رقیة بنت الحسین بن علی بن ابی‎طالب، طبق برخی نقل‎ها، یکی از دختران امام حسین(ع) بوده که در واقعه عاشورا حضور داشته و همراه کاروان اسراء به شام برده شده است. طبق این نقل، رقیه در همان دوران اسارت در شام، در سن سه سالگی به شهادت می‎رسد. امروزه در دمشق آرامگاهی به نام او وجود دارد.

علی رغم این نقل‌های تاریخی، درباره اینکه آیا امام حسین(ع) دختری به نام رقیه داشته است و آیا داستان شهادت او درست است، اختلاف وجود دارد.

ذکر نشدن نام رقیه در منابع کهن و معتبر

در منابع کهن و معتبر فرزندی به نام رقیه در میان فرزندان امام حسین (ع) نیست و تنها دو دختر به نام‌های فاطمه و سَکینه و برخی دختر سومی به نام زینب [۱] را نام برده‌اند. حتّی علامه مجلسی در بحار الأنوار[۲] و محدّث معاصر، شیخ عباس قمی در نوشتارهای خود، به نام رقیّه به عنوان دختر امام (ع) اشاره نکرده‌اند.

ابن طلحه (م ۶۵۴ ق) در کتاب مطالب السَّؤول، [۳] فرزندان امام حسین (ع) را ده تن می‌شمارد: شش پسر و چهار دختر. وی در معرّفی دختران، تنها نام سه تن را بازگو کرده است: فاطمه، سَکینه و زینب. همین مطلب را مؤلّف الکشف الغُمّة[۴] از مطالب السؤول، نقل کرده است.

تنها کسی که برای امام حسین (ع) چهار دختر با آوردن نام آنها یاد می‌کند، نسب شناس معروف قرن ششم، ابن فُندُق بیهقی (م ۵۶۵ ق) است که در لباب الأنساب، فرزندان دختر امام (ع) را بدین ترتیب آورده است:

  1. فاطمه که مادرش امّ اسحاق دختر طلحه بود؛
  2. سَکینه که مادرش رَباب، دختر امرؤ القیس بن عدی بود؛
  3. زینب که در کودکی درگذشت و مادرش شهربانو، دختر یزدگرد بود؛
  4. امّ کلثوم که در کودکی درگذشت و مادرش شهربانو دختر یزدگرد بود.[۵]

همان طور که ملاحظه می‌شود، وی نیز در تبیین فرزندان دختر امام حسین (ع)، با این که تعداد آنها را چهار نفر ذکر می‌کند، نامی از رقیّه نمی‌برد؛ لیکن در بیان فرزندانی که از نسل این امام (ع) باقی مانده‌اند، می‌نویسد:

از فرزندان امام حسین (ع)، جز زین العابدین (ع)، فاطمه، سَکینه و رُقیّه، باقی نماند.[۶]

ممکن است گفته شود که رقیّه، همان اُمّ کلثوم است؛ لیکن این احتمال با جمله «ولم یَبقَ من أولاده...» هماهنگ نیست؛ زیرا این جمله، مُشعر به آن است که رقیّه، مانند فاطمه و سَکینه، بعد از جریان کربلا و شام، سالیانی را زندگی کرده است، مگر این که گفته شود مراد او، باقی‌ماندگان از روز عاشورا بوده است.

گزارش دیگری که به نام رقیّه اشاره دارد، آن است که در برخی نسخه‌های کتاب الملهوف، آمده است که امام حسین (ع) در وداع با اهل بیت خود، فرمود:

یا اُختاه! یا اُمّ کلثوم! وأنتِ یا زینب! وأنتِ یا رقیّة! وأنتِ یا فاطمة! وأنتِ یا رَباب! انظرن إذا أنا قُتلت فلا تشققن علیَّ جیبا، ولا تخمشن علیَّ وجها، ولا تقلن علیَّ هجرا.[۷]

خواهرم، ای امّ کلثوم! و تو ای زینب! و تو ای رُقَیّه! و تو ای فاطمه! و تو ای رَباب! توجّه کنید که هرگاه من کشته شدم، برای من گریبان چاک مکنید و صورت، خراش ندهید و حرف نامربوط مگویید.

در باره این گزارش می‌توان گفت:

اولاً، در بسیاری از نسخه‌های کتاب الملهوف، این متن وجود ندارد.

ثانیاً در این گزارش، به این که رقیّه دختر امام (ع) است، اشاره‌ای نشده است.

ثالثاً احتمالاً آن که در این گزارش به این نام خطاب شده، رقیّه دختر امام علی (ع) و همسر مسلم بن عقیل است؛ زیرا فرزندان مُسلم، همراه امام (ع) بودند و به احتمال قوی، همسر وی نیز در کاروان کربلا، حضور داشته است.

وفات دختری از امام حسین (ع) در خرابه شام

گزارش کامل بهایى

تا آن جا که بررسی‌ها نشان می‌دهند، نخستین کتابی که ماجرای شهادت کودکی در شام را مطرح کرده است، کامل بهایی، کتابی فارسی، نوشته عماد الدین طبری (م ح ۷۰۰ ق) است. متن نوشتار او، این است:

در حاویه[۸] آمد که زنان خاندان نبوّت، در حالت اسیری، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان، پوشیده می‌داشتند و هر کودکی را وعده‌ها می‌دادند که: پدر تو به فلان سفر رفته است [و] باز می‌آید. تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکی بود چهارساله. شبی از خواب، بیدار شد و گفت: «پدر من حسین کجاست؟ این ساعت، او را به خواب دیدم سخت پریشان!». زنان و کودکان، جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید، خفته بود. از خواب، بیدار شد و حال، تفحّص کرد. خبر بردند که حال، چنین است. آن لعین، در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. مَلاعین، سر بیاورد و در کنار آن دختر چهارساله نهاد. پرسید: «این چیست؟». مَلاعین گفت: سرِ پدر توست. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز، جان به حق، تسلیم کرد.
— عمادالدین طبری، کامل بهایی: ج۲، ص۱۷۹

این متن با آنچه در باره وفات رقیّه شهرت دارد، تفاوت‌هایی دارد؛ زیرا در این متن، نام دختر، مشخّص نشده و او را چهارساله می‌داند، نه سه ساله و محلّ وفات او را خانه یزید می‌داند، نه خرابه و وفات او را پس از چند روز از دیدن سر مبارک امام حسین علیه السلام می‌داند، نه هم زمان با دیدن سر ایشان.


گزارش روضة الشهدا

پس از عمادالدین طبری، ملّا حسین واعظ کاشفی سبزواری (م ۹۱۰ ق) در کتاب روضة الشهدا، مطالب طبری را با تفصیل بیشتری مطرح می‌کند؛ امّا همچنان، نامی از کودک نمی‌برد و او را چهار ساله ذکر می‌کند و محلّ وقوع حادثه را کوشْک (کاخ) یزید می‌داند و می‌افزاید:

چون مِندیل برگرفت،[۹] سری دید در آن طَبَق، نهاده. آن سر را برداشت و نیک در آن نگریست. سرِ پدر خود را بشناخت. آهی از سینه برکشید و روی در روی پدر مالید و لب خود بر لب وی نهاد و فی الحال، جان شیرین بداد.
— ملا حسین واعظ کاشفی سبزواری، روضة الشهدا، ص۳۸۹

بر پایه این گزارش، وفات کودک در همان شبی اتّفاق افتاده که سر پدر را دیده است. در واقع، تفاوت اصلی این گزارش با گزارش عمادالدین طبری، تنها در این مورد است که به کتاب‌های بعدی نیز منتقل شده است.

گزارش المنتخب طریحی

پس از ملّا حسین کاشفی، فخرالدین طُرَیحی (م ۱۰۸۵ ق) در کتاب المنتخب، داستان را با تفاوت‌هایی تعریف می‌کند. بخشی از متن المنتخب، بدین شرح است:

روایت شده که وقتی آل اللّه وآل رسول او در شهر شام بر یزید، وارد شدند، او خانه‌ای به آن‌ها اختصاص داد و آن‌ها در آن، به سوگواری می‌پرداختند. مولای ما امام حسین (ع)، دختری سه ساله داشت... سرِ شریف امام (ع) را که با دستمالی دیبقی [۱۰] پوشیده بود، آوردند و در برابرش نهادند و پرده از آن برداشتند. دختر امام (ع) گفت: این سرِ کیست؟ گفتند: سرِ پدرت است. آن را از طَبَق برداشت و در آغوش گرفت و می‌گفت: «پدر جان! چه کسى تو را با خونت خضاب کرد؟ پدر جان! چه کسى رگ‌هاى تو را بُرید؟ پدر جان! چه کسى مرا در کودکى، یتیم کرد؟ پدر جان! پس از تو، ما به چه کسى دل ببندیم؟ پدر جان! چه کسى از یتیم، نگهدارى مى‌کند تا بزرگ شود؟ پدر جان! چه کسى پاسدار زنانِ رنجور است؟ پدر جان! چه کسى نگهدار بیوه‌هاى اسیر است؟ پدر جان! چه کسى نوازشگر چشم‌هاى گریان است؟ پدر جان! پناه‌دهنده دور افتادگان غریب کیست؟ پدر جان! چه کسى نوازشگر موهاى پریشان است؟ پدر جان! براى ناکامى ما پس از تو، چه کسى هست؟ پدر جان! براى غریبى ما، چه کسى پس از تو هست؟ پدر جان! کاش من، فداى تو مى‌شدم. پدرجان! کاش پیش از این، نابینا مى‌شدم. پدر جان! کاش من در خاک شده بودم و محاسن تو را خون آلود نمى‌دیدم». آن گاه، دهانش را بر دهان شریف امام (ع) گذاشت و گریه سختی کرد تا از هوش رفت. وقتی تکانش دادند، دیدند که روحش از دنیا، جدا شده است.
— فخرالدین طریحی، المنتخب فی جمع المراثی والخطب، مشهور به منتخب طریحی، صد و سی و شش

قابل توجّه است که این متن، نخستین منبع شناخته شده‌ای است که کودک را سه ساله معرّفی کرده است. همچنین، نخستین منبعی است که به تفصیل، سخن گفتن وی را با امام (ع) مطرح کرده است؛ امّا چیزی در باره نام او نمی‌گوید.

گزارش اَنوار المجالس

اواخر قرن سیزدهم، شخصی به نام محمّدحسین اَرجستانی در کتاب اَنوار المجالس،[۱۱] داستان را به گونه‎ای دیگر، بیان می‌کند. متن نوشته او، این است:

اهل بیت رسول خدا در آن شب‌ها، نه شمعی، نه چراغی، نه آب و نه طعامی و نه فرش و نه لباسی، غمگین نشسته بودند و شغل ایشان، تعزیه‎داری بر شهیدان کربلا بود تا آن که زُبیده خاتون، دختر سه ساله سیّد الشهدا، شبی از فراق پدر بزرگوار، بسیار گریه کرد...
— محمدحسین ارجستانی، اَنوار المجالس: ص ۱۶۱

بررسی‌ها نشان می‌دهند که این، نخستین گزارشی است که نام کودک را مطرح و او را زُبیده و محلّ حادثه را خرابه شام، معرّفی کرده است.

او در صفحه قبل کتاب خود، در اشاره به خرابه شام، می‌گوید:

از غریبان خرابه شام به خاطرم رسید. مگر اهل بیت خیر الأنام، در خرابه شام غریب نبودند؟! یا سَکینه و رُقَیّه، طفل حسین نبودند؟! باوجود آن که داغ‌های متعدّد مانند بی پدری و بی برادری دیده بودند، چرا کسی به تسلّی آن غریبان، لب نگشود؟!
— محمدحسین ارجستانی، اَنوار المجالس: ص ۱۶۰

بدین ترتیب، طبق یافته ما، اَنوار المجالس، اوّلین کتابی است که از دختری برای امام حسین (ع) در خرابه شام به نام رُقیّه نام می‌برد، هر چند از سرنوشت او سخنی نمی‌گوید و ماجرای شهادت کودکی به نام زبیده را باز می‌گوید.

این نوشتار، ممکن است زمینه ساز گزارش‌های آینده در مورد نام کودکی باشد که در خرابه شام از دنیا رفته است.

گزارش شَعشعة الحسینى

اوایل قرن چهاردهم، شیخ محمّدجواد یزدی، در کتاب شعشعة الحسینی[۱۲] آورده است:

منقول است که طفلی از امام حسین (ع) در خرابه شام، از دیدن سرِ پدر بزرگوارش، از دنیا رفت؛ ولیکن در نام او، اختلاف است که زُبَیده یا رُقَیّه یا زینب یا سَکینه بوده باشد.
— شیخ محمدجواد یزدی، شعشعة الحسینی: ج۲، ص۱۷۱

او همچنین در صفحات بعد، به نقل از کتاب ریاض الأحزان، آورده است که اسم آن دختر، فاطمه بوده است.[۱۳]

در این گزارش، چندین نام و از جمله رُقَیّه برای کودکِ از دنیا رفته در شام، مطرح گردیده است.

گزارش الإیقاد

چند سال بعد، شخصی به نام سیّد محمّدعلیِ شاه عبدالعظیمی (م ۱۳۳۴ ق)، در کتاب الإیقاد، برای نخستین بار، با صراحت، نام کودک را رقیّه و سنّ او را سه ساله آورد. متن نوشته او، این است:

حسین (ع)، دختر کوچکی داشت که او را دوست می‌داشت و او هم امام (ع) را دوست داشت. گفته شد که نام وی، رقیّه بود، سه سال داشت و در شام، در میان اسیران بود...
— سید محمدعلی شاه عبدالعظیمی، الإیقاد: ص ۱۷۹

این بود سیر گزارش‌های گوناگون در باره وفات دختری از امام حسین (ع) در شام.

مزار منسوب به رقیّه

گزارش تسلیة المجالس

نخستین سندی که در باره مزار کنونی منسوب به رُقیّه در دست است، به قرن دهم هجری باز می‌گردد و مربوط می‌شود به محمّد بن ابی طالب حائری کَرَکی (زنده در ۹۵۵ ق). وی در کتاب تسلیة المجالس می‌نویسد:

در شهر دمشق شام، در بخش شرقی مسجد اعظم شهر، خرابه ای را دیدم که در گذشته، مسجد بوده و بر سنگْ نوشته درِ آن، نام‌های پیامبر (ص) و خاندانش و امامان دوازده گانه، نوشته شده بود و پس از آن، چنین نوشته بود: «این، قبر خانم مَلَکه، دختر حسین بن امیر المؤمنین(ع) است».
— محمد بن ابی طالب، تسلیة المجالس: ج۲، ص۹۳

گزارش نور الأبصار

در قرن سیزدهم، شِبلَنجی در کتاب نور الأبصار،[۱۴] در باره این مزار می‌نویسد:

برخی شامی‌ها به من خبر دادند که برای خانم رقیّه، دختر امام علی ـ کرّم اللّه وجهه ـ در دمشق شام، آرامگاهی هست که زمانی به دیوارهای قبرش آسیب وارد شد. شامی‌ها قصد داشتند که جنازه را از داخل قبر، بیرون بیاورند تا آن را بازسازی کنند؛ امّا کسی به خاطر هیبت آن خانم، جرئت نکرد وارد قبر شود تا این که شخصی از خاندان اهل بیت به نام سیّد فرزند مرتضی، وارد قبر شد و پارچه ای روی آن انداخت و جنازه را در پارچه پیچید و آن را بیرون آورد و همگان دیدند که دختر کوچک نابالغی است. این مطلب را به یکی از بزرگان گفتم. او نیز به نقل از برخی مشایخ خود، آن را برایم روایت کرد.
— شبلنجی، نور الأبصار: ص ۱۹۵

در این گزارش، نام صاحب مزار، رقیّه بنت علی (ع) آمده و نخستین گزارشی است که به موضوع آسیب دیدن قبر، اشاره کرده است.

گزارش منتخب التواریخ

در نیمه اوّل قرن چهاردهم، شیخ محمّدهاشم خراسانی (م ۱۳۵۲ ق) در کتاب فارسی منتخب التواریخ،[۱۵] ضمن این که مزار را متعلّق به رقیّه بنت الحسین (ع) معرّفی نموده، داستان آسیب دیدن قبر را با تفصیل بیشتری نقل می‌کند. متن گزارش او، چنین است:

و عالم جلیل، شیخ محمّدعلی شامی ـ که از جمله علما و محصّلین نجف اشرف است ـ، به حقیر فرمود که جدّ اُمّیِ بلاواسطه من، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نسبش منتهی می‌شود به سیّد مرتضی علم الهدی و سنّ شریفش علاوه بر نود بود و بسیار شریف و محترم بود، سه دختر داشتند و اولاد ذکور نداشتند. شبی دختر بزرگشان در خواب دید جناب رقیّه بنت الحسین (ع) را که فرمود: «به پدرت بگو به والى بگوید: آب افتاده میان قبر و لحد من، و بدن من، در اذیّت است. بگو بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر کند».

دخترش به سیّد، عرض کرد. سیّد، از ترس حضرات اهل تسنّن، به خواب، اثری مترتّب ننمود. شب دوم، دختر وسطی سیّد، همین خواب را دید. باز به پدر گفت. ترتیب اثری نداد. شب سوم، دختر صغرای سیّد، همین خواب را دید و به پدر گفت. ایضا ترتیب اثری نداد. شب چهارم، خود سیّد، مخدّره رقیّه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند که: «چرا والى را خبردار نکردى؟».

سیّد، بیدار شد. صبح رفت نزد والی شام و خوابش را به والی شام نقل کرد. والی، امر کرد علما و صلحای شام از سنّی و شیعه بروند و غسل کنند و لباس‌های نظیف در بر کنند. به دست هر کس قفل درب حرم مقدّسه باز شد، همان کس برود و قبر مقدّسه او را نبش کند و جسد مطهّره را بیرون بیاورد تا قبر مطهّر را تعمیر کند. بزرگان و صلحا از شیعه و سنّی، در کمال ادب غسل کردند و لباس نظیف در بر کردند. قفل به دست هیچ یک باز نشد، مگر به دست مرحوم سیّد. بعد که مشرّف میان حرم شدند، مِعوَل [۱۶] هیچ یک به زمین اثر نکرد، مگر معول سیّد ابراهیم. بعد، حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین مخدّره، میان لحد و کفن آن مخدّره مکرّمه، صحیح و سالم است؛ لیکن آب زیادی میان لحد جمع شده. پس سیّد، بدن شریف مخدّره را از میان لحد، بیرون آورد و روی زانوی خود نهاد و سه روز همین قِسم، بالای زانوی خود نگه داشت و متّصل گریه می‌کرد تا آن که لحد مخدّره را از بنیاد، تعمیر کردند. اوقات نماز که می‌شد، سیّد، بدن مخدّره را بر بالای شیء نظیفی می‌گذاشت. بعد از فراغ، باز بر می‌داشت و بر زانو می‌نهاد تا آن که از تعمیر قبر و لحد، فارغ شدند. سیّد، بدن مخدّره را دفن کرد و از معجزه این مخدّره در این سه روز، سیّد، نه محتاج به غذا شد و نه محتاج به آب و نه محتاج به تجدید وضو. بعد که خواست مخدّره را دفن کند، سیّد دعا کرد خداوند، پسری به او مرحمت نماید. دعای سیّد، مستجاب شد و در این سنّ پیری، خداوند به او پسری مرحمت فرمود، مسمّا به سیّد مصطفی.

بعد، والی، تفصیل را به سلطان عبد الحمید نوشت. او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف رقیّه و مرقد شریف اُمّ کلثوم و سَکینه را به او واگذار نمود و فعلاً هم آقای حاجی سیّد عبّاس پسر آقا سیّد مصطفی پسر آقا سیّد ابراهیم سابق الذکر، متصدّی تولیت این اماکن شریفه است. انتهی؛ و گویا این قضیّه در حدود سنه ۱۲۸۰ بوده است.
— شیخ محمّدهاشم خراسانی، منتخب التواریخ: ص ۳۸۸

با توجّه به آنچه در این گزارش آمده که «بزرگان و علماى شیعه و سنّى، شاهد ماجرا بوده اند»، نکته قابل تأمّل، این است که با آن که انگیزه برای نقل و ثبت این گونه حوادث، فراوان است، هیچ کس جز متولّیان حرم، این حادثه مهم را نقل نکرده و شخصیتی مانند سیّد محسن امین، با این که در منطقه حضور داشته، در گزارش خود، اشاره ای به این ماجرا ننموده و درباره این بارگاه، تنها نوشته است:

رقیّه، دختر حسین (ع)، قبری به او منسوب است و مشهدی که در محلّه العماره دمشق، زیارتگاه است. خدا به درستی آن، آگاه تر است. میرزا علی اصغرخان [اتابک، امین السلطان]، وزیر اعظم ایران، به سال ۱۳۲۳ ق، آن را بازسازی کرده و در بالای در تاریخ بازسازی را حَک کرده‌اند که در آن، این اشعار آمده است:

مرتبه ای عالی است برای علی وزیر اعظمِ ایران که تجدید کننده است.
و من، تاریخ بازسازی آن را که می‌درخشد [به ابجد] سرودم: «بقبر رقیّة من آل أحمد».[۱۷]

بنا بر این، بر پایه اسناد روایی و تاریخی نمی‌توان در باره موضوع این پژوهش، نظر قاطعی ارائه کرد؛ لیکن کراماتی که از این مزار نورانی دیده شده و می‌شود، مؤیّد اعتبار معنوی آن است و در هر حال، بی تردید، گرامیداشت این مکان منتسب به اهل بیت (ع)، لازم است، هر چند با عنایت به این که جزئیات مربوط به وفات رقیّه، در هیچ یک از منابع معتبر نیامده، ذکر مصائب او را باید به مصادری مستند نمود که به آن‌ها اشارت رفت و صحّت و سُقم مطالب را به عهده راوی نهاد.

جایگاه حضرت رقیه در سوگواری

اگرچه اختلافات تاریخی پیرامون ایشان هنوز هم در جریان است، اما در میان مردم و سوگواری محرم، حضرت رقیه جایگاه والایی دارد. شب سوم محرم را به روضه حضرت رقیه اختصاص داده‎اند. بسیاری از هیئت‎های عزاداری به نام ایشان است. نوحه‎ها و اشعار زیادی در رثاء وی سروده شده است. در برخی نوحه‎ها به کسانی که وجود ایشان را منکر می‎شوند، طعنه و کنایه زده شده است.

پی نوشت

  1.  الإرشاد: ج ۲ ص ۱۳۵؛ مطالب السؤول: ص ۷۳
  2.  بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۳۲۹
  3.  مطالب السؤول: ص ۷۳
  4.  کشف الغمّة: ج ۲ ص ۲۵۰
  5.  لباب الأنساب: ج ۱ ص ۳۵۰
  6.  لباب الأنساب: ج ۱ ص ۳۵۵
  7.  الملهوف، ص ۱۴۱
  8.  ظاهرا مقصود، کتاب الحاویه، نوشته قاسم بن محمد بن احمد سنی است؛ ر.ک: فوائد رضویه، ص ۱۱۲
  9. مِندیل برگرفت: دستمال را برداشت.
  10. دَیبَق: دیبا؛ حریر.
  11. وی تألیف این کتاب را در سال ۱۲۸۰ ق، آغاز کرده است.
  12. وی، تألیف این کتاب را در سال ۱۳۱۹ ق، آغاز کرده است.
  13.  شعشعة الحسینی: ج ۲ ص ۱۷۳
  14. تاریخ پایان تألیف این کتاب، ۱۲۹۰ قمری است.
  15. تاریخ پایان تألیف این کتاب، ۱۳۴۹ قمری است.
  16. مِعوَل: کُلنگ.
  17.  أعیان الشیعة: ج ۷ ص ۳

منابع

  • شیخ مفید، الارشاد،
  • اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی بن ابی الفتح؛ کشف الغمّة فی المعرفة الائمه،
  • ابن فندق بیهقی، لباب الأنساب،
  • سید بن طاووس، الملهوف،
  • ابن طلحه، مطالب السؤول،
  • علامه مجلسی، بحار الأنوار،
  • شیخ عباس قمی، فوائد رضویه،
  • فخرالدین طریحى، المنتخب فی جمع المراثی والخطب، مشهور به منتخب طریحی،
  • ملا حسین واعظ کاشفی سبزواری، روضة الشهدا،
  • محمدحسین ارجستانی، اَنوار المجالس،
  • شیخ محمدجواد یزدی، شعشعة الحسینى،
  • سید محمدعلی شاه عبدالعظیمی، الإیقاد،
  • محمد بن ابی طالب حائری کرکی، تسلیة المجالس،
  • شبلنجی، نور الأبصار،
  • شیخ محمّدهاشم خراسانى، منتخب التواریخ،
  • سید محسن امین عاملی، أعیان الشیعة
  • عمادالدین طبری، کامل بهایى،
منبع: ویکی شیعه