یاس از اسباب عادى و ایمان
امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى یکى از شما اراده کند که هر چه از خداوند متعال خواست به وى عطا کند، باید از تمام مردم ماءیوس شود و جز به خداوند امیدى نداشته باشد. وقتى خدا بداند که ضمیر او این چنین است و از غیر خدا منقطع است ، هر چه خواست به او عطا مى کند.
على بن ابراهیم عن اءبیه و على بن محمد القاسانى جمیعا عن القاسم بن محمد عن سلیمان بن داود المنقرىّ عن حفص بن غیاث قال قال ابوعبدالله علیه السلام اذا اءراد اءحدکم اءن لا یساءل ربّه شیئا الا اءعطاه فلییاءس من النّاس کلهم و لا یکون له رجاء الا عندالله فاذا علم الله عز و جل ذلک من قلبه لم یساءل الله شیئا الا اءعطاه ؛(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى یکى از شما اراده کند که هر چه از خداوند متعال خواست به وى عطا کند، باید از تمام مردم ماءیوس شود و جز به خداوند امیدى نداشته باشد. وقتى خدا بداند که ضمیر او این چنین است و از غیر خدا منقطع است ، هر چه خواست به او عطا مى کند.
بین افراد با ایمان ، عده قلیلى هستند که از این مزیت ایمانى و معرفت سعادت آفرین برخوردارند.
بیشتر مردم مومن به خداوند از این کمال معنوى بى نصیبند و در مواقع عادى که علل و اسباب طبیعى ، مسیر خود را مى پیماید و امور بر وفق مرادشان جریان دارد، از خداوند غافلند و توجهشان به وسایل عادى معطوف است .
در موقعى که اسباب معمولى کم اثر مى شود، مثلا طبیب و دوا نمى توانند به مریض بهبودى ببخشند، وضع روحى بیمار و اطرافیانش منقلب مى گردد، از مجارى اسباب ، حالت انقطاع پدید مى آید، متوجه معنویات مى گردند، نور توحید در ضمیرشان شکوفا مى شود، صمیمانه دعا مى کنند، خداوند تفضل مى فرماید، وضع مریض ناگهان عوض مى شود و آثار بهبودى مشهود مى گردد.
در یکى از جنگ هاى مسلمین با کفار، دشمنان در قلعه محکمى استقرار یافته بودند. مسلمانان قلعه را در محاصره داشتند و هر روز براى فتح قلعه تلاش مى نمودند و نتیجه اى به دست نمى آمد.
مدت محاصره و تلاش براى فتح قلعه به درازا کشید. روحیه سربازان مسلمین تدریجا ضعیف گردید. آثار یاءس در چهره آنان خوانده مى شد.
فرمانده لشکر که این وضع را مشاهده کرد، سخت ناراحت گردید، تصمیم گرفت متوجه خدا شود، دعا کند و براى پیروزى مسلمین از ذات اقدس الهى استمداد نماید. شبى در حالى که از همه وسایل و اسباب عادى منقطع شده بود، دست دعا به پیشگاه باریتعالى برداشت و از خداوند فتح قلعه و پیروزى مسلمین را درخواست نمود.
فرداى آن روز در نقطه اى نشسته بود، ناگاه سگ سیاهى را دید که در عسکرگاه مى دود و چون به نقطه انباشتن زباله رسید، براى یافتن طعمه به داخل آن رفت .
فرمانده در فعالیت آن سگ دقت نمود و به ذهن سپرد. شب فرا رسید. هوا مهتاب بود، فرمانده دید که همان سگ بالاى حصار قلعه ظاهر شد، یقین کرد که این قلعه راه پنهانى دارد که سگ از آن راه ، قلعه را ترک مى گوید و از همان راه به قلعه برمى گردد.
مطلب را با بعضى از محارم خود به میان گذارد، آنان هر قدر تفحص نمودند، راه را نیافتند. فرمانده دستور داد انبانى را چرب کنند و در جدار آن ، سوراخ هاى کوچکى باز نمایند و در انبان ارزن بریزند و در انبان را محکم ببندند و آن را در محل زباله بیفکنند. فردا سگ آمد و به محل زباله رفت ، انبان چرب را به گمان آن که طعمه اى است به دندان گرفت تا آن را از راه نقب به داخل قلعه ببرد. حرکات بدن سگ موجب شد که دانه هاى ارزن در مسیرش بر زمین بریزد.
ماءمورین خط سیر و حرکت سگ را از دنبال نمودن دانه هاى ارزن یافتند، از آن راه به داخل قلعه رفتند و دژ محکم دشمن را فتح نمودند.(2)
بنابر آنچه مذکور افتاد، معلوم شد که اگر کسى براى خداوند مخالف و ضدى قرار ندهد و همچنین از غیر خدا منقطع شود و با او مثل و مانندى را نخواند، دعایش شایسته استجابت است و خداوند تمنیاتش را برآورده مى سازد.
پی نوشتها:
1- الکافى ، ج 2، ص 148.
2- جوامع الحکایات ، ص 157.
شرح و تفسیر دعاى مکارم الاخلاق ، ج 3، ص 250.