غیبت و راههای درمان آن
دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۲۲ ب.ظ
غیبت یکی دیگر از رذایل اخلاقی و مانع خود سازی است.غیبت، یعنی پشت سر مسلمانی حرفی بزنی که اگر به گوش او برسد ناراحت می شود
خواه آن سخن درباره ی نقص بدنی او باشد مثل این که از راه تحقیر بگویی:فلانی کور است نه آن که محترمانه بگویی:آن شخص که چشمش ناراحت است، یا نسب او باشد؛ مثلا بگویی:پسر فلان فاسق یا نانجیب، یا آن سخن صفتی از صفات اکتسابی باشد؛ مانند بد خلقی، بخل، تکبر، یا دزدی.به هر صورت -هر چه که باشد -اگر جلو او بگویی ناراحت و دلتنگ شود، غیبت است.باید دانست که غیبت تنها به زبان نیست، بلکه هر نوع نقصی را از کسی، به دیگران بفهمانی حال با اشاره یا رمز یا نوشتن، غیبت است.مروی است:
زنی بر عایشه وارد شد.چون بیرون رفت، عایشه به دست خود اشاره کرد که کوتاه است.حضرت فرمودند:غیبت او را کردی.(1)
کسی که غیبت را می شنود حکم غیبت کننده را دارد؛ زیرا می تواند مانع شود و حرف او را قطع کند یا مجلس را ترک نماید. چنانچه پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند:
هر کس مؤمنی را در نزد او ذلیل کنند در حالی که می تواند او را یاری کند و نکند، خداوند در روز قیامت او را ذلیل می سازد.(2)
آیات و روایات فراوانی در مذمت این رذیله ی اخلاقی رسید ه است؛ رذیله ای که به سبب آن آبروی افراد از بین می رود.می دانیم که سرمایه ی انسان در زندگی، حیثیت و آبرو و شخصیت اوست و هر چیزی آن را به خطر اندازد گویی جان او را به خطر انداخته، بلکه گاه می شود که ترور شخصیت از ترور شخص مهم تر است.و این جاست که گناه آن از قتل سنگین تر می شود.پس شخص غیبت کننده هر گاه بخواهد این عمل ویرانگر را ترک کند باید از خداوند کمک بگیرد و با همتی والا نفس سر کش خود را مهار و سرکوب نماید و بداند که غیبت شدیدترین و بدترین گناهان است و به نص صریح قرآن و احادیث و اجماع حرمت آن ثابت است، خداوند می فرماید:
ولا یغتب بعضکم بعضا أیحب احدکم ان یأکل لحم اخیه میتا فکرهتموه؛(3)
باید بعضی از شما بعضی دیگر را غیبت نکند، آیا دوست می دارد یکی از شما که گوشت برادر مرده خود را بخورد پس شما آن را کراهت می دارید.
از رسول خدا صلی الله علیه و اله مروی است که فرمود:
وای بر شما، دوری کنید از غیبت، زیرا بدتر از زنا ست؛ چرا که زنا کار هر گاه توبه کند خداوند توبه اش را قبول می فرماید، ولی غیبت کننده را خدا نمی آمرزد تا آن که غیبت شده از او در گذرد.(4)
مروی است که:
ابوذر از رسول خدا صلی الله علیه واله پرسید:غیبت چیست؟ حضرت صلی الله علیه واله فرمودند:
برادر خود را به چیزی که مکروه می دارد ذکر کنی.
گفتم:یا رسول الله!اگر در او باشد باز غیبت است؟ حضرت صلی الله علیه واله فرمود:
اگر باشد غیبت و اگر نباشد تهمت است.(5)
از احادیث معلوم می شود که کشف عیوب مخفی مؤمنان حرام است، چه عیوب خلقی باشد و چه خلقی، و چه عملی.در وسائل الشیعه از رسول اکرم صلی الله علیه واله نقل نموده که فرمود:
کسی که غیبت کند شخص مسلمانی را، روزه او باطل و وضوی او شکسته می شود.در روز قیامت در حالی که از دهن او بویی بدتر از بوی گند مردار بر می آید، وارد محشر می شود.
یکی از فلسفه های حرمت غیبت این است که، حرمت اشخاص درهم شکسته نشود و احترام آنان حفظ شود و سرمایه ی بزرگ آبرو، بر باد نرود. یکی دیگر از عوامل تحریم غیبت آفریدن بدبینی است و این که پیوندهای اجتماعی را سست می کند.سرمایه ی اعتماد را از بین می برد و پایه های تعاون و همکاری متزلزل می شود.انس بن مالک می گوید:
رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:در شب معراج به قومی گذشتم که روی خود را با چنگال خویش خراش می دادند.از جبرئیل پرسیدم:اینها کیانند؟ گفت: اینها کسانی هستند که غیبت مردم می کردند و آبروی آنها را می بردند.(6)
پس معلوم شد که شخص غیبت کننده در عالم برزخ و قیامت رسوا و مفتضح می شود و با همین حال به جهنم می رود، بلکه بعضی مواقع سبب رسوایی او در این عالم نیز می شود.امام صادق علیه السلام فرمودند:
و من اغتابه بما فیه، فهو من ولایه الله تعالی، داخل فی ولایه الشیطان؛(7)
کسی که غیبت کسی را به عیبی که پنهانی دارد بنماید از ولایت خدای تعالی خارج می شود و در ولایت شیطان در می آید.
معلوم است کسی که از ولایت حق تعالی خارج شود و در ولایت شیطان داخل شود، از اهل نجات و ایمان نخواهد بود.اسلام او زبانی است و ایمان در قلبش وارد نشده.از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نقل شده:
روز قیامت بنده ای را در مقام حساب می آورند و کارهای نیکش در یک کفه و کارهای زشتش را در کفه ی دیگر می گذارند کفه ی گناه سنگین می شود.در این هنگام ورقه ای بر روی حسناتش قرار می گیرد کارهای نیکش به واسطه ی آن ورقه زیادتر می شود.عرض می کند:پروردگارا!آنچه عمل خوب داشتم در کفه ی حسنات وجود داشت این ورقه چه بود، چنین عمل نداشتم ؟خطاب می رسد:این در مقابل سخنی است که در باره تو گفته اند و حال آن که از آن نسبت پاک بودی و شخصی را برای حساب می آورند وقتی نامه ی عملش را می بیند هیچ عمل خیری در آن مشاهده نمی کند.می گوید:پروردگارا!، این نامه ی اعمال من نیست؛ زیرا بندگی و فرمانبرداری کرده ام که در این نامه نیست.خطاب می شود:پروردگار اشتباه و فراموشی ندارد.اعمال تو به واسطه ی غیبت نابود شده.
وای بر شما، دوری کنید از غیبت، زیرا بدتر از زنا ست؛ چرا که زنا کار هر گاه توبه کند خداوند توبه اش را قبول می فرماید، ولی غیبت کننده را خدا نمی آمرزد تا آن که غیبت شده از او در گذرد.(4)
مروی است که:
ابوذر از رسول خدا صلی الله علیه واله پرسید:غیبت چیست؟ حضرت صلی الله علیه واله فرمودند:
برادر خود را به چیزی که مکروه می دارد ذکر کنی.
گفتم:یا رسول الله!اگر در او باشد باز غیبت است؟ حضرت صلی الله علیه واله فرمود:
اگر باشد غیبت و اگر نباشد تهمت است.(5)
از احادیث معلوم می شود که کشف عیوب مخفی مؤمنان حرام است، چه عیوب خلقی باشد و چه خلقی، و چه عملی.در وسائل الشیعه از رسول اکرم صلی الله علیه واله نقل نموده که فرمود:
کسی که غیبت کند شخص مسلمانی را، روزه او باطل و وضوی او شکسته می شود.در روز قیامت در حالی که از دهن او بویی بدتر از بوی گند مردار بر می آید، وارد محشر می شود.
