تضعیف حجاب در سینما (2)
نمایش زنان فقیر ایرانى با چادر و چارقد، و نمایش زنان ثروتمند با وضعى متفاوت، گویى رسمى است غیر قابل تغییر که از دیر باز در سینماى ایران رایج بوده است. این نوع طرّاحى لباس به اندازه اى در سینما رواج دارد که در عالم واقع هم کسى با دیدن یک زن محجّبه، احتمال نمى دهد که او همسر یکى از تجّار ثروتمند باشد. چرا که...
اشاره
در شماره پیشین، روشهاى سینما براى تغییر در تصورات رایج از حجاب و تخریب آن را بررسى کردیم. در این شماره قصد داریم به بحث طبقاتى کردن حجاب، و معرّفى شخصیتهاى بدحجاب به عنوان الگو توسط سینما بپردازیم.
طبقاتى کردن حجاب
روش اوّل: حجاب، نماد طبقه فقیر جامعه
نمایش زنان فقیر ایرانى با چادر و چارقد، و نمایش زنان ثروتمند با وضعى متفاوت، گویى رسمى است غیر قابل تغییر که از دیر باز در سینماى ایران رایج بوده است. این نوع طرّاحى لباس به اندازه اى در سینما رواج دارد که در عالم واقع هم کسى با دیدن یک زن محجّبه، احتمال نمى دهد که او همسر یکى از تجّار ثروتمند باشد. چرا که در اکثر فیلمها، اشراف زادگان و شخصیتهاى پولدار، با موهاى نیمه باز، مانتو و لباسهاى فاخر به تصویر کشیده مى شوند.
این سنّت ماندگار در سینما باعث شده است تا دخترانى که از خانواده هاى کم درآمد هستند، براى پنهان کردن فقر خود، بد حجابى اشراف گونه را بر پوشش اسلامى ترجیح دهند.
آسیب دیگر این سنّت غلط، دامن خانواده هاى ثروتمند را هم گرفته است، زیرا محجّبه شدن آنها، در سطح جامعه به خساست تعبیر مى شود.
روش دوم: حجاب، نشانه طبقه مسنّ جامعه
به جرأت مى توان ادعا کرد که حتى در بین طراحان لباس هم جا افتاده است که وقتى مى خواهند مادر بزرگى را در یک خانواده نمایش دهند، او را به صورت زنى چادرى به تصویر مى کشند. و یا مادرها را با حجاب و احتمالا بدون چادر و نهایتا تصویر دختر جوان خانواده را کمى امروزى تر و یا به عبارت دیگر، بد حجاب به تصویر مى کشند.
البته اخیراً مادر بزرگهاى جدیدى در فیلمهاى ایرانى پیدا شده که به اصطلاح هنوز دلشان جوان است. لباسى که در این گونه فیلمها براى آنها انتخاب مى شود، در بعضى مواقع، بینندگان را هم به تعجب وا مى دارد؛ چون مدل و رنگ لباس آنها مخصوص دختران جوان است، نه پیرزنهاى سالمند. البته این روش هم به صورت دیگرى بر روى حجاب تأثیر مى گذارد و پیامدهاى زیر را دارد:
1. همه به خوبى مى دانند که بانوان چقدر بر روى بالا رفتن سنّ خود حساس هستند؛ بنابر این، یکى از بهترین راههاى مخفى کردن سن بالا، کنار گذاشتن چادر و پوشیدن لباسهاى تجدّدگرایانه است.
2. با این روش، تمایل دختران جوان به پوشیدن چادر کم خواهد شد. به طورى که از جمله عبارتهاى رایج که در کوچه و بازار به دختران چادرى گفته مى شود، خطاب کردن آنها با عنوان «مادر بزرگ» است.
3. این نوع از طراحى لباس، بد حجابى را براى دختران جوان موجّه جلوه مى دهد. برخى براى توجیه این امر جملاتى از این قبیل را به کار مى برند: «هنوز این حرفها براى او زود است، بگذار جوانى اش را با خوشى بگذراند. »
4. طبیعى است که به تبع چادر، مسائل عبادى، ذکر و تسبیح هم مخصوص مادر بزرگها خواهد شد.
سینما در تعدادى از محصولات خود، شخصیتهاى بدحجاب را گاهى به صورت مستقیم و گاه به شکل غیرمستقیم به عنوان الگو معرفى کرده است. در روش مستقیم، اکثر نقش اول ها بد حجاب هستند و بیش ترین الگو بردارى بینندگان، از بازیگران نقش اول فیلم است.
روش سوم: فرنگ رفته هاى بد حجاب
فرنگ رفته ها هم طبقه دیگرى هستند که معمولاً در فیلمهاى ایرانى به صورت افراد بد حجاب به تصویر کشیده مى شوند. یکى از آفاتى که دامن فرهنگ ایرانى ما را گرفته است، فرنگ رفته هایى هستند که بعد از مدّتى اقامت در خارج از ایران، تغییر عمده اى در پوشش و گفتار آنها پدید مى آید. خوشبختانه یکى از این دو آسیب فرهنگى به خوبى توسط دست اندرکاران سینما شناسایى شده و در فیلمهاى مختلف، به تشویق شخصیتهایى که بعد از مراجعت به وطن، هنوز زبان خود را از دست نداده اند و یا برعکس، به هجو افراد خودباخته که تحت تأثیر مدتى اقامت در خارج قرار گرفته و زبانشان تغییر کرده است مى پردازند.
صد افسوس که این سیاست فیلمسازان، با یک روحیه ناسیونالیستى همراه بوده است؛ به گونه اى که در فیلمهایشان همیشه صحبت از حفظ زبان مادرى بوده است؛ ولى هیچ گاه هنرپیشه زنى را که از فرنگ برگشته، به علت حفظ یا از دست دادن حجاب، مورد تشویق و یا نکوهش قرار نداده اند. گویى حجاب جزء فرهنگ ملى ما ایرانیان نیست. این برخورد فیلمسازان (تشویق حفظ زبان مادرى و سکوت در برابر از دست دادن حجاب) نوعى توهین به فرهنگ اسلامى - ایرانى ما ایرانیان است.
در گذشته، به علت عقب نگه داشته شدن مردم کشورمان توسط پادشاهان - به خصوص پادشاهان سلسله قاجاریه - رفتن به فرنگ و آگاهى یافتن از پیشرفتهاى آنجا، نوعى افتخار به حساب مى آمد؛ و متأسفانه امروز با وجود تمام پیشرفتهایى که در کشور عزیزمان به وجود آمده، به علت باقى ماندن ذهنیت سابق در بین مردم، هنوز هم افراد فرنگ رفته، این سفر را براى خود افتخار مى دانند.
از آنجا که پوشش خاص براى افراد از فرنگ برگشته، به مرور زمان تبدیل به یک نوع نماد شده است، افرادى که حس فخر فروشى در آنها قوى است، بعد از بازگشت از فرنگ، با کنار گذاشتن حجاب، سعى در نوعى خود نمایى دارند. گویى اگر این کار را نکنند، تمام هزینه هاى آنها بر باد مى رود و هیچ کس باور نمى کند که مدتى در خارج از مرزها بوده اند.
بیش ترین تأثیر این عملکرد، بر روى افراد غرب زده ظاهر مى شود. این گونه افراد، حتى آنها که یک بار هم پاى خود را از ایران بیرون نگذاشته اند، سعى مى کنند نقش افراد فرنگ رفته را بازى کنند؛ بنابر این، از بین حجاب و بد حجابى، بدحجابى را بر مى گزینند.
شاید گفته شود که همه این امور، واقعیتهاى خارجى پیرامون ما هستند و این فیلمها بازتابى است از جامعه بیرونى؛ امّا باید گفت: مسئولیت تربیتى سینما چیست؟ شاید واقعیت خارجى همین طور باشد که نمایش مى دهند؛ ولى مگر نه این است که وظیفه دینى و ملى ما مبارزه با غرب زدگى است؟
روش چهارم: پلیس یا مأمور مخفى با حجاب
در سینماى ایران، وضعیت ظاهر افسران زن، همیشه در قالب زنان چادرى بوده است.
این قیافه همیشگى که ما در فیلمها از افسران زن مى بینیم باعث شده است، نگاهى که به زنان چادرى در جامعه مى شود، به دید یک مأمور باشد.
توجه داشته باشید که تذکّر نکته بالا به این معنا نیست که از این به بعد نقش پلیسهاى زن را به زنان غیر محجّبه بدهند تا دیگر این تصوّر در اذهان بینندگان پدید نیاید؛ چرا که این شغل در نظر ما یک شغل مقدس است؛ بنابر این، انتظارى جز حفظ حجاب کامل از این قشر نمى رود. در واقع، دلیل به وجود آمدن پیامد یاد شده، کمى استفاده از چادر در طراحى لباس بازیگرانى است که نقش دیگر اقشار جامعه را بازى مى کنند.
روش پنجم: تحصیل کرده بدحجاب
استفاده از دختران بد حجاب براى بازى در نقش دانشجویان، طبقه بندى دیگرى در امر حجاب پدید آورده است.
عده اى از دختران دانشجو، با وجود اینکه قبل از ورود به دانشگاه از نظر ظاهرى با حجاب بوده اند؛ ولى بعد از گذشت مدتى رو به بدحجابى مى آورند. گویى اگر ظاهرشان همانند تیپ دانشجویانى که در فیلمها نمایش داده مى شوند نباشد، کسى متوجه نخواهد شد که آنها بعد از کلّى زحمت توانسته اند وارد دانشگاه شوند.
آسیب دیگر این صحنه ها این است که حتى دختران غیر دانشجو هم این ظاهر را براى کسب شخصیت در جامعه براى خود انتخاب مى کنند.
با ترویج بیش تر این نظام طبقاتى، به مرور زمان، قیافه غالب تحصیل کرده ها و فرهیختگان جامعه به صورتى که در بالا ذکر شد تغییر خواهد کرد. با این توصیفات، از این پس در چنین جامعه اى، محجّبه بودن نشانه انسانهاى عقب مانده و بى سواد خواهد بود و دیگر کسى با دیدن یک بانوى محجّبه، احتمال نخواهد داد که شاید او ی ک دکتر و یا استاد دانشگاه باشد.
روش ششم: منحصر کردن حجاب به مجالس ختم
یکى دیگر از رسمهاى سینماگران در مورد حجاب، این است که همه بازیگران زن - حتى آنهایى که در صحنه هاى دیگر فیلم بد حجاب بوده اند - در صحنه هاى مربوط به مجالس ختم، به صورت کامل پوشش خود را حفظ مى کنند.
این کار کم کم باعث مى شود تا در ذهنها این گونه جا بیفتد که حجاب مخصوص عزاداریها است. به عبارت دیگر، موها را باید به احترام مرده پوشاند نه به احترام خدا!
معرفى شخصیتهاى بد حجاب به عنوان الگو
سینما در تعدادى از محصولات خود، شخصیتهاى بدحجاب را گاهى به صورت مستقیم و گاه به شکل غیرمستقیم به عنوان الگو معرفى کرده است.
در روش مستقیم، اکثر نقش اول فیلمها بد حجاب هستند و بیش ترین الگو بردارى بینندگان، از بازیگران نقش اول فیلم است.
معرفى غیرمستقیم مى تواند در روشهاى ذیل خود را نشان دهد:
روش اول: تقابل رفتارى
هر چند در یک حالت عادى، صفت دلسوزى و مهربانى متناسب با اشخاص متدین است، ولى گروهى از فیلمها، شخصیتى را که به عنوان فرد مهربان و دلسوز معرفى مى کنند، بازیگرى بد حجاب است. در حالى که شخصیت مقابل او را که نقش منفى هم دارد، به بازیگرى باحجاب؛ اما خشن و بى رحم مى سپارند.
به عنوان نمونه، مى توان از مدیر مدرسه اى یاد کرد که نحوه حجاب او در حد کمال است؛ اما در برخورد با شاگردان، کاملا عجولانه رفتار مى کند، مثلاً قبل از شنیدن حرف آنها، اقدام به تنبیه شان مى کند و البته در ادامه فیلم متوجه اشتباه خود شده و در کمال حقارت مجبور به عذر خواهى مى شود. در این بین، معلم جوانى که از نظر سطح حجاب، پایین تر از خانم مدیر است (مقدارى از موى سرش از زیر مقنعه پیدا است و چادر ندارد) به کمک دانش آموز یاد شده مى شتابد و سعى مى کند او را که از دستِ کتکهاى پدرش فرار کرده، در خانه خود پناه دهد و سرانجام در پایان فیلم، او را به دست نامزد واقعى اش مى سپارد.
این نوع تقابل در بین رئیس زندان زنان و معاون بد حجابش هم وجود دارد، مثلاً: معاون دلسوز، موقع انتقالى گرفتن از آن زندان، به بعضى از زندانیان هدیه مى دهد و با گفتن: «هر کارى کردم مجبور بودم، حلالم کنید. مأمور بودم و معذور. » آنها را ترک مى کند.
تقابل پدید آمده در این فیلمها باعث مى شود که تدین بازیگران با حجاب، دروغین به نظر آید و حتى حجاب آنها تصنّعى جلوه کند. این تصور تماشاگر را به تردید درباره بقیه متدینین جامعه هم وا مى دارد.
