمالش مىرهاند و او را به بهشت خدا مىرساند. علم و آگاهى است که اگر انسان یقین کند همه اعمال او از ریز و درشت و زشت و زیبا در اوراق ایّام ثبت و ضبط مىشود و همه آنها را در روز جزا به نمایش خواهند گذاشت و حتى خود او در همین دنیا مىتواند پارهاى از کردار گذشتهاش را با دستگاههایى که همین انسان اختراع کرده ببیند و علم پیدا کند که هیچ چیز در هستى به فراموشى سپرده نمىشود بلکه همه چیز در بایگانى بزرگ جهان ثبت و ضبط مىگردد، از انجام کار زشت خوددارى نموده و به کارهای نیک رو مىآورد و از این طریق است که خود را از بلاهاى دنیا و آخرت رهانیده و وسیله نجات دیگران و آسایش هم نوعان خویش مىشود. (10)
ضرورت یاد مرگ
راه دیگری که نباید از آن غافل شد، یاد مرگ است. تلاشهای گوناگون انسان در رهاوردهای مختلف زندگی نشان دهندۀ این است که هر کسی به دنبال سعادت و کمال خویش است. اما اکثر آنها در تعیین مصداق این نوع کمال اشتباه کرده و راه اصلی را با بی راهی عوض میکنند. اگر کسی سعادت و کمال حقیقی خود را تشخیص بدهد و بفهمد که رسیدن به آن مستلزم گذشتن از راهی سخت و بسیار دشوار است، او را به فکر میاندازد که چگونه این مسیر را طی کند تا با بیشترین سود و کمتر ین ضرر و زیان مواجه شود، وسعی میکند جلوههای به ظاهر زیبا و فریب دهندۀ دنیا او را به غفلت نیندازد.
بنابراین کسی که میخواهد خود را آمادۀ مرگ کند چارهای ندارد جز اینکه یاد مرگ را از ضروریترین دغدغههای حیات خویش قرار دهد. امام علی علیهالسلام راجع به این موضوع به فرزندش میفرماید: «پسرم، بدان تو براى آخرت آفریده شدى، نه دنیا، براى رفتن از دنیا، نه پایدار ماندن در آن، براى مرگ، نه زندگى جاودانه در دنیا، که هر لحظه ممکن است از دنیا کوچ کنى، و به آخرت در آیى؛ و تو شکار مرگى هستى که فرار کننده آن نجاتى ندارد، و هر که را بجوید به آن مىرسد، و سرانجام او را مىگیرد. پس، از مرگ بترس! نکند زمانى سراغ تو را گیرد که در حال گناه یا در انتظار توبه کردن باشى و مرگ مهلت ندهد و بین تو و توبه فاصله اندازد، که در این حال خود را تباه کردهاى. پسرم! فراوان به یاد مرگ باش، و به یاد آنچه که به سوى آن مىروى، و پس از مرگ در آن قرار مىگیرى. تا هنگام ملاقات با مرگ از هر نظر آماده باشی. نیروى خود را زیاد کن و کمر همّت را بسته نگهدار که ناگهان نیاید و تو را مغلوب سازد. مبادا دلبستگى فراوان دنیا پرستان، و تهاجم حریصانه آنان به دنیا، تو را مغرور کند، چرا که خداوند تو را از حالات دنیا آگاه کرده، و دنیا نیز از وضع خود تو را خبر داده، و از زشتىهاى روزگار پرده برداشته است.»(11)
مطلبی که در اینجا باید به آن اشاره کنیم این است که شاید افرادی به ضروری بودن یاد مرگ اذعان کنند ولی زر و زیورهای دنیوی موجب غفلت آنها از مرگ میشود و به جای اینکه به هدف اصلی خلقت خود یعنی رسیدن به کمالات معنوی، بپردازند، به چیزهایی روی میآورند که آنها را به اسفل درکات یعنی قعر جهنم میفرستد.
مثلی در غفلت آدمی از مرگ
برای فهم بهتر مطلبی که ذکر شد مثلی میآوریم که: روزی فیل مستی در پی مردی بود. او میگریخت و فیل از پی او میشتافت تا آنکه به او رسید. آن مرد مضطر شد، و خود را به درون چاهی آویخت و چنگ زد به دو شاخه که در کنار چاه روییده بود. پس ناگاه دید که در ریشۀ آنها، دو موش بزرگ که یکی سفید است و دیگری سیاه، به قطع کردن ریشههای آن دو شاخه مشغولند. به زیر پای خود نگاه کرد و دید که چهار افعی سر از سوراخهای خود بیرون کردهاند، و وقتی به قعر چاه نگاه کرد، دید که اژدهایی دهان گشوده است تا در صورت افتادن، او را ببلعد؛ و وقتی به بالای سر خود نگاه کرد، دید که در سر آن دو شاخه اندکی عسل وجود دارد، پس مشغول به لیسیدن آن عسل شد و لذّت و شیرینی آن، او را از مارهای افعی و اژدها غافل کرد.
امَا این چاه، دنیاست که پر است از آفتها و بلاها و مصیبتها، آن دو شاخه، عمر آدمی، آن دو مـوش سیاه و سفید، شب و روزند که عمر آدمی را پـیوسته قطع میکنند، آن چهار افعی، زهرهای کشندهاند از سوداء و صفراء و بلـغم و خون که انسان نمیداند چه وقت به هیجان میآیند که صاحب خود را هلاک کنند، آن اژدها، مرگ است که پیوسته در طلب آدمی است که او را ببلعد 0 و آن عسل که فریفتۀ آن شده و او را از همه چیز غافل گردانیده بود لذتها و خواهشهای دنیاست. (12)
شناخت ارزشهای یاد مرگ
یکی از راههایی که برای تشویق به انجام کاری در نظر گرفته میشود شناساندن فواید ارزشهای آن کار است؛ مثلاً برای تشویق به نماز فوایدی همچون: به یاد خدا افتادن، تشکر از خدا، اظهار فقر و نیازمندی خود و ... را ذکر میکنند.
یاد مرگ نیز از چنین شیوهای مستثنی نیست و شناخت ارزشهای آن، ما را در آمادگی برای مرگ تشویق میکند.
در روایت زیر که به شرح مختصری از جملات آن پرداخته شده، تقریباً تمامی ارزشهای یاد مرگ ذکر شده است.
قال الصّادق علیهالسلام:
«ذِکْرُ الْمَوْتِ یُمِیتُ الشَّهَوَاتِ فِی النَّفْسِ وَ یَقْطعُ مَنَابِتَ الْغَفلَه و َیُقَوِّی الْقَلْبَ بِمَوَاعِدِ اللَّهِ وَ یُرِقُّ الطَّبـْعَ وَ یَکْسِرُ أَعْـلَامَ الْهَوَى وَ یُطْفِئُ نَارَ الْحِرْصِ وَ یُحَقِّرُ الدُّنْیَا
حضرت امام صادق علیهالسلام مىفرماید: یاد کردن موت و به یاد موت بودن، مىمیراند و بر طرف مىکند شهوتها و خواهشهای نفس را، و قلع مىکند، هر چه را که مورث غفلت است؛ و قوّت مىدهد میل به جانب خدا را، و دل را نرم مىکند، و آثار و علامات هوا و هوس را درهم مىشکند، و آتش حرص را خاموش مىکند، و دنیا را در نظر او بىقدر و بىاعتبار مىکند.
وَ هُوَ مَعْنَى مَا قَالَ النَّبِیُّ (ص) فِکْرُ سَاعَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ وَ ذَلِکَ عِنْدَ مَا یَحُلُّ أَطْنَابَ خِیَامِ الدُّنْیَا وَ یَشُدُّهَا فِی الْآخِرَةِ0 و همین معنى است تفسیر کلام حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه علیه و آله و سلم، که فرموده است: فکر کردن یک ساعت، بهتر و فاضلتر از عبادت یک سال است. امّا فکرى که از براى آخرت و از براى بىاعتبارى دنیا باشد و فکر مردن و فکر کوچ کردن از دنیا، و باز کردن طنابهای خیمههاى دنیا و زدن خیمه در آخرت باشد، نه فکر دیگر؛ و معلوم است که هر که فکر مردن مىکند و مردن نصب العین او است و از مردن غافل نیست، گفتار و کردارش البتّه نیکو خواهد بود و پیرامون بدى نخواهد گشت.
وَ لَا یُشَکُّ بِنُزُولِ الرَّحْمَهِ عَلَى ذَاکِرِ الْمَوْتِ بِهَذِهِ الصِّفَه وَ مَنْ لَا یَعْتَبِرُ بِالْمَوْتِ وَ قِلَّه حِیلَتِهِ وَ کَثْرَةِ عَجْزِهِ وَ طُولِ مُقَامِهِ فِی الْقَبْرِ وَ تَحَیُّرِهِ فِی الْقِیَامَه فَلَا خَیْرَ فِیهِ.
و هر که مردن را به خاطر بیاورد و به نحوى که مذکور شد، او را ملاحظه کند، تا او در این فکر است، بلا شکّ رحمت الهى بر او نازل مىشود و غرق رحمت الهى است؛ و هر که از مردن عبرت نمىگیرد و بیچارگى و عاجزى خود را در وقت مردن و بعد از مردن به خاطر نمىآورد و توقّف بسیار در قبر و حیرانى روز قیامت را ملاحظه نمىکند، پس امید خیر و خوبى در او نیست.
قَالَ النَّبِیُّ (ص) : اذْکُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ فَقِیلَ وَ مَا هُوَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ الْمَوْتُ
حضرت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلم مىفرماید: بسیار به خاطر بیاورید، محوکننده لذتها را. پرسیدند:آن چه چیز است؟ فرمود: مردن.
فَمَا ذَکَرَهُ عَبْدٌ عَلَى الْحَقِیقَه فِی سَعَة إِلَّا ضَاقَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ لَا فِی شِدَّةٍ إِلَّا اتَّسَعَتْ عَلَیْهِ.
به خاطر نمىآورد مردن را کسى در حال وسعت و فراخى عیش، مگر آنکه آن عیش به او تنگ مىشود، و به خاطر نمىآورد او را کسى در حال تنگى، مگر آنکه آن تنگى بر او فراخ مىگردد. در اوّلی، هر گاه در عین عیش و عشرت باشد و به خاطر بیاورد که وقتى خواهد آمد که همه اینها را باید گذاشت و در قبر پر از وحشت باید خوابید، و هر چه کرده است و گفته است از زمان تکلیف تا زمان فوت، همه را باید به حسیب لطیف خبیر، عرض کند و حساب دهد، جمیع لذّات و تنعّمات بر او منغّص و ناگوار مىشود0 و در دوّمی هر گاه در عین تنگى و تلاطم هموم و غموم باشد و به خاطرش یاد موت بگذرد، به وسعت و شادى مبدّل مىشود و به خود خواهد گفت: هر گاه آخر حیات و زندگى، این چنین شداید و سختیها باشد، اگر چند روزى به سختى بگذرد، سهل است.
وَ الْمَوْتُ أَوَّلُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْآخِرَةِ وَ آخِرُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الدُّنْیَا فَطُوبَى لِمَنْ أُکْرِمَ عِنْدَ النُّزُولِ بِأَوَّلِهَا وَ طُوبَى لِمَنْ أُحْسِنَ مُشَایَعَتُهُ فِی آخِرِهَا.
موت، اوّل منزلى است از منزلهای آخرت، و آخر منزلى است از منزلهای دنیا. خوشا حال کسى که در وقت نزول موت، اوّل منزل آخرت به او سبک باشد، بلکه خوشتر از دنیا باشد، و خوشا حال کسى که مشایعت برادر مؤمن را بعد از موت آن مؤمن، که آخر منزل از منازل دنیاى او است، خوب بجا بیاورد و رعایت حقّ ایمان را فراموش نکند.
وَ الْمَوْتُ أَقْرَبُ الْأَشْیَاءِ مِنْ بَنِی آدَمَ وَ هُوَ یَعُدُّهُ أَبْعَدَ فَمَا أَجْرَأَ الْإِنْسَانَ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَا أَضْعَفَهُ مِنْ خَلْقٍ.
موت نزدیکترین چیزها است به آدمى و او، آن را دورتر از همه چیز قیاس مىکند؛ و چه جرأت عظیمى است که انسان با وجود ضعف بنیه و خلقت، بر نفس خود دارد و فکر عاقبت نمىکند.
وَ فِی الْمَوْتِ نَجَاةُ الْمُخْلِصِینَ وَ هَلَاکُ الْمُجْرِمِینَ وَ لِذَلِکَ اشْتَاقَ مَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْمَوْتِ وَ کَرِهَ مَنْ کَرِهَ.
موت باعث نجات مخلصان است از زحمت دنیا، و موجب هلاکت و عذاب گناهکاران است؛ و از این جهت است که زهّاد و عبّاد و مخلصین، مشتاق موت هستند، و آرزوى موت مىکنند، و گناهکاران از موت مىترسند و از موت کراهت دارند.
قَالَ النَّبِیُّ (ص) مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ وَ مَنْ کَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ کَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ»؛
حضرت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلم مىفرماید: هر که دوست مىدارد لقاى رحمتپروردگار را، حضرت پروردگار نیز لقاى او را دوست مىدارد، و رحمت خود را شامل حال او مىکند؛ و هر که کراهت دارد ملاقات موت و ملاقات رحمت الهى را، خدا نیز ملاقات او را کراهت دارد و او را از رحمت خود بىنصیب می کند 0(13)
چگونه میتوان همواره به یاد مرگ بود؟
وقتی که شناخت و معرفت نسبت به ارزشهای یاد مرگ پیدا کردیم، باید به عمل کردن به این امر مهم هم بها و ارزش دهیم.
یکی از سفارشها و پندهایی که همواره مورد تأکید پیامبران و امامان و در درجۀ پایینتر، جزء اندرزهای مهم علماء و بزرگان بوده است، یادآوری همیشگی و دائمی مرگ میباشد که وقتی به زندگی این افراد رجوع میکنیم، میبینیم که فقط به سفارش لفظی بسنده نکرده اند بلکه یکی از مهمترین برنامههای زندگیشان عمل کردن به این مهَم بوده است. گریهها و سوز و گدازهای امام سجاد علیهالسلام در بخشهایی از دعای ابوحمزه که حضرت در آن به لحظات سخت سکرات مرگ، چگونه وارد شدن به قبر و تنهایی در قبر اشاره دارند، از نمونههای روشن این حقیقت میباشد.
اغلب انسانها نیز در طول حیاتشان گاهی اوقات ـ مخصوصاً وقتی با مرگ یکی از خویشان و یا دوستان خود مواجه میشوند به یاد مرگ میافتند، و در احوالاتشان تغییر و تحول ایجاد میشود، اما مشکلی که وجود دارد این است که چه کار یا کارهایی میتوانیم انجام دهیم تا همواره به یاد مرگ باشیم؟ تا به تبع آن آمادگیمان را برای چنین گذرگاهی بدست بیاوریم.
کارهایی که در این زمینه میتوان انجام داد عبارتند از:
1- اوّلین و مهمترین چیز، اندیشه و تفکر است. انسان باید گاهی اوقات با خود خلوت کرده و با فکر کردن به این حقیقت برسد که این دنیا فانی است و زندگی زود گذر او نیز مثل زندگی دیگران تمام میشود و آنچه میماند اعمال اوست که با او منتقل به عالم قبر و قیامت میشود. همچنین در مورد فوت دوستان و خویشانش که به دیار باقی پیوستهاند، اندیشه کند که آیا مرگ را فقط برای آنها نوشتهاند؟ آیا سکرات مرگ فقط برای آنها اتفاق افتاده است؟ و یا اینکه مرگ سراغ او نیز میآید و چنین لحظاتی برای او هم اتفاق میافتد!؟
2- به زیارت اهل قبور رفتن از دیگر اعمالی است که باید جزء کارهای اصلی او باشد. انسان باید در هر حالتی از احوالاتش به قبرستانها برود و با خود بیندیشد که اموال و دارایی انسانهایی که در اینجا اسیر خاک شدهاند و یک عمر برای بدست آوردن آنها تلاش کردهاند، چه شده است!؟ زن و فرزندانش که رنجها و سختیهای فراوانی برای آنها متحمّل شده بود، چه مقدار به فکر او هستند!؟
3- شرکت در تشییع جنازهها و تدفین اهل ایمان و اینکه بپندارد که خود او در تابوت است و میخواهند او را به سوی خانهای تاریک و تنها ببرند. انسان اگر عاقبت امور را در نظر گیرد و توۀ به مسئولیتهای خود در پیشگاه خداوند نماید، دست از هوی و هوس بر میدارد و یکسره خود را معطوف به رشد و پرورش استعـدادهای عالیۀ خود از طریق انجام وظایف و تکالیف الهی میکند و ذرهای غفلت را در از دست دادن عمر گران مایۀ خود روا نمیداردو در واقع خود را آماده مرگ میکند. (14) چنان که وقتی از حضرت رسول صلّی الله علیه و آ له و سلم سؤال میکنند که زیرکترین و هوشیارترین اهل ایمان، چه کسانی هستند؟ میفرمایند:
«أَکْثَرُهُمْ ذِکْراً لِلمَوْتِ وَ أَشَدُّهُمُ اسْتِعْدَاداً لَهُ»؛ (15)
آنان که بیش از همه به یاد مرگ هستند و بیشترین آمادگی را برای آن دارا میباشند.
