گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه

مطالب مفید برای شما دوست عزیز

گنجینه
طبقه بندی موضوعی

کانال گنجینه
اینستگرام گنجینه
آپارات گنجینه
بایگانی
پیوندهای روزانه

در میان مردم چون یکى از آنها بود، و ازمتواضع ‏ترین مردم به شمار مى‏ آمد، ولى در مقابل ستمکاران، شجاعانه مى ‏ایستاد و ازحق و حقیقت دفاع مى‏ کرد.

عبادت

همیشه به یاد خدا بود، در همه حال نام خدا بر لب داشت، نماز زیاد مى ‏خواند و چون سر از سجده بر مى‏ داشت. سجده گاهش از اشک چشمش ‏تر شده بود .

امام صادق فرمود : پدرم در مناجات شبانه ‏اش مى ‏گفت : « خدایا، فرمانم دادى نبردم ، نهی ام کردى ، اطاعت نکردم ، اکنون بنده‏ ات ، نزد تو آمده و عذرى ندارم.»

آنگاه که به سفر حج مى ‏رفت، چون به حرم مى ‏رسید، غسل مى ‏کرد، کفش هایش را در دست‏ مى ‏گرفت و مسافتى را پیاده مى ‏رفت. و چون وارد مسجد الحرام مى ‏شد به کعبه نگاه‏ مى ‏کرد و با صداى بلند مى‏ گریست، غلامش افلح مى‏ گوید: " با امام باقر حج گزاردم، چون‏ وارد مسجدالحرام شد، به «بیت‏» نگاه کرد و گریست تا آن که صدایش بلند شد، گفتم: «فدایت ‏شوم، مردم به شما نگاه مى‏ کنند، آهسته‏ تر گریه کنید»، فرمود:«واى بر تو اى افلح، چرا گریه نکنم، شاید خداوند از رحمت‏ به من نگاه‏ کند، و فرداى قیامت‏ بدین سبب، نزدش رستگار شوم‏ ». حتى در شب وفاتش ، مناجات‏ شبانه اش را ترک نکرد.

شجاعت

علم و تقوایش، زهد و پارسایى ‏اش، چنان عظمت، جلالت و ابهتى به وى داده بود که کسى نمى ‏توانست او را سیر نگاه کند. و دانشمندان بزرگ از جمله ‏«حکم بن عتیبه‏» با همه عظمت و بزرگى ‏اش، در نزد او، کودکى دانش‏ آموز مى‏ نمود، یکى از همراهان هشام بن عبدالملک خلیفه اموى، به هنگام ‏حج، چون توجه و احترام مردم به آن حضرت را دید، تصمیم گرفت‏ با طرح سوالى او را شرمنده کند، و چون به نزد آن گرامى رسید و چشمش به او افتاد، تنش لرزید، رنگش ‏پرید و زبانش بند آمد .

در میان مردم چون یکى از آنها بود، و از متواضع ‏ترین مردم به شمار مى‏ آمد، ولى در مقابل ستمکاران، شجاعانه مى ‏ایستاد و از حق و حقیقت دفاع مى‏ کرد.

از تحقیر مسلمانان نهى مى‏ کرد و به غلامان و کنیزانش مى‏ فرمود: «گدایان را گدا ننامید و آنها را با این نام نخوانید، بلکه آنان را به بهترین نام هایشان صدا بزنید.»

رفتار با یاران و دیگر مردم

آن بزرگوار، یارانش را به همدردى و برادرى و نیز یارى مسلمانان سفارش مى‏ کرد و مى ‏فرمود: «دوست داشتنى‏ ترین کارها نزد خدا این ‏است که مسلمانى، شکم مسلمانى را سیر کند، غمش را بزداید و دینش را ادا کند .»

با همه مهربان بود. حتى با کسانى که نسبت‏ به او رفتار بدى داشتند، از بد کاران‏ در مى ‏گذشت، اگر مهمانى مى ‏رسید با مهربانى در به رویش باز مى‏ کرد و در حمل بار و بنه‏ اش به او کمک مى ‏کرد، در تشییع جنازه مردم عادى شرکت مى‏ کرد، لغزش هاى یاران را نادیده مى ‏گرفت و مى‏ فرمود: «اصلاح امور زندگى و روش برخورد با مردم چون پیمانه پرى است که دو سوم آن زیرکى و یک سوم آن گذشت است‏.»

از تحقیر مسلمانان نهى مى‏ کرد و به غلامان و کنیزانش مى‏ فرمود: «گدایان را گدا ننامید و آنها را با این نام نخوانید، بلکه آنان را به بهترین نام هایشان صدا بزنید.»

یاران و همراهان را غذا مى ‏داد و چون کمى از آنان فاصله مى‏ گرفت در برخورد مجدد با آنان چنان احوال پرسى مى‏ کرد که گویا مدت ها است آنها را ندیده است.

آراستگى ظاهر

موى سرش تمیز و مرتب بود ، ریش خود را کوتاه مى ‏کرد و خط مى ‏گرفت و موهاى دو طرف صورت و زیر چانه ‏اش را مى ‏سترد، حجامت مى‏ کرد. دست ها و ناخن هایش را حنا مى‏ گرفت. دندان هایش را که سست ‏شده بود، محکم کرده بود. انگشترى در دست مى ‏کرد، نقش انگشترى‏ اش «العزه لله‏» بود .

غذا خوردن

غذا را با «بسم الله‏» آغاز و با «الحمد لله‏» ختم مى‏ کرد، و آنچه ‏را در اطراف سفره ریخته بود، اگر در خانه بود، بر مى ‏داشت و اگر در بیابان بود براى پرندگان وا مى ‏نهاد .

میهمانى دادن

غذا دادن به مومنین به ویژه شیعیان را بسیار مهم مى‏ شمرد و به ‏یاران خود سفارش مى ‏کرد، که دوستان و هم کیشان خود را میهمان کنند و غذا بدهند. مى ‏فرمود: « کمک به خانواده یک مسلمان و سیر کردن شکمشان و بى‏ نیاز کردن آن ها از مردم، برایم از هفتاد حج‏ بهتر است‏»

خانه‏ اش منزلگاه شیعیان، مسلمانان، غریبان و رهگذران بود، میهمان زیاد به خانه ‏مى ‏برد. به میهمانان غذاى لذیذ مى‏ داد، اجازه نمى ‏داد میهمانش کارى انجام دهد.

تجارت و کار

یارانش را به کار و کسب تشویق مى ‏کرد، از شغل آنها مى ‏پرسید. اگر بیکار بودند، سفارش اکید مى‏ کرد که به کارى مشغول شوند و مى‏ فرمود: «من کسى را که کار و کاسبى را رها کرده و به پشت ‏بخوابد و بگوید; خدایا روزیم ده، دشمن‏ دارم‏» به یکى از یارانش که بیکار بود فرمود: «مغازه ‏اى بگیر، جلویش را جاروب ‏کن و آب بپاش، بساطى در آن بگستر، چون چنین کنى وظیفه ‏ات را انجام داده ‏اى!»

آن گرامى تنها سفارش به کار نمى ‏کرد، بلکه خود نیز به باغ و مزرعه خویش‏ مى ‏رفت و حتى در هواى گرم تابستان، عرق ریزان کار مى ‏کرد. آن حضرت ‏مى ‏فرمود: «دنیا چه یاور خوبى براى طلب آخرت است‏» و غلامان خویش را به کارى وامى ‏داشت ،‏ بر آنها سخت نمى ‏گرفت و آن ها را در انجام کار آزاد مى ‏گذاشت، اگر کارشان ‏سنگین و مشکل بود خود نیز به آنها کمک مى‏ کرد و مى‏ فرمود: «هرگاه غلامان خود را به کار مى‏ گیرید، و کار بر آنان سخت است‏ خودتان نیز با آنان کار کنید .»

هم خود مى‏ بخشید و هم به یاران وخویشانش سفارش مى ‏کرد که بخشنده باشند .هر روز جمعه یک دینار صدقه مى‏ داد و مى‏ فرمود: «نیک و زشت و صدقه روز جمعه دو چندان مى ‏شود» و نیز مى ‏فرمود:«نیکى، فقر را مى‏ زداید و بر عمر مى ‏افزاید و از مرگ بد پیشگیرى مى‏ کند»

سخاوت و بخشش

امام باقر(ع) با آن که درآمدش کم، خرجش بسیار و عیال وار بود، در عین حال بخشندگى ‏اش بین خاص و عام آشکار و بزرگوارى ‏اش - مشهور، و فضل و نیکى ‏اش ‏معروف بود، افراد زیادى به امید بهره ‏مندى از جود و کرمش به سویش مى‏ شتافتند وهیچ یک ناامید بر نمى ‏گشتند. هرکس به خانه‏ اش وارد مى ‏شد، از آنجا بیرون نمى ‏رفت،مگر آنکه غذایش مى ‏داد، لباس نیکویش مى‏ پوشاند و مبلغى پول به او مى ‏بخشید.آن حضرت یاور بیچارگان، یار درماندگان و دستگیر در راه ماندگان بود .

هم خود مى‏ بخشید و هم به یاران وخویشانش سفارش مى ‏کرد که بخشنده باشند .هر روز جمعه یک دینار صدقه مى‏ داد و مى‏ فرمود: «نیک و زشت و صدقه روز جمعه دو چندان مى ‏شود» و نیز مى ‏فرمود:«نیکى، فقر را مى‏ زداید و بر عمر مى ‏افزاید و از مرگ بد پیشگیرى مى‏ کند».

اخلاق و بزرگواری حضرت

پیامبر (ص) به یکی از یاران پارسای خود«جابر بن عبد الله انصاری »فرمود.ای جابر! توزنده می مانی و فرزندم «محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب » را که نامش در تورات «باقر»است در می یابی،بدان هنگام سلام مرا بدو برسان.

پیامبر در گذشت و جابر عمری دراز یافت-و بعدها روزی به خانه ی امام زین العابدین آمد و امام باقر را که کودکی خردسال بود دید،به او گفت: پیش بیا امام باقر (ع) آمد ، گفت : برو !امام باز گشت . جابر اندام و راه رفتن او را تماشا کرد و گفت : به خدای کعبه سوگند آیینه ی تمام نمای پیامبر است.آنگاه از امام سجاد پرسید : این کودک کیست؟

فرمود:امام پس از من فرزندم «محمد باقر»است .

جابر برخاست و بر پای امام باقر بوسه زد و گفت: فدایت شوم ای فرزند پیامبر(ص) ، سلام و درود پدرت پیامبر خدا (ص) رابپذیر ، چه او ترا سلام رسانده است .

دیدگان امام باقر پر ازاشگ شد و فرمود:سلام و درود بر پدرم پیامبر خدا باد تا بدان هنگام که آسمانها و زمین پایدارند و بر تو ای جابر که سلام او را به من رساندی. [1]

خود را ازدیگران بی نیاز کنید!

«محمد بن منکدر»- از صوفیان آن روزگار- می گوید:

در روز بسیار گرمی از مدینه بیرون رفتم ، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین را دیدم-همراه با دو تن از غلامانشان - یا دو تن از دوستانش- از سرکشی به مزرعه ی خویش باز می گردد با خود گفتم:مردی از بزرگان قریش در چنین وقتی در پی دنیاست! باید او را پند دهم .

نزدیک آمدم و سلام کردم ، امام در حالی که عرق از سر و رویش می ریخت با تندی پاسخم داد. گفتم:خدا ترا به سلامت بدارد آیا شخصیتی چون شما در این هنگام و با این حال در پی دنیا می رود! اگر در این حالت مرگ در رسد چه می کنی؟

فرمود به خدا سوگند اگر مرگ در رسد در حال اطاعت خداوند خواهم بود زیرا من بدینوسیله خود را از تو و دیگر مردمان بی نیاز می سازم،از مرگ در آن حالت بیمناکم که سرگرم گناهی باشم .گفتم: رحمت خدا بر تو باد ، می پنداشتم که شما را پند می دهم اما تو مرا پند دادی و آگاه ساختی . [2]

 

پی نوشت ها:

1.تعقیب: دعاها و ذکرهایی است که بدون فاصله پس از نماز می خوانند

2. ارشاد مفید / ص 247

منابع :

سایت اندیشه قم

سایت حوزه

سایت آیت الله مکارم شیرازی

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی