چرا انسان مومن گناه میکند؟
نفس زمانی که به وسیله عقل عملی عصاره عقل نظری را به جان خود گره میزند گاهی محکم گره میزند که حاصل آن ایمان مستقر و محکم است و گاهی نیز سر انگشتی گره می زند که حاصل آن ایمان مستودع میشود.
حضرت آیتالله جوادی آملی در سلسله جلسات درس تفسیر خود در تفسیر آیات 13 تا 14 سوره «شوری» روز یکشنبه 3 خرداد، بیان کرد: در درون انسان شئون گوناگونی وجود دارد که برخی مسئول اندیشه و علم هستند و برخی مسئول انگیزه و عمل، ایمان از وظایف عقل عملی است و کاری به عقل نظری ندارد، عقل نظری فقط میفهمد و درک میکند اما قبول و پذیرش یا رد و انکار تحت عقل عملی است بنابراین خداشناسی در حوزه عقل نظری است اما ایمان و کفر در حوزه عقل عملی. همانطور که علم و دانش درجه و مراتبی دارد ایمان نیز درجه و مراتبی دارد، نفس زمانی که به وسیله عقل عملی عصاره عقل نظری را به جان خود گره میزند گاهی محکم گره میزند که حاصل آن ایمان مستقر و محکم است و گاهی نیز سر انگشتی گره می زند که حاصل آن ایمان مستودع میشود. ایمان مستقر تا لحظه مرگ دوام دارد اما ایمان مستودع گاهی هست و گاهی نیست. ایمان ضعیف با معصیت همراه میشود اما ایمان قوی با معصیت همراه نمیشود چرا که ایمان وقتی قوی باشد با هیچ حادثه تلخ یا شیرینی نمیلرزد. بنابراین اگر گاهی ایمان با معصیت همراه هست به این دلیل است که گره عقیده و باور محکم نیست.
وی ادامه داد: مرحوم کلینی در جلد اول و در بحث صفات ذات و صفات فعل خداوند فرمایشاتی دارد، در حالی که ایشان در کتاب شریف کافی که کتاب روایی است بسیار محدود از خودشان سخنی بیان میکنند. یکی از این موارد صفات فعل و ذات خداوند است. یکی دیگر از مواردی که ایشان نظر خود را بیان میکند در خصوص خطبه توحیدیه ای است که امام علی (ع) در جنگ صفین و زمانی که لشگر خود را برای بار دوم میخواهد به جنگ بفرستد بیان میکند. مرحوم کلینی بعد از نقل این خطبه تحدی میکند و میگوید که قسم به خدایی که جان من در دست اوست اگر جمیع جن و انس جمع شوند در حالی که در میان آنها پیامبری نیست بخواهند در وصف توحیدی ذات اقدس اله سخن بگویند نمیتوانند خطبهای مانند این خطبه حضرت امیر (ع) بیاورند. شارحان اصول کافی مانند صدر المتالهین در خصوص این تحدی میفرمایند که مرحوم کلینی در بیان این تحدی باید به پیامبر وصف اولعظم بودن را اضافه میکرد چرا که هر پیامبری هم نمیتواند مانند حضرت امیر (ع) در مورد توحید ذات اقدس اله اینگونه سخن بگوید و فقط این 5 پیامبر هستند که میتوانند مانند علی (ع) سخن بگویند.
این مرجع تقلید تصریح کرد: محل دیگری که مرحوم کلینی سخنی از خودش در کتاب اصول کافی بیان میکند در همین بحث صفات ذات و صفات فعل خداوند است. در این بحث مرحوم کلینی روایتی را نقل میکند که شخص میگوید در نامهای که به امام کاظم (ع) نوشتم این جمله را نوشتم «الحمدولله منتهی علمه» امام کاظم (ع) در پاسخ فرمودند که اینگونه نباید بگویی چرا که علم خداوند انتها ندارد و اگر خواستی از کلمه «منتهی» استفاده کنی بگو «منتهی رضاه» چرا که رضای خداوند محدود است و به غضب میرسد. مرحوم کلینی در این بخش در تشریح صفتهای فعل خداوند میگوید اگر خداوند دو صفت متقابل داشته باشد که هر دو صفت وجودی باشند و هر دو هم متصف به خداوند باشند مانند رضا و غضب این اوصاف صفات فعل هستند. این در حالی است که در مقابل صفت عدل هیچ صفت وجودی نیست بلکه صفتی که در مقابل آن قرار میگیرد ظلم است که عدمی است لذا صفت فعل خداوند نیست بلکه صفت ذات خداوند است. علاوه بر این اینگونه اوصافی که دو طرف دارند و خداوند به هر دوی آنها متصف است گاهی هر دو هستند و گاهی یکی هست و دیگری نیست بر این اساس اگر قرار بود اینها صفت ذات باشند مستلزم این میشد که گاهی خدا باشد و گاهی نباشد که این محال است. بنابراین اراده صفت فعل است و صفت ذات الهی نیست چرا که اراده گاهی هست و گاهی نیست و اگر این صفت ذات بود مستلزم این میبود که خداوند گاهی باشد و گاهی نباشد.
وی اضافه کرد: بنابراین بر اساس مبنای مرحوم کلینی صفاتی همچون صفت عزت، حکمت، حلم و عدل جزء صفات ذات هستند چون مقابل وجودی ندارند که خداوند به آنها متصف باشد. این در حالی است که وقتی این صفات بررسی شوند مشخص میشود که مثلاً عدل مانند علم نیست چرا که عدل چیزی نیست که ما بخواهیم آن را به خداوند اسناد دهیم که آن را دارد بر خلاف علم که می گوییم خداوند علم را دارد. در حقیقت عدل صفت صفت است به عبارت صحیح تر عدل صفت حاکمیت و حکمیت است اگر کسی حاکم یا حکم بود باید عادل باشد. بر این اساس اگر حکمیت و حاکمیت نباشد عدل معنا ندارد پس اگر قرار باشد عدل صفت ذات باشد باید حکمیت و حاکمیت او نیز ذاتی باشد. ذاتی بودن حکمیت و حاکمیت خداوند نیز مفاسدی دارد که بعید است خود مرحوم کلینی به آن معتقد باشد.
آیتالله جوادی بیان کرد: در جریان آیه 13 سوره شوری میتوان گفت که خداوند سه اصل را اصل ثابت قرار داد اولین اصل عالم است که سنت الهی است و چون سنت الهی است اختلاف و تخلف در آن راه ندارد. اختلاف ایجاد تفاوت است و تخلف یعنی خالی کردن و چیز دیگری را به جای آن قرار داده است. علاوه بر این سنت الهی تحویل و تبدیل هم ندارد. این سنت الهی در نظام کلی و در ساختار انسانیت انسان نیز وجود دارد. لذا فرمود حرفهایی که ما در زمان نوح گفتیم به شما هم گفتیم، همانطور که در عصر حجر دروغ، تهمت و ... بد بود در عصر شما هم بد است بر این اساس ما چیز تازهای نیاوردیم و هر چیزی که در آن زمان بیان کردیم برای شما بیان میکنیم اما آنچه تفاوت کرده است همان شرعه و منهاج است که به روش زندگی انسان در هر زمان وابسته است. «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى؛ خداوند حقایقى از دین را که به نوح سفارش کرد و همچنین احکام و معارفى را که به تو وحى کردیم و نیز آنچه را که به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش نمودیم، همه را براى شما امت اسلام بیان نمود و جزو شریعت شما قرار داد و شما را به پیروى از آن فرا خواند.» بنابراین اگر چه شریعت هر پیامبری با پیامبر دیگر متفاوت است اما به هر حال حرف اصلی و سخن اصلی همه پیامبران یکی بوده است./شفقنا