یکی از فلسفه های حرمت غیبت این است که، حرمت اشخاص درهم شکسته نشود و احترام آنان حفظ شود و سرمایه ی بزرگ آبرو، بر باد نرود. یکی دیگر از عوامل تحریم غیبت آفریدن بدبینی است و این که پیوندهای اجتماعی را سست می کند.سرمایه ی اعتماد را از بین می برد و پایه های تعاون و همکاری متزلزل می شود.انس بن مالک می گوید:
رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:در شب معراج به قومی گذشتم که روی خود را با چنگال خویش خراش می دادند.از جبرئیل پرسیدم:اینها کیانند؟ گفت: اینها کسانی هستند که غیبت مردم می کردند و آبروی آنها را می بردند.(6)
پس معلوم شد که شخص غیبت کننده در عالم برزخ و قیامت رسوا و مفتضح می شود و با همین حال به جهنم می رود، بلکه بعضی مواقع سبب رسوایی او در این عالم نیز می شود.امام صادق علیه السلام فرمودند:
و من اغتابه بما فیه، فهو من ولایه الله تعالی، داخل فی ولایه الشیطان؛(7)
کسی که غیبت کسی را به عیبی که پنهانی دارد بنماید از ولایت خدای تعالی خارج می شود و در ولایت شیطان در می آید.
معلوم است کسی که از ولایت حق تعالی خارج شود و در ولایت شیطان داخل شود، از اهل نجات و ایمان نخواهد بود.اسلام او زبانی است و ایمان در قلبش وارد نشده.از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نقل شده:
روز قیامت بنده ای را در مقام حساب می آورند و کارهای نیکش در یک کفه و کارهای زشتش را در کفه ی دیگر می گذارند کفه ی گناه سنگین می شود.در این هنگام ورقه ای بر روی حسناتش قرار می گیرد کارهای نیکش به واسطه ی آن ورقه زیادتر می شود.عرض می کند:پروردگارا!آنچه عمل خوب داشتم در کفه ی حسنات وجود داشت این ورقه چه بود، چنین عمل نداشتم ؟خطاب می رسد:این در مقابل سخنی است که در باره تو گفته اند و حال آن که از آن نسبت پاک بودی و شخصی را برای حساب می آورند وقتی نامه ی عملش را می بیند هیچ عمل خیری در آن مشاهده نمی کند.می گوید:پروردگارا!، این نامه ی اعمال من نیست؛ زیرا بندگی و فرمانبرداری کرده ام که در این نامه نیست.خطاب می شود:پروردگار اشتباه و فراموشی ندارد.اعمال تو به واسطه ی غیبت نابود شده.
از خداوند رحمان به موسی بن عمران وحی شد که:هر غیبت کننده که با توبه از دنیا برود آخرین نفر است که داخل بهشت خواهد شد و هر غیبت کننده که بی تو به از دنیا برود اولین نفر است که داخل جهنم می شود.(8)
هر کس دارای عقل و بینش صحیح باشد می داند که این صفت، خبیث ترین صفات و صاحب آن رذل ترین مردمان است و مرد پارسا و خودساخته، بندگی خدا را در بسیاری نماز و روزه نمی داند، بلکه در چشم پوشیدن و حفظ نفس خود از عیوب برادران دینی - هر نوع عیبی که باشد - می داند و رسیدن به مراتب عالی و درجات بلند را منوط به ترک غیبت و دیگر معاصی دانسته و خلاف آن را صفت منافقین می داند.چقدر قبیح است که آدمی از عیوب خود غافل شده و در صدد اظهار عیوب دیگران بر آید.ما هر گاه بخواهیم عیب دیگران را بگوییم باید اول از عیب خود یاد کرده و در صدد اصلاح آن بر آییم که پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند:
خوشا به حال کسی که مشغول عیب خود گردد و به عیوب دیگران نپردازد.(9)
از آن حضرت است که فرمود:
ان الدرهم یصیبه الرجل من الربا اعظم عندالله فی الخطیئه من سته و ثلاثین زنیه یزنیها الرجل وأربی الربا عرض الرجل المسلم؛ (10)
در همی که انسان از ربا به دست می آورد گناهش نزد خدا از 36 زنا بزرگ تر است و از هر ربا بالاتر آبروی مسلمان است.
این مقایسه از آن روست که زنا هر اندازه قبیح وزشت است جنبه ی «حق الله » دارد، ولی ربا خواری و از آن بدتر ریختن آبروی مردم از طریق غیبت یا غیر آن، حق الناس است.امام صادق علیه السلام فرمود.
به ده دلیل غیبت صورت می گیرد:ارضای غریزه ی خشم؛ همراهی با افراد ناصالح؛ تهمت؛ تصدیق خبری که حقیقت آن کشف نشده؛ بد گمانی؛ حسادت؛ مسخرگی؛ خود بینی؛ به ستوه آمدن؛ خود آرایی.
هر گاه انسان از شخصی غیبت کرد باید از او بخواهد که حلالش نماید و اگر به او دسترسی نداشت برایش استغفار کند.هر گاه عیبی را که ذکر می کنی امری باشد که به اختیار او نباشد و از جانب خداوند باشد پس مذمت او مذمت خالق است؛ چه هر کسی چیزی را تکذیب کند تکذیب سازنده ی او را کرده است.
از رسول اکرم صلی الله علیه و اله است:
ما النار فی الیبس باسرع من الغیبه فی حسنا ت العبد؛
آتش در سوزاندن وفانی کردن چیز خشک سریع تر نیست از غیبت در فنای حسنات بنده.
در حدیث دیگر آمده که:
روزی پیامبر صلی الله علیه واله با صدای بلند خطبه خواند و فریاد زد:
یا معشر من آمن بلسانه و لم یومن بقلبه!لا تغتابوا المسلمین و لا تتبعوا عوراتهم؛ فانه من تتبع عوره اخیه یتبع الله عورته و من یتبع الله عورته یفضحه فی جوف بیته؛ (11)
ای گروهی که به زبان ایمان آوردید نه با قلب!غیبت مسلمانان نکنید و از عیوب پنهانی آنها جستجو ننمایید؛ زیرا کسی که در امور پنهانی برادر دینی خود جستجو کند خداوند اسرار او را فاش می سازد و در دل خانه اش رسوایش می کند.
خداوند می فرماید:
ان الذین یحبون أن تشیع الفاحشه فی الذین امنوا لهم عذاب الیم؛ (12)
کسانی که مایلند بدی ها و زشتی های افراد با ایمان را در میان جامعه شایع سازند، برای آنا ن شکنجه ای دردناک در پیش است.
قرآن تأکید بسیاری در جلو گیری از غیبت کرده که اگر از شخص زنده ای پاره ای گوشت جدا شود می توان معالجه کرد و دوباره به حال اول بر گرداند، ولی اگر از بدن مرده تکه گوشتی، کنده شود قابل جبران نیست و این نقص همیشه باقی می ماند.شاید یکی از وجوه تشبیه غیبت به خوردن گوشت مردار برادر، همین باشد که آبروی برادر دینی که رفت، قابل جبران نیست و خداوند مسلمانان را آبرومند می خواهد.اگر شخصی به وسیله ی غیبت آبروی کسی را برد او با آن کس هر گز دوست و صمیمی نخواهد شد.غیبت، برادری و صمیمیت را به هم می زند و دشمنی را به جای آن می نشاند و خداوند دشمنی مسلمانان را با یکدیگر مکروه دارد.
غیبت از سایر صفات رذیله، از قبیل:کینه، حسد و تکبر کمک می گیرد.آدم بدگو باطنش فاسد و آلوده است و ظاهرش تلخ و زبانش گزنده.از حضرت رسول صلی الله علیه واله روایت شده:
هر کس غیبت زن یا مرد مسلمانی را کند، خداوند چهل روز نماز و روزه او را نمی پذیرد، مگر این که کسی که غیبت او شده عفوش کند.(13)
در روایتی «امام جعفر صادق »(علیه السلام )فرمودند:
«هر کس سخنی بگوید که هدفش، سبک کردن یک فرد مؤمن و شکستن جوانمردی و ساقط کردن او از چشم مردم باشد، خداوند او را از ولایت خود بیرون نموده و به ولایت شیطان در خواهد آورد.و حتی شیطان وی را نمی پذیرد!»(14)
«امام صادق (علیه السلام )فرمودند:
«غیبت آنست که آنچه را برادرت در دینش انجام نمی دهد بگوئی، و امری را که خداود بر دیگران پنهان داشته، و برای آن حدی قرار نداده، آشکار نمائی.»(15)
در روایت دیگری چنین آمده است:
«غیبت آنست که آنچه را خدا پوشانده است، تو درباره ی برادر دینیت با زگو کنی، ولی گفتن امور ظاهری افراد- نظیر تند خوئی و شتابزدگی آنها غیبت نمی باشد.»(16)
بدان که غیبت کردن تنها به وسیله ی زبان و گفتار نیست بلکه ممکن است که با کنایه و اشاره و یا حرکتهای چشم ودست، و خلاصه هرچه که مقصود انسان را برساند، باشد. از این جهت، قلم را زبان دوم گفته اند.
راه درمان غیبت
دانشمندان اخلاق براى همه بیمارىهاى نفسانى، دو راه درمان را سفارش مى کنند:
راه علمى که خود شامل دو قسم: «اجمالى» و «تفصیلى» است. در این گفتار، راههاى درمان هر کدام از موارد غیبت، جداگانه بررسى مىشود.
1. مادی (جسمى)
2. معنوى (روحى)
1. درباره «نقص جسمى» باید گفت: چون بیان کردن عیب و نقص برادر مؤمن و نکوهش او، مربوط به پدیده و آفرینش آفریدگار است، این رفتار به ناقص پنداشتن فعل آفریدگار برمىگردد؛ یعنى اگر از انسان مؤمنى به لحاظ جسمانى غیبت کند، در واقع آفرینش خداوند را مورد سؤال قرار داده است.
آگاهى از این نکته و تأمل و درنگ در آن، انسان را در کنار گذاشتن این رفتار ناپسند یارى مى کند. غیبت کننده باید توجه کند که حقیقت رفتار ناشایست او، ایراد گرفتن بر خدا است.
2. درباره «نقص روحى» مى توان گفت: مبتلا بودن به نقایص روحى و رذایل اخلاقى براى مؤمن عیب است؛ ولى غیبت کننده باید توجه داشته باشد که آیا خود از آن عیب مبرا است؟! اگر او معتقد باشد که خود داراى هیچ عیبى نیست، با این رفتار، به عیبى بزرگ دچار شده که همان غیبت کردن است.
به بد گفتن خلق چون دم زدى اگر راست گویى سخن هم، بدى [17]
کسى که بر درمان بیمارى غیبت تصمیم گرفته است، باید بداند که به جاى برشمردن عیب دیگران، بهتر است به عیبهاى خود بپردازد.
پیامبر گرامى(صلی الله علیه آله) مىفرماید:
طوُبى لِمَن مَنَعهُ عَیبُهُ عَن عُیُوبِ المُومِنینَ. [18]
خوشا به حال کسى که عیب خودش، او را از پرداختن به عیب مردم باز مىدارد.
حضرت على(علیه السلام) نیز مىفرماید:
طُوبى لِمَن شَغَلَهُ عَیبُهُ عَن عُیُوبِ الناسِ. [19]
خوشا به حال کسى که عیب و نقص خودش او را سرگرم کرده است تا به عیوب دیگران نپردازد.
باید توجه داشت که اصلاح روبنایى کافى و مفید نیست. اگر فرد در چند مجلس هم بتواند از انجام این کار خوددارى کند، چون اصل مسأله در وجود او ریشه دوانده است، در جایى دیگر جوانه زده و او را آلوده مىسازد؛ ولى اگر ریشه قطع شود، ترک غیبت، قهرى مى شود؛ یعنى نفس انسان، خود به خود از غیبت جلوگیرى مى کند.
راه علمى که خود شامل دو قسم: «اجمالى» و «تفصیلى» است. در این گفتار، راههاى درمان هر کدام از موارد غیبت، جداگانه بررسى مىشود.
درمان علمى اجمالى غیبت
1. مادی (جسمى)
2. معنوى (روحى)
1. درباره «نقص جسمى» باید گفت: چون بیان کردن عیب و نقص برادر مؤمن و نکوهش او، مربوط به پدیده و آفرینش آفریدگار است، این رفتار به ناقص پنداشتن فعل آفریدگار برمىگردد؛ یعنى اگر از انسان مؤمنى به لحاظ جسمانى غیبت کند، در واقع آفرینش خداوند را مورد سؤال قرار داده است.
آگاهى از این نکته و تأمل و درنگ در آن، انسان را در کنار گذاشتن این رفتار ناپسند یارى مى کند. غیبت کننده باید توجه کند که حقیقت رفتار ناشایست او، ایراد گرفتن بر خدا است.
2. درباره «نقص روحى» مى توان گفت: مبتلا بودن به نقایص روحى و رذایل اخلاقى براى مؤمن عیب است؛ ولى غیبت کننده باید توجه داشته باشد که آیا خود از آن عیب مبرا است؟! اگر او معتقد باشد که خود داراى هیچ عیبى نیست، با این رفتار، به عیبى بزرگ دچار شده که همان غیبت کردن است.
به بد گفتن خلق چون دم زدى اگر راست گویى سخن هم، بدى [17]
کسى که بر درمان بیمارى غیبت تصمیم گرفته است، باید بداند که به جاى برشمردن عیب دیگران، بهتر است به عیبهاى خود بپردازد.
پیامبر گرامى(صلی الله علیه آله) مىفرماید:
طوُبى لِمَن مَنَعهُ عَیبُهُ عَن عُیُوبِ المُومِنینَ. [18]
خوشا به حال کسى که عیب خودش، او را از پرداختن به عیب مردم باز مىدارد.
حضرت على(علیه السلام) نیز مىفرماید:
طُوبى لِمَن شَغَلَهُ عَیبُهُ عَن عُیُوبِ الناسِ. [19]
خوشا به حال کسى که عیب و نقص خودش او را سرگرم کرده است تا به عیوب دیگران نپردازد.
درمان علمى تفصیلى غیبت
باید توجه داشت که اصلاح روبنایى کافى و مفید نیست. اگر فرد در چند مجلس هم بتواند از انجام این کار خوددارى کند، چون اصل مسأله در وجود او ریشه دوانده است، در جایى دیگر جوانه زده و او را آلوده مىسازد؛ ولى اگر ریشه قطع شود، ترک غیبت، قهرى مى شود؛ یعنى نفس انسان، خود به خود از غیبت جلوگیرى مى کند.
همان گونه که در بحث ریشههاى درونى غیبت بیان شد، گاه انسان براى تبرئه خود از رفتار ناشایستى که انجام داده، زبان به غیبت دیگران مى گشاید در این جا باید توجه داشته باشد که اگر براى دورى از نکوهش مردم، عیب دیگران را مطرح کرده است، این احتمال وجود دارد که مردم سخن او را نپذیرند؛ در این صورت، او براى مصون ماندن از نکوهش خلق خدا، نکوهشى حتمى و قطعى را از سوى خدا، براى خود فراهم مىسازد، در حالى که هیچ عاقلى براى کسب نفع احتمالى موهوم، ضرر قطعى نقد را متحمل نمىشود. از سویى چه بسا در این غیبت، نفع موهوم دنیایى به دست آید، درحالى که آن ضرر قطعى، معنوى است و با حقیقت سر و کار دارد. همچنین توجیه رفتارى اشتباه به این شکل که «فلانى چنین کارى را کرد، من هم مى کنم» خود جاى پرسش دارد، و بیان این سخن، آوردن عذر بدتر از گناه است، چرا که نفس پیروى از عمل نادرست، خلاف است و با عمل خلافى مثل غیبت نمىتوان خلاف گذشته را پوشاند.
مورد دیگرى که سبب غیبت مىشد، این بود که فرد، با بیان عیب دیگران، فضیلتى را براى خود اثبات کند و نشان دهد که خود فاقد عیب است. پرسشى که در این جا مطرح است و باید مورد توجه قرار گیرد، این است که چگونه مىتوان با بیان عیب دیگرى، کمالى را براى خود اثبات کرد و آیا با این رفتار نادرست و عمل خلاف مىتوان فضیلتى به دست آورد؛ در حالى که ارزش واقعى و فضیلت حقیقى انسان، بهاى او نزد خدا است و باید سعى کرد از آن فضیلت کاسته نشود؟ افزون بر این، چه بسا با غیبت دیگران، از ارزش غیبت کننده نزد آنها کاسته و از او سلب اعتماد شود.
زبان کرد شخصى به غیبت دراز بدو گفت داننده اى سرفراز
که یاد کسان پیش من بد مکن مرا بدگمان در حق خود مکن
گرفتم ز تمکین او کم ببود نخواهد به جاه تو اندر فزود [20]
از دیگر ریشههایى که براى غیبت بیان شد، همراهى با دوستان در نشستها و مجالس بود. چنین فردى با غیبت کردن، در واقع رضاى مخلوق را بر خشنودى پروردگار مقدم مىدارد. در صورتى که افراد غیبت کننده در مجلس، انسانهاى عاقل، مؤمن، متدین و معتقد نیستند، آیا مى توان رضاى چنین افرادى را بر رضاى خالق مقدم داشت؟
گاهى هم غیبت براى پیشگیرى و خنثى کردن تأثیر سخنى که شاید درباره غیبت کننده زده شود، انجام مىگیرد؛ در این صورت، انسان باید بیندیشد که چگونه مىتوان مطمئن شد عیوب او گفته شده است. از کجا معلوم که این احتمال موهوم نباشد؟ آیا باز گفتن عیوب دیگران، و وارد کردن خدشه بر شخصیت ایشان، فقط به دلیل احتمالى که غیبت کننده مىدهد، دوراندیشى است؟! افزون بر این، حتى نمىتوان اطمینان داشت که دیگران، غیبتى را که مىشنوند، بپذیرند یا به علت غیبت کردن او پى ببرند تا خواسته غیبت کننده برآورده شود؛ پس پایه این غیبت بر موهومات استوار است و از آن فقط زیان آخرتى نصیب انسان مى شود.
درمان عملى غیبت
2. انسان در معاشرت با دوستان یا شرکت در محافل، احتیاط بیشترى به خرج دهد؛ یعنى دوستانى را برگزیند که اهل غیبت نباشند، و در مجالسى شرکت کند که درباره دیگران سخن چینى نمى شود؛ زیرا شرکت در مجالسى که در آن غیبت مى شود، خوانا ناخواه بر روح انسان اثر مى گذارد و از آن جا که شنیدن غیبت هم حرام است، باید در مسأله دوستیابى و صله رحم دقت بیشترى کرد.
3. راه سوم، کمک خواستن از خداست که این خود دو گونه است: نخست این که انسان به صورت کلى و در همه اوقات از خدا درخواست کمک و یارى کند تا به رذایل اخلاقى چون غیبت دچار نشود؛ همان گونه که در دعاها هم آمده است که «خدایا مرا از غیبت پناه ده). [21] دوم در جایى که زمینه غیبت فراهم و آبروى فرد در خطر است و شرایط اقتضا مى کند که شخص براى حفظ آبروى خود، از دیگران غیبت کرده، عیوب ایشان را آشکار سازد، در واپسین مرحله، با خدا باشد و از او بخواهد که آبرویش را حفظ کند و بگوید: «خدایا! با تو معامله مى کنم و براى تو از آبرویم مى گذرم و آن را به تو مى سپارم. تو خود آبروى مرا حفظ فرما»؛ چرا که خداوند بهتر از هر انسانى در حفظ و نگهدارى حیثیت انسانها، توانا است.
امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید:
الغیبه جهد العاجز. [22]
غیبت تلاش انسان ناتوان است.
کسانى که قدرت و تکیه گاهى داشته باشند (به ویژه از لحاظ معنوى) هرگز زبان به غیبت نمى آلایند.
پی نوشت :
1-جامع السعادات، ج 2، ص 294.
2-جامع السادات، ج 2، ص 298.
3-حجرات (49)آیه ی 12.
4-معراج السعاده، ص 416.
5-وسائل الشیعه،ج 8، ص 598.
6-بحار الانوار، چاپ بیروت، ج 72، ص 222.
7-بحار الانوار، ج 75، ص 248.
8-جامع السعادات، ج 2، ص 303.
9-بحار الانوار، چاپ بیروت، ج 72، ص 229.
10-محجه البیضاء، ج 5، ص 253.
11-محجه البیضاء، ج 5، ص 252.
12-نور(24)آیه ی 19.
13-معراج السعاده، ص 417.
14-محجه البیضاء، جلد 5، صفحه 255-کافی، جلد 2، صفحه 358:
عن ابی عبدالله (علیه السلام )قال:«من روی علی مؤمن روابه یرید بها شینه و هدم مروءته بسقط عن اعین الناس اخرجه الله من ولایته الی ولایه الشیطان فلا یقبله الشیطان.»
15-کافی جلد 2، صفحه 357:
عن الصادق (علیه السلام ):«هو ان تقول لا خیک فی دینه مالم یفعل و تبت علیه امرا قدستره الله علیه لم یقم فیه حد.»
16-محجه البیضاء،جلد 5،صفحه 258- کافی،جلد 2، صفحه 358:
عن ابی عبدالله (علیه السلام )قال:«الغیبه ان تقول فی اخیک ما ستر الله علیه و اما الامر الظاهر فیه مثل الحده و العجله فلا... والبهتان ان تقول فیه ما لیس فیه.»
2-جامع السادات، ج 2، ص 298.
3-حجرات (49)آیه ی 12.
4-معراج السعاده، ص 416.
5-وسائل الشیعه،ج 8، ص 598.
6-بحار الانوار، چاپ بیروت، ج 72، ص 222.
7-بحار الانوار، ج 75، ص 248.
8-جامع السعادات، ج 2، ص 303.
9-بحار الانوار، چاپ بیروت، ج 72، ص 229.
10-محجه البیضاء، ج 5، ص 253.
11-محجه البیضاء، ج 5، ص 252.
12-نور(24)آیه ی 19.
13-معراج السعاده، ص 417.
14-محجه البیضاء، جلد 5، صفحه 255-کافی، جلد 2، صفحه 358:
عن ابی عبدالله (علیه السلام )قال:«من روی علی مؤمن روابه یرید بها شینه و هدم مروءته بسقط عن اعین الناس اخرجه الله من ولایته الی ولایه الشیطان فلا یقبله الشیطان.»
15-کافی جلد 2، صفحه 357:
عن الصادق (علیه السلام ):«هو ان تقول لا خیک فی دینه مالم یفعل و تبت علیه امرا قدستره الله علیه لم یقم فیه حد.»
16-محجه البیضاء،جلد 5،صفحه 258- کافی،جلد 2، صفحه 358:
عن ابی عبدالله (علیه السلام )قال:«الغیبه ان تقول فی اخیک ما ستر الله علیه و اما الامر الظاهر فیه مثل الحده و العجله فلا... والبهتان ان تقول فیه ما لیس فیه.»
17. سعدى: بوستان.
18. کلینى: کافى، ج 8، ص 168، ح 190.
19. محدث نورى: مستدرک الوسائل، ج 1، ص 116، ح 137.
20. سعدى: بوستان.
21. وَ اعذنى فیه مِنَ الغیبه ... (علامه مجلسى: بحارالانوار، ج 94، ص 343، ح 2).
22. صبحى صالح: نهجالبلاغه، ص 556، ح 461.
18. کلینى: کافى، ج 8، ص 168، ح 190.
19. محدث نورى: مستدرک الوسائل، ج 1، ص 116، ح 137.
20. سعدى: بوستان.
21. وَ اعذنى فیه مِنَ الغیبه ... (علامه مجلسى: بحارالانوار، ج 94، ص 343، ح 2).
22. صبحى صالح: نهجالبلاغه، ص 556، ح 461.
منبع: کتاب اخلاق الهى (آفات زبان ) ج4 ص 35 از استاد آیت الله مجتبى تهرانى (ره) و سایت راسخون
۹۳/۰۴/۰۹