دادن نقشهاى مثبت به یک آدم بد حجاب، باعث مى شود که ضمن تأیید شدن رفتار خوب او، خصوصیات زشت وى نیز مورد تأیید بینندگان قرار گیرد. از سوى دیگر، رفتار زشت شخصیتهاى با حجاب، باعث ایجاد نفرتى مى شود، که دامن صفات خوب آنها و از جمله حجاب را هم مى گیرد.
روش دوم: تقابل شخصیتى
بازیگر بد حجابى را در نظر بگیرید که در فیلم، یک شخصیت قوى، شاد، شجاع و با انرژى دارد. در حالى که در مقابل او، بازیگر دیگرى که با حجاب است، علاوه بر دارا بودن یک شخصیت ضعیف، تو سرى خور و افسرده هم هست.
در این فیلم، بازیگر بد حجاب در کمال اقتدار به محضر مى رود تا از شوهر خود طلاق بگیرد. وقتى به آنجا مى رسد، متوجه دختر چادرى اى مى شود که پدرش مى خواهد او را با زور کتک، شوهر بدهد. زن بد حجاب که نقش قهرمان گونه اى دارد، دختر چادرى را از محضر فرارى مى دهد. و بعد از کلى کش و قوس، او را به نامزدش که اکنون سرش به سنگ خورده است، تحویل مى دهد.
تقابل موجود در این فیلمها، زن را در جامعه مذهبى، به صورت فردى ضعیف و بى اختیار جلوه مى دهد؛ در حالى که جامعه روشنفکر امروز، آزادى کامل براى زنان قائل است و در آن، زن بدون هیچ واهمه و هراسى مى تواند اظهار نظر کند.
دختران جوان با دیدن بد بختیهاى زن با حجاب از یک سو، و شخصیت قوى و شاد زن بد حجاب که علیه زورگوییها مبارزه کرده و از حقوق زنان دفاع مى کند از سوى دیگر، نا خودآگاه یک همزاد پندارى نسبت به شخصیت بد حجاب پیدا مى کنند؛ بنابر این، طبیعى به نظر مى رسد که در زندگى روزمره نیز او را به عنوان الگو برگزینند.
این الگو بردارى، تنها به صفات خوب بازیگر بد حجاب محدود نمى شود؛ بلکه دختران جوان، از مد لباس و حرکات او هم الگو بردارى مى کنند. این در حالى است که حجاب و چادر از نظر آنها نشانه عقب ماندگى و تن دادن به یک زندگى بدون اختیار و همراه با حقارت است.
شبهه افکنى در مورد حجاب
گروهى از فیلمسازان، هنر سینما را ابزار دست خود براى انتقال شبهات به ذهن جوانان قرار داده اند؛ به گونه اى که با کوچک ترین مناسبتى، موضوع فیلم را به بحث بین دو نفر از شخصیتهاى فیلم مى کشانند و بعد از بیان چند شبهه، به بهانه اى واهى و قبل از رسیدن به جواب، ادامه گفتگو را به هم زده و بحث را تمام مى کنند.
مثلا در ابتداى فیلمى نشان داده مى شود که سقف کلاس دخترانه اى در حال چکه کردن است و در این حین، دانش آموزان مشغول مطرح کردن سؤالاتى درباره حجاب هستند؛ اما زمانى که نوبت به پاسخ گویى معلم مى رسد، سقف کلاس فرو مى ریزد و همه دانش آموزان به بیرون از کلاس فرار مى کنند و دیگر تا پایان فیلم هیچ فرصت دیگرى پیش نمى آید که معلم به سؤالات دانش آموزان پاسخ دهد. این در حالى است که موضوع فیلم اصلاً مربوط به زندگى شخصى معلم است و دبیرى او هیچ تأثیرى در موضوع فیلم ندارد.
مشکلى که براى او پیش مى آید و باعث مى شود موضوع فیلم حول آن بچرخد، مى توانست براى یک زن خانه دار هم اتفاق بیفتد. به نظر مى رسد تنها علت دبیر بودن هنرپیشه نقش اول این فیلم، این باشد که بهانه اى به وجود آورد تا شبهاتى درباره حجاب از زبان عده اى از دختران جوان از او پرسیده شود.
کافى است یک سؤال بدون جواب در فیلمى مطرح شود. مطمئناً این سؤال به صورت یک شبهه در ذهن بینندگان باقى خواهد ماند.
حسین نقی زاده
____________________