4- قرائت و تدبر در آیات قرآن کریم هم از راههای مهم در این زمینه میباشد. مخصوصاً آیاتی که به مسألۀ معاد و عبث نبودن این جهان میپردازد. از مهمترین مصادیق این آیات، آیات پایانی سورۀ آل عمران است که در احوالات بزرگان میخوانیم که در دل سحر این آیات را تلاوت میکردند و در حالی که اشک از چشمهایشان جاری میشد به تفکر در آفرینش میپرداختند. در این آیات میخوانیم:
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ * الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ * رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ * رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ * رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ؛»(16)
مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز، نشانههاى (روشنى) براى صاحبان خرد و عقل است. همانها که خدا را در حال ایستادن و نشستن و آن گاه که بر پهلو خوابیدهاند، یاد مىکنند، و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند، (و مىگویند) بار الها این را بیهوده نیافریدهاى، منزهى تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار. پروردگارا، هر که را تو (به خاطر اعمالش) به آتش افکنى، او را خوار و رسوا ساختهاى، و این چنین افراد ستمگر، یاورى ندارند. پروردگارا، ما صداى منادى توحید را شنیدیم، که دعوت مىکرد به پروردگار خود ایمان بیاورید و ما ایمان آوردیم، (اکنون که چنین است) پروردگارا، گناهان ما را ببخش، و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیران. پروردگارا، آنچه را به وسیله پیامبران ما را وعده فرمودى، به ما مرحمت کن، و ما را در روز رستاخیز رسوا مگردان، زیرا تو هیچگاه از وعده خود تخلف نمىکنى.
5- خواندن و توجه کردن به احادیث و روایاتی که در این مورد بیان شده است. مخصوصاً خطبهها و حکمتهای زیبا و دل نشین امیرالمؤمنین علیهالسلام که در نهجالبلاغه در زمینههای مختلف مرگ از جمله : یاد مرگ و ارزشهای یاد مرگ ذکر شده است.
6- مطالعۀ کتابهایی که در این زمینه نوشته شده است. مانند کتاب منازل الآخرۀ شیخ عباس قمی، معاد آیت الله سبحانی.
آرزوهای طولانی آفت یادآوری مرگ
مانع بزرگی که موجب فراموشی مرگ میشود، آرزوهای دور و دراز است. این آرزوها یا به علّت نادانی افراد است و یا به خاطر دنیا دوستی آنان. اما در صورت اول باید بگوییم: نادانى چنین است که انسان متّکى به جوانى خود بوده و مرگ را با وجود جوانى بعید مىداند و بیچاره فکر نمىکند که اگر افراد پیرِ شهر و دیارش را بشمارد، کمتر از ده نفرند، و این خود دلیل آن است که مرگ در جوانى بیشتر سراغ آنها آمده و در نتیجه کمتر ماندهاند و تا یک پیر مىمیرد، هزاران کودک و جوان مىمیرد، و گاهى به دلیل تندرستى، مرگ را بعید مىشمارد و نمىداند که بعید نیست و اگر مرگ ناگهانى بعید باشد، بیمارى ناگهانى بعید نیست و تمام بیماریها ناگهانى است، و انسان وقتى هم که بیمار شد، مردن، دور نیست؛ و اگر این آدم غفلت زده بیندیشد و بداند که مرگ وقت معینى ندارد، جوانى، میان سالى، پیرى، تابستان، زمستان، پاییز و بهار، در شب یا روز! درکش بیشتر شده و براى مرگ آماده مىشود، و لیکن نادانى و ناآگاهى به این امور او را به آرزوى طولانى و به غفلت از نزدیکى مرگ وامىدارند و با اینکه مرگ را در پیش رو دارد، مردن خود را باور ندارد، و همیشه گمان مىکند که جنازهها را تشییع مىکند و تشییع جنازه خود را باور نمىکند، زیرا این امور را زیاد دیده و انس گرفته است. او مردن دیگران را مىبیند امّا با مردن خود انسى نگرفته و گمانى چنان نیز ندارد، چون مرگ او اتفاق نیفتاده است و هنگامى هم که اتفاق بیفتد، دیگر بار اتفاق نمىافتد چون اولین و آخرین بار مىمیرد! و راه چاره آن است که خود را با دیگران مقایسه کند و بداند که ناگزیر روزى جنازه او را حمل و در قبرش دفن کنند، و شاید خشتى را که با آن لحدش را مىپوشانند، زده شده و آماده باشد، و او نمىداند و امروز و فردا کردنش نادانى محض است.
حال که فهمیدیم یکی از علتهای طول امل، نادانى است، راه علاج این بیمارى این است که به وسیله اندیشه صحیح و با شنیدن موعظه و حکمت برخاسته از دلهای پاک، این بیماری را برطرف کنیم.
امّا صورت دوم چنین است که وقتى انسان با دنیا و شهوتها و لذتها و دلبستگیهای دنیا انس گرفت، جدایى از آنها بر دلش سنگینى مىکند و قلبش از یاد مرگ سرباز مىزند 0 همان مرگى که سبب جدایى او از دنیاست، و هر چه را که انسان خوش نداشته باشد پس مىزند، و آدمى با آرمانهای بیهوده همواره چیزى را آرزو مىکند که مطابق میل اوست و بقاى در دنیا مطابق خواست اوست، پس همواره چنان مىپندارد و دار دنیا را دار بقا دنیا و آنچه از مال، خانواده، منزل، دوستان، وسیله سوارى و دیگر وسایل مورد نیاز، مىاندیشد، پس دلش بر این اندیشه متمرکز شده و از یاد مرگ باز مىماند و هرگز به آن نزدیک نمىشود، و اگر گاهى بر قلبش جریان مرگ و نیاز به آمادگى براى مرگ خطور کند، امروز و فردا مىکند و خود را به آینده وعده مىدهد و مىگوید: هنوز روزها در پیش دارى، بزرگ مىشوى و توبه مىکنى، وقتى هم که بزرگ مىشود مىگوید: تا پیر شوى! و وقتى که پیر شد مىگوید: وقتى که از ساختن این سرا و عمارت، این زمین و باغ خلاص شوم و از این سفر باز گردم، و یا از دامادى و عروسى این فرزندم و جهازیه او فارغ شوم، و براى او خانهاى تهیه کنم، و از ستیز فلان دشمن که با من درگیر است رها شوم! هنوز وارد یک کارى نشده است و سرگرم پایان دادن آن است که ده کار دیگر پیدا مىشود، و همین طور کم کم امروز را به فردا وامىگذارد و هر کارى را به کار دیگر بلکه به کارهاى دیگر مىکشاند، تا اینکه مرگ، او را نابهنگام مىرباید آنگاه است که غمش طولانى و تأثّرش فراوان باشد؛ که بیشترین فریاد اهل دوزخ از دست این امروز و فرداهاست! مىگویند واى بر ما از دست امروز و فردا، و امروز و فردا گوینده، بیچاره نمىداند که امروز را وعده فردا مىدهد، فردا نیز همین حالت را دارد. بلکه با گذشت زمان قویتر و ریشهدار تر مىشود در صورتى که او گمان مىبرد که براى دوستدار و پاسدار دنیا فراغتى هست. هیهات! هرگز کسى از دنیا فارغ نشد مگر اینکه به یکباره آن را ترک کرد. امّا علاج حبّ دنیا آن است که باید محبّت دنیا را از دل بیرون کند که این کار شدنی نیست، مگر با ایمان به روز قیامت. (17)
امام علی علیه السّلام میفرماید: «اى مردم! همانا بر شما از دو چیز مىترسم: هوا پرستى و آرزوهاى طولانى. امّا پیروى از خواهش نفس، انسان را از حق باز مىدارد، و آرزوهاى طولانى، آخرت را از یاد مىبرد. آگاه باشید! دنیا به سرعت پشت کرده و از آن جز باقى ماندۀ اندکی، از ظرف آبى که آن را خالى کرده باشند، نمانده است. به هوش باشید که آخرت به سوى ما مىآید، دنیا و آخرت، هر یک فرزندانى دارند. بکوشید از فرزندان آخرت باشید، نه دنیا، زیرا در روز قیامت، هر فرزندى به پدر و مادر خویش باز مىگردد. امروز هنگام عمل است نه حسابرسى، و فردا روز حسابرسى است نه عمل.»(18)
البته آنچه مورد نهی قرار گرفته آرزوهای دور و دراز است نه امید داشتن به آینده. بنابراین این دو با هم تنافی ندارند.
سکرات مرگ
قرآن روى مسألۀ مرگ و مخصوصاً لحظه جان دادن، بسیار تأکید کرده است و به انسانها هشدار مىدهد که همگی چنین لحظهاى را در پیش دارند، که گاه از آن به «سکره الموت»؛ یعنی مستى و گیجى حال مرگ، گاه به «غمرات الموت»؛ یعنى شدائد مرگ، گاه به رسیدن روح به حلقوم و گاه به رسیدن روح به تراقى؛ یعنى استخوانهای اطراف گلوگاه، تعبیر نموده است0(19)
همچنین یکی از موارد انذار پیامبران، انذار دادن از لحظات سکرات مرگ بوده است که با فرمایشاتی که در این زمینه داشتهاند انسانها را آمادۀ روبرو شدن با مرگ میکردند.
از آیات و روایات چنین استفاده میشود که مرگ با شدتها، سختیها و وحشتهای گیج کنندهای همراه است. البته این گونه نیست که همۀ افراد در آن مساوی باشند بلکه تفاوتهایی بین سکرات مرگ مؤمن و کافر وجود دارد که در مبحث بعدی به آن میپردازیم. اما در بیان کلّی سکرۀ مرگ حالتى است شبیه به مستى که بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت هیجان و انقلاب فوقالعادهاى به انسان دست مىدهد، و گاه بر عقل او چیره مىگردد، و او را در اضطراب و ناآرامى شدیدى فرو مىبرد. مرگ یک مرحله انتقالى مهم است که باید انسان در آن لحظه تمام پیوندهاى خود را با جهانى که سالیان دراز با آن خو گرفته بود قطع کند، و در عالمى گام بگذارد که براى او کاملاً تازه و اسرار آمیز است، به خصوص اینکه در لحظه مرگ انسان درک و دید تازهاى پیدا مىکند، بى ثباتى این جهان را با چشم خود مىبیند، و حوادث بعد از مرگ را کم و بیش مشاهده مىکند. اینجا است که وحشتى عظیم سر تا پاى او را فرا مىگیرد و حالتى شبیه مستى به او دست مىدهد ولى مست نیست. (20)
امام علی علیهالسلام در مورد لحظه مرگ و سکرات آن مىفرماید:
«اجْتَمَعَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ فَفَترَتْ لَهَا أَطْرَافُـهُمْ وَ تَغَـیَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُـهُمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِیـهِمْ ولوجاً فَحِیلَ بَیْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَیْنَ مَنْطِقِهِ وَ إِنَّهُ لَبَیْنَ أَهْلِهِ یَنْظُرُ بِبَصَرِهِ وَ یَسْمَعُ بِأُذُنِهِ عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ یُفَکِّرُ فِیمَ أَفْنَى عُمُرَهُ وَ فِیمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ وَ یَتَذَکَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا أَغْمَضَ فِی مَطَالِبِهَا وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ یَنْعَمُونَ فِیهَا وَ یَتَمَتَّعُونَ بِهَا»؛ (21)
سختى جان کندن و حسرت از دست دادن دنیا، به دنیا پرستان هجوم آورد. بدنها در سختى جان کندن سست شده و رنگ باختند، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرا گرفته، زبان را از سخن گفتن باز مىدارد، و او در میان خانوادهاش افتاده با چشم خود مىبیند و با گوش مىشنود و با عقل درست مىاندیشد که عمرش را در پى چه کارهایى تباه کرده؟ و روزگارش را چگونه سپرى کرده؟ به یاد ثروتهایى که جمع کرده مىافتد، همان ثروتهایى که در جمع آورى آنها چشم بر هم گذاشته و از حلال و حرام و شبهه ناک گرد آورده و اکنون گناه جمع آورى آن همه بر دوش اوست که هنگام جدایى از آنها فرا رسیده، و براى وارثان باقى مانده است تا از آن بهرمند گردند، و روزگار خود گذرانند.
نکتهای که باید به آن اشاره شود این است که بسیاری از این حالات سخت و دشوار، در اثر عملکرد انسان در دنیا صورت میگیرد. هر گناهی که از انسان سر میزند اثر یا اثرات منفی در این دنیا یا در جهان آخرت به جای میگذارد. از ایـن جهت یکی از اثرات منفی که بعضی از گناهان میگذارند، سخت کردن سکرات موت است. نمونۀ روشن این سخن در داستان جوانی است که وقتی سکرات مرگ بر او سخت و دشوار شده بود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آ له و سلم بر بالین او حاضر شد و از او خواست که ذکر لا اله الّا الله را بگوید و او نتوانست. پس حضرت به زنی که نزد آن جوان بود، فرمود: آیا این جوان مادر دارد؟ عرض کرد بلی من مادر او هستم. فرمود: آیا از او خشمناکی. گفت : بلی و الآن شش سال است که با او تکلّم نکردهام. حضرت فرمود: که از او راضی شود. او نیز از فرزند خود راضی شد و به همین خاطر زبان آن جوان به ذکر لا اله الّا الله و اذکاری که پیامبر به او میفرمود، باز شد و در آن حال جوان وفات کرد.
بنابراین نتیجه میگیریم که یکی از چیزهایی که باعث سختی سکرات مرگ میشود عاق والدین میباشد؛ و در مقابل آن، از مواردی که موجب آسانی سکرات موت میشود، نیکی و احسان کردن به پدر و مادر، صلۀ رحم با خویشان، خواندن سورههای یس و الصَافات، روزه گرفتن در آخرین روزهای ماه رجب و 000 میباشد.
سکرات مرگ مؤمن و کافر
در ادامه مبحث قبلی این سؤال مطرح میشود که آیا همۀ انسانها اعم از مؤمن و کافر به طور یکسان با عالم مرگ مواجه میشوند یا خیر؟ در جواب باید بگوییم: خیر؛ مؤمن آرزوى لقاى خدا را دارد، و راه براى او باز است. زیرا مىبیند نتیجه زحمات عمرش، در ناموس عالم هستى ضایع و باطل نشده، و اینک که پا از این مرحله بیرون گذارَد همه در مقابل دیدگانش مهیّا و آماده است. مزد و ثواب، اجر و پاداش، بهشت و رضوان، لقاء حضرت محبوب، همه و همه حاضرند؛ آنچه در دنیا براى او مخفى بوده در اینجا آشکارا شده است. (22)
وقتى عزرائیل براى قبض روح بنده مؤمن مىآید و او را به علّت انس با فرزندان و بستگان و ارحام و متعلّقات، در حرکت به آن عالم سنگین مىبیند و مؤمن در پذیرش قدرى تأنّى و تأمّل دارد، آن ملک مقرّب به نزد پروردگار بر مىگردد و علّت تأنّى مرد مؤمن را عرض مىکند، خطاب مىرسد بر کف دستت بنویس «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرحیم» و نشانش بده. عزرائیل بر کف دست راست خود مىنویسد، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» و آن را به مؤمن نشان مىدهد که ناگاه مؤمن خود را در عالم دیگر در بحبوحات بهشت مىبیند، و کیفیّت حرکت و مرگ خود را ادراک نمىکند. این حال مؤمن است. (23)
امّا پناه به خدا از سکرات کافر؛ یک عمر در جهت مُعاکس با عالم حیات، گام برداشته، براى زخارف و زینتهاى دنیا، عمر خود را تباه کرده، براى جاه و اعتبار، ساعات و دقائق هستى خود را سپرى نموده است؛ در این حال هر یک از این تعلّقات مانند زنجیرى آهنین که دل او را به خود بستهاند او را به سوى خود مىکشند، هزاران تعلّق با هزاران زنجیر؛ کجا مىتواند به آسانى کوچ کند؟ اگر تمام ذرّات و سلولهای پیکرش را ریش ریش کنند باز حاضر نمىشود به اختیار برود، اینجاست که خطاب «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ* ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوه»ُ؛ (24) یعنی او را بگیرید و زنجیرش کنید. سپس او را در دوزخ افکنید، او را در مىیابد و وحشت زده او را به عالم تاریک و غربت مىبرند. (25)
امام جعفر صادق علیهالسلام و مرد بیمار
امام حسن عسکرى علیهالسلام از نیاى بزرگوار خود روایت نموده، حضرت موسى ابن جعفر علیهما السّلام به عیادت مردى رفتند که در امواج طوفانى و سخت (سکرات) مرگ غوطهور بود، و پاسخ آن کس را که صدایش مىزد، نمىداد. حاضران به حضرت عرض کردند: اى فرزند پیامبر خدا اگر ما را آگاه سازید که مرگ چه حالتى باشد، خوشحال مىشویم. اکنون وضع رفیق ما چگونه است؟ فرمود: مرگ وسیله تصفیه است، مؤمنان را از گناهانشان پاکیزه و خالص مىگرداند، پس آخرین رنجى که به آنان برسد کفّاره آخرین گناهى است که بر گردنشان باقى مانده، و کافران را از حسناتشان تصفیه مىنماید، و آخرین لذّت یا آسودگى است که به آنان مىرسد، و آن آخرین پاداش نیکى است که به نفع انسان مىباشد. امّا این دوست شما کاملاً از گناه پاک شد و از کیفر آن خلاص گشت، و خالص شد همچون لباسى که از چرک پاک شود، و صلاحیّت یافت که با ما اهل بیت در سراى بهشت جاودانه معاشرت کند. (26)
پاسخ به چند سؤال
و اما سؤالهایی در رابطه با آمادگی برای مرگ مطرح می شود که در سه فصل مجزا به پاسخ آنها میپردازیم.
