گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه
طبقه بندی موضوعی

کانال گنجینه
اینستگرام گنجینه
آپارات گنجینه
بایگانی
پیوندهای روزانه

گفتگوی خواندنی حضرت یحیی(ع) با شیطان

دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۰ ق.ظ


قبلا هم در این وبلاگ مطالبی در مورد شیطان و پندهای او در اینجا و اینجا تقدیم دوستان کرده بودم.

در این پست نیز گفتگوی خواندنی و عبرت‌‌آموزی از حضرت یحیی(ع) با شیطان تقدیم می‌‌کنم.


امام رضا(ع) می‌‌فرماید:

ابلیس از زمان آدم(علیه السّلام) نزد همه پیامبران مى‏‌‌‌آمد تا مسیح مبعوث شد.

با آنها گفتگو می‌‌کرد و از آنها پرسش می‌‌نمود و با هیچ کدام بیشتر از یحیى بن زکریا مأنوس نبود.

یحیى به او گفت: اى أبا مُرّة(لقب شیطان؛ کنایه از ریشه بدى و بیمار دلى) من با تو کاری دارم.

شیطان گفت: تو نزد من آنقدر ارجمندى که نمی‌‌‌توانم خواهش تو را رد کنم. هر چه می‌‌خواهى بخواه، که من در فرمانت مخالفت نمی‌‌کنم.

یحیی فرمود: اى أبا مرّه! می‌‌خواهم تمام حیله‌‌ها و دامهایت که انسانها را با آنها شکار می‌‌کنى به من نشان دهی.

گفت: بسیار خوب. برای این کار به او وعده داد که فردا نزد او بیاید.

بامداد فردا، یحیى در خانه نشست و در خانه را بست و منتظر بود.

ناگاه بدون اینکه متوجه شود، شیطان از دریچه‌‌‌‌ای که در اطاقش بود برابر او آمد با چهره‏‌‌‌اى چون میمون و بدنی همچون خوک و دو چشم دراز در چهره، دندانهایش در یک استخوان بدون چانه و ریش، چهار دست داشت دو تا در سینه و دو در شانه، پاشنه‏‌‌هایش در جلو بودند و انگشتان پاهایش در عقب. قبائى بر تن داشت که کمرش را بسته بود با کمربندى که رشته‏‌‌هاى سرخ و زرد و سبز و همه رنگ بدان آویخته بودند و زنگ بزرگى بدست و کلاهخودى بر سر و بر کلاهخودش آهنى آویخته چون قلاب.

وقتی حضرت یحیى خوب او را ورانداز کرد، به او گفت این کمربند چیست؟

گفت: این کیش و آئین مجوسی و گبریست، که من آن را ساختم و نزد آنها زیبا جلوه دادم.

فرمود: این رشته‏‌‌‌‌ها و رنگها چیست؟

گفت: اینها کارهاو رنگهای زنان هستند، که پیوسته زن جلوه‏‌‌‌‌گرى می‌‌کند و رنگ عوض می‌‌کند، تا یک رنگ او را دلربا کند و مردم را با آن بفریبد.

یحیی فرمود: این زنگى که در دست دارى چیست؟

گفت: وسیله‌‌‌‌ای است که همه لذتها از طنبور و تار و دایره و طبل و ناى و سُرنا در آن جمع هستند. عیاشان و خوش‏‌‌گذرانها بر سر سفره می‌‌‌خوارى خود می‌‌نشینند ولی از آن لذت نمی‌‌برند، اما من این زنگ را میان آنها می‌‌جنبانم و چون آوازش را بشنوند طرب آنها را سبک کند و به رقص آیند و انگشت بر هم سایند و جامه از تن به در آورند.

یحیی فرمود: چه چیز چشمت را روشن می‌‌کند؟

گفت: زنها که دامها و بندهاى من هستند، و وقتی از نفرین و لعنت نیکوکاران آزرده می‌‌شوم، نزد زنها می‌‌‌‌روم و به آنها آرامش می‌‌یابم.

یحیى به او گفت: این کلاهخود که بر سر دارى چیست؟

گفت: خودم را با آن از نفرین مؤمنان نگه می‌‌دارم.

فرمود: این آهنى که در آن قرار دارد چیست؟

گفت: دل خوبان را با آن دگرگون می‌‌کنم و بسوی خود می‌‌کشانم.

یحیى گفت: هرگز شده که بر من پیروز شده باشى؟

گفت: خیر، ولى تو یک خصلتى دارى که آن را خوش دارم.

یحیى گفت: آن چیست؟

گفت: تو پرخورى می‌‌کنی و وقتی إفطار می‌‌کنى غذا می‌‌خورى تا سیر شوى و نمی‌‌توانی برخى نمازها و شب زنده دارى خود را کامل و درست انجام دهی.

یحیى فرمود: من با خدا عهد مى‏‌‌‌‌کنم که دیگر سیر نخورم تا او را ملاقات کنم.

ابلیس گفت: من هم با خدا عهد مى‏‌‌کنم که دیگر هیچ مسلمانى را نصیحت نکنم.

پس از نزد حضرت یحیی بیرون رفت و دیگر نزد او برنگشت.

(منبع: الأمالی الطوسی: 339)

دوست گرامی؛ گذشته از سایر دامها و حیله‌‌هایی که شیطان در این گفتگو به حضرت یحیی(ع)  بیان کرد، بنظر شما اولین دام و خطری که در این داستان هنگام دیدار حضرت یحیی(ع) و شیطان ذکر شده چیست؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۳
مجید کمالی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی