شعر تقارن نوروز با فاطمیه
سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۱۸ ب.ظ
در ادامه مطلب چند شعر بسیار زیبا به مناسبت تقارن نوروز با فاطمیه آماده شده است.
هیجده خزان
مرا به خانه زهرای مهربان ببرید
به خاک بوسی آن قبر بینشان ببرید
اگر نشانی شهر مدینه را بلدید
کبوتر دل ما را به آشیان ببرید
کجاست، آن در آتش گرفته، تا که مرا
برای جامه دریدن به سوی آن ببرید
مرا اگر شدم از دست برنگردانید
به روی دست بگیرید و بیامان ببرید
کجاست آن جگر شرحه شرحه، تا که مرا
کنار سنگ مزارش کشان کشان ببرید
نه اشتیاق به گل دارم و نه میل بهار
مرا به غربت آن هیجده خزان ببرید
کسی صدای مرا در زمین نمیشنود
فرشتهها، سخنم را به آسمان ببرید
شاعر: افشین علا
اشک زمزم
دلا بنال که غم با نشاط توام شد
عزای حضرت زهرا و عید با هم شد
نوای شادی اهل ولا در این نوروز
ز داغ دخت پیمبر بدل به ماتم شد
ز سوگ حضرت صدیقه کار ما این عید
کشیدن از دل خود آه و خوردن غم شد
ز داغ فاطمه نوروز شیعیان علی
در این بهار، غمانگیز چون محرم شد
فغان که دامن دلهای زار غمزدگان
در این مصیبت عظمی ز اشک چون یم شد
گریست ساقی کوثر ز داغ همسر خویش
روان ز دیده او اشک همچو زمزم شد
نخواست شادی نوروز را چو (ناظر) دید
نشاط عید و غم آن شهیده توام شد
شاعر: سید محمود مرتضوی نایینی (ناظر)
خزان در بهاران
تضمین غزل اشک زمزم ناظر نایینی
دوباره دیدهام از اشک رشک زمزم شد
دوباره سوختن در مرا مجسم شد
دوباره خاک عزا بر سر دو عالم شد
«دلا بنال که غم با نشاط توام شد»
«عزای حضرت زهرا و عید با هم شد»
شدیم با غم و درد آشنا در این نوروز
و گشتهایم به غم مبتلا در این نوروز
به جای عیش عزا شد به پا در این نوروز
«نوای شادی اهل ولا در این نوروز»
«ز داغ دخت پیمبر بدل به ماتم شد»
چه گویم از چه علی و لی ز غصه خمید
چه گویم این که به زهرا ز دشمنان چه رسید
برای شیعه چه نوروزی و چه عید سعید
«ز سوگ حضرت صدیقه کار ما این عید»
«کشیدن از دل خود آه و خوردن غم شد»
برفت مهر درخشان آسمان علی
برفت از غم زهرا ز تن توان علی
گداخت آتش این داغ جسم و جان علی
«ز داغ فاطمه نوروز شیعیان علی»
«در این بهار، غمانگیز چون محرم شد»
ز دست داد علی ولی چو یاور خویش
به خاک تیره نهان کرد تا که گوهر خویش
ندید همسر خود را چو در برابر خویش
«گریست ساقی کوثر ز داغ همسر خویش»
«روان ز دیده او اشک همچو زمزم شد»
فغان و آه خزان شد بهار غمزدگان
که گشت تیره چو شب روزگار غمزدگان
نبود و نیست به جز گریه کار غمزدگان
«فغان که دامن دلهای زار غمزدگان»
«در این مصیبت عظمی ز اشک چون یم شد»
ز سوز سینه در این غم چو (بزرگر) نالید
به گریه گفت در این سال نیست عید، سعید
برای شیعه مولا علی نباشد عید
«نخواست شادی نوروز را چو ناظر دید»
«نشاط عید و غم آن شهیده توام شد
شاعر:علی وحید دستگردی (بزرگر)
طایر قدسی
هر بهاری که خزان غارت گلها میکرد
ناله از سوز جگر بلبل شیدا میکرد
این حکایت به مثل گفتم و دیدم که درست
با دل زار علی رابطه پیدا میکرد
همسرش فاطمه آن نوگل بوستان رسول
کز حیا فخر به صد مریم عذرا میکرد
شد چنان عرصه بر او تنگ که از شدت درد
مرگ خود ز خداوند تقاضا میکرد
بود در بستر بیماری و با حال نژند
بهر دیدار علی دیده ز هم وا میکرد
اشک در دیده او آینه بندان میگشت
وندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
در هیاهوی ستم از نفس افتاد دریغ
آنکه خود با نفسش کار مسیحا میکرد
جرمش این بود بهین دخت رسول مدنی
که حمایت ز علی همسر و مولا میکرد
کنج بیت الحزن از فرقت مادر همه شب
تا سحر زینب غمدیده خدایا میکرد
آنچه با قلب علی کرد ندانم به خدا
نالههایی که اثر در دل خارا میکرد
یاد میآمدش از رنگ کبود گل یاس
هر زمانی که نظر بر رخ زهرا میکرد
علی آن دفتر پر خاطره فاطمه را
با نم اشک ورق میزد و امضاء میکرد
خاک شد مدفن آن طایر قدسی که مدام
سیر در کنگره عرش معلا میکرد
وای (قیصر) اگرش بغض گلوگیر نبود
دامن از اشک در این واقعه دریا میکرد
شاعر: سید محمد حسن صفوی پور
)قیصر اصفهانی(
شبنم غم
غزل مرثیه در مثنوی
بر عذار سبزه و گل گردی از ماتم نشست
شد پریشان باغ و بلبل زین الم در غم نشست
خون به جای اشک میبارد ز چشم آسمان
لالهآسا از تب غم داغ دارد بوستان
شعله جای نور از خورشید میریزد به خاک
غنچه از تاب و تب حسرت گریبان کرده چاک
تا صبا بر چهرهی گل گرد ماتم ریخته
روح سر سبز بهاران را به غم آمیخته
شد ز سوگ حضرت زهرا جهان ماتمسرا
شد بهار آفرینش در تب غم مبتلا
زین مصیبت آمد ابر آسمانها در خروش
شد چمن از شبنم غم در سحر آیینه پوش
شد نه تنها چرخ گریان در رثای فاطمه
هر افق دریای خون شد در عزای فاطمه
مرتضی تنها نشد از این مصیبت داغدار
خلق عالم سوگوارند از برای فاطمه
اشک غم از دیده جاری کرد با حالی نزار
هر مصیبت دیدهی ی درد آشنای فاطمه
راضیه مرضیه بر او صادق آمد از خدا
چون رضای دوست آمد در رضای فاطمه
اسوهی عصمت به نسوان باشد او در هر زمان
مرحبا بر جان پاک با صفای فاطمه
آسمان بگشای راهی بر روان عاشقم
تا به حق ملحق شود بیپرده جان عاشقم
اشک غم شد مانع تحریر من بیاختیار
زین مصیبت دیگر از کف دادهام صبر و قرار
چون ندارم قدرت تفسیر کامل در بیان
می سپارم شرح آن را بر (مراد) عاشقان
شاعر: شادروان حسن کاظمی مرادی (مراد)
این شاعر گرامی بعد از سرودن این شعر در آستانه اربعین سید مظلومان حضرت ابا عبد الله الحسین علیْه السلام سال 1434 قمری مطابق با دیماه 1391 شمسی آسمان راه بر روان عاشق او گشود و جان به جانان تسلیم نمود، علو درجات آن فقید سعید را از درگاه حضرت احدیت مسالت مینماییم.
شور عاشورا
به غم توام بود امسال نوروز
دچار غم بود امسال نوروز
قرین با فرودین شد فاطمیه
مه ماتم بود امسال نوروز
سراغ از عید یا شادی نگیرید
به غم مدغم بود امسال نوروز
به جای حرف شادی در مجالس
سخن از غم بود امسال نوروز
زمین در ناله باشد زین مصیبت
زمان مبهم بود امسال نوروز
چگونه گل به خنده وا کند لب
گه ماتم بود امسال نوروز
ز چشم آسمان خون گر ببارد
مسلم کم بود امسال نوروز
تو گویی شور عاشورای دیگر
در این عالم بود امسال نوروز
به ماتمخانه زهرا دو چشمم
قرین یم بود امسال نوروز
فدک، آتش، شکستن، درد پهلو
همه با هم بود امسال نوروز
علی گریان زهرا هست و جبریل
به او همدم بود امسال نوروز
مرا (قادر) به مولا عهد و پیمان
بسی محکم بود امسال نوروز
من از زهرایم و زهرا شعارم
همینم دم بود امسال نوروز
شاعر: قاسم قادری زفرهای
چشم خونبار بهار
نوروز ما مثل شب تار است یاران
چشم بهار از گریه خونبار است یاران
جایی که اشک مرتضی از دیده جاریست
گل هم به پیش چشم ما خار است یاران
تبریک در ماه غم زهرا حرام است
مهدی از این تبریک بیزار است یاران
بی معرفت باشم اگر تبریک گویم
وقتی که پیغمبر عزادار است یاران
تبریک چون گویم که دخت مصطفی را
خون جگر جاری به رخسار است یاران
راه گلستان را به روی خود ببندید
زهرا میان درب و دیوار است یاران
زهراست ما را مادر و باید بدانیم
مادر به ما، در حشر غمخوار است یاران
بلبل شده در بوستان همناله باگل
زیرا که در گلزار، گلزارست یاران
ما چون خریدار غم زهرا نباشیم
زهرا غم ما را خریدار است یاران
روزی که از فرزند مادر میگریزد
زهرا برای دوستان یار است یاران
دریایی از خون جاری از چشم تر ماست
نوروز نه، روز عزای مادر ماست
شاعر: غلامرضا سازگار (میثم)
سکوت تلخ
دوباره موسم نوروز و ماه ماتم شد
مه شهادت دخت رسول خاتم شد
خزان گلشن پیغمبر خدا برسید
اگر چه باغ و چمن در بهار خرم شد
فراز خانهی خود بیرق عزا بزنید
چه جای عید که هنگام غصه و غم شد
به جای تهنیت عید تسلیت گویید
برای امت ما گوییا محرم شد
به تن لباس عزا جای رخت نو پوشید
زنید ناله که ایام حزن و ماتم شد
پس از رسول خدا گریه کار زهرا بود
برای فاطمه اسباب غم فراهم شد
زدند آتش کین بر در سرای علی
همین مقدمهی کار ابن ملجم شد
اگر که آتش و مسمار و تازیانه نبود
به سوز سینهی زهرا بگو چه مرهم شد
ز بعد فاطمه مولا به کنج تنهایی
چنان گریست که باران گریهاش یم شد
برای ساقی کوثر علی در آن غوغا
سکوت تلخ بر احقاق حق مقدم شد
علی غریب چنان شد در آن غریبستان
که بهر راز دلش چاه آب محرم شد
(بقا) خموش که از این مصیبت عظمی
زمین شکسته دل و پشت آسمان خم شد
شاعر: سید علی اصغر هاشمی (بقا)
نوروز غمافزا
غمفزا نوروز ما شد در عزای فاطمه
شیعیان هستند گریان از برای فاطمه
جشن عیدی نیست بر پا ای محبان علی
چون مصادف گشته نوروز و عزای فاطمه
محفل عیشی نمیگردد بپا امسال عید
چون که راضی نیست زین شادی خدای فاطمه
شیعیان را جامه نو نیست برتن روز عید
چون سیه پوشند از غم بچههای فاطمه
ای که میخواهی بیارایی سرای خویش را
کن به چشم دل نظر سوی سرای فاطمه
رسم دیدار بزرگان را چو میآری بجا
توامانش ساز با ذکر رثای فاطمه
(ثابت نایینی) این اشعار غمگین را سرود
تا شود نوروز او غرق عزای فاطمه
شاعر: مرتضی قلی اعرابی نایینی (ثابت)
تشییع یاس
آی مردم، عشق میدانید چیست
مرد راه عشق، میدانید کیست
آی مردم، مرد را معنا کنید
مرد صاحب درد را پیدا کنید
آی مردم، غم چه معنا میدهد
عشق در اینجا چه فتوا میدهد
غربت و غم چیست در فرهنگ درد؟
می نماید، از چه رو همرنگ درد؟
غربت و غم، گویی از یک مایهاند
آفتاب عشق را همسایهاند
غم اگر چون کوه شد، جایش کجاست
در کدامین سینه درد آشناست؟
گر چه میدانید از من بشنوید
پاسخی از لفظ روشن بشنوید
نی، غلط گفتم که لفظ اینجا کم است
پیش آن دریای معنا، یک نم است
لفظ اگر، دریاست، کم میآورد
عقل هم، کی ره به جایی میبرد
حرف و گفت و صوت را برهم زنید
تا که بی این هر سه، زان غم دم زنید
عشق اگر یک دم نهد پا در میان
سر افراز آیم، برون زین امتحان
باده نابم دهد مستم کند
نیست چون گشتم ز خود، هستم کند
تا در آن حال از غمش چون دم ز نم
می توانم، شعله در عالم زنم
کیست او، کاین روزها، دلخسته است؟
پسش زهرای دلش، بنشسته است؟
کیست در آن خانه در سوخته؟
چشم در چشمان عشقش دوخته؟
اشک او آرام میآید فرود؟
کیست آن مرد غم آن تنها ترین؟
کیست او، کاین روزها در بستر است؟
و آن گلی کاین روزها میپژمرد؟
یا علی ما جمله محزون توایم
چشم را از اشک پر نم میکنیم
خیس میریزد، بر آن روی کبود؟
از فراق یار خود شیداترین؟
پیکرش، مجروح دیوار و در است؟
بهر آن تنهاترین، غم میخورد؟
در جنون عشق، مجنون توایم
لختی از بار غمت کم میکنیم
از تو غفلت کردن از خود غافلیست
با غمت، سر بردن اما خوشدلیست
در غمت ما نو بهار گریهایم
چشمه چشمه بیقرار گریهایم
یا علی تا غربتت ما را ببر
تا به مظلومیتت ما را ببر
برق مهرت زد که خاکستر شدیم
زیر باران نگاهتتر شدیم
دل، ترا دادیم و غم صاحب شدیم
از رموز عشق، پر مطلب شدیم
از جنون آباد عشقت سر زدیم
سر برون از لاک بال و پر زدیم
شوق تو، در ما سلیمانی کند
روح ما را، عشق در مانی کند
در غمت ما را شریک خود بدان
در کنار بستر زهرا بمان
آمدیمت تا تسلایت دهیم
دل تسلا، بهر زهرایت دهیم
آمدیمت تا رواق خانهات
با دلی در عاشقی، دیوانهات
بغض داریم و شبیه دق شدیم
چون ترا، ما از ازل عاشق شدیم
سینه ما را در آنجا کاشتند
عشق، پاشیدند و غم برداشتند
با تو چون بودیم، بالایی شدیم
لافتی گفتیم و الایی شدیم
پیش پایت چک چک اشک غمیم
زخم غربت داری و ما مرهمیم
در غم تو، عید را بگذاشتیم
بیرق سرخ و سیاه افراشتیم
ما که ایْن الفاطمیون توایم
عید را امسال دلخون توایم
سفرههای هفت سین را تا زدیم
بر رسوم امسال پشت پا زدیم
یا علی ما عید را شیون کنیم
رخت ماتم جای شادی تن کنیم
عیش را در این عزا سر میبریم
پای یاس خانهات غم میخوریم
عید را امسال میجوشیم ما
جای شربت، بغض مینوشیم ما
نیست بر لبهای ما لبخند عیش
عید ما بوی محرم میدهد
نیستیم امسال ما پابند عیش
قلب ما را یک نفر دم میدهد
هر طرف گلبانک ماتم میزنیم
شهر را رنگ محرم میزنیم
کوچهها یکسر سیه پوشت شوند
بلبلان ناله همدوشت شوند
نسترنها با تو شیون میکنند
خاک بر سر، سرو و سوسن میکنند
در غمت اسب عزا را زین کنیم
تکیه را با نوحهها، آذین کنیم
ما به زیر با راین غم، تا شدیم
چون تو، بیزهرا، تک و تنها شدیم
در گلو، افغان ما گل میکند
بغض ما فریاد بلبل میکند
بر مسیح گریههای بیشمار
مریم دلهای ما شد باردار
یا علی، ما چون تو گرم نالهایم
جانگداز هجر، هجده سالهایم
سینه را رنگ شقایق میزنیم
سرخ مینالیم و هق هق میزنیم
غمگسار بیکسیهای توایم
خون دل از دلواپسیهای توایم
گوش ما را یا علی چون چاه گیر
با شکوه راز خود همراه گیر
یا علی با ما بگو اسرار را
ماجرای آن در و دیوار را
از چه میخ در حکایت میکند؟
از کدام آتش شکایت میکند؟
قامت خم گشته را تفسیر چیست؟
با طنابی بستن یک شیر چیست؟
ماجرای چادر خاکی بگو
زان قساوتها و هتاکی بگو
ماجرای نامه و رد فدک
کوچه و سیلی، لگد کوب و کتک
گر چه زین غمها، ز پا افتادهایم
با تو در تشییع یاس آمادهایم
دوش میگیریم، نعش لاله را
می بریم از خانه، هجده ساله را
شاعر: محمد قدسی
نو بهار غم
رسید عید و به جای نشاط آمد غم
عزا و عیش و در این نو بهار شد مدغم
به جای جامه نو شیعیان به بر کردند
در این طلیعهی نوروز جامهی ماتم
رسید همره ایام فاطمیه بهار
به چشم فاطمیون غمفزاست این موسم
تمام اهل ولا میکشند ناله ز دل
ز داغ نور دو چشم پیمبر خاتم
سزد که از ره اخلاص همچو ابر بهار
برای فاطمه گریند مردم عالم
بهار آمد (امینی) ولی نشد دل شاد
برای آنکه نشاط است با عزا توام
شاعر: اسدالله امینی
تقویم عمر یاس
امشب ردیف شد غزلم با نمیشود
یا میشود تمام کنم یا نمیشود
عید است و در چمن خبری از نشاط نیست
یعنی بهار گل ز گلش وا نمیشود
عید است و ابرهای جهان گریه میکنند
عالم برای فاطمه پروانه میشود (*)
زخمیست داغ فاطمه بر سینهی علی
زخمی که هیچ گاه مداوا نمیشود
تنها نه هستی علی از دست رفته است
هستی بدون فاطمه معنا نمیشود
لا خیر بعد فاطمه هم بیحساب نیست
یعنی کسی برای تو زهرا نمیشود
تقویم عمر یاس تو هجده بهار داشت
این راز مبهمیست که افشا نمیشود
این گنج تا قیام قیامت نهفته است
این قبر گوهریست که پیدا نمیشود
باور کنید حکم گذرنامه بهشت
الا به دست فاطمه امضاء نمیشود
دوزخ کنار میکشد از نام پاک او
آتش حریف دختر طاها نمیشود
امیدوار، روز قیامت به دست کیست
چشمی که در عزای تو دریا نمیشود
برگرد یاس پرپر گلخانهی رسول
در سینهی علی غم تو جا نمیشود
امشب سپیده سر زد و روشن نشد چراغ
از گوشه بقیع علی پا نمیشود
شاعر:عباس شاهزیدی (خروش اصفهانی)
(*) قافیه آوایی
مرا با بهار کاری نیست
دل مرا ز غم ای شیعیان بهاری نیست
مرا ز غصه کنون با بهار کاری نیست
بپا شده است به عالم عزای دخت نبی
که شیعه را به دل از این عزا قراری نیست
شکستن در و آن حرمت حریم رسول
به یادم آمد و بر اشکم اختیاری نیست
همیشه در همه جا حضرت علی میگفت
مرا چو فاطمه یاری و غمگساری نیست
چو دیدهی حسنین و علی و زینب، آه
برای دخت نبی چشم اشکباری نیست
چگونه عید بگیرم کنون که چون مهدی
ز داغ فاطمه محزون و سوگواری نیست
لباس مشکی خود را به تن کن ای (راضی)
که از تو غیر عزا داری انتظاری نیست
شاعر: محمد حسن زاده (راضی اصفهانی)
چگونه عید بگیرم
دلم گرفته خدایا، چگونه عید بگیرم؟
رسیده ماتم زهرا، چگونه عید بگیرم؟
به یاد ماتم مادر، شکسته شد دل مهدی
در این مصیبت عظمی، چگونه عید بگیرم؟
عزیز جان پیمبر، انیس و مونس حیدر
شدی فسرده ز غمها، چگونه عید بگیرم؟
زدند آتش کین بر در سرای تو دو نان
تو سوختی ز غم آنجا، چگونه عید بگیرم؟
شدی شهیده و بعد از تو دشمنان تو گفتند
علیست بیکس و تنها، چگونه عید بگیرم؟
حسن ز غصه پریشان، حسین غمزده گریان
به ناله زینب کبری، چگونه عید بگیرم؟
شاعر: محمد حسن زاده (راضی اصفهانی)
یاس کبود
قطعه
در این بهار که با فاطمیه گشته قرین
نسیم و سبزه و گل سوگوار فاطمهاند
فقط نه یاس لباس کبود کرده به تن
که لالههای جهان داغدار فاطمهاند
کبوتران حرم سر به زیر پر، خاموش
چو بلبلان چمن غمگسار فاطمهاند
به قطره قطره شبنم چو بنگری بینی
که شاخه شاخهی گل اشکبار فاطمهاند
ز جان و دل همهی شیعیان به شورو نوا
بیاد رنج و غم بیشمار فاطمهاند
(سخا) سعادت عالم نصیب آنهاییست
که عاشق علی و دو ستار فاطمهاند
در مدار چرخ
نوروز جم که باده به جام و سبوی ماست
بلبل به نغمه بر سر گل نوحهگر چراست
در چشم غنچه اشک و ز غم لاله سینه چاک
از سوز داغ نالهی مولا که بیصداست
گر چه بهار فصل غدیر خم و جم است
اما خزان نور دل ختم انبیاست
زهرا شبی ز داغ پدر دیده بر نبست
حیران مدینه بار دگر در غم و عزاست
دست عدو گلی ز گلستان جان گرفت
در باغ دل عزای گل و غنچهاش به پاست
یکسو حسن به گریه و سوی دگر حسین
زینب به ناله همدم گلها و لاله هاست
توام چو شد بهار و خزان در مدار چرخ
گویا محرمی دگر و شام نینواست
چنگی دگر به چنگ و به دف پنجهای مزن
جن و ملک به ماتم و عالم عزا سراست
(شایق) به جای جامه اطلس سیه بپوش
ایام فاطمیه که صاحب عزا خداست
شاعر: حسن احمدی (شایق)
کفو حیدر
عید نوروز آمد و دل ماتمی دیگر گرفت
ماتمی از بهر کفو حیدر صفدر گرفت
شد مقارن عید نوروز و عزای فاطمه
زین تقارن جامعه نیلی جهان در بر گرفت
گر چه دارد احترام این عید در نزد همه
باید اکنون ماتم فرزند پیغمبر گرفت
فاطمیون را نباشد شادمانی این بهار
چون که داغ فاطمه آفاق سر تا سر گرفت
بر در بیت الشرف چون دشمنان آتش زدند
از شرار آن دل اهل ولا آذر گرفت
هم حسین و هم حسن گشتند گریان و پریش
دست چون دیدند بر پهلوی خود مادر گرفت
تهنیت نه، تسلیت گویید برهم شیعیان
ز آنکه عالم را غم صدیقه اطهر گرفت
گر چه (عبدی) عید نوروز است و وقت شادیست
این زمان باید عزای عصمت داور گرفت
نوروز علی عبد الهی رهنانی (عبدی)
تقارن فاطمیه و نوروز
شیعیان عید آمد و این عید توام با عزاست
فاطمیه آمد و در هر کجا غوغا به پاست
از برای شیعیان امسال هرگز عید نیست
چون عزای دختر خیر البشر، خیر النساست
ای عزاداران عزای فاطمه بر پا کنید
مهدی صاحب زمان در این عزا صاحب عزاست
فاطمیه همزمان گردید با فصل بهار
جای تبریک و تحیت تسلیت گفتن بجاست
جای رخت شادمانی رخت غم بر تن کنید
بزم شادی و طرب بر پا نمودن نابجاست
مادر سادات را کشتند از راه ستم
سر به سر عالم از این جور و جفا ماتمسراست
ای (فریور) هر کسی در راه حق کوشش کند
اجر و مزد او به روز حشر در نزد خداست
شاعر: محمد علی فریور
نوروز در محاق
به پاس حرمت زهرا شما در این نوروز
کنید مجلس ماتم به پا در این نوروز
به محض پاس شعایر کنید از دل و جان
سخن ز عید و بهاران رها در این نوروز
به تن کنید و به گردن چو ما بیاویزید
لباس ماتم و شال عزا در این نوروز
سخن ز عشرت و شادی مگوی و محزون باش
برای حضرت خیر النسا در این نوروز
مگر که نیست مدینه ز داغ لاله غمین
گذر به دشت و دمنها چرا در این نوروز؟
برای آن ستمی کز جفا به فاطمه شد
بنال تا که توانی دلا در این نوروز
ز شور ساز مخالف از آن حجازیها
بدل به نغمه غم شد نوا در این نوروز
ببار ابر بهاران و سیل جاری کن
به سان دیده مولای ما در این نوروز
لب از طراوت و شادی ببند ای (آذین)
زبان واژه به مویه گشا در این نوروز
شاعر: سید مرتضی منصوری (آذین اصفهانی)
منبع: کتاب نوروز در محاق فاطمیه
۹۲/۱۲/۱۳