چرا انسانها از مرگ میترسند؟
وقتی در مورد مرگ به بحث و گفتگو با انسانها میپردازیم یکی از چیزهایی که ذهن آنها را مشغول کرده، ترس آنها از مرگ است. با اینکه مرگ فنا و نابودی نیست و جاودانگی انسان را به دنبال دارد اما این ترس را نمیتوانند از خودشان دور کنند. دلایل این ترس را میتوان در موارد زیر جستجو کرد:
1- دلیل عمدهاش، این است که به زندگى بعد از مرگ، ایمان ندارند، و یا اگر ایمان دارند، این ایمان به صورت یک باور عمیق در نیامده و بر افکار و عواطف آنها حاکم نشده است. وحشت انسان از فناء و نیستى، طبیعى است، انسان حتى از تاریکى شب مىترسد، چرا که ظلمت، نیستى نور است و گاه از مرده نیز مىترسد، چراکه آن هم در مسیر فنا قرار گرفته است. اما اگر انسان اصول و عقاید خود را تصحیح کند یعنی با تمام وجودش باور کند که دنیا، زندان مؤمن، وبهشت کافر است، باور کند که این جسم خاکى، قفسى است براى مرغ روح او که وقتى این قفس شکست، آزاد مىشود و به هواى کوى دوست پر و بال مىزند. باور کند" حجاب چهره جان مىشود غبار تنش" مسلماً در آرزوى آن دم است که از این چهره، پرده برفکند. باور کند مرغ باغ ملکوت است و از عالم خاک نیست، و تنها" دو سه روزى قفسى ساختهاند از بدنش". در این صورت است که دیگر از مرگ نمیترسد. (27)
2- نگرانی از مرگ به خاطر این است که انسانها میل به جاودانگی دارند و از آنجا که در نظامات طبیعت هیچ میلى گزاف و بیهوده نیست، مىتوان این میل را دلیلى بر بقاء بشر پس از مرگ دانست. این که ما از فکرِ نیست شدن، رنج مىبریم خود دلیل است بر اینکه ما نیست نمىشویم. اگر ما مانند گلها و گیاهان، زندگى موقّت و محدود مىداشتیم، آرزوى خلود به صورت یک میل اصیل در ما به وجود نمىآمد. وجود عطش دلیل وجود آب است. وجود هر میل و استعداد اصیل دیگر هم دلیل وجود کمالى است که استعداد و میل به سوى آن متوجه است. گویى هر استعداد، سابقهاى ذهنى و خاطرهاى است از کمالى که باید به سوى آن شتافت. آرزو و نگرانى درباره خلود و جاودانگى که همواره انسان را به خود مشغول مىدارد، تجلّیات و تظاهراتِ نهاد و واقعیتِ نیستىناپذیر انسان است. (28)
3- علّت دیگر براى ترس از مرگ دلبستگى بیش از حد به دنیا است، چون بعضی از انسانها در اثر ماندن در دنیا وعلاقهمند شدن به آن با دنیا انس گرفتهاند و مرگ، انیس و همنشینشان را از آنها میگیرد و آنها را به جایی میبرد که برایشان کاملاً ناشناخته است. (29) اموال او هر یک دل او را به سوی خود مىکشند، دوستان و احباب به سمت خود مىکشند، اولاد و زن و عشیره به سمت خود مىکشند، آرزوهاى دراز که در خیال خود پروریده و بر اثر توهّم و تخیّل، موجودیّت تخیّلى و موهومى پیدا کرده، به سمت خود مىکشند؛ و این شخص مىخواهد برود، حرکت کند، یعنى چه؟ یعنى بار سفر آخرت بندد، وداع کند! رجوعى نیست، دیگر حتّى براى یک لحظه روى این عالم را نمىبیند، و تمام این اندوختهها و محبوبها و مقصودها به خاک نسیان سپرده مىشود؛ و حتّى در مقابل دیدگان خود مىبیند که عشقى که با بدن خود مىورزید و براى خراش پوست دستش به طبیب متوسّل مىشد، باید تمام بدن را در خاک ببیند و طعمه ماران و موران زمین کند، و محلّ و مدفن او جاى آمد و شد خزندگان زیر زمین گردد. سوراخهای بدن او محلّ رفت و آمد مارها و عقربها شود، و خاک سنگین بر روى پیکر او انباشته گردد و خود در میان آن تبدیل به خاک و خاکستر شود. همه اینها را در مقابل دیدگان خود مجسّم مىبیند. (30)
4- عامل چهارم این است که نامه اعمالمان خالی از حسنات و پر از گناه و معصیت میباشد. وقتی این گونه باشد کسی دوست ندارد سزای آنچه را که انجام داده، ببیند.
در حدیثی مىخوانیم کسى خدمت پیامبر آمد عرض کرد یا رسول اللَّه (ص) من چرا مرگ را دوست نمىدارم؟ فرمود: آیا ثروتى دارى؟ عرض کرد: آرى. فرمود: چیزى از آن را پیش از خود فرستادهاى؟ عرض کرد: نه. فرمود: بههمین دلیل است که مرگ را دوست ندارى (چون نامه اعمالت از حسنات خالى است) (31)
دیگرى نزد ابوذر آمد و همین سؤال را کرد که ما چرا از مرگ متنفریم!؟ فرمود:
«لِانَّکُمْ عَمَّرْتُمُ الدُّنْیا وَ خَرَّبْتُمُ الآخِرَةَ؛ فَتَکْرَهونَ أنْ تَنْتَقِلوا مِنْ عُمْرانٍ إلى خَراب»؛ (32)
براى اینکه شما دنیا را آباد کردهاید، و آخرتتان را ویران، طبیعى است که دوست ندارید از نقطه آبادى به نقطه ویرانى منتقل شوید.
چرا زمان مرگ انسانها مشخص نیست؟
شاید به ذهن بعضی افراد چنین مسألهای خطور کند که اگر انسانها از زمان مرگ خود با خبر بودند بهتر میتوانستند برای خود برنامه ریزی کرده و خود را آمادۀ مرگ کنند. اما ما در جواب میگوییم، مقتضای حکمت الهی آن است که مردم زمان مرگ خود را ندانند، و این به سه دلیل است:
الف. اگر آدمی زمان مرگ خود را بداند، چه بسا در فعالیتها و امور زندگی سستی میکند؛ چرا که امید و آرزو، یک عامل بر انگیزنده به سوی فعالیت و تلاش در زندگی میباشد.
ب. نامعلوم بودن زمان مرگ، در رشد آدمی مؤثر است. اگر انسان بداند که پس از یک سال و یا یک ماه خواهد مرد، و از این روی دست از گناه و نافرمانی بردارد، این یک کمال روحی و انقلاب ارزشها در برابر پستیها، به شمار نمیآید؛ اما اگر در حالی که امید دارد سالها زندگی کند، راه بندگی را پیش گیرد، این بیانگر یک کمال روحی است که او را به سوی فضیلتها سوق میدهد. (33)
ج. مخفی بودن زمان مرگ عامل بسیار مهمی در جلوگیری از گناه و طلب استغفار میباشد. اگر انسان زمان مرگ خود را بداند به خود میگوید که تا مرگم فرا نرسیده هر چه میخواهم گناه میکنم و مثلاً یک روز مانده به مرگ، توبه میکنم. اما اگر لحظۀ مرگ خود را نداند این تصور از بین رفته و بعد از هر خطائی که از او سر میزند، سریعاً استغفار میکند.
آیا طلب مرگ گناه دارد؟
حال اگر خود را برای مرگ آماده کردیم آیا جایز است از خداوند طلب مرگ کنیم؟ در جواب باید بگوییم : طلب مرگ از خداوند متعال دو حالت دارد:
یک حالت اینکه طلب مرگ اگر به علّت جزع و فزع از سختیها و مصیبتهای دنیوى باشد، به نحوى که نسبت به نعمتها از جمله نعمت عمر، کفران نعمت شود، گناه دارد. عیب و گناه آن همین بس که کفران نعمت میشود. زیرا چه بسا اگر انسان عمر بیشترى بکند میتواند بیش از پیش از دنیا براى عالم آخرت بهره بردارى نماید و مزرعۀ آخرت را آبادتر کند لذا پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم میفرماید:
«یَا عَلِیُّ طُوبَى لِمَنْ طَالَ عُمُرُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُه»؛ (34)
یا على خوشا به حال کسی که عمر طولانى کند و عمل نیک انجام دهد.
از قیس بن أبى حازم روایت شده است که گفت: به خاطر عیادت به نزد خبّاب بن ارت رفتیم که هفت داغ بر خود نهاده بود و گفت: آن دسته از یاران ما که پیش از ما رفتند از دنیا بهرهاى نیافتند که از پاداششان چیزى بکاهد، و ما به میزانى از مال دست یافتیم که براى نگهدارى از آن جایى جز خاک نمىبینیم. اگر نه آن بود که پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه وـ آله و سلم ما را از آرزوى مرگ بر حذر داشت، دعا مىکردم که بمیرم. بنابراین انسان در مقابل مصائب و نوائب روزگار مأمور به صبر است و باید امور خود را به خدای توانا واگذار نماید. (35)
در حالت دوم باید بگوییم که اشتیاق به مرگ براى افرادى که اهلیّت بهشت را داشته و آخرت خود را تأمین کرده باشند باشد گناهى ندارد؛ لذا حضرت على بن أبى طالب علیهالسلام میفرماید:
«و اللّهِ لابنِ ابى طالب آنسٌ بِالموتِ من الطفلِ بثدىِ امِّه»؛ (36)
به خدا قسم انس پسر أبو طالب به مرگ از انس طفل شیرخوار به پستان مادرش بیشتر است.
بنابراین با توضیحاتی که برای این دو حالت داده شد، میفهمیم که نمیتوان به طور مطلق بگوییم که طلب مرگ گناه دارد و یا اینکه بدون اشکال است بلکه نسبت به افراد و انگیزۀ آنها، متفاوت میباشد. (37)
نتیجه گیری
از راهکارهایی که بیان شد نتایج زیر بدست میآید:
1- عدم تصویر درست از مرگ موجب از بین رفتن تمام انگیزهها و تلاشهایی میشود که میتوانند ما را برای زندگی جاوید در آخرت آماده کنند0
2- هر روزی که از عمر انسانی میگذرد، یک قدم به مرگ نزدیک میشود. حسابرسی هر روزه از اعمال و رفتارمان ما را به این حقیقت نزدیک میکند که، حسابرسی در این دنیا بسی آسانتر از حسابرسی در آخرت است0
3- فراموش شدن مرگ در هرلحظه از زندگی، ممکن است عواقب خطرناکی به دنبال داشته باشد0 به همین علّت نباید در امتحانهای سخت الهی از یاد مرگ غافل باشیم0 چه بسا ممکن است گناهی برای انسان پیش بیاید که اگر مرتکب آن شد دیگر فرصت جبران و یا استغفار از آن گناه را نداشته باشد0
4- اگر بخواهیم همواره به یاد مرگ باشیم باید ابتدا ارزشهای یاد مرگ را بشناسیم0
5- رسیدن به هر چیزی نیازمند به این است که موانع موجود بر سر راه را، یا برداریم و یا به کل از بین ببریم0 آرزوهای طولانی که در اثر نادانی و یا دنیا دوستی به وجود آمدهاند و دردِسر بزرگی به حساب میآیند از جمله موانعی است که باید آنرا به کل از بین برد 0
6- انسان عاقل همیشه به فکر عواقب کار است و لحظات زودگذر گناه و معصیت را به سختیهای سکرات مرگ ترجیح نمیدهد بلکه همواره به فکر این است که در زندگی دنیا چگونه عمل کند که از مرحلۀ سکرات مرگ به آسانی عبور کند 0
7- با عمل کردن به واجبات و ترک محرمات و همچنین اصلاح اعتقادمان نسبت به مرگ، دیگر معنایی برای ترس از مرگ باقی نمی ماند 0
8- شناخت حکمتهای خداوند ما را به این نتیجه میرساند که خداوند کار عبث و بیهوده انجام نمی دهد 0 به همین خاطر مخفی بودن زمان مرگ نیز دارای حکمتهایی است که در به سعادت رساندن انسانها مفید و مؤثر است0
9- مراقب باشیم مصیبتها و مشکلات زندگی، ما را به جزع و فزع و یا به درخواست کردن مرگ گرفتار نکند0
پی نوشت ها:
1- انصاری، خواجه عبدالله، مناجات خواجه عبدالله انصاری ص 143
2-عطاردی، عزیز الله، ایمان و کفرـ ترجمه الایمان و الکفر بحارالانوار، ج2، ص 220(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، گنجینه روایات نور).
3- زمر (39)، آیه 42
4-مطهری، مرتضی، مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى،ج2،ص 505(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، کلام).
5- سجده، (32)، آیات 10 و11
6-شیخ صدوق، معانیالأخبار،عبد العلی محمدی شاهرودی، ج 2، ص195(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، گنجینه روایات نور).
7- همان، ص 197
8- همان، ص 200
9- شیخ حر عاملی، وسائلالشیعة، ج 16، ص 99 (به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، جامع الاحادیث).
10- محمودی، عباس علی، محاسبه نفس یا روش پیشگیرى از وقوع جرم، ص 87 تا 90(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، گنجینه روایات نور).
11- نهجالبلاغه-ترجمه دشتی، نامه 31، ص 531(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، گنجینه روایات نور).
12- قمی، شیخ عبّاس، منازل الآخره، ص 167
13- امام صادق «علیهالسلام»،مصباح الشریعة، عبد الرزاق گیلانى، ص 506 تا 509(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، گنجینه روایات نور).
14- طاهر زاده، اصغر، معاد باز گشت به جدیترین زندگی، ص 137
15- مجلسی، [علامه]، محمد باقر، بحار الانوار، ج 6، ص 126(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، جامع الاحادیث).
16- آل عمران (3)، آیات 190 تا 194
17- عطائی، محمد رضا، مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام، ص 500 و 501(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور،گنجینه روایات نور).
18- نهج البلاغة- ترجمه دشتى، خطبه 42 ص 95(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور،گنجینه روایات نور).
19- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیرنمونه،ج 25،ص 311(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، جامع التفاسیر).
20- همان،ج22،ص 254(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، جامع التفاسیر).
21- نهجالبلاغه،خ 109، ص 160(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، گنجینه روایات نور).
22- حسینی تهرانی، سید محمد حسین، معاد شناسى، ج1، ص 99(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، کلام).
23- همان، ص 42
24-الحاقه (69)، آیات 30 و 31
25- حسینی تهرانی، سید محمد حسین، معاد شناسى، ج1، ص 43(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، کلام).
26- شیخ صدوق، معانیالأخبار،عبد العلی محمدی شاهرودی، ج2، ص 197(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، گنجینه روایات نور).
27- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج24، ص 121(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، جامع التفاسیر).
28- مطهری،مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج1، ص 201(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، کلام).
29- طاهر زاده، اصغر، معاد باز گشت به جدی ترین زندگی، ص 24
30- حسینی تهرانی، سید محمد حسین ، معاد شناسى، ج1، ص 95(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، کلام).
31- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج24، ص 123 «به نقل از»: فیض کاشانی، ملَامحسن، محجة البیضاء، جلد 8 ،ص 258. (به نقل از: برنامه نرم افزاری نور،جامع التفاسیر)
32- همان.
33- سبحانی، جعفر، معاد، ص 128 و 129
34- شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 355(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، جامع الاحادیث).
35- خرّمشاهى، بهاء الدین - انصارى، مسعود، پیام پیامبر (ترجمهفارسى)، ص 477 (به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، گنجینه روایات نور).
36- نهجالبلاغه، خطبه 5، ص 52(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، گنجینه روایات نور).
37- نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، ج1، ص 212 و 213(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، جامع التفاسیر).
فهرست منابع.
1- قرآن کریم.
2- سید رضی، نهج البلاغة، اول، هجرت، قم، 1414ق
3- دشتی، محمد، نهج البلاغة- ترجمه دشتى، اول، مشهور، قم، 1379ش
4- امام صادق علیهالسلام، مصباح الشریعه، بی چا، عبد الرزاق گیلانى، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بی جا، 1400ق
5- مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، اول، دار الکتب الإسلامیه، تهران،1374 ش
6- طباطبایی، سید محمد حسین، [علامه]، تفسیر المیزان، پنجم، موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم، قم،1374ش
7- نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، اول، انتشارات اسلامیه، تهران،1398ق
8- شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه،دوم، جامعه مدرسین،قم،1404ق
9- شیخ صدوق، معانی الاخبار، دوم، عبد العلی محمدی شاهرودی، دار الکتب السلامیه، تهران،1377ش
10- مجلسى، محمد باقر، [علّامه]، بحارالأنوار، بی چا، مؤسسة الوفاء بیروت-لبنان، بی جا، 1404ق
11- عطاردی، عزیز الله، ایمان و کفر- ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار، اول، انتشارات عطارد، تهران،1378ش
12- خرمشاهی، بهاء الدین - انصاری، مسعود، پیام پیامبر، اول، منفرد، تهران،1376ش
13- شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت علیهمالسلام، قم، 1409 ق.
14- خراسانی، علم الهدی، نهج الخطابة- سخنان پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) ، دوم، کتابخانه صدر، تهران،1374ش
15- محمودی، عباس علی، محاسبه نفس یا روش پیشگیرى از وقوع جرم، اول، فیض کاشانی، تهران،1381 ش،
16- عطائی، محمد رضا، مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام، اول، آستان قدس، مشهد،1369ش
17- سبحانی، جعفر، معاد، چهارم، دار الفکر، قم،1386ش
18- مطهری، سید مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، بی چا، صدرا، تهران، بی تا.
19- حسینی تهرانی، سید محمد حسین، معاد شناسی، اول، نور ملکوت قرآن، مشهد،1423ق
20- قمی، شیخ عبّاس، منازل الآخره، پانزدهم، شهاب، بی جا،1385ش
21- طاهر زاده، اصغر، معاد یا بازگشت به جدیترین زندگی، دوم، گروه فرهنگی المیزان، اصفهان،1387ش
22- انصاری، خواجه عبدالله، مناجات خواجه عبدالله انصاری، اول، کومه، قم،1384ش
23- برنامه نرم افزاری نور (جامع التفاسیر، جامع الاحادیث، گنجینه روایات نور، کلام).
http://www.mphe.org/news/hawzahqom_12777/277262/%D8%B1%D8%A7%D9%87%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C+%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%AF%DA%AF%DB%8C+%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C+%D9%85%D8%B1%DA%AF+
امروزه برای حالت دادن به موی سر مواد و لوازم مختلفی استفاده می شود که در پیرایش گاه های مردانه هم معمولا، بعد اصلاح موی سر، از این مواد برای حالت دادن موی سر استفاده می شود. این احتمال وجود دارد که این ژل یا واکس مو، مثل مراسم عروسی ساعت های طولانی بر روی موی سر بماند و اگر وقت نماز فرا برسد، حال سوال ای هست که می شود با موهای چرب یا واکس زده وضو گرفت؟ و یا این مواد نمی تواند مانع وضو بشود؟ و یا استفاده از این مواد اشکال دارد؟
حضرت آیت الله سیستانی، استفاده از ژل را بدون اشکال می دانند و درباره مانع وضو بودن آن هم، می گویند اگر مانع هست، باید برطرف بشود (یعنی تشخیص با خود مصرف کننده هست) .[۱]
آیت الله مکارم شیرازی، ژل هایی که لعاب به موی سر می دهد مانع وضو هست و باید برطرف بشود و آیت الله بهجت، اگر از لحاظ عرف این چربی ها مانع محسوب نشود اشکال ندارد.[۲]
پی نوشت:
۱- برگرفته از سایت آیت الله سیستانی
۲- برگرفته از سایت آیت الله مکارم شیرازی، برگرفته از سایت آیت الله بهجت(ره)
عبدالکریم پاک نیا تبریزی
اشاره:
موضوع: «حقوق والدین» از نگاه صحیفه سجادیه در شماره 165 (رجب المرجب) آغاز گردید پس از نگاهی اجمالی به منزلت والدین، برخی حقوق والدین از نگاه صحیفه سجادیه بررسی و ارائه شد. اکنون در ادامه برخی از آثار ناسپاسی والدین مطرح می گردد:
1. سلب عدالت
یکی از آثار ناسپاسی به والدین دور شدن از خصلت پسندیدۀ عدالت است.
شخصی به امام صادق(علیه السلام) عرضه داشت: پیش نمازی که تمام شرایط امامت را دارا است، جز اینکه با پدر و مادرش رفتاری تند دارد و با سخنان درشت آنان را می رنجاند، آیا شایستگی امامت جماعت را دارد و ما می توانیم به او اقتدا کنیم؟ پیشوای ششم(علیه السلام) فرمود: « لَا، تَقْرَأُ خَلْفَهُ مَا لَمْ یَکُنْ عَاقّاً قَاطِع؛[1] [نماز] نخوان پشت سر او تا زمانی که او با پدر و مادرش رفتاری ناشایست دارد.»
2. نرسیدن به الطاف الهی
اگر شخصی در هر مقامی نسبت به تکریم والدین کوتاهی کند و یا بی احترامی نماید، برخی از آثار آن را در این جهان خواهد چشید. هر چند اعمال نیک فراوانی داشته باشد و یا حتی در ردیف اولیای الهی باشد. امام صادق(علیه السلام) فرمود: هنگامی که حضرت یعقوب(علیه السلام) برای ملاقات فرزندش یوسف(علیه السلام) وارد مصر شد، وی به استقبال پدر بزرگوارش آمد. حضرت یعقوب(علیه السلام) با دیدن فرزندش فوراً از اسب پیاده شد، ولی جناب یوسف(علیه السلام)، برای احترام به پدر از مرکب دیرتر پایین آمد به طوری که ابتدا روی اسب قرار داشت، دست در گردن پدر انداخت. حضرت یوسف(علیه السلام) هنوز از خوشامدگویی با پدر فارغ نشده بود که جبرئیل نازل شد و به او فرمود:ای یوسف! دست خود را باز کن! حضرت یوسف(علیه السلام) کف دست خود را گشود، نور درخشانی از دستش به سوی آسمان رفت. پرسید: این چه نوری بود؟ جبرئیل عرضه داشت:« نُزِعَتِ النُّبُوَّةُ مِنْ عَقِبِکَ عُقُوبَةً لِمَا لَمْ تَنْزِلْ إِلَى الشَّیْخِ یَعْقُوبَ فَلَا یَکُونُ مِنْ عَقِبِکَ نَبِی؛[2] نور نبوت از صلب تو بیرون رفت [و دیگر پیامبری از نسل تو به وجود نخواهد آمد]. به سبب آنکه [کمال احترام را در مورد پدر پیرت رعایت نکردی و] برای یعقوب پیر پایین نیامدی، پس کسی از فرزندانت به نبوت نخواهد رسید.» علامه مجلسی در شرح این حدیث می فرماید! رعایت ادب در مقابل پدر مهم تر از رعایت مصلحت سیاسی بود و این حرکت از آن حضرت ترک اولی محسوب می شود و اولیای الهی با کوچک ترین نقطۀ ضعفی مورد عتاب الهی قرار می گیرند و مکافات می بینند.[3]
- «اللَّهُمَّ وَ مَا تَعَدَّیَا عَلَیَّ فِیهِ مِنْ قَوْلٍ، أَوْ أَسْرَفَا عَلَیَّ فِیهِ مِنْ فِعْلٍ، أَوْ ضَیَّعَاهُ لِی مِنْ حَقٍّ، أَوْ قَصَّرَا بِی عَنْهُ مِنْ وَاجِبٍ فَقَدْ وَهَبْتُهُ لَهُمَا، وَ جُدْتُ بِهِ عَلَیْهِمَا وَ رَغِبْتُ إِلَیْکَ فِی وَضْعِ تَبِعَتِهِ عَنْهُمَا، فَإِنِّی لَا أَتَّهِمُهُمَا عَلَى نَفْسِی، وَ لَا أَسْتَبْطِئُهُمَا فِی بِرِّی، وَ لَا أَکْرَهُ مَا تَوَلَّیَاهُ مِنْ أَمْرِی یَا رَبِّ؛ پروردگارا! اگر در گفتار با من از اندازه بیرون رفته اند، یا در عملی نسبت به من زیاده روی نموده اند، یا حقی را از من ضایع کرده اند یا از وظیفۀ پدر و مادری دربارۀ من کوتاهی به خرج داده اند، من این حق خود را به آنان بخشیدم، و آن را مایۀ احسان بر آن ها قرار دادم، و از تو می خواهم که وزر و وبال آن را از دوش آنان برداری؛ زیرا من نسبت به خود، آنان را متهم نمی کنم، و آنان را در مهربانی در حق خودم سهل انگار نمی دانم و از آنچه درباره ام انجام دادهاند، ناراضی نیستم.»
