گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه
طبقه بندی موضوعی

کانال گنجینه
اینستگرام گنجینه
آپارات گنجینه
بایگانی
پیوندهای روزانه

اثبات حقانیت قرآن برای یک زن یهودی

يكشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۳۴ ق.ظ

اکنون صدق و راستی این آیه برایم روشن شد. اگر من بد کردم، آن بدی را به خود کردم و به خودم بازگشت و اینک به حقانیت آیه قرآن آگاه گشتم.

در صدر اسلام، زمانی که از سوی خداوند این آیه مبارکه نازل شد: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤُواْ وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِیرًا؛ اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می‌کنید و اگر بدی کنید، باز هم به خود می کنید». (اسراء:7) یکی از یاران رسول خدا (صلی الله علیه وآله) این آیه را شنید و آن‌چنان تحت تأثیر قرار‌گرفت که همواره این آیه را می خواند.
یکی از همسایگان او که زن یهودی بود، با شنیدن این آیه، ناراحت می شد و حسادت می¬ورزید که چرا آیات قرآن به جای آیات تورات خوانده می شود پس به مسلمان گفت: باش تا من دروغ بودن معنی این آیه را برای مردم آشکار کنم. (یعنی ثابت کنم که مکافات عملی که در این آیه آمده است، دروغ است).
زن یهودی، پنهانی مقداری حلوا تهیه کرده و آن را زهرآلود کرد و همراه مقداری نان به عنوان هدیه به آن مسلمان همسایه‌اش داد، تا آن را بخورد. مرد مسلمان آن نان و حلوا را از او گرفت و برای کشاورزی به صحرا رفت تا وقتی‌ که گرسنه شد آن را بخورد. ساعتی بعد دید دو نفر جوان از سفر می¬آیند و از قیافه‌ی آن‌ها پیدا است که توشه‌ی راهشان به پایان رسیده و سخت گرسنه اند، دلش به حال آن‌ها سوخت و به آن‌ها گفت: آیا نان و حلوا میل دارید؟ آن‌ها گفتند: آری. کشاورز مسلمان آن نان و حلوا را نزد آن دو نفر نهاد، آن‌ها از آن نان و حلوا خوردند و همان دم مسموم شده و بر زمین افتادند و پس از ساعتی مردند.
این خبر به مدینه رسید و مردم و پیامبر (صلی الله علیه وآله) کنار جنازه آن دو جوان رفتند. پیامبر (صلی الله علیه وآله) آن کشاورز مسلمان را خواست و از او پرسید: این نان و حلوا را از کجا آورده ای؟ گفت: فلان زن یهودی، آن را به من داد. پیامبر (صلی الله علیه وآله) دستور داد تا آن زن را حاضر کنند، وقتی آن زن را حاضر کردند، همین‌که چشمش به جنازه ها افتاد، فهمید آن‌ها جنازه¬های دو پسرش هستند که از سفر باز ‌می گشتند و بر اثر خوردن آن حلوا، مسموم شده و مرده اند. با افسوس بسیار به پیامبر گفت:
اکنون صدق و راستی این آیه برایم روشن شد. اگر من بد کردم، آن بدی را به خود کردم و به خودم بازگشت و اینک به حقانیت آیه قرآن آگاه گشتم.

داستان های جوامع الحکایات، صفحه 268 و 269،

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۱۷
مجید کمالی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی