آنچه که فقر ذاتی آدمی را می پوشاند
شما مخلوقات، فقیر و محتاج به خالق و مدبر امر خود هستید، و خالق و مدبر شما غنى و حمید است.
در دیدگاه توحیدی، هرگونه تکیه به خود منشأ و مبدأ لغزش هاست و مهم ترین حجاب بین بنده و حق تعالی آنجاست که انسان در قلب و ذهن خود، نسبت به حق تعالی حس بی نیازی داشته باشد و خود را غنی بپندارد. آیه 15 سوره فاطر در قرآن حکیم می فرماید: "یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ / ای مردم ، همه شما به خدا نیازمندید. اوست بی نیاز و ستودنی." آنچه حجاب میان فقر ذاتی انسان و او است، یعنی حجاب و حائلی که نمی گذارد آدمی متوجه فقر ذاتی خود شود، سرگرم شدن در دو چیز است؛ اول آن که تندرستی و سلامتی جسم و نیرو و توان جسمانی خود را به حساب خود بگذارد و بپندارد که این توانایی الی الابد با او خواهد بود. به عبارت دیگر با این که می بیند پیران در دور و بر او می زیند و آن قدر فرتوت می شوند که طعمه مرگ می شوند اما او گمان می کند پیری و کهنسالی و مرگ فقط برای همسایه است. چنین می پندارد که مالک سلامتی و تندرستی خود است و می تواند این ملک و دارایی را برای خود نگه دارد.
امام علی علیه السلام در حکمت 426 نهج البلاغه می فرمایند: "لا یَنبَغی لِلعَبدِ اَن یَثِقَ بِخَصلَتَینِ: اَلعافِیه وَ الغِنیَ بَینا تَراهُ مُعافی اِذ سَقِم؛ وَ بَینا تَراهُ غَنِیّا اِذِ افتَقَرَ / بنده را نسزد که به دو خصلت اعتماد کند: تندرستی و توانگری، زیرا در این حال که او را تندرست می بینی ناگهان بیمار شود و همین طور که او را توانگر می بینی ناگهان تهیدست گردد."
در دیدگاه توحیدی، هرگونه تکیه به خود منشأ و مبدأ لغزش هاست و مهم ترین حجاب بین بنده و حق تعالی آنجاست که انسان در قلب و ذهن خود، نسبت به حق تعالی حس بی نیازی داشته باشد و خود را غنی بپندارد. آیه 15 سوره فاطر در قرآن حکیم می فرماید: "یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ / ای مردم ، همه شما به خدا نیازمندید. اوست بی نیاز و ستودنی." آنچه حجاب میان فقر ذاتی انسان و او است، یعنی حجاب و حائلی که نمی گذارد آدمی متوجه فقر ذاتی خود شود، سرگرم شدن در دو چیز است؛ اول آن که تندرستی و سلامتی جسم و نیرو و توان جسمانی خود را به حساب خود بگذارد و بپندارد که این توانایی الی الابد با او خواهد بود. به عبارت دیگر با این که می بیند پیران در دور و بر او می زیند و آن قدر فرتوت می شوند که طعمه مرگ می شوند اما او گمان می کند پیری و کهنسالی و مرگ فقط برای همسایه است. چنین می پندارد که مالک سلامتی و تندرستی خود است و می تواند این ملک و دارایی را برای خود نگه دارد.
لطف هایی که ناخوشایند جلوه می کند
بسیاری از رخدادهایی که در ذهن و ذائقه ما تلخ می نماید، تدبیری از جانب خداست که ما از دو حجاب میان خود و خدا رهانیده شویم. خداوند در آیه 155 سوره بقره می فرماید: "وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ / البته شما را به اندکی ترس و گرسنگی و بینوایی و بیماری و نقصان در محصول می آزماییم و شکیبایان را بشارت ده."
خداوند حکیم است و همه افعالی که از حکیم سر می زند موجه و معتبر است.چرا خداوند می خواهد آدمی را با ترس و گرسنگی و نقص در دارایی ها و بیماری ها بیازماید؟ ریشه این آزمایش چیزی جز لطف حق در برابر بنده نیست. اگرچه این نعمت ها در چشم مخلوق رنج و مزاحمت به نظر آید و در ذائقه او تلخ نماید، همچنان که قرآن حکیم در آیه 216 سوره بقره می فرماید: "وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَّکُمْ / شاید چیزی را، ناخوش بدارید و در آن خیر شما باشد و شاید چیزی را دوست داشته باشید و برایتان ناپسند افتد" حقیقتی که در این آیه بیان می شود این است که ذائقه و دریافت های بشر چه بسا نمی تواند معتبر باشد و او را به صلاح و فلاح رهنمون شود. چه بسا تلخی هایی که در ذهن و ذائقه انسان ناخوشایند جلوه می نماید در حالی که خیر و سعادت او در همان تلخی هاست و چه بسا حق تعالی با برداشتن سلامتی و گرفتن مال بنده می خواهد او را از وهم غنی بودن بیرون بیاورد و فقر ذاتی او را به او نشان دهد. در واقع آن پرده هایی که در برابر مخلوق و خالق کشیده شده است به واسطه اموری ناخوشایند مانند بیماری یا از دست رفتن مال و دارایی کنار می رود.
انسانها غیر از فقر ندارند و خدا غیر از غنى ندارد
علامه طباطبایی در "تفسیر المیزان" در شرح و تبیین آیه "یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ" می فرماید: تمامى انحاى فقر در مردم و تمامى انحاى بىنیازى در خداى سبحان است و چون فقر و غنى عبارت از فقدان و وجدان است و این دو، دو صفت متقابل یکدیگرند، ممکن نیست موضوعى از هر دو خالى باشد، هر چیزى که تصور شود یا فقیر است یا غنى، و لازمه انحصار فقر در انسان و انحصار غنى در خدا انحصارى دیگر است و آن عبارت از این است که: انسانها منحصر در فقر باشند و خدا منحصر در غنى، پس انسانها غیر از فقر ندارند و خدا غیر از غنى ندارد.
پس خداى سبحان غنى بالذات است، او مىتواند همه انسانها را از بین ببرد، چون از آنان بىنیاز است، و آنان بالذات فقیرند، و نمىتوانند به چیزى غیر از خدا، از خدا بىنیاز شوند و ملاک در غناى خدا از خلق، و فقر خلق به خداى تعالى، این است که: خدا خالق و مدبر امور ایشان است و آوردن لفظ جلاله" اللَّه" اشاره به فقر خلق و غناى خدا دارد. و آوردن جمله" اگر بخواهد شما را از بین مىبرد، و خلقى جدید مىآورد" اشاره به خلقت و تدبیر او دارد، و همچنین آوردن کلمه" الحمید" براى این است که او در فعل خودش که همان خلقت و تدبر باشد، محمود و ستایش شده است.
در نتیجه برگشت معناى کلام به نظیر این مىشود که بگوییم: هان اى انسانها! شما بدان جهت که مخلوق و مدبر خدایید، فقراء و محتاجان به او هستید، در شما همه گونه فقر و احتیاج هست، و خدا بدان جهت که خالق و مدبر است، غنى است و غیر از او کسى غنى نیست، بنابراین دیگر جاى آن باقى نمىماند که کسى اشکال کند که:"چرا در این آیه فقر را منحصر در مردم کرد- حال چه اینکه منظور از مردم عموم مردم باشد، یا خصوص مشرکین، که آیات خدا را تکذیب مىکنند- با اینکه غیر از مردم نیز همه فقیرند، و تمامى موجودات محتاج خدایند". زیرا وقتى براى فقر مردم علتى آورد که این علت - مخلوق بودن، و مدبر بودن- در تمامى موجودات وجود داشت، خود باعث مىشودحکم هم عمومیت داشته باشد. پس گویا فرموده: شما مخلوقات، فقیر و محتاج به خالق و مدبر امر خود هستید، و خالق و مدبر شما غنى و حمید است.
آن کس که تندرست است می گوید: خدا کو؟
مولانا در فیه مافیه سخن عزیز و گرانمایه ای درباره حجاب شدن تندرستی و توانگری دارد و می گوید: میان بنده و حق، حجاب همین دو است و باقی حُجُب از این دو ظاهر می شود. و آن صحّت است و مال. آن کس که تندرست است می گوید: خدا کو؟ من نمی دانم و نمی بینم. همین که رنجش پیدا می شود آغاز می کند که: یا الله! یا الله! و به حقّ، همراز و هم سخن می گردد.
پس دیدی که صحت، حجاب او بود و حق، زیر آن درد پنهان بود، و چندان که آدمی را مال و نوا هست، اسباب مرادات مهیا می کند و شب و روز به آن مشغول است. همین که بی نوایی اش رو نمود، نفس ضعیف گشت و گِرد حق گردد.
حق تعالی فرعون را چهار صد سال عمر و ملک و پادشاهی و کامروایی داد، جمله حجاب بود که او را از حضرت حق دور می داست. یک روزش بی مرادی و دردسر نداد تا نبادا که حقّ را یاد آرد. گفت: تو به مراد خود مشغول می باش و ما را یاد مکن. شبت خوش باد!