- «فَهُمَا أَوْجَبُ حَقّاً عَلَیَّ، وَ أَقْدَمُ إِحْسَاناً إِلَیَّ، وَ أَعْظَمُ مِنَّةً لَدَیَّ مِنْ أَنْ أُقَاصَّهُمَا بِعَدْلٍ، أَوْ أُجَازِیَهُمَا عَلَى مِثْلٍ، أَیْنَ إِذاً -یَا إِلَهِی- طُولُ شُغْلِهِمَا بِتَرْبِیَتِی! وَ أَیْنَ شِدَّةُ تَعَبِهِمَا فِی حِرَاسَتِی! وَ أَیْنَ إِقْتَارُهُمَا عَلَى أَنْفُسِهِمَا لِلتَّوْسِعَةِ عَلَیَّ؛
خداوندا! رعایت حق آنان بر من واجب تر، و احسانشان نسبت به من دیرین تر، و نعمتشان بر من بیشتر از آن است که آنان را از روی عدل قصاص کنم، یا نسبت به ایشان مانند آنچه با من کرده اند رفتار کنم. ای خدای من! اگر چنین کنم، پس روزگار طولانی که در تربیت من سپری کرده اند، و رنج های زیادی که در نگهداری من تحمل نموده اند، و آن همه که بر خود تنگ گرفتند، تا به زندگی من گشایش بخشند، چه می شود؟»
این نکته لازم به توضیح است که فرزندان هرگز نباید به پدر و مادر خویش بی احترامی کنند و باید تا حد توان والدین بد را نیز محترم شمارند؛ امّا اطاعت غیر از تکریم است و آن محدود به حدود الهی است.
پی نوشت:
[1]. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، مؤسسۀ الاعلمی، بیروت، ج1، ص379.
[2]. الکافی، شیخ کلینی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ج2، ص309.
[3]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج70، موسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق، ص223.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 167 .
گفتاری از حجتالاسلام والمسلمین عالی
چهار ویژگی یاریدهندگان امیرالمؤمنین علیهالسلام چهار ویژگی یاریدهندگان امیرالمؤمنین علیهالسلام
رهبر انقلاب در دیدار اخیر خود با جمعی از مداحان، جمعیت جوان حاضر را مخاطب قرار دادند و به بیان روایتی از امیرالمؤمنین علیهالسلام پرداختند که حضرت در آن اشاراتی به سبک زندگی خود دارند و به مخاطب خود میگویند که شما نمیتوانید اینطور زندگی کنید، اما میتوانید من را با چهار ویژگی «ورع»، «اجتهاد»، «عفت» و «سداد» کمک کنید؛ اما این کمک به چه معناست و جوانان نسل حاضر چگونه میتوانند با تمسک به این چهار ویژگی به یاری حضرت امیر علیهالسلام بپردازند؟ این پرسشی بود که با حجتالاسلام والمسلمین مسعود عالی، استاد حوزهی علمیهی قم مطرح کردیم.
سداد، محکم بودن همچون سد
عفت جنسی و عفت مالی
«سداد» به معنای استقامت، محکم بودن مثل سد و پولادین بودن است. در راه خدا سختیهایی هست، جهنم رفتن خیلی سخت نیست؛ هرزگی میخواهد و رها بودن؛ زبان هر چه میخواهد بگوید و چشم هر چه میخواهد ببیند و شکم هر چه میخواهد واردش شود. اما بهشت با سختیها پوشیده شده است. باید پا روی نفس بگذارید و ترمز کنید و این کار استقامت میخواهد.
پوستر: چهار ویژگی یاریدهندگان امیرالمؤمنین علیهالسلام
در مرحلهی سوم که من بسیار به دوستان جوان توصیه میکنم به مراقبت بر آن، این است جوانان به محیطهای تحریکآمیز وارد نشوند؛ چه محیطهای تحریککنندهی حقیقی و چه محیطهای تحریککنندهی مجازی. من وقتی میبینیم این قدرت را ندارم که خودم را حفظ کنم و در سایتهایی وارد میشوم که به گناه آلوده میشوم نباید از ابتدا این زمینه را فراهم کنم. همینطور متأسفانه در محیطهای حقیقی هم در خیلی از موارد اختلاطهای محرم و نامحرم بدون رعایت حریمها وجود دارد. در بسیاری از محیطهای کاری که مراجعان زیادی هم ندارند، دختر و پسر جوان در کنار هم حضور دارند و طبیعتاً طوری هم نیست که با هم صحبت نکنند و به مرور روابط آنها با هم عادیتر و صمیمیتر میشود و زمینهی خاطرهگویی و لطیفهگویی و شوخی کردن فراهم میشود. کمکم به خاطرات و زندگی خصوصی یکدیگر وارد میشوند و بعد از مدتی خدایناکرده دلدادگی پیش میآید. البته نمیخواهم بگویم این موارد زیاد است، ولی برای جامعهی علوی، یک مورد آن هم زیاد است.
در عفت جنسی آن چیزی که خیلی میتواند جوان را حفظ کند، باید اولاً مراقب چشم خود باشد. چشم دریچهی ورود به روح اوست. ثانیاً باید علاوه بر چشم، مراقب افکار و خیالات خود باشد و افکار خود را مدیریت کند. در مرحلهی سوم که من بسیار به دوستان جوان توصیه میکنم، این است جوانان به محیطهای تحریکآمیز وارد نشوند؛ چه محیطهای حقیقی و چه محیطهای مجازی.
مسلمانی به چیست؟
در فرهنگ اهلبیت، اهل تقوا بودن مسلمان فقط در فشار دادن سر بر مهر و ازدحام کردن در صف جماعت نیست، بلکه تقوای یک مسلمان از خوش اخلاقی او در منزل، رعایت حقوق دیگران، انصاف ورزیدن در کسب و کار نسبت به دیگران، کم نگذاشتن از کار و به تعبیری کمفروشی نکردن مشخص میشود. اگر میخواهید دینداری کسی را محک بزنید «اُنظُروا إِلى صِدقِ الحَدیثِ و أَداءِ الامانَةِ»
پینوشتها: ۱. بحار الأنوار، ج ۳۹، ص ۲۹۹ ۲. بخشی از آیهی ۴۶ سورهی مبارکهی هود ۳. عیون أخبار الرضا علیهالسلام، ج ۲، ص ۶۴ ۴. نهجالبلاغه، نامهی ۴۵ ۵. کافى: ج ۲، ص ۸۹، بابالصبر، حدیث ۷ ۶. اصول کافی جلد ۳ صفحهی ۱۲۵ ۷. المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۱۰۸ ۸. بخشی از آیهی ۲۵۷ سورهی مبارکهی بقره ۹. الکافی، ج ۵، ص ۱۲۵ ۱۰. بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۹ ۱۱. بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۹ ۱۲. بخشی از آیهی ۱۶ سورهی مبارکهی اعراف
منبع :http://farsi.khamenei.ir
|
رمضان یا رَمَضان المُبارَک نام نهمین ماه سال قمری است.
این ماه، در میان مسلمانان از احترام و جایگاه ویژهای برخوردار و ماه عبادت آنان است و مؤمنان با مقدمه سازی و فراهم کردن زمینههای معنوی در ماههای رجب و شعبان هر سال خود را برای ورود به این ماه و استفاده از برکتهای آن آماده میکنند. از مهمترین عبادتهای این ماه، روزه داری ، تلاوت قرآن ، أحیای شبهای قدر (شب زنده داری)، دعا و استغفار ، افطاری دادن و کمک به نیازمندان است.